امیدوارم شهادتم جبران رنجهای پدر و مادرم باشد
در حوزه عملیه کوتنای قائمشهر، مقدمات علوم اسلامی را آغاز کرد و بعد از دو سال به حوزه علمیه نکا نقلمکان نمود. مدتی بعد به مدرسه عملیه رستمکلای بهشهر رفت و سرانجام در سال 61، وقتی آمادگی لازم را برایپیوستن به حوزه علمیه قم در خویش دید، رهسپار آن دیار گردید و به جمع دانش پژوهان آن سامان درآمد.
همراه با درس، به تهذیب نفس و اکتساب فضایل پرداخت و با یاری و راهنمایی مدرّسان اخلاق حوزه، به بازنگری ومراقبت از خویش پرداخت. روزه را دوست میداشت و نمازهای شبانه را با علاقه و خلوص به جای میآورد و شبهایجمعه را به مسجد جمکران میشتافت. از آغاز جنگ تحمیلی، با آن که سخت گرفتار درس بود، ولی روح خداجوی او همراه با رزمندگان اسلام، در جبهههای نبرد پرواز میکرد. همیشه آخرین اخبار جنگ را با اشتیاق دنبال کرد. فکر پریدن با شهادت، راحتش نمیگذاشت؛ و دل بیقرارش آرام نمیگرفت. معارف اسلامی با همه عظمتش نتوانست آن روان ناشکیبا را در حوزه نگه دارد. وجدان بیدار و جوانش، او را به محاکمه خویش کشانده بود. گویا ماندن در شهرهای آرام و با امنیّت را مکروه میپنداشت. جدالی سخت در اندرون خستهاش آغاز شده بود. سرانجام عشق، بر مسایل دیگر غالب آمد و او رهسپار جبههگردید.
در سال 1360 سفری به کردستان کرد. در دومیّن سفر، به کامیاران و مریوان شتافت و بالاخره در سومین و آخرین سفر حیات خویش، در عملیات والفجر چهار شرکت جست و آنگاه که در بحبوحه نبرد، سریع و دلیرانه از کانالی به کانال دیگر قدم بر میداشت، در تاریخ 1/8/1362 با شلیک خمپاره مزدوران بعثی، قلب جوانش از هم درید و با چهرهای لالهگون از خون عشق، در خاک قلسقله مریوان کامیاران، به شهادت رسید.
تنها راه سعادت را شهادت یافتم
ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین) بار پروردگارا! ای غیاث المستغیثین! ای رب العالمین! و ای حبیب قلوب الطالبین! تو را شکر که شربت شهادت ـ این یگانه راه رسیدن انسان به خودت ـ را به من بنده حقیر و فقیر وگناهکار خود ارزانی داشتی. تو را شکر که این نعمت را بر این انسان ذلیل عطا فرمودی و من تنها راه سعادت خویش را شهادت در راهت یافتم و چه زیباست که من کوچکترین به اعلاترین و ارزشمندترین ارزشها دست یافتم و این نیست مگر لطف و عنایت پروردگار نسبت به بندهاش.
کیست که رنجهای امام زمان(عج) را درک کند؟
خدایا! مرا از این همه لطف و عنایت دور نگردان و شهادت را نصیبم کن و تو ای امام! ای که لحظه لحظه این زندگی بر تو سخت گذشت. ولی ای امام! کیست که این رنجها و دردهای تو را درک کند؟ و کیست که دریابد که لحظهای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان خیانتی بس بزرگ به تاریخ انسانیت و کلیه انسانهای حاضر و آینده تاریخی میباشد؟ اماما! یاران اباعبدالله در صحرای کربلا همراه و همرزم امام حسین(ع) و با آن فریاد مظلومانه امام حسین (ع) شهید شدند اما یاران تو و سربازان تو بیشترشان از کسانی هستند که هنوز تو را ندیدند و این هم یکی از ویژگیهای خاص این عزیزان است.
