۲۰ آبان ۱۳۸۹ - ۱۷:۵۷
کد خبر: ۹۰۱۸۷
بخش دوم/ دکتر حکمت‌نیا:

دلیل عدم نفوذ نظریه‌های علمی ما در جهان ناآشنایی با زبان است

خبرگزاری رسا ـ معاون آموزش و پژوهش پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با اشاره به اهمیت توجه به نقد علمی به عنوان بستر ترویج فرهنگ نظریه‌پردازی گفت: کسانی زیر بار جریان نقد نمی‌روند که در سی سال گذشته از فضای هرج و مرج علمی در کشور به نفع خود استفاده کرده‌اند.
محمود حكمت‌نيا


به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، یکی از مشکلاتی که در حوزه نظریه پردازی و متأسفانه در سی سال جمهوری اسلامی ایران به چشم می‌خورد، آن است که برخی هرگونه حرف زدند فکر کردند دارند نظریه‌پردازی می‌کنند و در مقابل یک نقد قوی قرار نگرفتند. برخی که زیر بار این جریان نمی‌روند می‌خواهند از هرج و مرج علمی که در مدت سی سال به خوبی از آن استفاده کردند، این استفاده را ادامه دهند. این قبیل افراد هیچ‌گاه حاضر نمی‌شوند در یک مرکز تخصصی حضور پیدا کنند و به نقد علمی پاسخ دهند.

نوشتار زیر حاصل گفت‌وگو با دکتر محمود حکمت‌نیا، معاون آموزش و پژوهش پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است که این استاد حوزه و دانشگاه در آن با تعاریف جامعی از نظریه، نظریه‌پردازی، نوآوری و آزاداندیشی به چالش‌های اساسی پیش‌روی جوامع علمی و نظریه‌پردازان کشور پرداخته است.

نظریه‌پردازی چیست و بسترهای لازم برای تحقق آن در جامعه کدام است؟

برای این‌که ایده‌ها تبدیل به مسأله شده، مسائل حل گردد و در قالب‌های معین و با گذاره‌های معین مورد بحث قرار گیرد و به دنیای علم عرضه شود، قالب‌هایی مورد نیاز است. نظریه یکی از این قالب‌ها است. نظریه مجموعه‌ای از گزاره‌های هدف‌مند و مرتبط با هم است که مسائل مشخصی را در حوزه معینی می‌تواند حل کند. این گزاره‌ها برای انسان قابل فهم، اثبات و نقض است و حوزه‌های مختلفی را هم ممکن است پوشش دهد.

در حوزه مفهومی وقتی سخن از نظریه می‌شود با دو واژه آزاداندیشی، نظریه‌پردازی و نوآوری همراه است. اگر این سه امر را به عنوان یک بسته فکری در نظر بگیریم، به جریان فکری تبدیل می‌شوند. این جریان را به دو جنبه سلبی و اثباتی می‌توان نگاه کرد که این دو جنبه در فرمایشات مقام معظم رهبری قابل مشاهده است. جنبه سلبی نظریه‌پردازی، آزاداندیشی و نوآوری نفی تقلید در علوم است؛ یعنی این‌که علوم در مرحله اخذ همراه با تقلید نباشد، بلکه ما در حوزه دانش، خود به تولید برسیم و این تولید قالب‌ها و بسترهایی دارد که قالب‌های آن نظریه‌پردازی و نوآوری و بستر آن آزاداندیشی است. از این‌رو اگر این سه واژه را در کنار هم قرار دهیم، به لحاظ اثباتی یعنی تولید ‌آری و تقلید نه. تولید در قالب نظریه و نوآوری در یک بستر آزاداندیشی.

نوآوری معنای اعم دارد، یعنی آنچه که دارای سابقه قبلی نیست، در بستر دانش به وجود آمده و در حوزه دانش قابل فهم است که به لحاظ مصادیق ممکن است مختلف باشد. نوآوری ممکن است در سطح تأسیس یک دانش، یک مکتب یا ارائه یک نظریه، حل یک مسأله و به لحاظ نوع آن در حوزه نظریه بنیادی، راهبردی و کاربردی باشد، از این‌رو قالب‌های مختلفی می‌توان برای نوآوری تعریف کرد و شاخص‌هایی برای آن تدارک دید. اما نوآوری در اصطلاح سه‌گانه فوق یعنی نظریه‌پردازی، نوآوری و آزاداندیشی یا نقد و مناظره به معنای خاص کلمه به کار رفته است، یعنی چیزی که کمتر از نظریه‌پردازی است. نوآوری دو معنا دارد؛ نوآوری به معنای اعم که هر فکر و پدیده نوی را شامل می‌شود و نوآوری به معنای اخص که مادون نظریه و کمتر آن قلمداد می‌شود.

