ویژگیهای کتابهای موثر و جریانساز خاطرات شفاهی

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، غالب فعالان حوزه کتاب فکر میکنند نقطه قوت یک انتشارات، توزیع خوب یا بُعد رسانهای یا کتابپردازی و صفحهآرایی و موضوعات دیگر از این دست هست. اما به نظرم، مزیت برتر هر انتشارات، مجموعه محتوایی و تولیدات آن است. مجموعه تولیدات، موجب میشود که یک ناشر، در فضای فرهنگی، فکری یا در حیطه کاری خود تأثیرگذار و جریانساز باشد. انتشارات موفق انتشاراتی است که مجموعه تولیدات آن، استانداردهای مناسبی داشته باشد. بحث «معرفی و تبلیغ موثر»، «توزیع مناسب و حرفه ای» و «کتاب پردازی جذاب و چشم نواز» و... هم در جای خودش مهمند.
اگر بخواهیم یک اتفاقی اثرگذار و جریانسازی موثری را در جامعه رقم بزنیم باید سطح کیفی تولیدات مجموعه خود را ارتقا دهیم. 30 مولفه برای «ویژگیهای کتاب خوب تاریخ شفاهی» به ذهنم رسیده و بدون اولویت آنها را بیان میکنم. شاید بتوان آنها را در دسته بندیهایی موضوعی محدودتر کرد یا مولفههای دیگری به آن افزود:
1. نام؛ انتخاب نام مناسب و جذاب میتواند خواننده را جذب کند. یا توجه مخاطبان را به خودش جلب کند.
2. جذابیت؛ به این معنا که خواننده را درگیر خودش کند. طوری که خواننده تمایل نداشته باشد کتاب را به راحتی کنار بگذارد. دوست داشته باشد آن را تا آخر بخواند تا سرانجام راوی، داستان، یا آن ماجراها دستش بیاید. کتاب باید مثل یک فیلم سینمایی، یک ضرب آهنگ مناسبی برای حفظ مخاطب ـ تماشاچی داشته باشد.
3. تصویرسازی؛ کتاب باید بتواند حس و حال افراد و وضعیت محیط را منتقل کند. مخاطب بتواند هنگام مطالعه کتاب، خودش را در آن فضا قرار بدهد و از قهرمان و ماجراهای آن تصویرسازی ذهنی داشته باشد. تا حدی خیال پردازی کند و در آن حس و حال و هوای آن دوران قرار بگیرد. کتابهایی این چنینی، قابلیت اقتباس فیلم نامه و ساخت فیلم و سریال بر اساس کتاب را پیدا میکنند.
4. شخصیت پردازی؛ شخصیت پردازی مناسب را شاید بتوان در کنار تصویرسازی (مولفه شماره 3) هم گذاشت. کتاب بتواند علاوه بر شخصیت راوی، روحیاتش را هم بیان کند. راوی از چه چیزی خوشش میآید، از چه چیزی بدش میآید. چه چیزهایی خوشحال و چه اموری خشمگینش میکند. این شخصیتپردازی میتواند بین متن یا پاورقی آورده شود. اگر راوی شوخ است، اصطلاحاتی که به کار میبرد، در جاهای مختلف بیاید و متن، ته مایههای طنز داشته باشد. یا اگر جدی و قاطع است، آن جدیت و قاطعیت، در متن بیاید، طوری که مخاطب بفهمد راوی چه نوع شخصیتی دارد. این مولفه خصوصاً برای کتابهای تاریخی، به نظرم مهم است که مخاطب بداند این روای که دارد ماجرایی را بیان میکند، از لحاظ شخصیتی چگونه آدمی است. صبور است یا عصبانی. منطقی است یا عجول. دیپلمات و مدیریتی است یا صادق و صریح. خشک و سختگیر است یا آسانگیر.
5. احساس رضایتمندی؛ خواننده از خواندن کتاب، احساس رضایت داشته باشد. فکر نکند وقتش را هدر داده است. احساس اتلاف وقت و عمر خودش را نداشته باشد. به قولی (بنا به گفته الیزا جوسیس) «کتاب باید آنقدر ویژگی داشته باشد که خواننده آن را بخواند و به دیگران پیشنهاد بکند.»
