تحقق رهنمود رهبر معظم انقلاب در امر نظریه پردازی دینی با نگاه به ظرفیت حوزه و دانشگاه ضروری است
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، رهبر معظم انقلاب، صبح پنجشنبه، 29 مهرماه در اجتماع بسیار عظیم و پرشور علما، فضلا، اساتید، مدیران مدارس و طلاب حوزه علمیه قم در سخنان مهمی در تبیین «تکیه نظری و علمی نظام به حوزههای علمیه» با بیان اینکه نظام اسلامی به لحاظ نظری و علمی، محتاج علمای دین و حوزههای علمیه و به تلاشهای آنها مستظهر و پشتگرم است، خاطرنشان کردند: به علت ذات و ماهیت دینی جمهوری اسلامی، نظریهپردازی در همه عرصهها از جمله سیاست، اقتصاد، مدیریت، مسائل تربیتی و دیگر مسائل مطرح در اداره کشور، بر عهده علمای دین یعنی کسانی است که اسلام را میشناسند و متخصص این امر هستند.
ایشان، خلاء نظریهپردازی دینی در عرصههای مختلف اداره کشور و جامعه را موجب نفوذ و جایگزینی نظریههای غربی و غیردینی دانستند و خاطرنشان کردند: تأکید مکرر اینجانب بر ضرورت توجه به علوم انسانی در دانشگاهها، ناشی از همین واقعیت است.
رهبر معظم انقلاب افزودند: علوم انسانی رایج، متکی بر جهان بینی دیگری غیر از جهانبینی الهی است و مدیران آینده کشور را براساس اهداف جهانبینی غربی و مادی تربیت میکند که لازم است حوزههای علمیه و علمای دین برای جلوگیری از این انحراف، نظریههای اسلامی را در زمینههای مختلف مشخص و برای برنامهریزی در اختیار مسؤولان قرار دهند.
نوشتار زیر حاصل گفتوگو با دکتر محمود حکمتنیا، معاون آموزش و پژوهش پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و از اساتید حوزه و دانشگاه است که در آن افزون بر تبیین بحث نظریهپردازی، علل تأسیس کرسیهای نظریهپردازی و ضرورت آن مورد بررسی قرار گرفته است.
درباره نظریه پردازی و تاریخچه آن توضیحی ارائه دهید؟
ابتدا با توجه به تاریخ معرفت بشری و با این دید که چه اتفاقی افتاده، بشر به چه مسیری رفته، چرا به نظریهپردازی رسیده و نظریهپردازی او چه سمت و سویی یافته است، این فضای فرهنگی تاریخی را روشن کرده و پس از آن فضای فرهنگی تاریخی خود را شرح میدهیم.
وقتی دنیای غرب تقلید در حوزههای معرفتی را به هر نحو کنار گذاشت، در واقع حجیت گفتهها را به کناری نهاد؛ این حجیت اعم از امور وحیانی و یا سخنانی بود که اندیشمندان و بزرگان گفتهاند، از اینرو رابطه خود را با امور وحیانی در فضای فرهنگی خود قطع کردند.
اینها در یک خلأ معرفتی قرار گرفتند و با نفی امور غیرمحسوس باب دانش را با روششناسی و مبانی آغاز کردند. در این نهضت انسان محوریت دارد که این انسانمحوری دارای جنبه سلبی و اثباتی است؛ دارای جنبه سلبی است هرآنچه غیر از انسان است در حوزه معرفتی نفی میشود؛ بنابراین منبع بیرونی معرفت نداریم.
به لحاظ اثباتی هم اینکه انسان موضوع فهم قرار میگیرد، برای زندگی خود راه انتخاب میکند، با توجه و تکیه بر عقل خود تحلیل میکند؛ تمام این موارد به انسان بودن انسان برمیگردد و انسان خودبنیان متکی بر عقل در دنیای معاصر با این زندگی پیچیده روبرو میشود. این شد که برای حل مسائل حیاتی، تلاش کردند تا راهحلهای مبتنی بر یافتههای دانشی برقرار کنند. از این منظر بحثهای معرفتشناختی، روانشناختی، حوزههای اختصاصی و کلی دانش مبتنی بر نظریه سروسامان یافته و غرب را وارد دنیای جدید خود میکند که از این دنیای جدید به عنوان اومانیسم یاد میشود، یعنی دنیای غرب در یک حالت بریدگی از نظام برای ورود به نظام معرفتی دیگر وارد عمل شده و راه را در این میبیند که با بنیاد کردن همه مسائل بر خود انسان و بریدن او از امور وحیانی تلاش کند تا زندگی خود را بفهمد و سروسامان دهد. خوبیهایی که این امر دارد آن است که بشر با فهم خود ساختارها را تعیین میکند، روابط را میفهمد، اثار و نتایج را بررسی میکند و زندگی را براساس فهم خود سامان میدهد. این فهم هم برای انسان زیبا و هم قابل برنامهریزی و مدیریت است.
