۰۳ مهر ۱۴۰۴ - ۱۴:۲۲
کد خبر: ۷۹۲۳۵۲

«استعمار نوین» چگونه تصویر ذهنی مردم را می‌سازد؟

«استعمار نوین» چگونه تصویر ذهنی مردم را می‌سازد؟
کشورهای استعمارگر با استفاده از ابزارهای مختلف (رسانه‌ها، آموزش، هنر، ادبیات) تلاش می‌کنند تا تصویر ذهنی مردم از خود، تاریخشان و فرهنگشان را تخریب کنند.

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، ریشه‌های استعمار را همواره در دل تاریخ می‌توان پیدا کرد، هرجا که نشانی از ثروت و مکنت بوده طمع به دست آوردن آن نیز وجد داشته است. استعمارگری و استعمار در سطح جهانی اما از قرن ۱۶ و ۱۷ میلادی با نقش آفرینی کشورهای اروپایی و کاووش آنان در ممالک دیگر به شکل جدی و با نفوذ آنان در قاره‌های دیگر آغاز شد. ابتدا انگلیس وارد این میدان شده و سپس کشورهای دیگری نظیر پرتغال، فرانسه، اسپانیا، هلند و غیره نیز اضافه شدند.

پس از جنگ جهانی دوم، با فروپاشی امپراتوری‌های استعماری و ظهور جنبش‌های استقلال‌طلبانه، شیوه‌های سنتی استعمار که بر تسلط نظامی و سیاسی مستقیم متکی بود، کارایی خود را از دست داد. در این دوران، استعمارگران به دنبال راه‌های جدیدی برای حفظ نفوذ و بهره‌برداری از منابع کشورهای دیگر برآمدند که از آن به عنوان «استعمار نوین» یا «نوکلونیالیسم» یاد می‌شود. این شکل جدید از استعمار، به جای اشغال فیزیکی، بر نفوذ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تمرکز دارد.

استعمار اقتصادی شامل کنترل بازارهای داخلی، تحمیل سیاست‌های اقتصادی به نفع قدرت‌های استعماری، و بهره‌برداری از منابع طبیعی با قیمت‌های پایین می‌شود.استعمار سیاسی را می‌توان در نفوذ در ساختارهای سیاسی کشورها، حمایت از حکومت‌های وابسته، و تضعیف اراده ملی برای تصمیم‌گیری‌های مستقل متبلور دید. استعمار فرهنگی نیز به تلاش برای تغییر هویت، ارزش‌ها و باورهای یک جامعه اشاره دارد. هدف نهایی، ایجاد وابستگی فکری و از بین بردن روحیه مقاومت است.

استعمار فرهنگی و بحران هویت

یکی از مهم‌ترین ابعاد استعمار فرهنگی، ایجاد خودباختگی و بحران‌های شناختی در میان مردم است. این پدیده شامل چند مرحله کلیدی می‌شود.

کشورهای استعمارگر با استفاده از ابزارهای مختلف (رسانه‌ها، آموزش، هنر، ادبیات) تلاش می‌کنند تا تصویر ذهنی مردم از خود، تاریخشان و فرهنگشان را تخریب کنند. آنها سعی می‌کنند ارزش‌های بومی را بی‌اهمیت جلوه داده و ارزش‌های غربی را برتر نشان دهند.

معرفی خود به عنوان قوم برتر و جامعه مستعمره به عنوان قوم پست؛ این انگاره، بنیان اصلی تضعیف روحیه مقاومت است. با تلقین این ایده که استعمارگران پیشرفته‌تر و متمدن‌تر هستند و جوامع مستعمره عقب‌مانده و نیازمند هدایت، حس حقارت در مردم ایجاد می‌شود. این امر به تدریج مقاومت در برابر سلطه را کاهش می‌دهد و پذیرش فرهنگ و ارزش‌های مهاجم را تسهیل می‌کند.

استعمارگران خود را مرکز جهان (از نظر فکری، علمی، فرهنگی) و سایر ملت‌ها را پیرامون (وابسته و فرودست) معرفی می‌کنند. این دیدگاه، نفوذ آنها را در حوزه‌های علمی، فرهنگی، ادبی و هنری توجیه می‌کند.

استعمارگری فرهنگی می‌کوشد تا مردم را از هویت و تاریخ و تمدنی که به آن تعلق دارند منزجر کند. این انزجار هدفمند، پیامدهای مخربی دارد. وقتی فرد از هویت خود منزجر می‌شود، دیگر احساس تعلق به سرزمین، تاریخ و فرهنگ خود ندارد. این بی‌تفاوتی، زمینه را برای پذیرش کامل هویت‌های بیگانه فراهم می‌کند.

گرفتن هویت خاک به معنای قطع ارتباط فرد با همه تعلقات دیگر اوست. دین، فرهنگ، زبان، آداب و رسوم. سرزمین نه تنها یک مکان جغرافیایی، بلکه نماد هویت، تاریخ و موجودیت یک ملت است.
اهمیت سرزمین در هویت: نقل قول از ویل دورانت در کتاب بی‌خودی توسط محسن ردادی که تعلق به سرزمین سرآغاز تمدن بوده است و ریشه هویت است به خوبی این نکته را تبیین می‌کند. هویت فردی و جمعی به شدت با سرزمین و مکان زندگی پیوند خورده است.

اشاره به اهمیت وطن در دین اسلام (که فرد دور از وطن مسافر به شمار می‌رود) نشان می‌دهد که این مفهوم، ریشه‌های عمیقی در فرهنگ و آموزه‌های دینی ما دارد و صرفاً یک مفهوم سیاسی نیست. وطن، مکانی است که فرد در آن متولد شده، حس تعلق دارد و هویتش را از آن می‌گیرد.

استعمار نوین، به ویژه در قالب فرهنگی، چگونه از طریق دستکاری اذهان و ایجاد بحران‌های هویتی، به دنبال حفظ سلطه و کنترل بر ملت‌هاست. این شکل از استعمار، با از بین بردن حس تعلق به خود، تاریخ و سرزمین، مقاومت ملی را تضعیف کرده و راه را برای نفوذ بیشتر قدرت‌های خارجی هموار می‌کند. مبارزه با استعمار فرهنگی نیازمند بازسازی هویت ملی، تقویت ارزش‌های بومی و آگاهی از ترفندهای استعمارگران است.

ارسال نظرات