
به گزارش خبرگزاری رسا، بخش نخست شرح دعای ابوحمزه ثمالی آیت الله قرهی که شبهای ماه مبارک رمضان در مهدیه القائم المنتظر برگزار میشود، به شرح ذیل میباشد:
حلول ماه بندگی و عبودیّت
ماه طرب و فرح اولیاء، ماه شادمانی بیش از حد خصّیصین، ماه وصل بلاقطع، ماه اوج خوبیها، ماه رسیدن به همه فضایل، ماه رسیدن به مقام خلیفه اللّهی، ماه رسیدن به اوج انسانیّت، ماه قرب الهی، ماه معراج، ماه «قاب قوسین او ادنی»، ماه بندگی، بندگی خاص، بندگی خالص، بندگیای که انسان در آن رنگ و بوی خدا میگیرد، به میمنتی و مبارکی برای اهل معنا شروع شد و آنها در آن فرح ذاتی خودشان به اوج میرسند.
از آن طرف این ماه، ماه غفران، ماه برکت، ماه رحمت، ماه انابه، ماه توبه، ماه پذیرش، ماه به غل و زنجیر کشیدن شیاطین، ماه پذیرش استغفار، ماه قبولی اعمال، ماه قبولی طاعات، ماه تبیین عبادات، ماه رسیدن به عبادات، ماه صیام، ماه روزه، ماه تشنگی ظاهری، ماه گرسنگی ظاهری، ماه لب فروبستن، ماه کنترل چشم، ماه کنترل گوش، ماه کنترل زبان، ماه کنترل اعضاء و جوارح، ماه رسیدن به آن بندگی، ماهی که در آن انسان درک میکند که میتواند بنده شود و اعضاء وجوارحش را کنترل کند، ماهی که نفس کشیدنش تسبیح است و خوابش عبادت است، ماه قیام، ماه شبخیزی، ماه درک لیالی، ماه انس با لیالی، ماهی که شبش روز است و از روز هم روشنتر است، ماهی که دیگر نه شب دارد و نه روز، نه ساعت دارد و نه روز، بلکه همه لحظاتش، همه دقایقش و همه ثانیههایش، چه در شب و چه در روز، همه عبادت است و ماه خوبیهاست.
هر چه که هست در همه خلقت، هر چه که هست در همه هستی، هر چه که هست در همه اسماء، هر چه که هست در همه صفات، همه و همه در این ماه است. این ماه، ماهی است که وصفش لایوصف است، ماهی است که فرمودند: مِن اسماء الله است. رمضان مِن اسماء الله تبارک و تعالی است که فرمودند: رمضان نگویید و حداقل شهر رمضان بگویید؛ چون این ماه از اسماء خداست.
این ماه، ماهی در بستر اسم الله است، ماه رسیدن به وجه الله است، ماه رسیدن به عین الله است، ماه همه فضایل و همه صفات و اسماء خداست، ماه جوشن کبیر با آن اسماء بسیار زیبایش است، ماه دعای افتتاح و ماه دعای ابوحمزه است، ماه ادعیه بارزهای است که هر کدام بستر ساز معرفت و عرفان هستند.
در یک کلام، ماه بندگی و ماه عبودیّت و ماه همه خوبیها رسید. حلول این ماه بسیار با فضیلت را تبریک عرض میکنیم. این ماه، ماهی است که دیگر زبان، چشم، گوش و حتّی فکر باید کنترل شود و فکر فقط و فقط باید الهی باشد.
بزرگان و اعاظم فرمودند: اگر توانستید در این ماه حتّی فکر گناه (غیبت، تهمت، شهوت و ...) نکنید، یعنی پروردگار عالم شما را در این ماه برای بندگی انتخاب کرده است و این نکته بسیار مهمّی است.
شب خیزی و هم کلامی با حضرت حقّ!
در این ماهی که همه اسماء و صفات است، لیلش افضل از همه ایّام است. پروردگار عالم به واسطه ماه مبارک رمضان میخواهد ما اهل لیل و شبخیزی باشیم.