و اما شما ای پدر و مادرم! ضمن عرض سلام خدمت شما امیدوارم هیچ ناراحتی نداشته باشید. ای پدر و مادری که مصداق حسین (ع) و زینب(س) هستید! من در زندگیرنجهای زیادی را بر شما متحمل ساختم. امیدوارم که شهادتم جبران این همه رنجها ومشقتها را کرده باشد. پدر و مادرم! از اینکه فکر میکردید در مکانی راحت قرار بگیرم و در سنگر نباشم ، غمگین بودم. من نمیتوانستم به خود بقبولانم که برادرهایمان در مرزها شهید شوند و منهر روز شاهد باشم که این قدر کشته یا زخمی دادیم.
من نیز به سهم خویش مبارزه و شهادت آموختم
پدر و مادرم! میدانم از دست دادن من شاید برایتان مشکل باشد ولی غم از دستدادن حسین (ع) بر فاطمه (س) سنگین نبود؟ مگر آنها نبودند که با خون مطهرشان بهاسلام جان تازهای بخشیدند و اسلام را زنده نگه داشتند؟ من هم به سهم خویش مبارزه، جهاد و شهادت آموختم. من آموختم که زندگی مادی نکبتبار است و نباید منتظر شد تا مرگ به سراغمان بیاید. بلکه باید به سراغ مرگ برویم. مگر انسانها یکدفعه بیشتر میمیرند؟ پس چه بهتر که این مرگ در راه خدا باشد و تولدی باشد که همانا مرگ به دنبال نداشته باشد که همانا شهادت است..... پس آیا باید برای یک چنین فرزندی که یک چنین راهی را انتخاب کرده ناراحت بود یاخوشحال؟ معلوم است که باید خوشحال بود. چرا که سرور شهیدان حسین بن علی (ع)یک چنین راهی را انتخاب کرده بود و راه حسین (ع) نصیب هر کس نمیشود.
برادرانم حسین علی و محمد علی احمدی! خواهشی که از شماها دارم اینست که پیوسته در راه اعتلای اسلام عزیز کوشا و تمامی فرامین امام را به جان و دل پذیرا باشید. زمان، زمان حسین (ع) است و ایام عاشورا ..... شما ای خواهران مومن و مسلمانم ! پیام و حرفی که این حقیر با شما دارد این است که ... حجاب، عفت و پاکدامنی راسرلوحه زندگی خودتان قرار دهید و همیشه فاطمهوار و زینبگونه زندگی و مبارزه کنید. حرف کوتاهی با تمامی مسلمانان حاضر و آینده تاریخ دارم که ای برادران و خواهران مسلمان و آزاده! اطاعت از فرامین رهبر انقلاب ـ که همانا از کتاب ا... است ـ را واجب شرعیدانسته و دوستان او را دوست بدارید و دشمنش را دشمن بدارید که همانا دوستان او ، دوستان خدا هستند و دشمنان او ، دشمنان دین خدا. با هم متحد باشید و از هم جدانشوید. زیرا هنگامی پیروزی به دست میآورید که وحدت بین امت واحده حفظ شود.
و اما یک حرف کوچکی به خانوادهام دارم و آن این است که ... شاید شما برایم عروسی تهیه دیدید، اما عروسی بنده وقتی است که به خون خویش غلطان میشوم و بالباس سفید که همانا کفنم میباشد به استقبال قبر میروم.... در پایان از جوانان آزاده ایران میخواهم که به سوی جبههها بشتابید. دیگر عرضی ندارم دعا کنید بیگناه از دنیا رفته باشم. برای طولانی شدن عمر رهبر کبیر انقلاب دعا کنید.
شایان ذکر است، علاقهمندان به کسب آگاهی بیشتر از زندگینامه، وصیتنامه و خاطرات شهدای روحانی، میتوانند به پایگاه اینترنتی«جلوه ایثار، روایت حماسه شهدای روحانی» به نشانی http://www.jelveisar.ir مراجعه کنند./919/د101/ن