6. آموزش و یادگیری؛ کتاب، برای مخاطب و خوانندگان، ارزش افزودههایی داشته باشد. این جنبه آموزشی با توجه به حیطه کاری کتابهای تاریخ شفاهی، میتواند آموزش باشد، یا آشنایی با سبک زندگیهای مختلف، کسب مهارت یا حل شبهات یا یکسری ابهامات و نکات تاریخی جدید.
7. خستهکننده نبودن؛ یعنی راوی زیاد به مسائل حاشیهای نپردازد. اصل و فرع کتاب با هم قاطی نشود. محور اصلی، تا پایان کتاب حفظ شود. اگر کتاب در حوزه مدیریت است، بُعد مدیریتی در کل کتاب رعایت شود. اگر در حوزه تربیت است، این سرنخ تربیتی در کل کتاب و ادوار زندگی راوی حفظ و بیان شود.
8. زبان و ادبیات مناسب؛ کتاب، ادبیات نوشتاری خوبی داشته باشد. از لحاظ ساختار ادبی، جملهبندی و حتی پاراگرافبندی و استفاده از تعابیر جدید و غیرتکراری. ویراستاری خوب هم شرط مهمی است. ادبیات هشداردهندهاش خیلی محدود و به قاعده باشد.
9. صداقت؛ محقق و نویسنده، راوی را همان طوری که هست روایت کنند. نه اغراق و روتوش کند، نه کمکاری و تصغیر. مثل کتاب «کوچه نقاشها» (انتشارات سوره مهر).
10. شروع جذاب؛ به تعبیری شروع برانگیزانندهای داشته باشد. این شروع میتواند در متن کتاب باشد یا در مقدمه. از مقدمه کتاب هم نباید غافل شد. مقدمه را خیلی موثر میدانم. غالب مخاطبان، از مقدمه کتاب «سلولهای بهاری» و همچنین تا حدی کتاب «آقاسعید»، خیلی تعریف و تمجید کردهاند. آن مقدمه کتاب «سلولهای بهاری»، هم دهها حرف و نکته داشته، هم حس و حال خوبی به آنها داده. مقدمه برخی کتابها مانند «زاده زابل»، مخاطبان را تحریک و تشویق میکند که کتاب را بخوانند. شروع کتاب جداب میتواند مثل برخی فیلم های سینمایی، برانگیزاننده باشد. عدهای معتقدند که این شروع جذاب، جزو مهمترین عوامل برای کتابخوانهاست. در کتب غیرداستانی باید سئوال یا سئوالاتی که ذهن نویسنده را درگیر کرده است، به شفافترین شکل ممکن بیان شود تا خواننده، با نویسنده و راوی همراه شود.
11. ابتکار در سبک و لحن؛ البته این نکته را نمیتوان به همه دوستان محقق و نویسنده پیشنهاد داد. معمولاً این برای نویسندگان باتجربه است. یک نویسنده بعد از چند کتاب، خودش میتواند صاحب سبک و لحن در کتاب بشود. نمونه مشهورش آقای رضا امیرخانی است که ادبیات و لحن خاص دارد.
12. روند جذاب؛ یعنی سیر داستان یا بیان ایده و روایت به خوبی رعایت شود. بعضی کتابها در فصلهای اولیه روند جذاب و خیلی خوبی دارند، اما در ادامه و انتها، دیگر آن خلاقیت و ابتکار وجود ندارد. روند کتاب همواره جذاب و گیرا باشد.
13. داشتن اسناد و مدارک و نمودار؛ این مزیتها میتواند برای فهم مخاطب و استناد گفتههای راوی کارا و اعتمادآفرین باشد. بعضی از شخصیتها و راویان، دامنه فعالیت متنوع و گستردهای دارند. داشتن اسناد، مدارک و نمودارها به مخاطب خیلی کمک میکند که بفهمد این خاطرهای که راوی تعریف میکند مربوط به چه دوره زمانی یا چه دوره مدیریتی است. این اسناد و مدارک کار، صفحه آرا و ناشر را برای کتابپردازی (صفحه آرایی و طراحی جلد) و خصوصاً معرفی و تبلیغات و فروش، آسانتر میکند. محقق از جمع آوری اسناد و تصاویر راوی نباید غفلت کند و بیتوجه باشد.
