لحظههای ماندگار (24)؛
خیانت بنیصدر و ورود شیرزنان به عرصه جنگ
خبرگزاری رسا ـ با توجه به خیانات بنیصدر که به ارتش اجازه نداده بود وارد عملیات شود، ناچار در برابر نیروهای بعثی، افرادی ایستادند که نه جنگی دیده بودند و نه آموزشهای نظامی مورد نیاز را گذرانده بودند. زنان و مردان از پیر و جوان در برابر این تهاجم ایستادند و از خاک میهن دفاع کردند.
حجتالاسلام غانم جاسمیان نسب، متولد سال 1335 از آبادان بیش از 60 ماه سابقه جبهه داشته و جانباز 70 درصد است؛ وی که در ابتدا طلبه نبود و در روزهای ابتدایی جنگ به عنوان رزمنده به جبهه رفت، دهم آبان 59 مجروح و به بیمارستان منتقل شد و برای بار دوم در قالب نیروی امور فرهنگی در سال 61 وارد جبهه شد.
این رزمنده جانباز در سال 63 وارد حوزه علمیه سربندان در 85 کیلومتری آبادان شد و از آن پس نیز به عنوان امام جماعت، سخنران و مسؤول کارهای فرهنگی وارد جبهههای حق علیه باطل شد.
حجتالاسلام جاسمیان نسب که در عملیات ذوالفقار بر اثر اصابت گلوله، بینایی هر دو چشمش را از دست داده است، این عملیات را نخستین شکست بزرگ نیروهای عراقی دانست و به بیان خاطرهای از آن دوران پرداخت.
خیانت بنیصدر و ورود شیرزنان به عرصه جنگ
وقتی نیروهای عراقی از سمت رود بهمنشیر، پل شناور را منهدم کرده و وارد شهر آبادن شدند، در منطقهای به نام ذوالفقاری که نخلستانی بود کمین کردند. صدام برای تصرف آبادان، زبدهترین و قویترین نیروهای خود را به این عملیات فرستاده بود.
با توجه به خیانات بنیصدر که به ارتش اجازه نداده بود وارد عملیات شود، ناچار در برابر نیروهای بعثی، افرادی ایستادند که نه جنگی دیده بودند و نه آموزشهای نظامی مورد نیاز را گذرانده بودند. زنان و مردان از پیر و جوان در برابر این تهاجم ایستادند و از خاک میهن دفاع کردند.
در این جریان دو دختر جوان را دیدم که تیربار ژ3 به دست گرفته بودند و چون شیرمرد در نخلستان به دنبال عراقیها میدویدند و حتی برخی با بیل به جنگ عراقیها آمده بودند. هرکس به هر شکلی که میتوانست، خود را به منطقه عملیاتی رسانده و در جنگ علیه بعثیها، رزمندگان اسلام را یاری میرساند.
حضور مردم بیدفاع آبادان در مقابل نیروهای تا دندان مسلح که بهترین آموزشهای نظامی را دیده بودند، برایم آیه «إِنْ تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ» را تداعی کرد. مردم نگذاشتند آبادان به تصرف نیروهای دشمن درآید، آنقدر عراقیها را دچار سردرگمی کرده بودند که از عصبانیت به خود میپیچیدند.
در همان عملیات بود که یکی از بهترین دوستانم در اثر اصابت گلوله به قلبش شهید شد و من هم در اثر اصابت گلوله به پشت جبهه منتقل شدم. البته بعدها با توجه به اینکه بیناییام را از دست دادم در کارهای فرهنگی مشغول به فعالیت شدم. /919/د102/ن
ارسال نظرات