روایتی از زندگی و وصیتنامه شهید ردانیپور؛
میخواست به حضرت زهرا محرم شود
خبر گزاری رسا - شهید ردانی پور با همسر یکی از شهدا که از سادات بود ازدواج کرد، می خواست به حضرت زهرا سلام الله علیها محرم شود، سه روز بعد راهی جبهه شد، گفته بود می خواهم گمنام باشم، در والفجر 2 بر روی تپه برهانی حماسه ها آفرید، از آن روز تا کنون کسی از او خبر ندارد.
مصطفی پسری تیزهوش و زیرک بود. در همان سال های دبیرستان خواب عجیبی دید که ثمره آن ورود به حوزه ی علمیه بود. در کنار تحصیل از تهذیب غافل نمی شد. روزهای تعطیل کار می کرد و سه شنبه ها پیاده به جمکران می رفت. برای تبلیغ دور افتاده ترین استان ها را انتخاب می کرد. در ایام پیروزی انقلاب بارها دستگیر شد.
بنیانگذار و اولین فرمانده سپاه یاسوج بود. در گشت منطقه ای بود که اشرار او را محاصره کردند. از خودرو پیاده شد و گفت : بزنید ، عمامه من کفن من است ! و این همان جمله معروفی بود که در وصیت نامه اش نیز آورد.
به خاطر مجروح شدن در بیمارستانی در تهران بستری شد. می خواست به منطقه برود اما پولی نداشت. هیچ آشنایی به جز امام زمان عج الله در تهران پیدا ننمود. متوسل به آقا شد. سیدی نورانی به ملاقاتش آمد و یک جلد مفاتیح جیبی به او هدیه نمود و گفت : این شما را تا جبهه می رساند.
در لابه لای کتاب چند اسکناس تا نخورده بود.به منطقه که رسید ، پول ها تمام شد!
رده های مختلف فرماندهی را تا مسؤولیت سپاه صاحب الزمان عج الله که شامل پنج لشگر می شد تجربه کرد.
شجاعت و رشادت های او مثال زدنی بود. معنویت را در میان رزمندگان به اوج رسانده بود. دیدار فرماندهان با علمای قم از دیگر کارهایش بود. در یکی از همین سفر ها علامه مصباح یزدی که استاد مصطفی بود بر دستان شاگردش بوسه زد!
میخواست به حضرت زهرا(س) محرم شود
با همسر یکی از شهدا که از سادات بود ازدواج کرد. می خواست به حضرت زهرا سلام الله علیها محرم شود. سه روز بعد راهی جبهه شد. گفته بود می خواهم گمنام باشم. جایی بمانم که دست کسی به من نرسد!
در والفجر 2 بر روی تپه برهانی حماسه ها آفرید. از آن روز تا کنون کسی از او خبر ندارد. مصطفی ردانی پور اسطوره ی ایمان و شجاعت در نیمه مرداد 62 جاودانه شد.
پرواز مرغ جان برای جانبازی
یکی از عجیب ترین حکایات مصطفی وصیت نامه اوست. اصلی ترین وصیت او سه روز قبل از آغاز جنگ نوشته شده. زمانی که مصطفی نماینده ولی فقیه در کردستان بوده :
سپاس خداوندی را که انوار جلال او ، از افق عقول بندگانش تابان است. و خواسته اش ، از زبان گویای کتاب و سنت ، نمایان.
خدایی که دوستان خود را از دلبستگی به دنیای فریبا رهانید و به شادی های گوناگون رسانید.
نه از آن روی که آنان را بی جهت ، زیادی بخشد و یا در پیمودن راههای نیکوکاری ناگزیرشان فرماید، بلکه از آن روی که خدای تعالی ، دید لیاقت پذیرش الهی را دارند و شایسته ی آرایش به صفات زیبایند. پس راضی نشد که بندگانش ، رشته ی بیکاری به دست گیرند و عمر خود را به بطالت سپری کنند ، بلکه آنان را توفیق عنایت قرمود که به کردار های کامل خو گیرند. تا از هر چه به جز اوست ، آسوده خاطر گشته و مذاق جانشان ، با لذتِ شرافتِ خشنودی حق ، آشنا گردد. از این رو، دلهای خود را به انتظار سایه ی لطفش ، منصرف و آرزوهای خود را به سوی بخشش و فضلش ، منعطف ساختند.
در نزد آن ها سروری را می بینی که مخصوص دلهای گردیده به عالم جاوید است و اثر ترسی مشاهده می کنی که از خطر های ملاقات حق حاصل آید.
شوقشان به آن چه به خواسته حق نزدیکشان نماید همواره در فزونی و میلشان به انجام دستور های الهی که از ناحیه حق صادر می شود، پیگیر و گوششان ، آماده ی شنیدن اسرار الهی و دلهایشان از یاد او شیرین کام است.
به مقدار ایمانی که دارند از لذت ذکر بهره مندشان فرمود و از خزینه ی عطایش ، آنچه را شایسته بخشش نیکوکار مهربانی است به آنان بی منت ارزانی داشت.
چه کوچک است در نزد آنان ، هر آن چه دل را از جلال حق مشغول کند. هر آنچه را که باعث دوری از حریم وصالش گردد یکباره ترک گویند. تا ان جا که از انس با کَرم و کمال حق لذت ها برند.
