۰۵ شهريور ۱۳۹۰ - ۱۲:۵۶
کد خبر: ۱۱۱۶۰۵
آیت‌الله تهرانی:

دنیاطلبی و خواسته‌های غیرواقعی اثر منفی بر انسان می‌گذارد

خبرگزاری رسا ـ استاد اخلاق حوزه علمیه تهران گفت: در دعا چهار خصوصیت اخلاص، جدّی بودن در نیت، شناخت وسیله و رعایت کردن انصاف شرط است.
آيت الله مجتبي تهراني

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی، بیست و چهارمین شب از سلسله نشست‌های درس اخلاق و معارف اسلامی با موضوع دعا برگزار شد.

آیت‌الله تهرانی در این جلسه به تبیین آثار سوء دنیا طلبی و خواسته‌های غیر واقعی پرداخت و افزود: چه بسا انسان امور مادّی را از خدا بخواهد و صلاحش در آن نباشد آن‏گاه اصرار کند، خدا می‎گوید؛ خواسته‏اش را بدهید تا ببیند دچار چه مشکلاتی می‏گردد، پس از آن‏که بنده دچار مشکلات ‏گردید، پشیمان می‎شود. می‎بیند تا هنگامی که وضعش عادّی بود در مجامع دینی حضور پیدا می‏کرد ولی اکنون که گرفتار هوای نفس و دنیا شده، دین خود را از دست داده است.

مروری بر مباحث گذشته

ماه مبارک رمضان، ماه تلاوت کلام الهی است که از مصدر وحی نازل شده است و ماه راز و نیاز عبد با ربّش و اظهار نیازها و حاجت‎ها و طلب کردن آن‏ها است. لذا گفته می‎شود ماه مبارک رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است. بحث ما پیرامون مضامین دعا و حوائج انسان بود. گفتیم عبد می‎تواند حوائج دنیوی و اُخروی خود را در دعایش مطرح کند؛ امّا در باب حوائج دنیوی نباید بیش از «کفاف» و «بَلاغ» از خداوند تقاضا کند. مسأله درخواست کفاف در امور دنیوی، یک امر تعبّدی نیست؛ بلکه انسان باید با توجه به خلقت خود و دنیا و خلقت خود در ارتباط با دنیا به بینشی صحیح در این مسأله دست پیدا کند، تا اسیر توهّمات و تخیّلات نشده و بیش از کفاف از خدا طلب نکند.

درخواست کفاف، مصلحت‏اندیشی نیست

در باب شرایط دعا اموری را مطرح کردیم؛ از جمله این‏که هنگامی که از خدا طلب می‎کنی و حاجت می‎خواهی، در دعایت مصلحت‏اندیشی نکن. علی(علیه‎السلام) می‏فرمایند: «قَالَ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ یَا عِبَادِی اعْبُدُونِی فِیمَا أَمَرْتُکُمْ وَ لَا تُعَلِّمُونِّی مَا یُصْلِحُکُمْ فَإِنِّی أَعْلَمُ بِهِ وَ لَا أَبْخَلُ عَلَیْکُمْ بِمَصَالِحِکُمْ» خداوند از بالای عرش می‏فرماید ای بندگان من! مرا در آن چیزهایی که به شما امر کردم، پرستش کنید و صلاح خود را به من یاد ندهید! من به مصالح شما داناتر هستم و در آنچه که به مصلحت شما است، بخل نمی‎ورزم.
در روایت گفته شد از خدا بخواه آنچه از امور مادّی که به خیر و صلاح من است، به من بده؛ حالا ممکن است این اشکال مطرح شود که اگر ما از خدا کفاف بخواهم، مصلحت‏اندیشی کرده‏ایم! اگر کفاف خواستی، معنایش تعیین تکلیف برای خدا است! پاسخ این اشکال روشن است. در این اشکال از یک مورد غفلت شده و آن، این است که آیا کفاف و بلاغ را ما از نزد خودمان گفتیم؟ خیر! این مسأله را اولیای خدا از ناحیه خدا به ما آموخته‏اند.
علی(علیه‎السلام) فرمودند که در ارتباط با امور مادّی بیش از کفاف از خدا نخواهید. حضرت فرمودند: «لَا تَسْأَلُوا فِیهَا فَوْقَ الْکَفَافِ» در دنیا بیش از کفاف از خدا نخواهید. پیغمبر اکرم در دعای خود می‏فرمایند: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْکَفَافَ» خدایا به محمّد و آل محمّد به اندازه کفاف روزی بده! معنی این عبارات مصلحت‏اندیشی برای خدا نیست، بلکه آنچه که خدا در ارتباط با امور مادّی دنیوی برای ما مصلحت‏اندیشی کرده است را به وسیله اولیائش به ما ارائه فرموده و ما نیز همان را از خدا درخواست می‏کنیم. خداوند گفته این مصلحت تو است؛ اگرخواستی دعا کنی، سقفش این است!

