شمشیرهای آهنین؛ تیغی که بر گردن خود اسرائیل نشست

به گزارش سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، مانند شمشیری زنگزده که در دست جنگجوی خسته، به جای بریدن دشمن، به رگهای خودی فرو میرود، عملیات شمشیرهای آهنین رژیم صهیونی در غزه حماس را ریشهکن نکرد و بنیانهای اخلاقی، دیپلماتیک و نظامی تلآویو را به لرزه درآورد.
این تحلیل تکاندهنده در گزارش تحقیقی شمشیرهای آهنین: تحلیلی نظامی از جنگ اسرائیل در غزه، نوشته آملی فری و پیر نرون بانسل، پژوهشگران برجسته مرکز مطالعات امنیتی موسسه امور بینالملل فرانسه (Ifri)، به تصویر میکشد که چگونه یک حمله غافلگیرانه حماس، اسرائیل را به سوی بنبستی استراتژیک سوق داد.
گزارش ۱۱۷ صفحهای فری و بانسل، که در اکتبر ۲۰۲۵ منتشر شده، با رویکردی خالصاً نظامی و بدون قضاوت اخلاقی یا سیاسی، عملیات شمشیرهای آهنین را زیر ذرهبین میبرد. نویسندگان، که فری متخصص اخلاق جنگ و حقوق بشردوستانه و بانسل افسر بازنشسته لژیون خارجی فرانسه است، بر پایه تجربیات عملی نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF)، نشان میدهند چگونه این عملیات – طولانیترین و پرهزینهترین جنگ تاریخ اسرائیل – از یک شوک تاکتیکی به یک فاجعه راهبردی تبدیل شد.
طبق گزارش، پیش از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس (عملیات طوفان الاقصی)، رژیم صهیونی بر استراتژی سنگرسازی تکیه کرده بود: محاصره زمینی، هوایی و دریایی غزه از سال ۲۰۰۵، همراه با حصار امنیتی پیشرفته که در ۲۰۲۱ مدرنسازی شد. این رویکرد، همراه با حملات هوایی هدفمند و تهاجمهای محدود، حماس را مهار نکرد، بلکه آن را به یک نیروی ترکیبی تبدیل کرد که نظامیگری را با سیاست درهم میآمیزد. فرهنگ استراتژیک اسرائیل، ریشه در تهدیدهای وجودی و حملات پیشگیرانه دارد، اما به تدریج به موضعی دفاعی گرایش یافت – تکیه بر نیروی هوایی به جای تهاجم زمینی.
حمله ۷ اکتبر، که گزارش آن را موفقیت تاکتیکی محسوس حماس توصیف میکند، از بحران داخلی اسرائیل (اصلاحات قضایی) بهره برد. حدود ۳۸۰۰ کماندو حماس از بیش از ۶۰ نقطه مرز نفوذ کردند؛ با ابزارهای ابتدایی مانند وانت، موتورسیکلت، پاراگلایدر و قایق، حسگرها را با پهپاد و بولدوزر مختل کردند، به پایگاهها و شهرکها حمله بردند و ۲۵۱ اسرائیلی را گروگان گرفتند. این غافلگیری، اعتماد کاذب IDF به برتری فناوری را درهم کوبید.
پاسخ اسرائیل در چهار مرحله پیش رفت: بسیج عمومی، تصرف شمال غزه، تهاجم به خان یونس و سرانجام کنترل رفح. این پیشروی از شمال به جنوب، بر بمبارانهای هوایی گسترده استوار بود که به مرگومیر و ویرانی بیسابقه منجر شد. گزارش عملکرد IDF را در عوامل برتری عملیاتی (دکترین فرانسه) ستایش میکند: چابکی تاکتیکی، بسیج سریع جمعیت (نیروی ذخیره عظیم حول هسته حرفهای کوچک)، و تسلط بر نبرد ترکیبی. اما ضعفها آشکارند: عدم درک حماس، استقامت محدود (به دلیل اقتصاد جنگی)، و تخریب وجهه بینالمللی به خاطر نقض قوانین بینالمللی.
فری و بانسل به تفصیل به غافلگیری راهبردی میپردازند: ترورهای هدفمند به کشتارهای گسترده تبدیل شد، نفوذ اطلاعاتی ناکام ماند، و هاسبارا (روایتسازی) در برابر اتهامات جنایات جنگی و نسلکشی (به ویژه از سوی شورای حقوق بشر سازمان ملل در تابستان ۲۰۲۵) شکست خورد. واحد سخنگویی IDF (COMOPS) و جنگ حقوقی (Lawfare) نتوانستند انزوای دیپلماتیک را مهار کنند. هزینه انسانی – از جمله گروگانها به عنوان سلاح روانشناختی – و چالشهای شهری (مانور در مناطق فرسایشی) نیز برجسته است. در نهایت، تهدید امنیتی مهار شد اما ناتمام ماند؛ حماس زخمی، اما ریشهکن نشد.
این گزارش، که از فهرست مفصلی مانند انبوه آتش مستقیم: بهکارگیری قدرت هوایی در غزه تا چگونه نه جنگ، نه صلح تأیید شود؟ بهره میبرد، بنبست استراتژیک اسرائیل را روشن میسازد: جنگی که پیروزی نظامی به ارمغان نیاورد، بلکه زخمهای عمیقتری بر پیکره خاورمیانه کاشت.
اما در دل این ویرانهها، امیدی شکوفا میشود همچون بذری که از خاک غزه جوانه میزند. گزارش فری و بانسل، با تأکید بر مانور بشردوستانه و نیاز به انعطافپذیری، درسی جهانی میدهد: صلح واقعی نه در شمشیرهای آهنین، بلکه در دستان متحد کسانی است که برای عدالت میجنگند. فلسطینیان، با استقامتشان، نشان میدهند که تاریکی هرگز بر نور پایدار نمیماند؛ و این، آغاز طلوعی نو برای منطقهای عادلانهتر است.