14. هدفگذاری روی مخاطب خاص؛ کتاب خوب کتابی است که مخاطب خاصی را به عنوان هدف اصلی خودش در نظر داشته باشد. محوریت اصلی کتاب و سبک روایت را روی دوش آن مخاطب خاص بگذارد و کتاب را بر اساس همان مخاطب پیش ببرد. هر کتاب خوبی یک مخاطب اصلی دارد و بقیه مخاطبانش، فرعی و حاشیهای هستند یا به اصطلاح میگویند نویسنده این کتاب را برای فلان مخاطب خاص نوشته است. یا راوی آن را برای فلان قشر یا مخاطب خاص بیان کرده است. در حاشیهاش هم میتواند طوری بنویسد که برای دیگران هم قابل فهم باشد.
15. ارزیابی خوب هنگام تدوین یا قبل از چاپ؛ کتابی که هنگام تدوین یا قبل چاپ خوب ارزیابی و حلاجی شده باشد و نظارت محتوایی جامع و دقیقی روی آن انجام شده باشد، موفق است. کتاب خوب کتابی است که هم بین مخاطبان، مشتری پیدا کند و هم تا حدی بین منتقدان. طبیعی است که وقتی منتقدان جدی، مخاطب کتاب قرار بگیرند، نویسنده یا تدوینگر سعی میکند عجله نکند، جدی باشد و قلم خود را ارتقا بدهد. درصدد انتشار سریع کتاب و نوشتهاش نباشد. از نویسنده خوشفکری (حجتالاسلام حسین سیدی) شنیدم بیش از 10 متخصص و استراتژیست، کتاب «بادبادک باز» نوشته خالد حسینی افغانستانی را از زوایای مختلف بررسی کردهاند تا به سبک و سیاقی که اکنون منتشر شده، رسیده است. میگویند نسخه اولیه با نسخه پایانی که چاپ شده است، زمین تا آسمان فرق دارد. به نظرم نظارت محتوایی و ارزیابی جامع و دقیق، خیلی روی ارتقای کیفی کتاب موثر است و نویسندگان تازه قلم نباید از سختگیریها در این زمینه، ناراحت و دلخور باشند.
16. محکم و مستند بودن؛ اگر راوی در مورد یک نکته تاریخی یا حادثهای یا جایگاه شخصیتی و... ابهام و تردید دارد، و بعد از پرسیدنهای دقیق و تحقیقات محقق، هنوز ابهام یا شک پابرجا باشد، باید، آن ابهام و تردید راوی را در نوشتهاش بیاورد. از سویی دیگر، اگر راوی در ماجرایی خیلی مطمئن است و روایتش با روایت غالب یا مرسوم آن موضوع هم تناقض دارد، نویسنده یا تدوینگر، نباید آن سخنان راوی را نادیده بگیرد، ولی میتواند در پاورقی، به آن روایت غالب و مرسوم اشاره کند. چون ممکن است، همین ابهامها و تردیدها یا روایتهای اطمینانبخش راوی، سرمنشأ یکسری تحقیقات و کشفیات جدید تاریخی شود. نمونهای که می توانم مثال بزنم فیلم «مختارنامه» است و کاری که آقای داود میرباقری، کارگردان این فیلم انجام داد. قسمتهایی که در مورد شخصیت مختار یا حرکات یا مواضعش ابهامی بوده یا مورخان درباره آن اختلافنظر داشتند، نویسنده فیلمنامه و کارگردان، در فیلم هم چنین ابهامی را در مورد شخصیت مختار و افکارش در نظر گرفتند.
17. رعایت دقیق منابع؛ در نقل قولها و ذکر منابع دقت کنید. اگر تعابیر، اصطلاحات یا استناد یا نقل قول هایی ـ در متن یا پاورقی ـ را از فردی یا کتابی وام گرفتهایم حتماً باید ذکر شود که این تعبیر یا این مطلب یا این نکته را از فلان فرد یا کتاب یا مقاله آوردهام.
