جاودانگی نزد خداست انسان در دنیا پی آن میگردد
به گزارش خبرگزاری رسا، جلسات درس اخلاق آیتالله مجتبی تهرانی با عنوان «امام حسین (ع) مصلح غیور و انسان ضد غرور» به مناسبت دهه آخر ماه صفر از روز سهشنبه 5 بهمن آغاز شده است و به مدت 10 شب ادامه دارد.
موضوع مباحث آیتالله تهرانی در ایام محرم و صفر سالهای اخیر، «بررسی ابعاد مختلف قیام و انقلاب امام حسین (ع)» بوده که امسال نیز 12 جلسه آن در ماه محرم برگزار شد و 10 جلسه دیگر نیز در ماه صفر برپا میشود. متن، صوت و فیلم این دروس در پایگاه اطلاعرسانی آیتالله مجتبی تهرانی به نشانی www.mojtaba-tehrani.ir در دسترس کاربران قرار میگیرد.
گزیده جلسه چهارم این سلسله سخنرانیها در ماه صفر که در واقع جلسه سیزدهم در این سال قلمداد میشود، در پی میآید:
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(ع) بود. عرض کردم این قیام صحیفه و دروسی برای ابنای بشر در ابعاد گوناگون معرفتی و معنوی، فضیلتیِ انسانی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی بود. امام حسین(ع) مصلحی غیور و انسانی ضدّ غرور بود؛ نه خود مغرور بود و نه دیگران را مغرور کرد؛ بلکه از مغرورین دستگیری کرد و میخواست آنها را از ورطه غرور نجات دهد. به همین دلیل اوّلین سخنرانی ایشان در روز عاشورا در رابطه با ریشه غرور، یعنی مسائل دنیوی بود.
جلسه گذشته بحث ما به اینجا رسید که یکی از فطریات انسان این است که حیات جاودانه میخواهد و در عین حال میخواهد از نظر کیفی هم خوش باشد؛ یعنی این خواسته فطری هم جنبه کمّی دارد و هم جنبه کیفی دارد؛ هر دو هم درست است. کمّی یعنی همان عمود زمانی، جاودانگی و استمرار حیات. کیفی یعنی چگونگی؛ در دنیا چگونه باشم؟ خوش باشم.
خدایی که طلب را خلق کرده، مطلوب را هم خلق کرده است
اینجا تذکری دهم و بعد وارد بحثم شوم؛ منشأ این طلب که جزء فطریات هم هست، چیست؟ همینطور گامبهگام پیش میروم. منشأ این طلب، حبّ به ذات است. چون خودم را دوست دارم، نمیخواهم فانی شوم؛ این حبّ به ذات، هر دو طلب است. هم میخواهم فانی نشوم، هم می خواهم خوش باشم. از این مطلب رد می شوم، چون میخواهم بحثم را ادامه دهم.
امّا این مسأله که خداوند این میلِ فطری جاودانگی و خوشی در جاودانگی را در انسان نهاده است و از ودایع الهی است، بحثی است که در جلسه ما نمی گنجد. ولی چون اینها میماند، من فقط برای اهل تحقیق اشاره میکنم. مسأله این است که خداوند چیزی را گُتره و بیهوده خلق نمی کند. در خلقت الهی بیهودگی نیست. خدا هم طلب جاودانگی و هم خوشی را در وجود من گذاشته است. آیا میشود خدا این طلب را در من بگذارد ولی مطلوبش را خلق نکند؟ آیا ممکن است خدا من را تشنه کند، اما آب را خلق نکند؟ نعوذ بالله؛ از خدا چنین چیزی بعید است که تشنگی را قرار دهد، امّا آب را خلق نکند؛ هیچ وقت اینگونه نمیشود. خدا در نهاد من طلب جاودانگی و بودِ همیشگی را نهاده است، پس معلوم میشود بودِ همیشگی را هم خلق کرده است. نمیشود طلب باشد، اما مطلوبش که جاودانگی است نباشد. نمی شود خوشی را بخواهم اما خوشی همراه با جاودانگی را خلق نکرده باشد. او طلب را در من نهاد، پس مطلوب را هم خلق کرده است. میخواهیم برویم سراغ اینکه اینها همه حسابشده و همسو با خلقت است. ادامه حیات و بودِ همیشگی همراه با خوشی، جزء ودایع الهی است؛ اما چگونه آن را به دست آوریم؟
جاودانگی و خوشی نزد خدا است
میروم سراغ آیات و چندآیه را مطرح می کنم. در سوره نحل می فرماید: «مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ باقٍ». آنچه نزد شما است، یعنی همین امور مادّی، فانی میشود؛ امّا آن چیزی که پیش خدا است، در آن فنا راه ندارد. آیا خدا می گوید پیش من هست و به تو نمیدهم؟ می خواهم جگرت را بسوزانم؟! نعوذ بالله؛ کسی اینطور بچهگانه فکر نمی کند. پس خدا چه میخواهد بگوید؟ میخواهد بگوید این میل بقا را که در نهادت گذاشتم و از فنا گریزان هستی، این مطلوب تو، یعنی بقا پیش من است؛ اگر بخواهم به تو میدهم و راه رسیدن به آن را هم یادت دادهام.