انسان زیاده خواه است

اگر خداوند کار را به من واگذار کند، می‎گویم تمام عالم را به من بده! زیرا هوای نفسانی من این‏طور اقتضا می‎کند. انسان هر چه بیشتر به خواسته‏های نفسانی‏اش برسد، تشنه‎تر می‏شود؛ در روایات این مسأله را به آب شور دریا تشبیه کرده‏اند که هر چه بیشتر بخوری، تشنه‎تر می‎شوی. آنچه که از ناحیه ربّ برای من در امور مادّی دنیوی مصلحت‏اندیشی شده، این است که سقف تعیین کرده‏اند و به ما گفته‏اند که بیش از این نخواه. بنابر این هیچ تعارضی در این مسأله وجود ندارد.

درخواست کفاف منافاتی با انصاف در دعا ندارد

در باب شرایط دعا گفتیم که انصاف را باید رعایت کرد. در روایتی نقل شده است: «جَاءَ رَجُلٌ إلَى أمیرِ المُؤمِنِینَ فَقَالَ إنِّی دَعَوتُ اللهَ فَلَم أرَ الإجَابَةَ»؛ مردی خدمت علی(علیه‎السلام) رسید و عرض کرد که از خدا درخواستی داشتم و اجابتی ندیدم. حضرت به او فرمودند: «لَقَد وَصَفتَ اللهَ بِغَیرِ صِفَاتِهِ وَ إنَّ لِلدُّعَاءِ أربَعَ خِصَالٍ»؛ آن‎گونه که باید دعا کنی، از خدا درخواست نکرده‏ای و شرایطش را رعایت نکرده‏ای. در دعا چهار خصوصیّت نهفته است؛ اوّل: «إخلَاصُ السَّرِیرَةِ»؛ که همان «اخلاص در دعا» است که قبلاً بحث کردیم. دوم: «إحضَارُ النِّیَّةِ»؛ یعنی جدّی بودن نیّت. سوم: «مَعرِفَةُ الوَسِیلَةِ»؛ شناخت وسیله. چهارم: «وَ الإنصَافُ فِی المَسأَلَةِ»؛ یعنی در دعایت انصاف را رعایت کن. «فَهَل دَعَوتَ وَ أنتَ عَارِفٌ بِهَذِهِ الأربَعَةِ». آیا وقتی دعا کردی، این‏ها را می‏دانستی و رعایت کردی؟ آن مرد پاسخ داد خیر، نمی‎دانستم.
اشکالی که در اینجا مطرح می‎شود این است که آیا تعیین کردن کفاف بر اساس انصاف هست یا خیر؟ جواب این سؤال نیز همانند جواب سؤال قبلی است. چون همان کسی که گفته در دعایت انصاف را رعایت کن، هم‏او به من می‎گوید که در امور مادی، کفاف را بخواه و نه بیشتر؛ پس معلوم می‎شود درخواست کفاف، عین انصاف است.

بررسی آثار سوء خواسته‏‏های غیر واقعی

در گذشته گفتیم که دعای انسان در امور مادی دنیوی به بینش و نگرش انسان نسبت به خلقت خودش و دنیا و رابطه خلقت خود با دنیا بستگی دارد؛ سپس گفتیم که انسان باید برای بینش خود دعا کند و از خدا بخواهد به او بینشی بدهد که احتیاجش را به اندازه کفاف ببیند و وقتی می‎گوید: «اللَّهُمَّ ارزُقنِی الکَفَافَ»، جدّی بگوید و لقلقه زبان نباشد. این بحث در ادعیه و روایات نیز مطرح شده بود که از خدا بخواهید که به شما بینش صحیح بدهد تا اسیر توهّمات و تخیّلات نفسانی‎تان نشوید و به تعبیر دیگر، واقعیت‎گرا باشید و درخواست‎هایتان معقول باشد.
نکته‏ای که باید در این‏جا مورد توجه قرار بگیرد، این است که اگر انسان آثار سوئی که بر خواسته‎های تخیّلی و توهّمی‎اش مترتّب می‎شود را بررسی کند، متوجه می‏شود که نباید بیش از کفاف از خداوند بخواهد. آیات و روایات زیادی به مسأله دنیا و نکوهش‎ زیاده‎طلبی‎ها پرداخته و همه این‏ها ناظر به این مطلب است که این‏ها بر انسان اثر سوء دارد.
خداوند در قرآن کریم می‏فرماید: «عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» چه بسا شما چیزهایی را دوست داشته باشید، ولی برای شما شرّ باشد؛ چه بسا پول زیاد دوست داشته باشی، ولی برای تو شرّ باشد. خدا می‎داند، ولی شما نمی‎دانید.
چه بسا انسان امور مادّی را از خدا بخواهد و صلاحش در آن نباشد و بر اساس هوای نفس باشد؛ آن‏گاه اگر اصرار کند، بر اساس روایات، خدا می‎گوید خواسته‏اش را بدهید تا ببیند دچار چه مشکلاتی می‏گردد. پس از آن‏که بنده دچار مشکلات می‏گردد، پشیمان می‎شود. می‎بیند تا هنگامی که وضعش عادّی بود، در مجامع دینی حضور پیدا می‏کرد؛ ولی اکنون که گرفتار هوای نفس و دنیا شده، دین خود را از دست داده است. تنها راه برای این‏که این دیدگاه در ما پایدار شود که کفاف به نفع ما است و بیش از کفاف به صلاح ما نیست، این است که آثار سوء زیاده‏خواهی را ببینیم. مبادا از خدا در امور دنیوی بیش از حدّ کفاف بخواهی! خیال می‎کنی خیر تو در این است، ولی در واقع، شرّ تو در این است؛ خدا می‎داند و تو نمی‎دانی.