تأکید بزرگانی چون مقام معظم رهبری بر این حوزه با توجه به کدام ضرورت است؟

نظریه‌پردازی و نوآوری به لحاظ‌های مختلف قابل بررسی است. به لحاظ ضرورت و نیاز، این‌که چه نیاز و ضرورتی برای نظریه‌پردازی و نوآوری وجود دارد. امروز به لحاظ بینش‌هایی که نسبت به جهان هستی وجود دارد، خود به خود تفسیر ما از انسان، جهان، غایت، مبدأ و معاد ممکن است مختلف باشد و این موارد در زمینه زندگی بشر مؤثر هستند. بنابراین ممکن است به این نتیجه برسیم که البته رسیده‌ایم آنچه در دنیای معاصر در حوزه تفسیر هستی و انسان صورت گرفته است، براساس یک بینش خاص که در سابق به عنوان انسان‌محوری مطلق نام داشت، در آن محوری قرار گرفته که زمینه‌های آن بررسی و بحث شده است. اما اگر ادعا داریم که در زندگی بشر خدا با صفات مختلف خود همچون خدای خالق، مدبر، حکیم و شارع حضور دارد، پس با این تلقی و تفسیر جدید از جهان هستی باید موقعیت خود و دانش‌های خود را متفاوت از دانش برآمده از غرب تعیین کنیم.

به نظر می‌رسد آنچه در فرمایشات بزرگان وجود دارد این بخش است؛ یعنی تفسیر مبتنی بر قواعد از انسان و جهان خلقت با نگاه توحیدمحوری و مبتنی بر وجود خداوند با تمام صفاتی که برای او می‌شناسیم. این چیزی است که در دنیای معاصر غایب است؛ اما به لحاظ اعتقادی ما قبول داریم. از این‌رو اگر می‌گوییم جهان علم متحول می‌شود یعنی جهان علم با مؤلفه دومی به نام خدا متحول می‌شود. این موردی است که به عنوان بحث‌های نظریه مطرح است. البته ضرورت نظریه‌پردازی در دنیای معاصر بر هیچ‌کس پوشیده نیست و کشورهای پیشرو در علم نیز به این ضرورت عمل می‌کنند.

اگر بخواهیم نظریه و نوآوری را مورد حمایت قرار دهیم، قالب‌های حمایتی ما کدام است؟

در حوزه نظریه‌پردازی خود به خود وقتی ضرورت بحث روشن شود، وارد حوزه‌های دیگری می‌شویم که این نظریه‌پردازی به لحاظ مراحل ذهنی، معرفتی و عقلی بشر چگونه اتفاق می‌افتد و ایده‌ها چگونه در ذهن صورت می‌گیرد؛ برخی از این‌ها حالت‌های جرقه ذهنی ممکن است داشته باشد، اما در چه قالب‌هایی می‌توان عرضه و ساماندهی کرد، بحث‌هایی است که می‌توان در حوزه‌های علمی خود نظریه انجام داد.

باید پیش از این به یک مطلبی اشاره کنم و آن این‌که امروز فعالیت‌های فکری برای پیشبرد دانش و حل مسائل انسان نیاز به سرمایه‌گذاری و حمایت دارد و تا این سرمایه‌گذاری مناسب صورت نگیرد، نمی‌توان گفت تحولی آغاز می‌شود. این مورد را با زمان‌های قدیم قیاس نکنیم و بگوییم در زمان‌های گذشته ایده‌ها و نظریه‌ها در یک فضای شاید غیرحمایتی صورت می‌گرفت که دو اشکال بر آن وارد است. یکی این‌که نه شیوه‌های حمایت و نه مشوق‌هایی برای افراد وجود داشته و گذشته از این اگر حمایت‌هایی مشخص وجود داشت چه بسا وضعیت بسیار بهتر از این می‌شد، یعنی آن زمان بهترین وضعیت نبوده، بلکه وضعیت موجود بوده است. از این رو اگر مطرح شد که باید از اشخاص و ایده‌ها حمایت کرد تا زمینه مناسب برای نظریه‌پردازی مهیا شود، تردیدی نیست. تمام سخن بر سر این است که چگونه باید از جریان نظریه‌پردازی حمایت کرد.

در اینجا بحث را باید به دو قسم حمایت از نظریه‌پردازان در طول جریان نظریه‌پردازی و حمایت از نظریه‌پردازان به لحاظ دستاوردهای علمی خودشان تقسیم کرد. این دو بحث حمایتی و متفاوت از یکدیگر است؛ زیرا در بخش اول از شخص حمایت می‌کنیم به لحاظ کاری که انجام می‌دهد و در قسمت دوم از شخص حمایت می‌کنیم به لحاظ محصولی که تولید می‌کند. در قسمت اول فعالیت‌گرا و در بخش دوم نتیجه‌گرا هستیم.