جملاتی را که امام حسین(ع) به کار گرفته، از علی(ع) است و این دو بزرگوار هم از آیه قرآن گرفتهاند. در سوره قصص دارد: «وَ مَا أُوتیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زینَتُها وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلَاتَعْقِلُون». یعنی آنچه به شما داده شده استمتاع زندگی دنیا است؛ امّا آنچه نزد خداست، خیر و اَبقی است. دو کلمه «خیر» و «اَبقی» را به کار میبرد. در سوره اَعلی می فرماید: «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى» اوّل کیفیت و بعد هم کمّیت، هر دو را میآورد. آنچه پیش من است از نظر کیفیت، خوب است؛ یعنی خوشیِ خالص است و خیر مطلقی است که در آن شرّ راه ندارد. اَبقی هم یعنی اینکه جاودانه است؛ این چیزهایی که شما در دنیا میبینید، همه فانی هستند، امّا آنچه که پیش من است، جاودانه است. هر دو را داریم؛ هم خوشی مطلق، هم جاودانگی و استمرار حیات.
نعوذبالله خدا همه اینها را می گوید برای اینکه جگر ابنای بشر را بسوزاند؟! در این آیات چندین نکته وجود دارد. من نمی خواهم تفسیر بگویم، ولی اشاره می کنم. یکی اینکه اینها را دارد برای چه کسی می گوید؟ برای من و تو دارد میگوید. معلوم می شود دارد آنچه را که من و تو میخواهیم امضا میکند. می گوید تو چه میخواهی؟ تو برای خودت بقا و خوشی میخواهی، من هم برای تو همین را میخواهم.
زندگی دنیا بازیچه است
می گوید آن چیزی را که تو می خواهی، پیش من است؛ امّا تو راه گم کردهای. حالا اشتباه کجاست؟ اشتباه در این است که تو در دنیا یک سنخ اموری را دیدی و خیال کردی که با این امور سعادتمند میشوی و در زندگی خوشی پیدا میکنی. عرض کردم امام حسین(ع) و علی(ع) واقعیتگرا هستند، نه ذهنیتگرا؛ چون دیدند که امور دنیایی فانی میشود. ما هم داریم همین را می بینیم. اینها رو به فنا می رود. حالا من آیۀ شریفه را میخوانم. در سورۀ حدید دارد: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ».بدانید که زندگی دنیا جز این نیست که بازیچه و بیهوده و زینت و مایۀ افتخار و بیخودی خوش بودن است و کوشش کردن در فراهم آوردن اموال و اولاد و.... مثل بارانی میماند که به زمین میبارد و همهجا را سرسبز میکند؛ چقدر لذت میبری که سرسبز شد! امّا در نهایت این سبزهزار، زردهزار میشود، بعد هم در هم شکسته و خُرد و پراکنده میشود و از بین می رود.
امام حسین و علی(ع) همین را می گویند که ما به چشم میبینیم و واقعیت است. حسین(ع) روز عاشورا میگوید به دنیا نگاهی کنید؛ ببینید نوها کهنه می شود و همه چیز از بین می رود. تویی که دنبال استمرار حیات و جاودانگی هستی، چرا دنبال دنیا و حیات دنیا هستی؟ دنیا اگر می توانست، خودش را نگه میداشت و دوامِ وجودی خودش را تأمین میکرد. وقتی خودش ناپایدار است، تو چگونه پایداری را از او میخواهی؟ اگر بنا بود به من پایداری بدهد، خودش پایدار بود.
