۱۷ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۱
کد خبر: ۷۷۳۷۷۹

«چشم بادومی»؛ یک روایت بدون دغدغه

«چشم بادومی»؛ یک روایت بدون دغدغه
«چشم بادومی» با محوریت چالش‌های نسل جدید و مباحثی چون کی پاپ به عنوان یکی از آثار چهل و سومین دوره جشنواره فیلم فجر، در موضوع خود خلاقیت و در نحوه پرداخت ضعف‌هایی دارد.

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، «چشم بادومی» به عنوان یکی از آثار چهل و سومین جشنواره فیلم فجر در روز چهارم و در کاخ جشنواره به اکران درآمد و می‌توان گفت به نسبت موضوعی که محوریت خود را بر روی آن گذاشته است، جمعیت قابل توجهی نیز در سالن اکران حاضر بودند؛ نخستین نکته قابل توجه در ارتباط با این اثر، کارگردانی آن است. ابراهیم امینی که پیش از این فیلمنامه نویس آثاری چون ایستاده در غبار، موقعیت مهدی، لاتاری و ... را در کارنامه خود داشته است، در مقام کارگردان، چشم بادومی نخستین تجربه فیلم بلند او است. به گونه‌ای که حتی فضای این اثر با کارهای سابق امینی تفاوت چشمگیری دارد و پروژه جدیدی در کارنامه کارهای او است.

یک خطی روایت چشم بادومی دربرگیرنده دختر نوجوانی است که به خواننده‌ای کره‌ای علاقه دارد و برای دیدن او می‌خواهد که به کره و سئول برود اما با مخالفت مادر خود مواجه است. ژانر فیلم در سبک درام اجتماعی می‌گنجد و به لحاظ محتوایی دست بر روی موضوعی گذاشته است که هم تازگی دارد و هم به نوعی می‌تواند محلی برای چالش‌های آینده را در نسل جدید پدید آورد. بحث کی پاپ و موج کره‌ای از جمله مباحثی است که نقل محافل جامعه شناسان و روان شناسان است و از زوایای متنوع می‌توان ابعاد آن و تاثیراتی که بر روی نسل جدید می‌گذارد را بررسی نمود.
 
فیلمنامه اثر اما تاثیرات قابل توجهی از مباحث روان شناسان و جامعه شناسان را در بر نمی‌گیرد و بدون دغدغه بیشتر در یک فضای درام پیش می‌رود و از جایی به بعد وارد بحث هویت شخصیت دختر داستان می‌شود.مائده شخصیت اصلی داستان از جایی به بعد در مقابل با مرگ فردی که هوادار او است، مرزهای هویتی خود را از بین می‌برد و تصور می‌کند که خود آن فرد است. در اینجا نیمچه نگاهی به بحث هویت فردی نسل جدید و تعریف آن در نسبت با فردی که هوادار او است انداخته می‌شود. نکته قابل توجه ایجاد احساس و پیوند میان مائده و پدربزرگ خود با بازی مهدی هاشمی است که به شکلی سعی می‌کند تا با نزدیکی به نوه خود و درک احساسات درونی او که شبیه به خود است، او را به گونه‌ای نجات دهد. سکانس پایانی و مواجهه مائده با افرادی شبیه به خود که همگی خود را شبیه به خواننده کره‌ای کرده‌اند، به نوعی نقطه عطف فیلمنامه است و هدفی است که به نظر می‌آید نویسنده برای آن متصور شده است؛ و البته دیالوگ پدربزرگ که به مائده می فهماند شبیه به هویت خواننده داستان زیاد است اما کسی شبیه به تو و هویت او در این دنیا وجود ندارد.
شخصیت پردازی‌ها به گونه‌ای معمولی انگاشته شده‌اند و نکته قابل توجهی در آنان نمی‌توان یافت. ساره بیات در نقش یک مادر سخت گیر و شخصیت پدری که مشغول به کار است و متوجه شرایط فرزند خود نیست قالبی است که در فیلم‌هایی با ژانر اجتماعی و محوریت نوجوانان و دغدغه‌های آنان به کرات می‌توان مشاهده کرد. مهدی هاشمی نیز در نقش پدربزرگ، ایفای نقش قابل توجهی نداشته است و تاثیرگذاری چندانی نمی‌تواند بر روی مخاطب بگذارد. پدربزرگی که سعی می‌کند با درهم شکستن چارچوب‌ها، روش خود را برای پر کردن خلع عاطفی میان دو نسل متفاوت امتحان کند و به این شکل پختگی قابل توجهی را نمی‌توان در این شخصیت پیدا نمود.
 
فضای فیلمنامه نیز سبکی آرام در پیش رفتن روایت را در برمی‌گیرد و حتی می‌توان گفت اغراق‌هایی نیز صورت گرفته است. روال داستان قصد دارد آسیب‌شناسی‌هایی از فرهنگ هواداری در نسل جدید و با محوریت کی پاپ را در طی روایتی داستانی نشان دهد، اما ناکام می‌ماند. به گونه‌ای که اگر هر سبک و فرهنگ موسیقی جایگزین کی پاپ می‌شد، نویسنده می‌توانست به همین شکل اثر را دربیاورد و و وجهه متفاوت و ممتازی در آن نمی‌توان یافت. در پایان نیز تیتراژ اثر با آهنگی کره‌ای به پایان می‌رسد که باز هم جای ابهام در هدف اثر دارد. در پایان می‌توان گفت خلق ایده جدید و قابل توجهی در شروع داستان رقم خورده است اما از جهت فیلمنامه، هدف و شخصیت پردازی خود دچار ناکامی گشته است و نتوانسته حتی پیان بندی به موقع، درست و تاثیرگذاری را در خود جای دهد. با این حال به عنوان شروعی برای این سبک از آثار، می‌تواند جالب توجه باشد.
ارسال نظرات