دوهفتهنامه الکترونیکی بابالجواد به پله 28 رسید
خبرگزاری رسا ـ شماره 28 دوهفتهنامه الکترونیکی بابالجواد(ع) با هدف تولید و نشر آثار مرتبط با امام رضا(ع) در موضوعات مختلف در فضای مجازی منتشر شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، بیستوهشتمین شماره دو هفتهنامه الکترونیکی بابالجواد(ع) شامل سخن سردبیر، دلنوشته، مناسبتنامه، عیون اخبار الرضا، مصاحبه، داستان، معرفی کتاب و مقاله، بازنشر، زندگینامه، شعر، خاطره و مشاهیر مدفون در حرم در فضای مجازی به روز رسانی شد.
زیارت آنلاین، آیینهنگار، پنجره فولاد، حدیث یار، نقشه حرم، ، آخرین اخبار، پیوندها و تبلیغات از دیگر بخشهای این شماره است که بخش معرفی وبلاگها در سبک جدیدی به معرفی کامل وبلاگهای رضوی می پردازد و در بخش آخرین اخبار، هر روز اخبار مرتبط با امام رضا(ع) پوشش داده شده است.
وبلاگ شهر رضا، دلنوشتههای من برای امام رضا(ع) و ضامن آهو از موضوعات مطرح شده در بخش حدیث یار و موضوعاتی همچون آداب مسافرت، آفتاب هشتم، من تو را میخوانم، غبار حرم، چه بخواهیم، آداب زیارت و امام رئوف نیز در قسمت پاکدستها و رهتوشه این دوهفتهنامه الکترونیکی قابل مشاهده است
در بخش آیینهنگار پوسترها و عکسهای جذاب و دیدنی از عمه سادات، حاجت، فاطمیه، یا اباالحسن، کلمه التوحید، حضرت عشق، حضرت زهرا(س)، مولود کعبه، امام هادی(ع)، هدیه میلاد، بارگاه هشتم، دخیل و خورشید بر نیزه آورده شده که با بهترین کیفیت قابل مشاهده و دانلود است.
دل شکسته می خرند
در بخش خاطره این دوهفتهنامه میخوانیم: کودک که معلول بود نیز با چشمان پراشکش به مادر نگاه و گریه می کرد، مادر در آن سرما با قاشق به کودکش غذا میداد و در همان حال موهای بچه را شانه میکرد.
در حال خودم بودم و به درد خودم فکر می کردم، به بیماری که نگذاشته بود شب را آرام بخوابم و ساعت دو نیمه شب در سرمای زمستان من را به حرم کشاندهبود و من احساس میکردم شاید قرار است پیامی در این نیمه شب از جانب امام به من داده شود.
وقتی به صحن انقلاب رسیدم، خیلی خلوت بود، من هم تنها بودم، کنار پنجره فولاد تقریبا کسی نبود، مریضهای کمی به پنجره فولاد دخیل بسته بودند، خیلی خوشحال شدم و با خودم گفتم: خدایا ممنون الان می روم با آرامش تمام به آقا امام رضا می گویم که یک کاری کند امشب خوب و راحت بخوابم.
ساعت از دو نیمه شب گذشته بود و هوای سرد زمستان یکی از علتهای خلوتی دور ضریح بود، در همین حس و حال که داشتم با امام رضا(ع) حرف میزدم ناگهان صدای گریه آرامی توجه من را به خودش جلب کرد، برگشتم دیدم از بین بیمارانی که در آن سرما کنار پنجره فولاد دخیل بسته بودند، مادری بچه ی حدود 5 تا6 ساله بیمارش را روی پاهایش گذاشته و با چشمانی گریان به او نگاه می کرد.
کودک که معلول بود نیز با چشمان پر اشکش به مادر نگاه و گریه می کرد، مادر در آن سرما با قاشق به کودکش غذا میداد و در همان حال موهای بچه را شانه میکرد، دلم خیلی شکست، نشستم پا به پای این مادر گریه کردم احساس عجیبی بود.
برگشتم به امام رضا(ع) گفتم، آقا غلط کردم و هر چی از شما خواستم را پس می گیرم و هیچ چیزی از شما نمی خواهم، فقط خنده بر لبان این مادر بیاید و بچه اش شفا بگیرد، نمیدانم چه شد، من رفتم ولی فردای آن شب وقتی به حرم آمدم، دیگر مادر و کودکش را ندیدم.
یاد حس شب گذشته برایم زنده شد، دلم شکست احساس کردم امام رضا روبرویم ایستاده و من بدون هیچ مانعی با ایشان حرف می زنم، صدایی به من می گفت، مهم این است که دل بشکند وقتی دل شکست آدم را می خرند، یاد روضههایی افتادم که وقتی از آنها بر میگشتم میگفتم که اگر قبول شده بود حاجت دلم را میگرفتم و من همیشه نیمه خالی لیوان را میدیدم.
جعفربن محمدبن اشعث چگونه شیعه شد؟
در بخش دیگری از دوهفتهنامه الکترونیکی باب الجواد(ع) آمده است: منصور دوانیقى به پدرم محمدبن اشعث گفت، شخصى با عقل و کیاست مىخواهم تا مأموریتى به او محول کنم، پدرم دایى خود به نام «ابن مهاجر» را به او معرفى کرد، منصور به «ابن مهاجر» هزاران دینار داده و او را مأمور کرد که به مدینه برود و عبداللَّه بن حسن (عبداللَّه محض) و عده دیگرى از سادات، از جمله جعفر بن محمد (امام صادق) را ملاقات کند و این مال را بین آنها تقسیم کند و چنین اظهار دارد که نماینده مردم خراسان است و این اموال را از جانب شیعیان آن سامان آورده است، و در ضمن بعد از تقسیم اموال، از هر یک از سادات «رسید» هم بگیرد.