مدل حوزه‌های صنعت برای روشن شدن این بحث، مثال خوبی است. در حوزه صنعت وقتی از حق اختراع حمایت می‌کنیم، نتیجه‌گرا می‌شویم، اما وقتی که شخصی را استخدام می‌کنیم، کارگاهی را تشکیل می‌دهیم و آزمایشگاهی را محیا می‌کنیم برای این‌که افراد در آنجا فکر کنند و ایده‌های خود را تبدیل به اختراع کنند، اینجا از کار حمایت می‌کنیم. در حوزه نظریه‌پردازی هم مانند این دو بحث مطرح می‌شود. یعنی از چه چیزی حمایت می‌کنیم؟ از کار یا نظریه‌پردازی؟

در مرحله عمل گرچه عنوان نکردیم اما هر دو قالب را داریم یعنی هم از فعالیت حمایت می‌کنیم و هم از نتیجه. از فعالیت حمایت می‌کنیم مانند طرح‌های پژوهشی که در مؤسسات پژوهشی مورد حمایت قرار می‌گیرد. پایان‌نامه‌هایی که در وزارت علوم نوشته می‌شود و بعضاً مورد حمایت قرار می‌گیرد که حمایت از فعالیت‌ها است.

حمایت به لحاظ نتیجه به دو صورت شکل می‌گیرد (البته چون این تفکیک‌ها صورت نمی‌گیرد، بعضی مواقع افراد اشتباهات بزرگی می‌کنند). حمایت از فعالیت اشخاص به لحاظ نتیجه یعنی چون کار شخص به نتیجه معین ختم شده از این مجموعه فعالیت حمایت می‌کنیم و تشویق‌هایی را در نظر می‌گیریم که افراد اگر به آن مرحله برسند این تشویق‌ها و این مشوق‌ها شامل حالشان می‌شود. این یک نوع حمایت است و حمایت درستی هم هست.

مالکیت فکری در قالب کدام یک از حمایت‌ها قرار دارد؟

مالکیت فکری در قالب حمایتی دوم است یعنی از محصول به عنوان یک کالا بخواهیم حمایت کنیم، آن هم کالایی که در بازار قابلیت عرضه داشته باشد. البته این امر هم در مواردی که مشمول مالکیت فکری می‌شود، قابل تحقق است. زمانی که حاصل نظریه‌پردازی و نوآوری محصولاتی باشد که در حوزه مالکیت فکری قابل طرح است، می‌توان از محصول حمایت کرد به عنوان محصول، کالای رقابتی در بازار و کالایی که افراد می‌توانند ‌آن را رد و بدل کنند؛ اما اگر خارج از قالب‌های مالکیت فکری شویم از مفاد و مضمون نظریه‌ها به عنوان یک کالا راهی برای حمایت وجود ندارد و نمی‌توان حاصل پژوهش محقق را که در قالب یک نظریه خود را نشان می‌دهد به عنوان یک کالا در بازار مورد معامله قرار داد.

برخی اشکال می‌کنند و معتقدند نظریه‌ها قابلیت حمایت ندارد، این امر را چگونه توجیه می‌کنید؟

افرادی که اشکال می‌کنند و معتقدند نظریه‌ها قابلیت حمایت ندارد و از آن‌ها نمی‌توان حمایت کرد، باید بدانند که سیستم‌های حمایتی ضرورتا نظام مالکیت فکری نیست، بلکه این یک سیستم حمایتی ویژه است که محصول را به عنوان کالای اقتصادی در بازار رقابت آزاد از طریق مبادله مورد مطالعه و تشویق قرار می‌دهد.

شاید بهترین مثال شخصی باشد که خودکار تولید می‌کند. گاهی می‌گوییم اگر خودکار تولید شد چون قابلیت عرضه به بازار را دارد، آن را به بازار عرضه کن، خودکارهایت را بفروش که قابلیت آن را دارد در ازایش مال دریافت کنی. این حمایت از محصول به عنوان یک کالا است. نظریه‌ها اینچنین قابلیتی ندارند که محصولی از آنان استخراج شود و در بازار قابلیت معامله داشته باشد. اما ممکن است بگوییم از شخصی حمایت می‌کنیم که توان تولید خودکار را داشته باشد، یعنی هر موقع توانست فرمول تولید خودکار را بنویسد، کاری به معامله شدن خودکار نداریم که قابل معامله در بازار هست یا خیر، بلکه تنها از شخص حمایت می‌کنیم که این امر حمایت از شخص به لحاظ محصول است. صورت سوم آن است که از کسی دارای ایده خودکارسازی که حاضر است در فضایی به مطالعه در این خصوص بپردازد، حمایت می‌کنیم.

