بررسی رویکرد دوگانهی آمریکا در مواجهه با گروههای تروریستی
در دهههای اخیر، سیاست خارجی آمریکا در منطقهی جنوب غرب آسیا بر اساس اهداف و منافع متعددی شکل گرفته است که مهمترین آنها عبارتند از: مقابله با کشورهای ناهمسو، تلاش برای تغییر رژیمهای آن مانند جمهوری اسلامی ایران، حمایت از رژیم صهیونیستی و مقابله با تهدیدات آن، دستیابی به منابع انرژی ارزان، ایجاد ناامنی در منطقه و به تبع آن فروش تسلیحات به شکل گسترده، مدیریت تحولات منطقه و کنترل آنها و نهایتاً مقابله با اسلامگرایی و ترسیم چهرهی نامطلوب از آن.[1] آمریکا عمدتاً در منطقه به سه شکل دخالت میکند: ۱) دخالت مستقیم، ۲) حمایت از رژیمهای وابسته، ۳) حمایت از گروههای تروریستی. هدف این نوشتار، ارائهی شرحی مفصل از دخالتهای آمریکا در منطقه نیست، بلکه تنها به گزینهی سوم یعنی حمایتهای این کشور از گروههای تروریستی با اتخاذ رویکردی دوگانه - برای دستیابی به مقاصد و اهداف فوقالذکر - پرداخته خواهد شد.
مقابله با تروریسم یا آشوب سازنده؟
واژهی «تروریسم» از ریشهی لاتین به معنای ترساندن و وحشت است و روشی برای رسیدن به اهداف سیاسی محسوب میشود.[2] اگرچه آمریکا قدرتی است که در ظاهر سهم قابل توجهی در مقابله با تروریسم دارد، اما به نظر میرسد که آمریکا حامی اصلی آن نیز به شمار میرود. از منظر جمهوری اسلامی ایران میتوان گفت که آمریکا به نوعی «مادر تروریسم بینالمللی» محسوب میشود.[3]
آمریکا از دههی هفتاد میلادی (حدود دههی پنجاه شمسی) قوانین و مقررات گستردهای را در مبارزه با تروریسم وضع کرده است، با این وجود باید ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ م (۲۰ شهریور ۱۳۸۰ش) را شروعی دوباره در تاریخ آمریکا برای مبارزه با تروریسم دانست.[4] اما نکتهی حائز اهمیت این است که به بهانهی مبارزه با تروریسم، آمریکا تلاش کرده به اهداف مهم خود نیز دست یابد. بهطوریکه با اندکی تأمل میتوان نتیجه گرفت که مبارزه با تروریسم چیزی جز هدفی فرعی برای دستیابی به اهداف بزرگتر نبوده است.
درواقع راهبرد مقابله با تروریسم میتواند در کنار مشروعیتدهی به مداخلات و تجهیز مخالفان، اهداف حیاتی آمریکا را نیز به جلو براند. مهمترین این اهداف عبارتند از: ترسیم چهرهی نامطلوب از اسلام در جایگاه حوزهی تمدنی مخالف غرب؛ مهار قدرت نظام جمهوری اسلامی ایران بهعنوان دشمن اصلی در منطقه؛ افزایش مداخلات در کشورهای منطقه؛ حمایت از رژیم صهیونیستی؛ فروش تسلیحات به شکل گسترده و نهایتاً دسترسی ارزان به نفت کشورهای حاشیهی خلیج فارس.[5]
لذا تروریسم از ابزارهای مورد استفادهی آمریکا در سیاست خارجی برای کنترل بازیگران متخاصم خود بوده است. از این رو، آمریکا نه برای مبارزهی راستین با تروریسم، بلکه به جهت پیادهسازی تئوری آشوب سازنده، در منطقه حضور یافته است. آشوب سازنده یا هرجومرج خلاق، راهبردی است که طی آن، آمریکا در کشورهایی که کارکردهای متضاد با اهداف و منافع آن دارند، ورود پیدا کرده و از طریق خلق آشوب سازنده که با ابزارهای گوناگون رسانهای و بهکارگیری بازیگران مختلف داخلی و خارجی همراه است، منافع و اهداف خود را به دست میآورد.[6]
رویکرد دوگانهی آمریکا در مواجهه با گروههای تروریستی
از دهههای گذشته تاکنون، گروههای تروریستی گوناگونی در منطقهی جنوب غرب آسیا فعالیت داشتهاند و بدون شک پرداختن به تمامی این گروهها نیازمند پژوهشی علیحده است، ولیکن در این یادداشت تلاش خواهد شد که به اختصار رویکرد دوگانهی آمریکا در قبال مهمترین گروههای تروریستی این منطقه مورد بحث قرار گیرد.