«ابن مهاجر» بعد از انجام مأموریت، نزد منصور بازگشت، محمد بن أشعث هم در آن مجلس حضور داشت، ابن مهاجر «رسیدها» را تحویل داد به جز «رسید» امام صادق علیه السلام و گفت: به نزد جعفر بن محمد رفتم، او در مسجد النبى(ص) مشغول نماز بود.
صبر کردم تا از نماز فارغ شود، بعد از نماز رو به من کرد و گفت: فلانى، از خدا بترس و أهلبیت محمد(ص) را فریب نده، و به منصور نیز بگو: «از خدا بترس و أهل بیت محمد(ص) را فریب نده»، گفتم: مگر چه شده است، گفت: «نزدیک بیا، سپس تمام ماجراى بین من و شما(یعنى خلیفه) را برایم مو به مو تعریف کرد، گویا در مجلس ما حضور داشته است».
جعفربن محمدبن أشعث ادامه داد، در این موقع منصور گفت: اى ابن مهاجر بدان، همیشه در خاندان پیامبر، یک محدث وجود دارد و در این روزگار جعفر بن محمد (امام صادق علیهالسلام) محدث است.
جعفر بن محمد بن اشعث گوید: و این امر سبب شد که ما شیعه شدیم.
حاج شیخ غلامرضا واعظ طبسی
در بخشی با عنوان مشاهیر مدفون در حرم شرح حال حاج شیخ غلامرضا واعظ طبسی بدین شرح آمده است: مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ غلامرضا واعظ طبسی فرزند محمد مهدی مهدوی از علما و مفاخر سخنوران و معاریف و عاظ قرن چهاردهم هجری است، وی در ملاحت سخن و ورزیدگی بیان و تسلط بر فنون سخنوری بی نظری بود و شهرتش در همه نقاط کشور و کشورهای شیعه نشین گسترش یافت.
وی در حدود سال 1313 ه.ق در طبس گلشن در خانودهای مؤمن، متعهد و علاقمند به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) چشم به جهان گشود، پس از تحصیلات مقدماتی در سال1341 ه.ق در حالی که 28 سال از عمرش سپری شده بود به قم هجرت کرد و از محضر میرزا محمد همدانی و آخوند ملاعلی همدانی و بیشتر نزد آیت الله مرعشی نجفی بهره برد.
او در قم با کمال عسرت و سادگی زندگی می کرد و از سال 1345 ه.ق به کار تبلیغ پرداخت، وی در مشهد در شمار وعاظ بلند پایهای بود که در بیت آیتالله میرزا محمد آقازاده و آیت الله حاج آقا حسین قمی منبر میرفت و بسیاری از بزرگان حوزه در سخنرانیهای وی حضور می یافتند.
مرحوم آیت الله اراکی در مسافرتی که مرداد سال 1372 ه.ش به مشهد داشت ، درباره مرحوم طبسی فرمود: آقای طبسی در مدرسه خان حجره داشت و من هم لدی الورود آنجا بودم، حجره من محاذی حجره مرحوم طبسی بود، هنگامی که آقای طبسی با رفیق خود آقای حاج شیخ حسن همدانی مباحثه می کرد صدایش آن قدر رسا و بلند بود که از داخل حجره به گوش من میرسید.
مرحوم طبسی، واعظی خوش بیان بود و با متانت و آرامش سخن می گفت، شیوه دلنشینی در سرآغاز سخنرانیهای خود داشت که با مقدمه چینیهای وعاظ دیگر متفاوت بود، گاهی سخنان خود را با مقدمه سعی بر کتاب گلستان آغاز میکرد، منت خدای را عزو جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر آندرش مزید نعمت.
این نو آوری چنان جاذبه داشت که مردم از همه جا به پای سخنان او کشیده میشدند، مرحوم طبسی در شهرهای بزرگی همچون تهران، قم، همدان و یزد به وعظ می پرداخت و در مخاطبان خود شور ایمانی خاص بر می انگیخت، در همدان پای منبر مسلمانان، یهودی و نصاری شرکت کرده و تحت تأثیر سخنان او اشک از چشمانشان جاری می شد.
در سفر عر بستان و عراق و سوریه مورد احترام قرار می گرفت و در سفر عتبات واقعه غریبی برای وی رخ داد که شهید محراب آیت الله دستغیب آن را در داستانهای شگفت خود آورده است.
بازگشت ایشان به ایران همزمان بود با مسأله کشف حجاب و دین زدایی رضاخان، او نخستین واعظی بود که روی منبر علیه اقدامات رضاخان و کلاه فرنگی و زمزمه رفع حجاب سخن گفت، او با توجه به سابقه مبارزه، سه بار از سوی رضاخان به نقاط محروم کشور تبعید شده بود و پس از بازگشت از سفر حج در سال1355 ه.ق وتوقفی کوتاه در مشهد، در مسیر خود به تهران، در شهر در پنجم شعبان همان سال برابر با 1315 شمسی بر اثر بیماری سل در گذشت و پیکر پاکش به مشهد انتقال یافت و در قسمت بقعه پیر پالان دوز به خاک سپرده شد.
شماره 28 دوهفتهنامه الکترونیکی بابالجواد(ع) به همراه چهار شماره پیشین، به مدیرمسؤولی و سردبیری زهرا باقری در فضای مجازی به نشانی اینترنتی www.baboljavad.com بارگذاری شده و قابل استفاده برای علاقمندان است./907/ت302/پ
ارسال نظرات