گرچه هیچ کس آن الله ای که «لا تأخذه سنه و لا نوم» نمیشود امّا آن ولیّ خدا، آن مرد الهی، سلطانالعارفین، سلطانآبادی بزرگ(ره) یک تعبیر بسیار زیبایی را برای اتّصال بندگان به ذوالجلال و الاکرام تبیین فرمودند که نکته ظریف و لطیفی است. آن عارف بالله فرمودند: ما میدانیم فقط پروردگار عالم «لا تأخذه سنه و لا نوم» است، امّا از طرفی خودش میخواهد خلیفه اش هم مثل (یا مَثَل) خودش گردد و آن این است که او هم اهل لیل شود.
البته بشر نیاز به خواب دارد. ما کجا و پروردگارعالم کجا! امّا خدای متعال دوست دارد به بندگانش شمّهای از آن حالات شبخیزان عالم را مرحمت کند.
لذا جالب است موقعی به همکلامی با ذوالجلال و الاکرام نائل میشویم که اهل شب باشیم. موسی نبی(ع) که پروردگارعالم او را کلیم قرار داد، کلیم الله بود و سخن پروردگارعالم را میشنید و با او سخن میگفت، به تعبیری دیگر موسی(ع) همکلام با خداست و این حرف بزرگی است. آیا تا به حال به این معنا توجّه کردیم که همکلامی با خدا یعنی چه؟!
ابوالعرفا(ره) میفرمودند: همکلامی با پروردگارعالم یعنی خدا حرف میزند و تو هم جواب میدهی و یا تو حرف میزنی و پروردگارعالم جواب میدهد.
موسی کلیم(ع) موقعی کلیم شد که اهل لیل بود، لذا بارها در مورد حالات اولیاء الهی و شبخیزان عالم شنیدهایم که آنها حتّی خواب را بر خود حرام میکردند. ساعت به ساعت بلند میشدند؛ یعنی تا میآمد خوابشان برود، بلند میشدند، وضو میگرفتند، دو رکعت نماز میخواندند و مناجاتی با پروردگارعالم داشتند و دومرتبه میخوابیدند. بعد تا یک ساعتی نشده، مجدّداً بلند میشدند و به دعا، نماز و مناجات با پروردگار عالم مشغول میشدند و دومرتبه میخوابیدند.
گرچه این کار میشود و شدنی است امّا تمرین میخواهد. هر کس بگوید نمیتوانم، این وسوسه شیطان ملعون و نفس است؛ یعنی خودش را در اختیار شیطان قرار داده است.
اولیاء خدا و مردان الهی این حال را داشتند. آنها از یک طرف میدانند که بدن نیاز به خواب دارد امّا از طرفی نمیخواهند خواب باشد، میخواهند خلیفهالله باشند.
حضرات معصومین(ع) فرمودند: شما فقط به ما خدا نگویید؛ یعنی هرچه غیر خدایی بگویید، میتوانیم و ما فقط خدا نیستیم.
اصلاً این شقّالقمر چیست که از اینجا با یک اشاره انگشت ماه دو نیم گردد؟! از لحاظ علمی هم ثابت شده است و اهل علم نجوم بیان کردند: در زمانی ماه دو نیم شده و مجدّد آن دو نیمه به هم متّصل شده است. این در حالی است که بارها عرض کردیم ماه در مدار خاصّی قرار دارد، اگر کمتر از یک میلی از مدار خارج شود، سقوط میکند که یا شهابسنگ میشود و یا به سمت خورشید رفته و ذوب میشود. این کار، کار خدایی است. یعنی هر آنچه که پروردگار عالم با «کن فیکون« خود انجام میدهد، حضرت با یک اشاره انگشت خود انجام میدهد.
یک نکته خیلی زیبا و عالی در این زمینه بگویم. آیتالله العظمی بهاءالدّینی(ره) میفرمودند: این اشاره انگشت هم برای این است که مردم ببینند.