آیا در کشور ما این قالب‌های حمایتی پذیرفته شده است؟

سیستم جمهوری اسلامی ایران آن دو صورت اول حمایتی یعنی حمایت از شخص به لحاظ فعالیت و حمایت از شخص به لحاظ محصول را پذیرفته است، اما این‌که به لحاظ محصول بخواهد حمایت کند، در هیچ‌کجای جهان فرمولی برای آن تدارک دیده نشده است و فرمول حقوقی اقصادی برای انجام چنین کاری وجود ندارد، از این‌رو اگر می‌گویند حمایت از نظریه‌ها در دنیا مرسوم نیست، درست می‌گویند یعنی آن حمایت محصول محوری در دنیا وجود ندارد و ما هم در جمهوری اسلامی چنین چیزی نداریم.

آیا قالب سوم با اشکالی روبرو است که در هیچ‌کجای جهان مرسوم نیست؟

خیر با هیچ اشکالی روبرو نیست! این‌که می‌گوییم نظریه‌ها قابل ثبت و حمایت است، برای برخی ایجاد شبهه کرده و در آن سوء برداشتی صورت گرفته است. ثبت نه به عنوان یک کالا بلکه به عنوان یک شرط برای تعلق حمایت‌هایی از اشحاص است. یعنی کسی که به این مرحله برسد آن حمایت‌ها و مشوق‌ها را می‌تواند دریافت کند، نه این‌که کالایی تولید کرده و یا آن را ب‌خواهد به بازار عرضه کند.

پس از درک ضرورت حمایت از محصول در یک بستر حمایتی، آیا نهادی برای این حمایت، لازم است؟

می‌توان به لحاظ ساختارهای اجتماعی نهاد داشت و اگر در دنیا هم وجود ندارد این نوآوری برای کشور ما محسوب شود. از این‌رو باید اشکالات آن را برطرف کرده و به عنوان یکی از نوآوری‌های جمهوری اسلامی ایران که در یک بستر خاص، نهادی را برای حمایت تعیین کرده است، محسوب کرد که این امر فاقد هرگونه اشکال حقوقی است.

غیر از بستر حمایتی چه بسترهایی برای نهادینه شدن نظریه‌پردازی لازم است؟

برای نهادینه‌کردن جریانی مانند نظریه‌پردازی و نوآوری ابعاد گوناگونی وجود دارد. یکی بسترهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حقوقی است که افراد می‌توانند خلاقیت‌های خود را ابراز کنند. از این‌رو باید ریسک قوانین را بالا ببریم. یعنی قوانین قابلیت این را داشته باشد که افراد اگر حرف‌های متفاوتی در بستر علمی زدند با مشکلات مختلفی در صحنه اجتماع روبرو نشوند.

بسترهای اجتماعی آن است که محیط اجتماعی برای این امر محیا شود. به لحاظ سازمانی دانشگاه‌ها برنامه‌ریزی‌شان به گونه‌ای تغییر کند که قابلیت دریافت ایده‌های جدید را داشته باشند که اکنون کمتر وجود آن احساس می‌شود. برای کارهای متفاوت وقت بگذارند و آن‌ها را پرورش دهند.

در حوزه پایان‌نامه‌ها با این مشکل جدی مواجه هستیم!

بله در حوزه پایان‌نامه‌ها با این مشکل جدی مواجه هستیم. دانشجویان درگیر پایان‌نامه‌های می‌شوند که بی‌دردسر باشد. البته موضوعات دردسردار علمی نه دردسردار اجتماعی که کمتر درگیر آن می‌شوند. از این‌رو چون می‌بینند که فضای مناسبی نیست و حمایتی نمی‌شود، کمتر درگیر می‌شوند. در پایان‌نامه‌ها و رساله‌های دکتری برای بخش نوآوری موضوعی امتیاز چندانی قائل نیستم، ادعا می‌کنیم اما ارزشی برای آن قائل نیستم و بیشتر در مسائل شکلی ارزش‌گذاری می‌کنیم. داوری‌هایی که صورت می‌گیرد روی مسائل شکلی وجود دارد. در پایان‌نامه‌های کارشناسی ارشد بیشتر می‌بینم که داوران در این‌که رفرنس درستی داده یا خیر، بخش‌بندی مناسب انجام شده، منابع، غلط تایپی صورت گرفته و به طور کل در این حوزه‌ها داوری می‌کنند، اما وقتی حوزه چالش‌های نظری می‌شود معمولاً مباحث قطع، رها و پایان‌نایافته اعلام می‌شود و به جایی نمی‌رسد.