عقل، راه شناسایی حیات جاودانه
هم علی(ع) در نهج البلاغه و هم حسین(ع) در روز عاشورا، دقیق و حسابشده و ظریف این مطلب را بیان می کنند. می فرمایند شما به دنبال استمرار حیات و بقا و خوشی هستید؟ این امور دنیایی نه به شما استمرارِ حیات و زندگی جاودانه و هستی مطلق می دهد و نه به شما خوشیِ مطلق می دهد. این واقعیتگرایی است. وقتی من جاودانگی و خوشی مطلق میخواهم، از آن طرف هم باید خدا این دو را خلق کرده باشد؛ نمیشود طلب بیاید، مطلوب نباشد؛ اگر طلب را در وجود ما گذاشت، مطلوب هم هست. به من تشنگی داده، آب را هم باید خلق کند. حالا این مطلوب کجا است؟ در محلّ این مطلوب و کیفیت رسیدن به آن اشتباه کردی. من نمیتوانم این را با ابزار مادی نشان دهم. پس چگونه میتوان درکش کرد؟ در ذیل آیه «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى» که برایتان خواندم، میگوید: «أَ فَلَا تَعْقِلُون؟». باید سر عقل بیایی تا بفهمی. این را دیگر نمیتوانم به چشمانت نشان دهم. اینجا باید عقلت را به کار بیندازی تا بفهمی که مسأله، نشئه دیگر و ماورای مادّیت است. همۀ اینها در معارف ما مطرح است. حسین(ع) هم دقیقاً مطالب را روشن کرده است. من نمیتوانم این را با این ابزار مادیت، نشان دهم. باید عقلت را به کار بیندازی تا این مطلب را بفهمی.
متاع دنیا!
از آن طرف، در ذیل سورۀ حدید دارد: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُور».این تعبیر که زندگی دنیا متاع غرور است، در چند آیه وجود دارد. اصلاً متاع یعنی چه؟ متاع از نظر معنای لغوی آن وسیلهای است که انسان وقتی با آن کاری را انجام داد، آن را دور میاندازد. وقتی که با ابزار کار کردم و کارم تمام شد، آن را دور میاندازم. «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُور». یعنی زندگی دنیا، وسیلهای است که باید از آن استفاده کنی و بعد هم آن را دور بیندازی؛ ولی همین زندگی دنیا تو را فریب داده است. حیات دنیا، متاع و وسیلهای است که باید دور انداخته شود، امّا همین وسیله تو را فریب میدهد.
وعده خدا حق است
به تعبیر ما طلبهها «إن قُلت»! یعنی اگر اشکال بگیری که خدا این طلب را به من داده که میخواهم همیشه باشم، نمیخواهم بمیرم و بعد هم خوشی میخواهم، هم کمّ و هم کیفش را میخواهم، خدا هم آن را خلق کرده است، این را هم قبول دارم که پیش خدا هم هست، «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ». اینها همه آیات قرآن است؛ اشکال این است که نکند این حیات همیشگی و خوشی مطلق را به ما ندهد! حالا چه کار کنم؟! ما تمام اینها را در معارفمان و در قرآن داریم که: «إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ». در آیاتی غرور را مطرح میکند، همان جا میگوید: «إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لَا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُور». خیال نکنی که خدا آن مطلوب فطری را به تو نمیدهد؛ نه، وعدۀ الهی تخلّف ندارد. تو فریب نخور، خدا آن مطلوب را به تو میدهد، راهش را هم به شما میگویم که چگونه میدهد.
حسین(ع)راهش را در یک جمله کوتاه بیان می کند: «یَا عِبَادَ اللهِ اتَّقُوا اللهَ»؛ بعد وارد می شود و شروع می کند دنیا را توضیح می دهد. آیا دنیایی که نمیتواند خودش را نگه دارد، به تو جاودانگی و خوشی می دهد؟ دقیقاً ریشههای اساسی آنچه را که برای انسان غرورآور است مطرح میکند. خیال کردی با دنیا سعادتمند میشوی؟ در زندگی خوشی پیدا میکنی؟ نه، اشتباه کردی. حالا این بحث مطرح است که چه میشود با اینکه میبینم دنیا اینگونه است، باز هم اشتباه میکنم؟ اینها را هم قرآن گفت، هم علی(ع) بیان فرمود و هم حسین(ع) مطرح میکند. واقعیتهایی است که دارم میبینم، کور نیستم، پس چرا این اشتباه را میکنم؟ بحث بعدیام این است که چرا اشتباه میکنم. چه میشود که انسان در این ورطه غرور قرار میگیرد و فریب می خورد؟ با اینکه اینها واقعیتگرایی بود و توهّم نبود. با اینکه همه با خلقت و فطرت من همسو بود، چطور میشود که باز فریب می خورم؟ این بحثِ بعدی من است. /901/د102/ع