اما در نظام فرهنگی ما به خصوص با توجه به آموزههای وحیانی ادعا این است که افزون بر انسان، خدایی به عنوان مدبر، خالق و شارع وجود دارد. انسان دارای یک زندگی دنیوی و یک زندگی اخروی است. پیوند زندگی دنیوی و اخروی انسان برقرار است. مقام انسان مقام خلیفةاللهی و حرکت انسان حرکت تقربی است. برخلاف عرفانهای سکولار که آرامش روانی را مدنظر دارند، براساس آموزههای وحیانی، انسان در مسیر تقرب به خداوند است که به آرامش میرسد. اما باید اذعان داشت که هر آرامشی، تقرب نیست. از این رو مسیر جدیدی را برای بشر باز میکند که یافتن این مسیر، آموزههای آن، منابع معرفتی، نظامهای رفتاری و ساختار اجتماعی در این بحث قابل بازنگری است.
به عبارت دیگر اگر به انسان با نگاه انسان بریده از امور وحیانی و خداوند بنگریم، حوزه فکری بشر متحول و متغیر میشود و به تعبیر دیگر یک انقلاب معرفتی حاصل میشود و پیش یافتههای ذهنی و بافت فرهنگی تغییر میکند و انسان نیز متغیر میشود.
تأکید مقام معظم رهبری برای آزاد اندیشی و نظریهپردازی در علوم انسانی برای چیست؟
اگر بخواهیم فرمایشات مقام معظم رهبری را دنبال کنیم، نه تنها با روش و اصطلاحات خود بلکه در این دنیای همراه با انقلاب معرفتی قدم بگذاریم، این دنیای جدید دنیای بازسازی شده خواهد بود و دنیایی نیست که با ادبیات دیگران و نظریهای دیگر اثبات شود. از اینرو ساختارها متحول خواهد شد، پیشذهن و پیشفرضهای بشر تغییر خواهد کرد و به طور کلی بشر به گونهای دیگر خود را بازشناسی میکند.
بسیاری از محققان در صددند که با پیش فرضهای اومانیستی ادله دینی بر مدعای خود پیدا کنند، این بازی کردن در زمین دیگری است، منتها با توپ خود. آنچه که دنیای اسلام امروز به آن نیازمند است بازگشت به زمین خود است. بازنگری در وجود خود، افکار خود، مبادی و مبانی نظری خود، در روشها، اصول، قواعد، بافتهای فرهنگی، سبک زندگی و به طول کلی یک زندگی متفاوت.
بنابراین نظریهپردازی کردن در این حوزه سطوح مختلفی خواهد داشت. یک سطح کلان بازگشت به فرهنگ خود است. این خود نیازمند به نظریهپردازی است که چطور با یک حرکت بنیادین میتوان زیرساختهای دنیای اومانیسم را بازشناسی کرد و با یک حرکت آگاهانه به فرهنگ و فطرت خویش بازگردیم. افزون بر این در حوزههای روشی، معرفتی، نظامپردازی رفتاری، برای تقسیمبندی دانشها در این حوزهها، نیازمند بازنگری جدی در خویش هستیم. باید توجه داشت که درصدد نفی یافتههای بشر، مقابله و تعارض با آنها نیستیم بلکه درصد فهم هستیم و اگر از این یافتهها استفاده میکنیم، استفاده آگاهانه است.
برخی از محققان و اندیشمندان تصور میکنند که اگر این حوزه فکری را باز کنیم به معنای جنگ و معارضه با دیگران و منزله نفی دیگران و سلب صلاحیت از دیگران است. حوزههای دانش نگاه علمی، آگاهانه و عمیق به مسائل و تصمیمگیریهای عاقلانه و عالمانه است. بنابراین اگر حتی بخواهیم از معرفتهای حاصل از تفکر اومانیسمی استفاده کنیم این استفاده باید عالمانه باشد و این مطالعه باید عمیق باشد. ما در یک پیشفرض با جهان غرب هم عقیده هستیم و آن اینکه آگاهانه مسیر خود را انتخاب کنیم.
آیا تمدن اسلامی خودمان، در مرحله آگاهانه است؟
نه نیست. در بسیاری از موارد دچار تقلید هستیم. فرمایش رهبر معظم انقلاب در یک بُعد کلان این است که آگاهانه انتخاب کنید. اگر نظریه را میپردازیم یا قبول میکنیم مبتنی بر اجتهاد خودمان باشد، هرچند نتیجه اجتهاد با نظریه غربی همسان باشد. به عبارت دیگر شاید بتوان اینگونه تعبیر کرد که نیازمند اجتهاد در علوم هستیم. اجتهاد به معنای واقعی کلمه که باید در بافت و فضای فرهنگی خودمان صورت گیرد. اگر میگوییم در کشور ترجمه صورت میگیرد، یعنی انتقال ناآگاهانه حوزههای معرفتی در آن انجام میشود. اگر میگوییم نظام آموزشی ما یافتههای دیگران را ترویج میکند یعنی اجتهاد نمیکند و روشی برای اینکار ندارد.