در حوزه فکر وقتی به مرحله تولید و داوری در تولید فکر می‌رسیم، می‌بینیم سیستم‌های داوری به شدت مخدوش و مشکل‌دار است. پایان‌نامه بررسی و بحث نشده و دانشجو به چالش کشیده نمی‌شود. از این‌رو بسترهای اجتماعی برای نوآوری نداریم و این امر اختصاص به دانشگاه ندارد و در حوزه‌های دینی هم این‌گونه است و کمتر دنبال موضوع‌های جدید، راه‌های جدید، تلقی‌های جدید و رویکردهای جدید هستیم و همین امر هم سبب شده که در بستر درجا زدن بیشتر حرکت کنیم.

نقش بحث نظریه‌پردازی در حوزه تعاملات علمی با دنیای غرب چیست؟

مشکل اساسی که در حوزه تعاملات علمی با دنیای غرب مشاهده می‌شود آن است که قالب کارهای ما حالت ترجمه‌ای به خود گرفته است. چرایی این مسأله به مشکل نبود آشنایی دقیق با زبان بین‌المللی برمی‌گردد. همین‌که قردی قدرت بر ترجمه داشته باشد، خود را بهتر می‌تواند عرضه کند و چون جامعه علمی ما قدرت بر ترجمه ندارد، از این‌رو آثار ترجمه شده را می‌پسندد؛ چرا که قدرت مواجهه و استفاده مستقیم از کارهای علمی را ندارد. از این‌رو می‌بینیم قالب کارهای خوب ما حالت ترجمه‌ای به خود می‌گیرد و دلیل آن هم این است که جامعه علمی ما توانایی استفاده از یافته‌‌های دانش را به صورت مستقیم ندارد.

این مشکل را وقتی در حوزه‌های علمیه قرار می‌دهیم می‌بینیم در متون عربی چون زبان علمی حوزه زبان عربی است، می‌بینیم در این بخش مشکل کم تر است و جامع علمی با زبان و متون عربی آشنا است. از این‌رو کسی حرف ترجمه‌ای نمی‌زند و حرف نو می‌زند. میزان نوآوری فرد قابل تشخیص است چرا که سابقه کار روشن است. اما در حوزه‌هایی که تغییر زبانی داریم، نه استفاده کننده میزان استفاده خود را اعلام می‌کند و نه داور قدرت تشخیص نوآوری را دارد و این مشکل فرهنگی در این زمینه محسوب می‌شود.

مرحله پس از ارائه یک نظریه، پذیرش آن از سوی جوامع علمی است، چه باید کرد تا نظریه‌های دینی یا نظریه‌های مطرح شده در حوزه علوم انسانی که از سوی نظریه‌پردازان مسلمان مطرح می‌شود در سطح جهانی مورد توجه و ارجاع اندیشمندان دنیا قرار گیرد؟

در این بخش باید سه سطح ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی را از هم جدا کرد. یک بحث بر سر این است که نوآوری و نظریه‌پردازی در فرهنگ خود ایران و در کشور ایران چه موقعیت و چه آسیب‌هایی را دارد. اولین بحثی که در اینجا مطرح می‌شود آن است که توجه به این وادی را جدیداً برخورد کرده و پافشاری می‌کنیم. تعداد دانشمندان درونی کشور با این‌که افراد زیادی هم اهل تحقیق هستند اما باید قبول کنیم در یک استاندارد جهانی هم تعدادمان کم است و هم قابل مقایسه با جهان نیستیم و نمی‌توانیم دانشمندان خود را نسبت به دانشمندان جهان بسنجیم. زمینه نفرات نوآور ما هم به لحاظ ملی کم است هم با مقایسه جهانی فاصله بسیاری وجود دارد.

وقتی یک نظریه در کشوری مطرح می‌شود باید دید که مخاطبان و فهمندگان و کسانی که می‌خواهند این نظریه را مورد چالش قرار دهند چه کسانی و چند نفر هستند. وقتی نظریه‌ای را مطرح می‌کنید می‌بینید که کل مخاطبان این نظریه در کشور و در سطح تخصصی شاید نزدیک بیست نفر باشد، از این‌رو این نظریه تا وقتی بخواهد در فرهنگ اجتماعی ما وارد شود، بسیار طول می‌کشد و این تفاوت می‌کند با نظریه یا کتابی که در خارج از کشور نوشته می‌شود و ناقدین بسیاری هم دارد، یعنی تعداد بی‌شماری این کتاب را نقد می‌کنند. این مخاطب شناسی فایده دیگری هم دارد که در نشر اثر دقت شود به رؤیت مخاطب خود و در معرض توجه وی قرار گیرد. البته این امر در موارد زیادی محتاج ترجمه و نشر اثر در مجامع و قالب‌های خاص است.