مثل همان تعبیری که عرض کردیم اراده پروردگار عالم، خلقت است و حضرت حقّ نیاز به «کن فیکون» گفتن ندارد. با اراده ذوالجلال و الاکرام، همه چیز تمام است. اراده کند، خلق شده است، آن هم به بهترین وجه. لذا «کن فیکون» هم برای این است که من و شما بفهمیم که وقتی پروردگار عالم میگوید بشو، میشود و إلّا خدا نیاز به گفتن هم ندارد. اگر اراده کند، ارادهاش، خلقت علمیّه حکمتیّه است.
لذا آیتالله العظمی بهاءالدّینی(ره) فرمودند: این اشاره انگشت هم برای این است که مردم ببینند و فردا منکر نشوند و إلّا اگر حضرت بدون اشاره انگشت هم، اراده میکرد بشو، دو نیم میشد.
این حال خلیفه اللّهی است. آن خلیفه اللّهی که غیر از ذات است و فرمودند: غیر از خدایی هرچه میخواهید به ما نسبت بدهید امّا خدا نگویید. آن فرازهای پر از معارف زیارت جامعه کبیره دلالت بر همین است که حتّی نماز و روزه یعنی طاعت مفروضه هم باید به واسطه آنها باشد.
همه اینها هم در بندگی است، «عبده و رسوله». پروردگار عالم میخواهد بگوید: بنده من! اگر بنده شدی، میتوانی اوج بگیری تا آنجایی که همه اسماء و صفات را ببینی.
یکی از این صفات، متکلّم شدن با خداست؛ یعنی کلام خدا را بشنوی و با خدا همکلام شوی.
یکی دیگر این است که پروردگار عالم نوم ندارد. این نوم نداشتن از ذات او نیست، بلکه مِن الصّفات است. اصلاً هر آنچه که تبیین میشود صفاتیّه و اسمائیّه است؛ چون ذات که لایوصف است. پس تو هم میتوانی همین حال را داشته باشی، منتها فرق تو با پروردگار عالم این است که بالاخره تو مخلوقی و او خالق است. تو بالاخره نیاز داری یک مقدار رفع خستگی کنی که در آن حدّ هم نوم بمعنا النوم نیست.
خیلیها تمرین کردند و دیدند میتوانند و میشود. حتی در خواب حرف میزنند و مواظب هستند. اصلاً در خواب همه مطالب را دارند. هم خواب نیستند و هم خواب هستند! جمع ضدّین محال است، مگر میشود هم خواب باشی و هم نباشی؟! ما این را نمیفهمیم، حقّ هم داریم؛ چون تا به آن مراحل نرسیم، درک اینها برای ما سخت است.
منتها مهم از همه این است که پروردگار عالم در این ماه مبارک رمضان ما را برای همان حال، تمرین میدهد. شبخیزی یعنی این که تو هم مانند او، نخوابی.
از اوّل ماه مبارک رمضان یک عدّه مثل شما عزیزان که نسبت به معارف عشق دارید، همین حال را پیدا میکنید. در سه شب از این ماه هم همه مردم را بیدار نگاه میدارد. آن هم شبهای قدر است که حتّی آن کسانی را هم که اصلاً در طی سال به مسجد نمیآیند، خودش یک طوری به این مجالس میکشاند. اصلاً پروردگار عالم در دلش میاندازد که نمیشود شب قدر را نروم. لذا ولو به این که برای خودش میآید، یعنی چون میداند شب قدر است و مقدّرات رقم میخورد، میگوید: باید بروم تا مقدّراتم بد رقم نخورد؛ یعنی ولو شده برای نفس است امّا بیدار میماند. پروردگار عالم هم همین حال بیداری را میخواهد، «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ» که این «وَ لا نَوْمٌ» را برای او قرار بدهد.
شب خیزی؛ راه بیداری از خواب غفلت
باید قدر بدانیم و بدانیم اوج ماه مبارک رمضان و این ضیافت و مهمانی خدا این است که پروردگار عالم میخواهد انسان را به آنجایی برساند که هرچه را که از اسماء و صفات خودش هست، در او متجلّی کند و مهمتر از همه این که خود نمیخوابد، لذا دوست ندارد بندهاش هم بخوابد.