چرا این تأکید بیشتر به اندیشمندان حوزوی است در حالی که ایشان در دانشگاه تنها بحث بومیسازی علوم انسانی را مطرح میکنند؟
جامعه ایرانی به لحاظ نظری یک جامعه مسلمان است و همه مسلمانان هم به لحاظ اعتقادی و به لحاظ فرهنگی خود را در برابر مسائل دینی مسؤول میدانند. این امر در حوزه و دانشگاه صدق میکند. بنابراین دانشگاهیان هم خود را نسبت به امور دینی مسؤول میدانند و این مسؤولیت عمومی است. اما ادای تکلیف، وظیفه و درگیر شدن در مسائل علمی به تخصصهای دینی نیاز دارد که این تخصصها بیشتر در حوزه یافت میشود.
علت اینکه تخصصهای موردنظر بیشتر در حوزه یافت میشود، چیست؟
برای پاسخ به این سؤال، نیازمند دو نگاه متفاوت به حوزه هستیم؛ یک نگاه به عنوان نهاد و دیگری به عنوان یک ظرف. وقتی به حوزه با عنوان یک نهاد نگاه میکنیم شاید بحثهای صنفی مطرح شود، اما وقتی حوزه را به عنوان یک ظرف ببینیم یعنی ظرفی که علوم اسلامی با اجتهاد، روش صحیح، مبادی و مبانی صحیح در آن فراگرفته میشود، خواهیم دید که تنها افراد دارای تخصص و تمحض میتوانند صاحبنظر باشند.
حوزه ظرف خوبی برای این امر است، اما اینکه بگوییم آزاداندیشی و نظریهپردازی در انحصار حوزویان است، از فرمایشات رهبر معظم انقلاب فهمیده نمیشود. باید دانشگاه را به عنوان یک ظرف و حوزه را هم به عنوان ظرفی دیگر در نظر گرفت. اگرچه دانشگاه مبانی فلسفی و علمی دیگری را دنبال میکند، اما به این معنا نیست که آزاداندیشی و ارائه نظریه مناسب از عهده و مسؤولیت آنان خارج است. اینطور نیست و باید فرمایشات رهبر معظم انقلاب با نگاه به ظرفیت حوزه و دانشگاه دنبال شود.
چرا برخی از تأسیس کرسیهای نظریهپردازی در ایران اظهار تعجب میکنند؟
از فرمایشات رهبر معظم انقلاب درباره کرسیهای نظریهپردازی و نقد و مناظره دو موضوع فهمیده میشود، یکی فرایند رسمی بودن نظریهپردازی، نقد و مناظره و دیگری نظریهپردازی و مناظره به عنوان یک فعل، که این دو موضوع در گفته برخی از اندیشمندان به نظر میرسد مخلوط شده است.
ابتدا باید نقد نظریهپردازی و مناظره را به عنوان یک فعل که در تقویت علم و جا افتادن نظریه و در تعمیق مباحث تأثیر دارد، در نظر گرفت و پس از آن نهادی را برای ساماندهی، تشویق و ترغیب آن تأسیس کرد. البته در پاسخ به برخی که از تأسیس کرسیهای نظریهپردازی در ایران اظهار تعجب میکنند، باید گفت که به این تأسیس هیچ اشکالی وارد نیست، چرا که شیوه تشویق، ترغیب و کمک به اندیشمندان است تا یافتههای علمی خود را در یک فرایند صحیح و ارزیابی صحیح با حمایتهایی که قبل و بعد از آن صورت میگیرد، بحث مورد نظر را دنبال کنند.
نقد و نظریهپردازی مناظره به عنوان فعل بسیار خوب است و سامان رساندن آن در قالب کرسیها، تحلیلهای خود را دارد و هر یک در تشویق عالمان و محققان مؤثر است و باید در جای خود مورد بررسی قرار گیرد. هرچند ممکن است نقدی در جامعه صورت گیرد، نظریهای تثبیت شود، عالمان علم آن را بپذیرند و در کرسیها هم به ثبت نرسد. اما باید دانست که ثبت یک عمل تشریفاتی است. یک مقاله علمی پژوهشی حاصل یک مفاد و محتوایی است که اگر در مجلهای چاپ شود میگوییم برای مراجع علمی و محققان شناخته شده است، یعنی متناظر به یکدیگر هستند. /920/گ402/ع