ما در حوزه نقد حتی به نظریه هم نرسیده‌ایم. کتاب‌هایی که در ایران منتشر می‌شود چند مقاله ناقدانه درباره آنها نوشته می‌شود؟ به لحاظ نفرات تعدادمان زیاد نیست و این هم نقصی در کار است. ما نقص داریم، تقصیر نداریم، کوتاهی نمی‌کنیم بلکه نفراتمان کم است.

آیا کشورهای اسلامی نیز با چنین مشکلی روبرو هستند؟

فعالیت‌های منطقه‌ای به دو لحاظ جغرافیایی و سیاسی و دیگری به لحاظ عقیدتی قابل تقسیم است که شامل کشورهای اسلامی می‌شود. از این نظر، می‌توان جبهه فکری که به وجود آورد و سمت و سو به کار داد که همان جنبه‌ها و مرزهای عقیدتی است.
در کشورهای اسلامی هم، نظریه‌پردازها تعداد کثیری نیستند و مسلمانان به لحاظ اندیشمندان، تعدادشان زیاد نیست. از این‌رو اگر نظریه‌ای هم مطرح می‌شود، کمتر رد و بدل اطلاعاتی صورت می‌گیرد. لذا مشکلاتی که گفتیم اینجا هم وجود دارد.

برای حضور در مقیاس جهانی با چه مشکل‌هایی روبرو هستیم؟

اگر بخواهیم در مقیاس جهانی حضور پیدا کنیم با دو مشکل اساسی زبان و مراودات علمی و نیز ساختارهای فهم روبرو هستیم. اگر بخواهیم مدلی جدید به جهان ارائه دهیم باید بیش از این کار کنیم. ما در مراحل ابتدایی مباحث هستیم و نباید توقع داشت تا حرفی زده می‌شود همه دنیا بگویند به به. باید کار زیاد شود و قابلیت فهم نظریه‌های ما برای دیگران وجود داشته باشد. با فرض این‌که البته نظریه‌ای وجود دارد. قالب‌های کشوری و منطقه‌ای و وضعیت‌های جهانی بسیار متفاوت است.

ابتدا باید توجه بدهیم که ما هم مقداری توقعاتمان زیاد است. چرا که هنوز در مراحل اول قرار داریم و تولیدات چندانی نداشته‌ایم تا ببینیم جامعه جهانی از ما استقبال می‌کند یا خیر. از این نکته که بگذریم، در مرحله استفاده از محتوای علمی تولید شده مشکل داریم. یعنی در حالی که تلاشمان به لحاظ تعداد افراد و میزان تلاش خیلی زیاد نیست و نمی‌توان گفت که تلاش وسیعی صورت گرفته، حجم انبوهی از اطلاعات تولید شده نیز استفاده نمی‌شود. درباره نظریه‌هایی که ارائه می‌دهیم تا چه اندازه همایش‌های بین‌المللی برگزار کرده‌ایم. چه اندازه نشریه بین‌المللی تولید کرده‌ایم. تا چه اندازه در قطب‌ها و مجامع علمی بین‌المللی حضور داشته‌ایم. ابتدا باید در این مجامع حضور داشته باشیم و پس از آن بازخورد را بسنجیم. حضورمان در مجامع علمی بسیار کم است و به دلیل ناآشنایی با زبان محتوای تولید شده را نمی‌توانیم به دنیا عرضه کنیم.

بنابراین زنجیره مشکلات ما از این قرار است که تولیدات زیادی نداریم. تولیدات داشته باشیم، قالب‌های عرضه ناقص و کم است. قالب‌های عرضه را بخواهیم درست کنیم، حضورمان کم است و حضورمان نیازمند دانستن زبان است. البته موانعی هم وجود دارد مانند اینکه جریان‌های سیاسی جهانی در مقابل ما هستند و مقاومت می‌کنند. جنگ رسانه‌ها وجود دارد که اینها نیز باید ملاحظه شوند. تصور نکنیم با یک جهان آزاد و گوش به فرمان مواجه هستیم. جهان بسیار پیچیده، سیاسی و قطب‌بندی شده است و این جریان یک جریان ساده نیست.

در سطح ملی چه راهکارهایی برای ترویج یک نظریه وجود دارد؟

ترویج نظریه به فرد و کسانی که از آن فرد تبعیت و حمایت می‌کنند، بستگی دارد. افرادی که نظریه می‌دهند نمی‌توان از آنها مصاحبه کرد،‌ مقاله کمتر می‌نویسند و در مجامع علمی حاضر نمی‌شوند. از خود نظریه‌پردازها سؤال شود که پس از طرح نظریه در چند جمع علمی حاضر شده‌اند تا نقد شوند. فضای نقد به شدت ضعیفی در کشور حاکم است. متأسفانه نقد را بیشتر به افراد برگردانده‌ایم تا به نظریه‌ها در صورتی که باید محتوای نظریه را نقد کرد، نه نظریه‌پرداز را. متأسفانه در کشور تا نظریه‌پردازی طرحی را ارائه می‌دهد، سریع به نقد شخص او می‌پردازیم؛ یعنی اگر فردی نظریه‌اش را نتواند اثبات کند انگ ناتوانی و بی‌سوادی به او می‌خورد. اگر نظریه ارائه دهد که جنبه‌های سیاسی داشته باشد، انگ جهت‌گیری سیاسی به آن می‌خورد. در حالی که اشخاص باید بریده از نظریه‌ها ملاحظه شوند.