در مثال مناقشه نیست. یکی از اولیاء(ره)نکته قشنگی را تبییین میفرمودند. میفرمودند: وقتی بچّه زیاد بخوابد، مادر نگران میشود. خیلی دوست دارد سکوت باشد و بچّهاش بخوابد امّا وقتی زیاد خوابید، دیگر نگران است. یک طوری میرود بچّه را بیدار میکند و از این که بچّهاش شیر نخورده، ناراحت است. حتّی اگر شیر هم خورده و خوابیده باشد امّا بیش از حد بخوابد، چون خواب بچّهاش را میداند چقدر است، ده دقیقه، بیست دقیقه، نیم ساعت، اضافه که شد، دیگر نگران میشود.
پروردگار علم نگران است که این خوابهای ظاهری، ما را به خوابهای دیگری نکشاند. برای همین، خدا مانع همین خوابها هم میشود.
چند شبها خواب را گشتی اسیر یک شبی بیدار باش، دولت بگیر
پروردگار عالم میخواهد ما را بیدار کند. میگوید: در این بیداری میخواهم چیزی به تو بدهم که به آنهایی که خوابند، نمیدهم.
شاید یکی از راههای بیداری از خواب غفلت این است که از این خوابهای ظاهری، از همین خوابی که نیاز بدن است، بیدار شویم. شاید پروردگار عالم میخواهد با همین شبخیزیهای ماه مبارک رمضان، ما را از خواب غفلت بیدار کند؛ یعنی این بیداری ظاهری زمینهساز است برای بیداری از خواب غفلت و نکته مهمّش این است که از خواب غفلت بیدار شویم.
همه مطالب پروردگار عالم حکمت دارد. عرض کردیم در عالم چیزی نیست که بیحکمت باشد. ولو مثلی که خدا به یک پشه میزند که در قرآن میفرماید: «بَعُوضَةً فَما فَوْقَها»، در همه اینها حکمت و علم است. چرا خدا میخواهد ما شبها بیدار باشیم؟ چون به خواب غفلت نرویم و إلّا مگر خدا مثلاً تنهاست؟!
البته یک نکته لطیفی را از آیتالله حاج شیخ جعفر شوشتری(ره)، آن عارف بالله نقل میکنند. که ما نمیفهمیم این مطلب یعنی چه. ایشان فرمودند: خدا ولو احد است، امّا از تنهایی خوشش نمیآید! نمونهاش این است که فرمود: من مخفی بودم خلق کردم تا معلوم گردم که این حدیث قدسی در کتاب کلمه الله و همچنین احادیث القدسیّه شیخ حرّ عاملی (ره) هست
همانطور که عرض کردم ما این تعابیر را نمیفهمیم امّا چون در دل شب است، نکات اولیاء را بیان میکنیم، آنچه که متوجّه شدیم که هیچ و آن چیزی را هم که نفهمیدیم، حالا بعداً یک لطفی میکنند چون بالاخره وصف العیش، نصف العیش است.
لذا حالات شب اینگونه است، حالات مستی و راستی است. یک چیزهایی است که اولیاء تبیین میکنند امّا ما نمیفهمیم. البته عیبی هم ندارد. وقتی امام(ره) به آیتالله العظمی شاه آبادی(ره) فرمودند: بازاریها و یک سری آدمهای عادیای در مسجد جامع هستند که این صحبتهایی را که شما میفرمایید، نمیفهمند. ایشان فرموده بودند: آقا! بگذار اینها هم یک خورده از این کفریات بشنوند و به گوششان بخورد!
ما نمیفهمیم اینها یعنی چه. آنها که میفهمیدند، بزرگان بودند. منِ نوار بیان میکنم که خودم هیچ نمیفهمم، حالا شما هم گاهی بعضیهایش را میفهمید و بعضیهایش هم فقط وصف العیش است که آن هم خودش لطف است. این مصداق همان مطالبی است که بیان شده: ماه مبارک رمضان باید با ماههای دیگر فرق کند؛ یعنی حرفها و مطالبش هم باید فرق کند.
