خاطره تکان دهنده مادر شهید از زبان سرپرست حجاج ایرانی
خبرگزاری رسا ـ مراسم تجلیل از خانوادههای شهدای حاضر در حج امسال در فضایی صمیمی و معنوی با حضور نماینده ولی فقیه و سرپرست حجاج ایرانی برگزار شد.
به گزارش خبرگزاری رسا، مراسم تجلیل از خانوادههای شهدای حاضر در حج امسال در فضایی صمیمی و معنوی با حضور نماینده ولی فقیه و سرپرست حجاج ایرانی برگزار شد.
بر اساس این گزارش، در این مراسم که برخی از پدران و مادران 4و 5 شهید حضور داشتند، حجتالاسلام والمسلمین قاضی عسکر از ضرورت تکریم خانوادههای شهدا خبر داد و گفت: در دیدارهایی که من از کاروان ایرانیان داشتم، با بسیاری از خانوادههای شهدا ملاقات کردم؛ از خانواده یک شهید گرفته تا خانواده 5 شهید که انصافا انسان در برابر عظمت این پدران و مادران احساس خجالت میکند. روحیه بالای شما عزیزان، باعث تشکیل این جلسه بزرگداشت شد. اینجا جمع شدیم تا یک بار دیگر مرور کنیم که اگر امروز به عزت و عظمت رسیدهایم، به برکت خون فرزندان شماست و همه ما مدیون شهدا هستیم. از سوی دیگر ششم ذیالحجه مصادف با حادثه خونین مکه مکرمه و کشته شدن صدها زائر بیگناه است. این مجلس از سوی دیگر، فرصت مناسبی است تا یادی از شهدای مکه کنیم.
نماینده ولی فقیه ادامه داد: حدود 110 نفر از خانوادههای شهدا امسال در سفر حج میهمان ما هستند و افتخار ما خدمت به آنهاست. میدانم در بین شما پدران و مادرانی هستند که با دست خودشان فرزندانشان را غسل دادند و کفن کردند. وقتی در همین ملاقاتها با مادر چهار شهید روبرو شدم، برایم گفت که روزی با مقام معظم رهبری دیدار کرده بودند. آیتالله خامنهای از ایشان سوال کرده بودند که آیا درخواستی دارید؟ و این مادر بزرگوار پاسخ داده بودند، هیچ درخواستی ندارم، مگر دعا برای سلامتی شما. چقدر این روحیه ستودنی است.
سرپرست حجاج ایرانی افزود: خانواده شهیدان ما به رستگاری بزرگ رسیدند و هیچ خسارتی ندیدند. فرزندان شما چه آرزویی داشتند؟ میخواستند مورد لطف و عنایت خداوند قرار بگیرند و به جنت نعیم برسند، امروز رسیدهاند. حرف من نیست، قرآن میگوید:« إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة» یعنی آنان جانشان را دادند و به بهشت برین رسیدند. حق شفاعت هم از خدا گرفتند. در برخی روایات ما آمده که شهید کنار در بهشت میایستد و با اذن خداوند پدر و مادرش را شفاعت میکند. چه توفیقی از این بالاتر؟
حجتالاسلام والمسلمین قاضی عسکر ادامه داد: درست است که اگر امروز فرزندان شما بودند، وجودشان نعمت بود و باعث افتخار کشورشان میشدند، اما اکنون با شهادتشان آبروی ما شدند. آنان دشمنی را که قصد داشت چند روزه به تهران برسد سر جای خود نشاندند و اجازه ندادند حتی یک وجب از ایران اسلامی ما به دست دشمن بیفتد. آنان به سعادت ابدی رسیدند و به فرموده قرآن زندهاند و نزد خدا روزی میخورند. خانوادههای شهدا هم ضرر نکردند و به هدفشان رسیدند. مگر هدف و آرزوی شما عزت و سربلندی اسلام نبود؟ مگر دوست نداشتید عزت اسلام و ذلت دشمنان را ببنید؟ حالا این اتفاق افتاده است. اسلام در اوج عزت است و دشمنانش به ذلت افتادند. دیکتاتورها یکی پس از دیگری در کشورهای مصر، لیبی و تونس سرنگون شدند. صدام را یادتان هست؟ پس از سالها دیکتاتوری عاقبت با خواری و ذلت از مخفیگاه زیرزمینیاش بیرون کشیده و به دار آویخته شد. یادتان هست که امام میفرمود صدام رفتنی است؟ یادتان هست که فرمود ابرقدرتهای شرق و غرب فرو میپاشند؟ ما که به چشممان نابودی شوروی را دیدیم، ان شاءالله فروپاشی قدرتهای روزگوی غربی را هم خواهیم دید.
