ماجرای درگیری آیت الله مدرس با رضاخان در بالکن مجلس
سید حسن طباطبایی(1249 – 1316 ه.ق) مشهور به سید حسن مدرس در یکی از روستاهای شهرستان اردستان از توابع استان اصفهان زاده شد. او برای تحصیل به اصفهان و نجف رفت و پس از نائل شدن به درجه اجتهاد و بازگشت به ایران به نمایندگی مردم تهران در دورههای دوم تا ششم مجلس شورای ملی رسید. اختلاف میان سید حسن مدرس و رضا شاه (سردار سپه) یکی از نقاط عطف تاریخ سیاسی ایران در دوران پهلوی اول است. این اختلافات از همان آغاز حکومت رضاخان و تلاشهای او برای استقرار یک رژیم مرکزی و استبدادی آغاز شد و تا زمانی که مدرس در مجلس شورای ملی فعالیت میکرد، ادامه داشت. برای درک بهتر این اختلافات، باید به زمینههای سیاسی و اجتماعی آن دوران و دیدگاههای مدرس و رضا شاه اشاره کرد. یکی از مهمترین لحظات اختلاف میان مدرس و رضا شاه، استیضاح سردار سپه در مجلس بود. در سال ۱۳۰۳، زمانی که رضاخان هنوز وزیر جنگ بود و در حال قدرتگیری در کشور بود، برخی از اقدامات او در زمینههای مختلف، بهویژه در سیاستهای نظامی و اجتماعی، باعث نارضایتی برخی از نمایندگان مجلس، از جمله سید حسن مدرس شد.
مدرس که مخالف دیکتاتوری و روشهای فراقانونی سردار سپه بود، اقدام به استیضاح وی در مجلس کرد. او به ویژه از عملکرد رضاخان در زمینههای مختلف اداری و سیاسی، که بهطور آشکار مخالف اصول قانونی و مشروطه بود، انتقاد داشت. از نظر مدرس، سردار سپه بهعنوان وزیر جنگ و در آینده شاه، از بیقانونیهای متعددی برخوردار بود که میتوانست تهدیدی برای استقلال و آزادی کشور و ملت ایران باشد.
رضاخان که از این استیضاح وحشت داشت و میدانست که با پیروزی مدرس، موقعیت او در خطر خواهد بود، تلاش کرد تا این استیضاح را متوقف کند. برای این منظور، او اقدام به فرستادن عدهای از جیرهخواران و مزدوران خود به مجلس کرد تا با ایجاد فشار، استیضاح مدرس را بیاثر کنند. یکی از وقایع مهم دوران رضاخان، استیضاح مدرس از سردار سپه بود. مرحوم مدرس به واسطهی بیقانونیهایی که سردار سپه در دورهی ریاست وزرای خود مرتکب شده بود، وی را استیضاح کرد. رضاخان که از این استیضاح بسیار وحشت داشت، عدهای از جیرهخواران را به مجلس فرستاد تا استیضاح را به هم بزنند. خودش نیز قبل از تشکیل جلسهی مجلس در ایوان مجلس ایستاد تا صدای "زنده باد" و "مرده باد" مزدوران خود را بشنود و در واقع آنان را سان ببیند.
در همین اثناء، مدرس سر رسید. مأمورین فریاد زدند: «زنده باد سردار سپه.» مدرس با بیاعتنایی عصای خود را به زمین زد و گردنش را کج کرد که مثلاً چه میشود؟ بعد مأمورین با فریادی رساتر گفتند: «مرده باد مدرس.» مدرس در این موقع قدی علم کرد و ایستاد، عصایش را به جمعیت تماشاچی کرد و گفت: «مردم بگویید: زنده باد مدرس.» اثر حرف و قوهی جاذبهی سید طوری جماعت را منقلب ساخت که همه ناگهان منقلب شدند و فریاد زدند: «زنده باد مدرس».
بعد از آن، برای اینکه مدرس اظهار قدرت بیشتری بکند، رو به جمعیت آورد و گفت: «مردم بگویید: مرده باد سردار سپه». این بار مردم با صدای بلندتری فریاد کشیدند: «مرده باد سردار سپه». مدرس پس از این پیروزی از پلهها بالا رفت و در بالکن یقه سردار سپه را گرفته، رو به مردم کرد که بگویید: «صدبار مرده باد سردار سپه و صدبار زنده باد مدرس». جمعیت از رشادت و دلیری سید به هیجان آمده، همان شعاری را که مدرس داده بود با صدای بلند چند بار تکرار کردند.
سردار سپه پس از این اهانت، خشمگین شده و با مدرس گلاویز شد و میخواست سید را از بالکن به پایین بیندازد، اما قائم مقامالملک رفیع و تیمورتاش مانع این کار شدند. سردار سپه هم با عصبانیت و خشم از مجلس رفت. ظهر همان روز، هنگامی که مدرس به اتفاق وکلای اقلیت که عبارت بودند از حائریزاده کازرونی، سید حسن زعیم، ملکالشعرا بهار و عدهای دیگر، میخواست از مجلس خارج شود، مورد ضرب و شتم چاقوکشان سردار سپه قرار گرفتند. ملکالشعرا از طرف اقلیت به مجلس آمد و جریان وقایع ظهر و مجروح شدن و کتک خوردن وکلای اقلیت را به اطلاع مجلس رسانید و اظهار داشت: «با این ترتیب، دیگر مصونیت برای وکلا باقی نمانده است که کسی را استیضاح نمایند».
منبع: دوانی، علی(1394). نهضت روحانیون ایران، جلد اول و دوم، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.