آقا جان من! عزیز دلم! خیلی هم سخت نگیرید و چیزی را که نمیفهمید، منکر نشوید. آن کدهایی را که قبلاً دادم، در ذهنتان مرور کنید. بارها مثال زدم که سیصد سال پیش چه کسی همین موبایل، تلفن همراه تصویری و ... را باورش میشد، چه کسی فکر میکرد مردم در پارههای آهن بنشینند و به آسمان بروند؟! اگر کسی هم میگفت، میگفتند: این بنده خدا مریض است، خیلی مطالعه کرده سیمهایش روی هم افتاده و قاطی کرده و إلّا مگر میشود پارههای آهن در آسمان برود و آدم هم در آن سوار شود! جاذبه زمین یک پرِکاه را هم به زمین میکشاند، چه برسد به یک پاره آهن! آن موقع باور نمیکردند امّا حالا شده.
عزیز دلم! در مطالب معنوی هم خیلی چیزها هست که من و شما نمیفهمیم امّا دلالت بر این نیست که وجود ندارد. یکی از خصائص شبخیزی این است که چشم ما را در شب باز کنند. صورت ظاهر شب تاریک است امّا میگویند: چشمت را در ظلمات باز کن، نور چشم تو ظلمتشکن شود و شب را روز کنی به این تعابیر خوب دقّت کنید، اینها فرمایشات بزرگان است. پروردگار عالم میخواهد با شبخیزی، چشم ما نورافکن شود و ظلمات و تاریکیها را بدرد.
لذا این ما مبارک رمضان است که ما داریم با این حال و هوایی که پروردگار عالم برای ما قرار داده است، به آن ورود پیدا میکنیم. البته به ظاهر ورود پیدا کردیم امّا اگر با این مطالب مأنوس شدیم، به حقیقت ورود پیدا میکنیم.
دعا؛ حرف زدن بنده با خدا
آن وقت یکی از مطالبی که پروردگار عالم خیلی دوست دارد، حرف زدن با اوست. حالا بلند شدی، میخواهی چه کار کنی؟ حرف بزن. خدا دوست دارد حرف دیگری را نزنیم و فقط با خودش باشیم.
اصلاً میدانید چرا غیبت حرام است؟ عزیزم! یکی از دلایل حرام بودن غیبت این است که آن، حرف دیگری است. پروردگار عالم میگوید در بساط منی، حرف دیگری را میزنی؟! حرف خودمان را بزن. به تعبیر بسیار عامیانه پروردگار عالم میگوید: خودمان را عشق است! اگر بنده من هستی، چرا حرف دیگری را میزنی؟!
لذا ضمن این که در این ماه که ماه نزول قرآن است، باید مدام قرآن خوانده میشود، از آن طرف دعا را هم نباید فراموش کرد. دعا، قرآن صاعد است که بالا میرود. خدا در قالب قرآن با ما صحبت میکند و ما هم در قالب دعا با او صحبت میکنیم.
لذا در این ماه دعاهای بسیاری داریم، دعاهای سحر، دعاهای روزهای ماه مبارک، دعاهای شبهای ماه مبارک، دعاهای بعد از فریضه و ... . یک مقدار از این ادعیّه را آن مرد مخلص الهی، آیت الله آشیخ عبّاس قمی(ره) با آن اخلاصش کدوار بیان کرده و مثلاً گفته سیّدبنطاوس در کتاب اقبالش اینطور گفته و میتوانید به آن مراجعه کنید. آنقدر دعا دارد که گاهی انسان اصلاً وقت نمیکند این دعاها را بخواند و وقت کم میآورد.
امّا برای این همه آنها را میگوید که اگر نتوانستی یک دعایش را بخوانی، یک دعای دیگر بخوانی. اینقدر انسان را تشویق و ترغیب میکند که با خدا حرف بزند. پروردگار عالم دوست دارد ما شبخیزی و دعا کنیم.