نظریه‌ها مضمون و روابط میان گزاره‌ها است باید دید بین این چند گزاره‌ای که ادعا شده رابطه‌ای وجود دارد، رابطه وجود دارد یا این‌که ادعا شده است. آیا متعاقب این گزاره، گزاره‌ بعدی محقق می‌شود یا نمی‌شود. نقد هم باید ناظر به این‌ها باشد.

این‌که استاد دانشگاه در معرض نقد قرار نمی‌گیرد، به این سبب است؟

بله! وقتی نقد به افراد می‌خورد در نتیجه استاد دانشگاه حاضر نیست در معرض نقد قرار گیرد، چون فردا نمی‌تواند تدریس کند و دیگر دانشجویی، وی را برای پایانامه‌اش به عنوان استاد راهنما انتخاب نمی‌کند.

چه راهکاری برای این مشکل ارائه می‌دهید؟

این امر نیاز به بررسی فرهنگی دارد و برای بررسی فرهنگی در موضوعات مختلف باید حوزه‌های نقد را از هم جدا کنیم. نقد مضمون و محتوا داشته باشیم، در نظریه‌ها نقد محتوا بکنیم. ممکن است افراد را هم سر جای خود نقد کنیم، اما این به لحاظ نظریه نیست. افراد را اگر خواستیم نقد کنیم ممکن است به لحاظ روان‌شناختی نقد کنیم که چرا در این موقعیتی چنین حرفی را زده است. این امر دیگر به درد جریان نظریه‌پردازی نمی‌خورد و حرف دیگری است، نقد شخص به لحاظ روان‌شناختی، اصولی هم دارد.

نظریه را به لحاظ جامعه‌شناسی نقد کنیم و بگوییم این نظریه چرا در بستر فرهنگی و اجتماعی مطرح شده است. نقد شکلی و محتوایی راه مناسب دیگری است. در نظریه‌پردازی باید نقدها تفکیک، جایگاه‌ها تشخیص و پس از آن مورد نقد قرار گیرد. به فرموده حضرت علی‌(ع) «به گفته‌ها نگاه کنیم نه به گوینده». اگر همین سخن را می‌توانستیم نهادینه کنیم برای جریان نظریه‌پردازی و ترویج کفایت می‌کرد، اما به شدت دنبال نقد گوینده هستیم و حال این‌که کلاً اشتباه است. نقد مضمون، نقد نویسنده به لحاظ روان‌شناختی، نقد بحث‌های جامعه‌شناختی، نقد شکلی و انواع نقدها سر جای خود قابل احترام است. اما اگر بخواهیم یک مسؤول بلندپایه سیاسی را مدنظر قرار دهیم، انتخاب کنیم و مسندی برای امور قرار دهیم، شخص او را باید به لحاظ گفته‌ها نقد کنیم، اما وقتی در جریان علم برای متن آموزشی قرار می‌گیریم آن نظریه را باید مورد بررسی قرار دهیم نه گوینده نظریه را.

در کشورهای تولیدکننده دانش وقتی می‌خواهند دادستان کل کشور را نصب کنند شخصش را نقد می‌کنند، اما وقتی بخواهند در حوزه دانش بحث کنند، نظریه را نقد می‌کنند. ما باید هر دو را در بسترهای خود داشته باشیم. وقتی می‌خواهیم یک مقام ارشد سیاسی را نصب کنیم، شخصش را باید نقد کنیم، اما وقتی می‌خواهیم یک کتاب علمی را بنویسیم نظریه را باید نقد کنیم. این دو بحث است. متأسفانه در مواقعی بسترهای استفاده را نمی‌دانیم، از این‌رو اشتباه می‌کنیم.

این اشتباه در نظام فرهنگی کشور هم صورت می‌گیرد و آن جابه‌جا نقد کردن است و این جابه‌جا نقد کردن فضای فرهنگی را مخدوش می‌کند. اگر بخواهیم علم را ترویج کنیم باید علم را تا حدودی از گوینده بگیریم. نظریه‌ها را در قالب‌های علمی خود مطرح کنیم. آن کسی که صاحب نظریه است به عنوان مدافع رابطه میان گزاره‌ها دعوت شود. بنابراین نظریه‌پرداز به عنوان کاشف دعوت می‌شود نه به عنوان شخص. کسی که ادعا می‌کند میان چهار گزاره رابطه وجود دارد باید این رابطه را اثبات کند و اگر نتوانست ناراحت نشود.