همواره از زیورهای هیبت و جلال ، جامه های فاخر به تن کنند و چون ببینند که زندگی دنیا آنان را از پیروی خواسته ی خداوند مانع است و ماندن در این عالم میان آنان و بخشش های خداوندی حائل ، بی تأمل جامه ی ماندن را از تن برکنند و حلقه بر درهای دیوار کوبند و از این که در راه رسیدن به این رستگاری تا سر حد جانبازی فداکاری می کنند و خود را در معرض خطر تیر ها و گلوله ها قرار می دهند ف لذت می برند.
مرغ جان مردان صحنه ی کربلا در اوج چنین شرافتی به پرواز آمد که برای جانبازی از یکدیگر پیشی می گرفتند. و جانهایشان را در برابر نیزه ها و شمشیرها به یغما می دادند و امروز هم آن واقعه در سرزمین الله اکبر اتفاق افتاده است. که هر روز شاهد چنین شور و شعفی می باشیم.
اسلام منهای روحانیت اسلام نیست
ای ملت ! بدانید امروز مسئولیت شما بزرگ و بارتان سنگین است و باید رسالتتان را که پاسداری از خون شهیدان است انجام دهید.
تنها با اطاعت از روحانیت متعهد و مسئول که در رأس آن " ولایت فقیه " می باشد و امروزه سنب آن امام بزرگوار است قادرید این راه را ادامه دهید.
امروز در هیچ کجای دنیا چنین حکومتی با این عظمت و حشمت وجود ندارد که در رأس آن مرجعی بزرگ باشد.
در راه خدا حرکت کردن سختی و رنج دارد. مانع زیاد است. با صبر و استقامت راه انبیا را ادامه دهید که امروز جوانان ما با ریختن خونشان موانع راه را برداشته و بر می دارند و ما فردای قیامت در پیشگاه خدای تبارک و تعالی عذری نداریم.
اسلام منهای روحانیت اسلام نیست. و این سدّ دشمن شکن ( ولایت فقیه ) را نگذارید بشکنند و این حربه ی عطیم را از شما و ملتتان نگیرند و در نتیجه اسلام وارونه را به مردمتان عرضه کنند. بدون روحانیت کاری از پیش نمی رود.
مصطفی ردّانی پور 28/6/59
تنها راه سعادت ، رسیدن به کمال بندگی خداست
ادامه وصیت و همچنین عباراتی که قبل از شهادت مکتوب شده:
من به جبهه آمدم تا شاید گذشته ها را جبران کنم. و خون آلوده ام را در راه خدا بریزم. و به وسیله ی خون پاک شهدا تطهیر نمایم . اگر در این مسیر کشته شدم شما مقاوم و استوار راهم را ادامه دهید.
دعا کنید خدا مرا جزء شهدا قرار دهد. از قربانی دادن در راه خدا نترسید.
خواهرانک در تربیت فرزندانتان بکوشید و حجاب را رعایت کنید. زهرا گونه زندگی کنید و شوهرانتان را به خدا وادارید.
... برداشت من از زندگی ، از انچه خواندم و لمس کردم خلاصه اش این است که:
تنها راه سعادت ، رسیدن به کمال بندگی خداست.بندگی او در اطاعت از اوامرش و ترک نواهی می باشد. همه دستور های اسلام در این دو جمله خلاصه می گردد:
فرمانبرداری از خدا و نافرمانی از شیطان
سفارشم این است: مردم! به یاد خدا و روز جزا باشید.
پیرو ائمه اطهار باشید که : واللازم لکم لاحق والمارق عنکم زاهق.
مردم! دنباله رو روحانیت باشید که چراغ راه هدایتند. از امام اطاعت کنید که عصاره ی اسلام است. او را تنها نگذارید که نماینده حجت ابن الحسن عجل الله است.
مصطفی ردّانی پور 10/5/1362
تنها راه رسیدن به سعادت ، ترک محرمات و انجام واجبات است
اما عجیب ترین جملات او کلماتی است که دو روز قبل از شهادت در پیرانشهر نوشته بود. عباراتی که نشان می داد خبر از شهادتش می دهد:
حال که وقت رفتن است و توفیق پیوستن به یاران و دوستان! آنان که با هم پیمان شهادت بستیم ، با کمال شرمندگی و طلب عفو و بخشش از همه شما ، چند کلمه ای را به عنوان وصیت ذکر می کنم.
باشد که باعث آمرزش من شود و برایم طلب رحمت و بخشش بنماید.
آن کسانی که مسئولیتی دارند و با خون شهدا و ایثار و استقامت و کار و تلاش سربازان گمنام ، نام و عنوانی پیدا کرده اند مواظب خود باشند!
دوستان عزیز! تنها راه رسیدن به سعادت ، ترک محرمات و انجام واجبات است. راه قرب به خدا همین است و بس.
دست یکدیگر را بگیرید و راه شهدا را که همان راه رسیدن به خدای متعال است ادامه دهید.
مصطفی ردّانی پور 13/ 5/ 1362
/995/پ203/ن
ارسال نظرات