قصد اصلی بنده در دعا
یکی از این دعاهایی که عرض کردیم مرکز معرفتشناسی است، دعای ابوحمزه است. هر که با دعای ایوحمزه محشور شد، صددرصد به آن مطالب عرفانی میرسد. این دعا چه فرازهای عجیبی دارد. آغاز عرفان، این دعاست که پر از معارف است.
در سال گذشته تا این فراز عرض کردیم که بیان فرمودند: «و قصدت الیک بطلبتی و توجهت الیک بحاجتی و جعلت بک استغاثتی.»
جدّی انسان در دعا چه میخواهد؟ اوّل و آخر دعا این است که انسان در حوائجش جویای خود حضرت حقّ باشد و حضرت حقّ را طلب کند.
اصلاً حضرت حقّ یک مواقعی تنگنا قرار میدهد که ما سمتش برویم و با او حرف بزنیم؛ چون پروردگار عالم میخواهد ما طالبش باشیم. به مشکل میخوریم، یکی مشکل مادی، یکی مشکل فرزند، یکی مشکل درسی، مدام ذوالجلال و الاکرام این مشکلات را سر راه ما قرار میدهد تا به وسیله این مشکلات، طالبش شویم.
لذا این نکته مهم و قابل تأمّل است که ما باید به وسیله ورود به مشکلات طالب حضرت حقّ شویم؛ یعنی وقتی به مشکل برخوردیم، مدام میگوییم: خدا! یعنی چه کسی را طلب کردیم؟ خدا را؛ چون معالأسف ما تا به مشکل برنخوریم، خدا نمیگوییم.
چه کسانی مدام خدا! خدا! میگویند؟ آنهایی که رفتند و متّصل شدند. برای آنها چه مشکل باشد و چه نباشد، اصلاً همه چیز خداست و مدام خدا! خدا! میگویند.
امّا عزیز دلم! اوّل و آخر دعا این است که من و تو قصدمان طلب حضرت حقّ باشد، یعنی خود حضرت حقّ اینطور فرض کرده که ما خودش را طلب کنیم.
پس با توجّه به این نکاتی که گفتم، ما قبل از این که حاجت را بگوییم، خودش را داریم میگوییم امّا حواسمان نیست. مثلاً وقتی گیر میافتیم، دیگر هیچ راهی نداریم، مریضمان را جواب کردند، با خود میگوییم: حالا پیش فلانی هم که در خارج است، میرویم، فلان جا هم که درمان گیاهی است، میرویم، اصلاً هر روزنهای را ببینیم، اقدام میکنیم ولی وقتی دیگر همه آب پاکی را روی دستمان ریختند، درست است که به قصد شفای این مریض دارد میرود امّا اول چیزی که میگوید، این است: خدا! یعنی اوّل ناخواسته او را طلب میکند چون خواسته، مال اولیاء است و پروردگار عالم میخواهد ما هم به همان خواسته برسیم و بعد حاجتش را میگوید که این نکته خیلی مهمّی است «وقد قصدت الیک بطلبتی».
یعنی من در حوائجم جویای توام، به ظاهر دارم حاجتم را میگویم امّا نمیدانم که دارم تو را میخوانم. مثلاً آن کسی که عاشق است، فقط با اسم معشوق خود مأنوس است، حتّی وقتی میخواهد یکی دیگر را صدا بزند، ناخودآگاه اسم او را صدا میزند.
در تنگنا انداختن عاشقانه!
وقتی مأنوس و طالب او شدید، دارید چیز دیگری میگویید امّا او را میخواهید. «و توجهت الیک بحاجتی« یعنی پروردگارم موقعی که من حاجت دارم، در حقیقت توجّه من قبل از حاجتم، به سوی توست.
این دارد فراز باب عجیبی را برای ما باز میکند، ما میگوییم حاجتمان را میخواهیم امّا قبل از عنوان حاجت، حواسمان نیست کجا آمدیم و درب خانه چه کسی آمدیم. اصلاً ناخودآگاه توجّهمان به پروردگار عالم شد و بعد حاجتمان را میگوییم.