سرپرست حجاج ایرانی در پایان یادآور شد: یک روز میگفتند ایران در محاصره است؛ از یک سو صدام در عراق بود و از سوی دیگر طالبان در افغانستان، اما حالا به برکت خون شهیدانمان، حکومت عراق تغییر کرده و ارتباط ما با برادران شیعه و سنی عراقی بسیار صمیمی و برادرانه است. خدا را شکر طالبان هم در افغانستان سرنگون شدند و ارتباط ایران و افغانستان نیز بسیار امیدوارکننده است. ما در همین سفر حج با بعثههای حج کشورهای اسلامی رفت و آمد میکنیم و شاهدیم که چقدر جمهوری اسلامی ایران اقتدار دارد. این اقتدار از برکت خون فرزندان شما و صبوری خودتان است.ان شاءالله این مسیر مقتدرانه پیش خواهد رفت و خود شما خانوادههای شهدا پرچم را به دست امام عصر(عج) خواهید داد. آن روز نابودی همه مشرکان را نظاره خواهیم کرد که وعده اسلام همین است.
خاطره ای تکان دهنده از زبان نماینده ولی فقیه
حجتالاسلام والمسلمین قاضی عسکر صحبتهای خود در جمع خانواده شهدا را با یک خاطره تاملبرانگیز به پایان برد:« چند سال پیش به دیدار مادر دو شهید در اصفهان رفتم. او برایمان خاطرهای تعریف کرد که فراموش نشدنی است. میگفت وقتی فرزند اولم در جبهه بود ، پسر کوچکترم آمد تا اجازه حضور در جبهه را بگیرد. به او گفتم فعلا برادرت هست، تو تکلیفی نداری. هر چه اصرار کرد اجازه ندادم، تا آنکه یک روز صبح وقتی نماز صبح را خواندیم، به او گفتم برو خواهرت را هم بیدار کن تا نمازش قضا نشود. پسرم گفت لازم نیست خواهرم نماز بخواند! با تعجب پرسیدم چرا؟ گفت وقتی ما خواندهایم او دیگر تکلیفی ندارد. گفتم این چه حرفی است که میزنی؟ پاسخ عجیبی داد. گفت: شما میگویی برادرت جبهه هست و تو تکلیفی نداری، من حرف شما را تکرار میکنم. او باید تکلیف خودش را انجام دهد و هم من وظیفه خودم را.
در برابر این استدلال زیبای پسرم، حرفی برای گفتن نداشتم. اجازه دادم تا به جبهه برود. مدتی بعد عازم شد، اما به محض آنکه به اهواز رسید، خبر شهادت برادر بزرگترش را به او دادند، گفتند برو معراج شهدا و پیکر برادرت را تحویل بگیر. گفت من آمدهام اینجا برای جنگ. مردم ما آنقدر معرفت دارند که پیکر برادرم را به خانوادهام برسانند و با عزت تشییع کنند. از همان جا به جبهه رفت و درست همان روزی که مراسم چهلم پسر بزرگم را برگزار میکردیم، خبر شهادت او را هم شنیدم. وقتی پیکرش را آوردند، به من نشان نمیدادند، اما وقتی داخل قبر قرارش دادند، گفتم من باید بچهام را ببینم، کارش دارم. رفتم، بندهای کفن را باز کردم و یک شاخه گل روی سینهاش گذاشتم. گفتم پسرم، الان که دفن میشوی، میهمان اهل بیت(ع) خواهی شد؛ مدیون مادرت هستی اگر این شاخه گل را از طرف من به حضرت زهرا(س) هدیه نکنی...»/917/د101/ن
ارسال نظرات