وجود جلسه نقد و مناظره بسیار مؤثر است. جلسه‌ای که احترام شخص در آن رعایت شده، روش علمی آن کنترل و مدیریت شود و مقدمات برگزاری جلسه در یک سازمان مشخصی مورد توجه باشد، بسیار بسیار مفید است.

جلسات مؤدبانه، همراه با عزت و احترام، رسمی، دارای شأن و منزلت، هم عرض بودن افراد و مدیریت خوب، بسیار پسندیده و سبب می‌شود نظریات پخته شود. این احترام به علم، علم‌آفرینی و نظریه‌پردازی است. اما باید گفت که افراد کمتر جرأت می‌کنند مباحث خود را در جلسات ارائه دهند. در کلاس‌های دانشگاهی حرف زدن خوب است، اما در کلاس سطح استاد و دانشجو و احترام استاد به دانشجو مانع بسیاری از نقدها و بحث‌ها می‌شود، اما وقتی حرف‌ها در افراد هم عرض زده شود، بسیار پخته‌تر است.

آیا با تأسیس کرسی‌های نظریه‌پردازی، نوآوری، نقد و مناظره به راهکارهای مناسبی در این زمینه رسیده‌ایم؟

بله در این زمینه به راهکارهای خوبی رسیده‌ایم، البته اگر این راهکارها به درستی اعمال و اجرا شود.

مدل برگزاری جلسات کرسی‌های نظریه‌پردازی در ایران چه تفاوتی با کشورهای دیگر دارد؟

مدل برگزاری جلسات در برخی کشورهای متفاوت است. در برخی از دانشگاه‌های آلمان وقتی مقاله‌ای می‌خواهد ارائه شود، هیأت داوران باید با لباس رسمی حضور پیدا کنند و کسی هم که می‌خواهد مقاله را ارائه دهد باید با لباس رسمی حضور پیدا کند، که البته لباس روحانیت را به عنوان لباس رسمی می‌پذیرند.

فرمودید افراد نقدپذیر باشند، متأسفانه در جامعه ما برخی نقدپذیر نیستند، این را چگونه توجیه می‌کنید؟

یکی از مشکلاتی که متأسفانه در سی سال جمهوری اسلامی وجود داشته، آن است که برخی هرگونه حرف زدند فکر کردند دارند نظریه‌پردازی می‌کنند و در مقابل یک نقد قوی قرار نگرفتند. این‌که بحث‌های دقیق معرفت‌شناسی در رشته کشاورزی و بحث‌های کشاورزی در رشته علوم انسانی مطرح می‌شود، رعایت نکردن مدل علم است. برخی که زیر بار این جریان نمی‌روند می‌خواهند از هرج و مرج علمی که در مدت سی سال به خوبی از آن استفاده کردند، این استفاده را ادامه دهند. این قبیل افراد هیچ‌گاه حاضر نمی‌شوند در یک مرکز تخصصی حضور پیدا کنند و به نقد علمی پاسخ دهند. برای مثال، دائم از نامه‌های سرباز و نامه‌های سرگشوده و نامه‌های افشایی و سخنرانی‌های احساسی استفاده می‌کنند. چرا عده‌ای به خود اجازه دادند هر حرفی که در دهنشان در می‌آید به عنوان یک نوآوری در جامعه علمی ما قالب کنند و حاضر نشوند نقد بشنوند و همه را کوچک‌تر از خود بشمارند. هر کس که می‌خواهد به نقد این‌ها بپردازد، می‌گویند در شأن من نیست.

در جامعه ما افرادی برای خود شأنی ساخته‌اند که تنها حرف می‌زنند و حرفی را نمی‌شنوند. این بدترین چیزی است که دارد در جامعه علمی اتفاق می‌افتد. گویندگانی که شنوندگی ندارند، نظریه‌پردازانی که توان شنیدن نقد ندارند. نقد را مسخره می‌کنند، افراد را مسخره می‌کنند و به جای این‌که از حرف خود دفاع کنند، تخریب افراد می‌کنند. برخی وقتی در اقلیت قرار می‌گیرند به جای این‌که از خود و حرفشان دفاع کنند، وارد حوزه تخریب می‌شوند که باید مراقب آنان بود. این رویه را باید منکوب کرد و جلسات نقد و نظریه‌پردازی برای ساماندهی این جریان است.

و سخن آخر... ؟

ما هنوز اول راه هستیم. /920/گ402/ع

ارسال نظرات