۲۵ دی ۱۳۹۱ - ۱۶:۱۸
کد خبر: ۱۵۳۱۱۸
تصوف/بخش چهارم؛

متصوفه جدید، فرقه‌دار هستند تا عارف

خبرگزاری رسا ـ مرحوم سید جلال‌الدین آشتیانی می‌فرمایند: فرقه‌داران مدعی تصوف را بیشتر افرادی بی‌سواد، منغمر در دنیا و تهی از حالات عرفانی تشکیل می‌دهند که فرقه‌های تصوف را غرق در تشریفات و بدعت‌ها و آداب خود ساخته است.
حجت الاسلام محمد رضا لايقي پژوهشگر و کارشناس عرصه تصوف

در نوشتار پیشین(تصوف/بخش نخست) که در آن به بررسی تعریف تصوف پرداختیم و از دیدگاه خوانندگان محترم گذشت، دیدیم که یکی از موضوعات غامض در تصوف پژوهی، ارائه‌ تصویر و تعریفی جامع و روشن از تصوف است که در آن نوشتار کوشیدیم با تکیه بر معرفت شناسی ویژه‌ اهل معرفت، به ارائه‌ تعریفی از تصوف قدیم، یعنی تصوف تا قبل از قرن 9 هجری دست یابیم و چنان‌که دیدیم، می‌توان تصوف قدیم را عرفان اهل سنت، به معنای سیر و سلوک باطنی بر مبنای کلام و شریعت اهل سنت که منجر به دست یافتن به پاره‌ای معارف شهودی نیز می‌گردد، دانست که در نوشته‌هایی دیگر به بازخوانی و تحلیل ساحت‌هایی از تصوف قدیم خواهیم پرداخت.

اما از قرن نهم هجری به بعد، شاهد آنیم که جریان رسمی تصوف که زین پس از آن با عنوان تصوف جدید یا تصوف معاصر نام می‌بریم، در دامنه‌ فکر اسلامی، تحولات و دگردیسی عمیقی یافته و به پدیده‌ای متمایز از آن‌چه در گذشته دیده‌ایم تبدیل می‌شود، که شاید تنها بتوان از طریق بر شمردن و نمایاندن ویژگی‌های شاخصش، تصویری از آن، فرا روی مخاطبان قرار داد و ارائه‌ تعریف دقیق مفهومی و منطقی از این پدیده، یا بسیار دشوار است و یا اساساً ممکن نیست.

در واقع این تبدل و دگرگونی، همان افول و انحطاطی است که از قرن هفتم و هشتم دامان تصوف را می‌گیرد. قرن هفتم اگرچه اوج دوره‌ طلایی تصوف است، ولی از آن پس، چه در جنبه‌ نظری و چه در جنبه‌ عملی دچار افول و فرودی محسوس می‌شود که از قرن نهم به بعد به طور کامل رخ می‌نمایاند. مهم‌ترین ویژگی تصوف جدید تهی شدن آن از عناصر درخشان و قوی نظری است که در تصوف پیشین بسیار پر رنگ است. سردمداران تصوف جدید دیگر تقریباً هیچ تولیدی در زمینه‌ موضوعات عرفان نظری نداشته و هیچ اثر فاخری را در این زمینه به جامعه‌ اسلامی عرضه نمی‌کنند و حتی می‌توان گفت که قریب به اتفاق مشایخ فرقه‌های رسمی تصوف، حتی از فهم عبارات متون عرفانی عاجزند. آثاری را که متصوفه‌ رسمی از قرن نه و ده به بعد پدید آورده‌اند، با آثار عظیم عرفانی که توسط بزرگانی چون محی‌الدین عربی، صدرالدین قونوی، جلال‌الدین مولوی رومی، فریدالدین عطار، سعدالدین فرغانی، داوود قیصری، ابن فارض اندلسی، مؤید الدین جندی، ابن ترکه‌ اصفهانی، عبدالرزاق کاشانی، خواجه عبدالله انصاری و ... به هیچ روی قابل هماوردی و سنجش نیست.