پس توجّه ما به پروردگار عالم به واسطه این حاجت است و إلّا اصلاً بحث حاجت نیست، مگر پروردگار عالم نمیتواند بدون درخواست حاجت ما را بدهد؟ مگر خدا نعوذبالله، نستجیر بالله نمیبیند؟ «ان الله بصیر بالعباد» او میبیند و میداند من در چه وضع و مشکلی هستم، میداند گرفتاری من چیست گرچه گاهی بشر دست به دست هم دادند و گرفتاریها را خودمان درست کردیم «ظهرالفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس» امّا چرا پروردگار عالم بلافاصله رفع مشکل و نواقص نمیکند؟
برای این که بدون رودربایستی پروردگار عالم میداند ما آدم نیستیم زود تمامش کنیم و به سمت خدا بیایم، لذا میخواهد این قدر ما را در این مسئله نگاه دارد که خدایی بشویم؛ چون او میداند که ما به خاطر این مشکلات با او هستیم.
در مثال مناقشه نیست. مثلاً پدری میخواهد اموالش را به نام فرزندش کند، امّا میترسد، میگوید: اگر به نام فرزندم کنم، او دیگر یاغی میشود. یعنی فرزندش را دوست دارد امّا مغازه را به نام او نمیکند. شاید فرزند فکر کند پدرش خسیس و بخیل است امّا پدر میداند که اگر به نام او شود، امکان دارد خانم یا نفس اماره خودش وسوسهاش کند چون شیطان «من الجنه والناس» است و دیگر احساس استقلال کند و طغیان کند.
لذا پروردگار عالم دوست ندارد ما احساس استقلال کنیم، ما باید عبد شویم. پروردگار عالم میخواهد بگوید: حتّی رسول من هم مستقل نیست، «عبده و رسوله» بنده و فرستاده است. او برای شما پیام آورده و خودش چیزی نیست! گرچه خودش را تا بالا بالاها میبرد و اوج میدهد ولی او هم میگوید: من خودم هیچ کسی نیستم.
گرچه تا آنجا جلو میروند که میفرمایند: جز اسم خدا گفتن، هرچه میخواهید به ما بگویید و هرچه میخواهید راجع به ما فکر کنید، ما فقط خدا نیستیم اما یک چیزی اینجا هست و آن این که پروردگار عالم میخواهد بنده باشی و مال خودش باشی و احساس استقلال نکنی.
پروردگار عالم میبیند ما اینطور نیستیم، برای همین ما را گرفتار میکند. این از باب عشق است! این از باب حبّ است! خدا خیلی ما را دوست دارد. در مثال مناقشه نیست، دیدید یک کسی بچّهاش را دوست دارد و به او علاقه دارد، لپ بچه را میگیرد و میکشد تا جایی که جیغ بچّه درمیآید یا وقتی میخواهد بوس کند، یک گازی هم از این بچّه میگیرد. او به بچّه علاقه دارد، اینطوری احساسات خودش را خالی میکند.
پروردگار عالم احساسات خودش را در سربریدن ابیعبدالله(ع) نشان داد. حالا اینجاست که زیر قبّهاش دعا مستجاب است و تربتش شفاست. اوّل هر کسی را دوست داشته باشد، به قتلش میرساند و بعد چنین مقامی به او میدهد.
اتفاقاً من هم این حالت را داشتم و به آیتالله مولوی قندهاری(ره) گفتم: من گرفتارم و بچّه را گاز میگیرم، چه کار کنم؟ ایشان خندیدند و اوّل گفتند: باید یک کسی تو را گاز بگیرد تا بفهمی گاز گرفتن یعنی چه که دیگر گاز نگیری. بعد فرمودند: ظاهراً دارد صفات خدایی در تو به وجود میآید!
به نظر میآید گاز گرفتن از صفات حیوانی است امّا ایشان بعداً توضیح دادند و گفتند: هر کسی که دیگری را دوست دارد، باید او را تا حد کشت ببرد. پرودرگار عالم حسینش را دوست داشت، او را در قتلگاه برد. ببینید ایشان چه تعبیری به کار بردند! جداً ما نمیفهمیم یعنی چه.