18. اختصار در پاورقی؛ پاورقیهای توضیحی، حتیالامکان باید مختصر (کم حجم) و در هر صفحه، کم تعداد باشد. به گونهای که باعث سکته در مطالعه نشود و بر متن اصلی غلبه پیدا نکند، مگر در موارد یا موضوعاتی که ضرورت ایجاب میکند.
19. مایه و محتوای درونی (کتاب باید دست و پا داشته باشد)؛ این تعبیر از آقای پیرمرادیان، مدیر سابق دفتر نشر معارف است که میگفت «کتاب خوب کتابی است که دست و پا داشته باشد و بتواند در بازار برای خودش جایی باز کند.» کتاب باید قوت و مایه درونی داشته باشد که حتی اگر ناشرش معروف نبود یا ناشر هم روی آن سرمایهگذاری و تبلیغات آنچنانی نکرد، بتواند جای خودش را در بازار باز کند.
20. پُرنویسی نداشته باشد؛ یعنی اطلاعات حاشیهای زیاد و غیرضروری به مخاطب داده نشود. حجم کتاب بدون دلیل و بیجهت زیاد نشود. حجم کتاب بر مخاطب و مشتری، و حتی ناشری که میخواهد آن را چاپ و تبلیغ کند تأثیر دارد. نه اینکه لزوماً تأثیر منفی دارد، بلکه غالباً اینطوری است که حجم زیاد کتاب، هم اثر روانی منفی بر مخاطب دارد و هم قیمت تمام شده کتاب و پشت جلد کتاب را افزایش میدهد.
21. مخاطب فراملی هم داشته باشد؛ یعنی برای مخاطبان غیرایرانی هم جذاب باشد و به گونهای روایت و نوشته شود که قابلیت ترجمه به زبانهای مختلف را داشته باشد.
22. استفاده به قاعده از اصطلاحات و تعابیر محلی و بومی؛ توجه به آداب و سنن فرهنگی و اصطلاحات بومی باید به اندازهای باشد که برای مخاطب غیربومی هم جذابیت داشته باشد. وقتی کتابی از اصطلاحات محلی و بومی بهره زیادی ببرد، مخاطبان غیربومی و معمولی نمیتواند با آن کتاب ارتباط برقرار بکند. حد و حدود استفاده از تعابیر محلی و بومی باید رعایت شود.
23. کتابپردازی و صفحه آرایی گویا؛ مباحث اجرایی و فیزیکی کتاب باید حتی الامکان، گویای محتوای آن باشد. اما بین «طرح جلد و کتاب پردازی» و «محتوا»، اصالت بر محتوا است. طرح جلد خوب، باعث جلب توجه و دیده شدن و شاید خرید کتاب میشود، اما جذابیت برای مطالعه کتاب و اثرگذاری بر مخاطب نمیشود. برخی ناشران هستند که کتابهایی با طرح جلدهای جذاب و کتاب پردازیهای مناسب عرضه میکنند ولی در محتوا ضعیفند. اگر مخاطبی یکی دو بار فریب طرح جلد یا نام زیبای کتاب را خورد، به دیگر محصولات آن ناشر بدبین می شود و دیگر سراغ کتابهای آن نشر نمیرود. کتابهای استاد علی صفایی حائری (عین صاد) نمونه مناسبی است که اصالت محتوا را به خوبی نشان میدهد.
24. اطلاعات تاریخی و تنوع شخصیتی داشته باشد (قابلیت نمایهزنی داشته باشد)؛ نمایهزنی یعنی نمایه اشخاص، اماکن، حتی کتابها و موضوعات. به نظرم برای یک کتاب تاریخ شفاهی، داشتن نمایه، یک مزیت نسبی است و به اعتبار ناشر و کتاب میافزاید و تا حدی، هم ارزش علمی هم به کتاب میدهد و آسان تر محل مراجعه محققان قرار میگیرد. طبیعی است محققان با کتابهای تاریخ شفاهی یا خاطرات شفاهی با نمایه، ارتباط بیشتری برقرار میکنند و چنین کتابی میتواند بیشتر مورد توجه پژوهشگران قرار بگیرد.