 

آثار علمی صوفیه جدید

در حقیقت آثار پدید آمده در میان متصوفه‌ جدید و خصوصاً صوفیان فرقه‌ای معاصر، در بهترین حالت بازخوانی ناقص و پر غلطی از سخنان دست چندم عرفاء پیشین است. بگذریم از این که آثار صوفیان و فرقه‌داران درویش مسلک معاصر، از دوره‌ زندیه و قاجار به بعد و خصوصاً در همین صد ساله‌ اخیر، یا کپی‌برداری از دیگران است و یا شرح سفرهایی که اقطاب به اروپا و آسیا و... داشته‌اند و یا سخنانی بی‌مایه و سخیف که ارزش تورق هم ندارد و تنها برای اثبات خود و نفی فرقه‌داری، به رشته‌ تحریر درآمده و در واقع همان است که صاحب این قلم از آن با عنوان فرقه‌ای نویسی یاد می‌کند.

 

علمیت فرقه‌داران صوفیه

موضوع دیگری که می‌توان آن را ویژگی مهم دیگر تصوف جدید در ساحت عملی عنوان کرد، آن است که این پدیده همان‌گونه که از عرضه‌ آثار فاخر عرفانی به جامعه عاجز می‌گردد، دیگر از مشایخ بزرگ و تأثیر گذار تصوف قدیم هم در آن خبری نیست و فرقه‌داران مدعی تصوف را بیشتر افرادی بی‌سواد و به تعبیر مرحوم سید جلال‌الدین آشتیانی منغمر در دنیا(1) و تهی از حالات عرفانی تشکیل می‌دهند، که فرقه‌های تصوف را غرق در  تشریفات و بدعت‌ها و آداب خود ساخته، کرده و تنها کار آنان مرید و مراد بازی و به سرسپردگی کشاندن برخی افراد نا آگاه یا سرخورده و چپاول سرمایه‌ مادی و معنوی آنان است که تاریخ معاصر حکایات تلخی از سوء استفاده‌های ناجوانمردانه و غیر انسانی این مدعیان را در حافظه‌ خود ثبت کرده است.

 

کلام شهید مطهری در باب صوفی‌گری

مرحوم شهید مطهری در مورد تصوف جدید با تکیه بر همین دو ویژگی می‌نویسد:

"از این به بعد به نظر ما عرفان، شکل و وضع دیگری پیدا می‏کند. تا این تاریخ(قبل از قرن 9 و 10 هجری) شخصیت­های علمی و فرهنگی عرفانی، همه جزو سلاسل رسمی تصوف‏اند و اقطاب صوفیه، شخصیت­های بزرگ فرهنگی عرفان محسوب می‏شوند و آثار مهم عرفانی از آن‌هاست. اولاً دیگر اقطاب متصوفه، همه غالباً آن برجستگی علمی و فرهنگی که پیشینیان داشته‏اند، ندارند(شاید بشود گفت که تصوف رسمی از این به بعد بیشتر غرق آداب و ظواهر و احیاناً بدعت­هایی که ایجاد کرده است، می‌شود). ثانیاً عده‏ای که داخل در هیچ‌ یک از سلاسل تصوف نیستند، در عرفان نظری محی‏الدینی، متخصص می‌شوند که در میان متصوفه رسمی، نظیر آن‌ها پیدا نمی‏شود. مثلاً صدرالمتألهین شیرازی، متوفی در سال 1050 و شاگردش فیض کاشانی، متوفی در 1091 و شاگردِ شاگردش، قاضی سعید قمی، متوفی در1103، آگاهی‏شان از عرفان نظری محی‏الدینی، بیش از اقطاب زمان خودشان بوده است؛ با اینکه جزو هیچ ‌یک از سلاسل تصوف نبوده‏اند." (2)