پروردگار عالم دوست ندارد ما جایی برویم، دوست دارد همیشه درب خانه خودش باشیم. برای همین یک طوری ما را گرفتار میکند. در این طلب حاجت هم ما اوّل خود خدا را خواستیم، «وتوجهت» توجّه به خود خدا پیدا کردیم، «الیک بحاجتی» و به واسطه این حاجتمان توجّهمان به سوی خدا جلب شد!
دائم الذّکر شدن؛ عاقبت گرفتاریها
یک موقع نگاه میکند، میبیند دیگر دائم الذکر شده است. ما به این دوستانی که از طریق تربت بچّهدار میشوند، اعمالی میدهیم. گاهی یک صده، گاهی دو صده و یا سه صده طول میکشد، بالاخره پروردگار عالم عنایت میکند. بعدش میگویند ادامه بدهیم؟ میگویم: بله، قطع نکنید. به یکی از بانوان مکرّمه ذکری داده بودیم (روزی چهارده هزار صلوات)، میگفت: دیگر نمیتوانم رهایش کنم. گفتم: کم کنید، حداقل هرروز هزارو چهارصدتا بگویید. یعنی دیگر انشان عادت میکند. اصلاً پروردگار عالم میخواهد به واسطه آن حاجت ما دائم الذکر میشویم و دیگر دائم بگوییم: خدا! خدا! خدا!
آن ادعیّهای هم که خوانده میشود، خلّصش همان خدا! خدا! گفتن است. اصلاً خلّص تمام دعاها همان گفتن یا الله! یالله! است. تمامش همین است، «وتوجّهت« اصلاً به واسطه حاجتم، توجّهم به سوی تو جلب میشود، تازه میفهمم عجب! چقدر دعا خوشمزه است! چقدر آمدن درب پروردگار عالم زیباست! آن حاجت باعث شد که تازه متوجّه شدم خدا را دارم. یعنی من تا قبل از آن حاجت درب خانه پروردگار عالم نیامده بودم و با اسم پروردگار عالم مأنوس نشده بودم امّا حالا حالم متغیر شد، «وتوجهت الیک بحاجتی«، چقدر زیباست!
استغاثه و پناه بردن همیشگی به خدا
«وجعلت بک استغاثتی» الله اکبر! من پناه جستنم را به درگاه تو استغاثه کردم؛ یعنی این استغاثه من عامل میشود که دائم چون جعل است در پناه تو باشم و میدانم به واسطه این استغاثه خودم دیگر در آستان قدس ربوبی وارد میشوم «وجعلت بک»، اصلاً دیگر مال تو هستم «بک»، یعنی میدانم با این استغاثهای که دارم میکنم، همیشه مال تو هستم.
خدا حاج آقا صراطی را حفظ کند، ایشان مرد مؤمنی هستند که چندین سال است سکته کردند، هرموقع میرویم میگوییم: حالتان خوب است؟ میگویند: خوبم، خیلی خوبم. کامل هم نمیتوانند حرف بزنند امّا با همان چهار پاره استخوانی که برایشان مانده که آقازاده مکرّمشان بلندشان میکنند، هیچ موقع شکوه نمیکنند. گویی اصلاً فهمیدند استغاثه به پروردگار عالم انسان را متعلّق به خدا میکند. اولیاء میگویند: در این شرایط، تازه ما احساس نزدیکی به پروردگار عالم میکنیم.
خدا میخواهد در این ماه مبارک رمضان به ما بگوید: بیا همیشه دیگر برای من باش. شبها استغاثه کن، ناله بزن، فغان کن، یا ربّ یا ربّ بگو، تا دیگر همیشه برای من باشی.
من که هرچه میبینم، میبینم نشد که بعد از ماه مبارک رمضان توجّهم به خدا باشد و این استغاثه دائم، من را برای همیشه متّصل به پروردگار عالم کند. البته در خود ماه مبارک رمضان هم که میگویند شیاطین زنجیر شدند، نفس دون که زنجیر نشده، او من را به گناه وا میدارد. باید به خدا پناه ببریم./958/د101/ن