ذکر توسّل

در روایات و مقاتل آمده است که خاندان حسین(علیه‎السلام) را از کوفه به شام آوردند. سهل بن‏سعد که از اصحاب پیغمبر است، می‎گوید من از بیت‏المقدس داشتم وارد شام می‏شدم؛ دیدم که مردم جشن گرفته‏اند و آزین بسته‏اند و پای‎کوبی می‎کنند. دیدم چند نفر ایستاده‏اند و با هم حرف می‎زنند. به آن‏ها گفتم شما اهل شام عیدی دارید که من آن را نمی‏شناسم؟! به من گفتند: «یَا شَیْخُ نَرَاکَ أَعْرَابِیّاً»؛ ای پیرمرد! معلوم می‎شود که روستایی هستی و از دنیا بی‎خبری! گفتم: «أَنَا سَهْلُ بْنُ سَعْدٍ»؛ من سهل بن‏سعد از اصحاب پیغمبر هستم.
وقتی من را شناختند، گفتند: «یَا سَهْلُ مَا أَعْجَبَکَ السَّمَاءُ لَا تَمْطُرُ دَماً وَ الْأَرْضُ لَا تَنْخَسِفُ بِأَهْلِهَا»؛ ای سهل، تو تعجب نمی‎کنی چرا آسمان خون نمی‎بارد و زمین شکافته نمی‎شود و اهلش را در خود فرو نمی‏برد؟ تعجب کردم! گفتم: «لِمَ ذَاکَ» چرا؟! مگر چه شده است؟! گفتند: «هَذَا رَأْسُ الْحُسَیْنِ عِتْرَةِ مُحَمَّدٍ یُهْدَى مِنْ أَرْضِ الْعِرَاقِ»؛ این سر حسین(علیه‏السلام) است که از عراق به اینجا می‎آورند؛ جشن برای این است. سهل می‏گوید وقتی این را شنیدم گفتم: «وَا عَجَبَاهْ یُهْدَى رَأْسُ الْحُسَیْنِ وَ النَّاسُ یَفْرَحُونَ»؛ عجب! سر حسین را از عراق می‎آورند، آن‏وقت مردم شادی می‎کنند؟! پرسیدم از کدام طرف می‏آیند؟ «فَأَشَارُوا إِلَى بَابٍ یُقَالُ لَهُ بَابُ سَاعَاتٍ»؛ گفتند به سمت دروازه ساعات برو.
سهل می‎گوید من به سمت دروازه ساعات آمدم؛ چشمم به نیزه‎دارهایی خورد که جلو بودند. اوّلین نیزه‎دار را دیدم که سری بر نیزه دارد که اَشبهِ مردم به پیغمبر اکرم است. بی‎بی‎هایی را دیدم که سوار بر شترهای بی‏جهاز کرده‏اند و می‎آورند. جلو رفتم؛ اوّلین خانم را که دیدم، خدمتش رسیدم و سلام کردم. از او سؤال کردم «مَنْ أَنْتِ »؛ تو چه کسی هستی؟ گفت: «أَنَا سُکَیْنَةُ بِنْتُ الْحُسَیْنِ»؛ من سکینه دختر حسین هستم. گفتم: «أَ لَکِ حَاجَةٌ إِلَیَّ فَأَنَا سَهْلُ بْنُ سَعْدٍ مِمَّنْ رَأَى جَدَّکِ وَ سَمِعْتُ حَدِیثَهُ»؛ آیا کاری از دست من بر می‏آید که برایتان انجام دهم؟ من سهل بن‏سعد از اصحاب جدّتان هستم. سکینه فرمود: «یَا سَعْدُ قُلْ لِصَاحِبِ هَذَا الرَّأْسِ أَنْ یُقَدِّمَ الرَّأْسَ أَمَامَنَا حَتَّى یَشْتَغِلَ النَّاسُ بِالنَّظَرِ إِلَیْهِ وَ لَا یَنْظُرُوا إِلَى حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ» ای سهل به این نیزه‎دار بگو این سر را از بین ما بیرون ببرد، تا مردم مشغول تماشای آن شوند و این‎قدر به چهره‎های ما نگاه نکنند.../927/د102/ع

ارسال نظرات