 

بزرگان شیعه در ترازوی اقبال مردمی

نکته‌ دیگری که از ویژگی‌های تصوف جدید به شمار می‌آید، روی کردی است که جامعه‌ شیعه پس از ورود رسمی تصوف به تشیع، در این دوره به مشایخ صوفیه دارد. در واقع اگر چه بزرگان صوفیه در فضای دینی اهل سنت دارای تقدس و احترام ویژه‌ای در میان مردم بوده و در چشم عامه‌ مردم افرادی دارای کرامات و ویژگی‌های منحصر به فرد فرا مادی بودند، در جامعه‌ شیعه، مؤمنین چنین نگرشی را به بزرگان و عالمان دینی خود مانند مرحوم سید بحرالعلوم(ره)، مرحوم شفتی(ره)، مرحوم ملا اسدالله بروجردی(ره)، شیخ انصاری(ره) و دیگر عرفا و فقهای عظیم‌الشأن شیعه داشتند. بزرگانی که اگرچه خود عمیقاً اهل سیر و سلوک عرفانی و حالات روحانی بودند، ولی تصوف و مشایخ آنان را تخطئه می‌کردند.

در ضمن باید خاطر نشان کرد ‌که پیشینه‌ تصوف به جامعه‌ اهل سنت بازگشته و اقطاب متأخر آنان همگی از میان اهل تسنن بودند و همین موضوع سبب بی‌توجهی جامعه‌ شیعه به این جریان می‌شد. نکته‌ دیگر آن‌که ادعای قطبیت سران صوفیه در جامعه‌ شیعه، به نوعی ادعای مهدویت تلقی می‌شد و بی‌اعتمادی و بی‌اعتنایی جامعه‌ شیعه را به دراویش و بزرگان آنان را در پی داشت. مرحوم دکتر زرین‌کوب در این رابطه می‌نویسد:

"در هر حال آوازه‌ قدس و طهارت فوق­العاده‌ بعضی از این فقهای شیعه و انکار آنان در صوفیه که قدمای مشایخ آن‌ها به تسنن و حتی عدم علاقه به اهل بیت(ع) منسوب می‌شدند، عامه‌ خلق را که از قدیم، مخصوصاً به سبب نقل و شهرت بعضی از این کرامات به صوفیه می‌گرویدند، به فقها و مجتهدان عصر، جلب نمود و انتساب همین گونه کرامات به اکابر فقها و مجتهدان عصر، تدریجاً حیثیت قدیم مشایخ صوفیه را عاید فقها و زهاد متشرعه کرد." (3)

این مسئله تا بدان جا پیش رفت که هرچند صوفیه‌ معاصر کوشیدند تا با توجیه و تحریف و... بزرگان پیشین خود را شیعه جلوه داده و یا از ادعای قطبیت خود تفسیری ارائه کنند که با معتقدات کلامی شیعه نیز همخوان باشد و یا با انتساب بزرگان شیعه به خود، بر بی‌هویتی خویش در فضای فکری و معرفتی تشیع سرپوشی نهند؛ ولی رفته رفته واژه‌های صوفی، تصوف، درویش و... بار ارزشی منفی یافته و در برابر واژه‌های عارف، عرفان و... که معانی مثبتی را در ذهن مخاطب القاء می‌نمایند، قرار گرفت.

در نوشتار بعد پاره‌ای دیگر از ویژگی‌های تصوف معاصر را واکاوی خواهیم نمود.

 

کارشناس تصوف؛

حجت الاسلام لایقی

/922/م8/ر

 

پی نوشتها:

 

1 – ( ر ک: منتخبی از آثار حکمای متأخر،به کوشش هانری کربن ج 4 ذیل معرفی آثار میرزا عبدالرحیم دماوندی)

2 – (خدمات متقابل اسلام و ایران ص 664)

3 – (دنباله جستجو در تصوف ایران ص 311)

ارسال نظرات