یکی از درخواستهای مکرر رئیس سابق سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، از غالب ناشران حوزه تاریخ این بوده است که چرا کتابهایتان «نمایه» یا «اعلام» ندارد. وقتی کتابی نمایه داشته باشد محققان و مخاطبان، سری به نمایه میزنند تا ببینند کتاب یا راوی، درباره چه موضوعات و اشخاصی اطلاعات دارد و راوی درباره چه اشخاص یا موضوعات و حوادثی اظهارنظر کرده یا در بطن چه حوادثی بوده است.
25. جهان فکری راوی را نشان دهد؛ مخاطب بتواند با مطالعه کتاب، جهان فکری و اندیشهای و منطق رفتاری و حتی روحیات راوی را ـ حتی الامکان ـ بشناسد. کتاب «سلولهای بهاری» کتابی است که جهان فکری و اندیشههای راوی را تا حد زیادی، بازگو کرده است. کتاب دیگری هم که در این زمینه خوب کار کرده است کتاب «همسایه سدر و همسفر رود؛ زندگی و زمانه» محمدرضا سنگری از انتشارات شهید کاظمی است.
26. بیان سیر تحولات فکری و نقاط عطف زندگی راوی؛ یعنی محقق بتواند با سئوالات دقیقش از راوی، در بیاورد که این راوی در دورانهای مختلف زندگی شخصی (کودکی، نوجوانی و میانسالی) و زندگی کاری و فعالیتهایش، از چه شخصیتها یا موضوعات یا حوادثی تأثیر گرفته است.
27. پرداختن به وضعیت حال راوی؛ به نظرم مهم است. هر چند مختصر و گذرا. متأسفانه خیلی از کتابهای تاریخ شفاهی تا یک مقطعی از زندگی راوی پیش میآیند و بعدش ادامه نمیدهند. برای نمونه، خیلی از کتابهای خاطرات شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی در گذشته، اینگونه بودهاند و به همان خاطرات دوران پیروزی انقلاب یا نهایتاً دهه 60 بسنده کرده است و خاطرات راوی را ناتمام رها کرده است.
28. داشتن سالشمار و روزشمار؛ بعضی از شخصیتها، زندگی پرفراز و نشیب و فعالیتهای متنوعی دارند. اگر سالشمار و روزشمار زندگی آنها نباشد. مخاطب به درستی نمیتواند در بیاورد که روای در چه مراکز و مکانهایی و در چه دوره و بازه سنی، چه اقداماتی انجام داده است.
29. طرح سئوالات مناسب و اساسی از راوی؛ محقق و یا تیم تحقیق، سئوالات مناسب و اساسی طراحی کرده باشند و بتوانند از حافظه راوی، نکات دقیق و حرفهای مهمی را بیرون بکشند. ضرورت و لازمهاش هم این است که هم سئوالات جذاب مطرح شود و هم محقق اطلاعات میدانی خوبی داشته باشد و هم بتواند اعتماد راوی را جلب کند و قدرت مشاهده راوی را پای این کار بیاورد. یعنی با سئوالات دقیق یا جزئی نگریهایش، روایت دقیقتر و جامعتری از ماجراها و مشاهداتش داشته باشد.
30. تحلیل و پرداختن به چرایی اقدامات راوی؛ معمولاً محقق از راوی میپرسد که چه کارهایی کرده است و چه فعالیتهایی داشته و چگونه ایدههایش را پیاده کرده؟ اما کمتر از چرایی آن نمیپرسد. اینکه راوی در بین فعالیتهای مختلف، چرا و در چه شرایطی سراغ یک اقدام خاصی رفته و چطور آن را انجام داده است، نیز مهم است. معمولاً در کتابهای تاریخ و خاطرات شفاهی به این موضوع (تحلیل) کمتر میپردازند یا اصلاً نمیپردازند و آن را غیرخاطرات راوی میدانند.
به نظرم جا دارد که حداقل در مرحله تحقیق و در برخی حوادث و اتفاقات مهم، این سئوال از راویان پرسیده شود تا تدوینگر یا مخاطبان، اطلاعات دقیقتری از ماجراها داشته باشند و بتوانند کنشگران را در زمان خودشان و مقدورات آن وقت تحلیل کنند، نه در زمانه و شرایط و امکانات فعلی.