الف) سازمان مجاهدین خلق
سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از بدو تأسیس در سال ۱۳۴۴، مشی مسلحانه را در مبارزات خود علیه رژیم پهلوی برگزید و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و هویدا شدن اختلافات عمیق با نظام نوپای جمهوری اسلامی، از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ وارد فاز نظامی شد و با استفاده از طرق مختلف ترور، جنگ چریکی شهری، جنگ کلاسیک و ... تمام توان خود را برای مبارزه با جمهوری اسلامی ایران به کار بست. در ۷ اکتبر ۱۹۹۷م (۱۵ مهر ۱۳۷۶ش) وزارت خارجهی آمریکا، سازمان مجاهدین خلق و ۲۹ سازمان دیگر را رسماً بهعنوان سازمانهای تروریستی اعلام کرد. نوع تعامل واشینگتن با این سازمان مبتنی بر پارادوکس امنیتی - سیاسی است؛ به طوری که به منظور متهمنشدن ایالات متحدهی آمریکا بر حمایت از تروریسم در اکتبر ۱۹۹۷م (مهر ۱۳۷۶ش) نام این گروه را در فهرست سازمانهای تروریستی وزارت امور خارجه قرار داد. همچنین در ۱۴ اوت ۲۰۰۳م (۲۳ مرداد ۱۳۸۲ش) دفاتر سیاسی این گروه در واشینگتن را تعطیل کرد ولی در عمل، از اعضای این گروه در اردوگاه اشرف حمایتهای سیاسی، اطلاعاتی و لجستیکی میشد و حتی سازمان مذکور دفتر نمایندگی رسمی در ساختمان باشگاه مطبوعات واقع در خیابان ۱۴ واشینگتن دی.سی داشته است.[7]
با وجود این که آمریکا این سازمان را در لیست گروههای تروریستی قرار داده بود، اما در سالهای بعد از قرار گرفتن سازمان در لیست تروریستی، همکاریهای پشت پرده میان آنان و دولتهای ایالات متحده همچنان ادامه یافت. در یک مورد واضح، در روز ۱۴ اوت ۲۰۰۲م (۲۳ مرداد ۱۳۸۱ش)، کنفرانس مطبوعاتی این سازمان با موضوع افشای اطلاعاتی پیرامون برنامهی هستهای ایران در هتل ویلارد اینترکانتیننتال واشینگتن برگزار شد. این در حالی است که نام این گروه تروریستی تا ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۲م (۷ مهر ۱۳۹۱ش)، در لیست گروههای تروریستی در آمریکا قرار داشته و حملهی آمریکا به عراق نیز در سال ۲۰۰۳م (۱۳۸۱ش) صورت گرفته است. توجه به تاریخها به خوبی نشان میدهد که اقدامات اعمالی دولت آمریکا با ادعاهای اعلامیاش به هیچ عنوان همراستا نبوده و دولتهای ایالات متحده در ظاهر مدعی چیزی هستند که در عمل به آن پایبند نمیباشند.[8]
روابط سازمان و رژیم بعثی صدام حسین به قدری درهمتنیده بود که اکثر کارشناسان، سقوط صدام را پایان کار سازمان میدانستند. اما پس از اشغال عراق توسط آمریکا، سقوط بزرگترین حامی وقت سازمان به فروپاشی آن تشکیلات منجر نگردید. لابیهای مختلف سازمان در اروپا و آمریکا به مزدوری سازمان در عراق برای آمریکاییها و وجود دشمن مشترک، سبب همگرایی و ارتقاء روابط اشغالگران و سازمان گردید. درواقع این سازمان تبدیل به بازیگر اصلی راهبرد آمریکا در چارچوب نظریهی آشوب سازنده و مدیریت گروههای تروریستی، به منظور مهار جمهوری اسلامی ایران و تغییر نظام، شده است.[9]
ب) القاعده
اتحاد جماهیر شوروی سابق در ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹م (۳ دی ۱۳۵۸ش)، به افغانستان حمله برد و بخشهای زیادی از این کشور را اشغال کرد. این اقدام روسها در حمله به افغانستان در راستای توسعهی حوزهی نفوذ و گسترش کمونیسم بود که آمریکا در برابر آن واکنش نشان داد و گروههای مسلح با دیدگاههای جهادی را در جایگاه ابزار اجرایی اصلی وارد سیاستهای راهبردی خود کرد. آمریکا در دوران جهاد از طریق پاکستان به حمایت مالی و تسلیحاتی از گروههای مجاهدین منطقه پرداخت و در پی ضربهزدن به رژیم کمونیستی کابل و شوروی برآمد. آمریکا برای تأمین منافع راهبردی خود در ماجرای جنگ افغانستان، دست اتحاد به سوی تندروترین عناصر تکفیری دراز کرد و آنها را سازماندهی و تأمین مالی و تسلیحاتی نمود و بدینترتیب راه را بر ظهور و قدرتگیری سازمان القاعده گشود.[10]
در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱م (۲۰ شهریور ۱۳۸۰ش)، و پس از حمله تروریستی مشکوک از سوی القاعده به ساختمان برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی، دولت جورج بوش پسر مصمم شد که به افغانستان هجوم ببرد. تصمیم دولت بوش برای اعمال دکترین اشغال، موضوع خاصی است؛ زیرا این اقدام موجب بهوجود آمدن حقی برای ایالات متحده شده تا علیه گروههای غیردولتی و یا دولتهایی که از نظر آن متخاصم هستند، اقدام نظامی انجام دهد.[11]
گرچه ایالات متحده هدف حملهی نظامی به افغانستان را مبارزه و از میان برداشتن تروریسم اعلام کرد، اما واقعیت امر حکایت از منافع و اهداف بلندمدت ایالات متحده دارد. به واقع ایالات متحده در حمله به افغانستان و حضور در این کشور اهداف مختلفی را دنبال میکرد. هدف کوتاهمدت همان هدفی است که آمریکا از آن بهعنوان دلیل اصلی حضور در منطقه یاد میکند و آن عبارت است از مبارزه با القاعده و گروههای طالبان و جهادی. اما هدف اصلی از حضور در افغانستان، منافع امنیتی و اقتصادی این کشور در منطقه است.[12] تسلط بر ذخایر انرژی منطقه و نیز اعمال فشار به چین و روسیه و جلوگیری از افزایش نفوذ و نقش این کشورها در تحولات آسیای مرکزی و غرب آسیا از جمله مهمترین این اهداف بوده است.
نکته قابل توجه این است که القاعده در سایر مناطق جغرافیایی مانند شبه جزیرهی عربستان نیز حضور پیدا کرد و حضور گسترده القاعده در یمن باعث شد که خسارات زیادی به منافع این کشور وارد گردد و موجب دخالت آمریکا و دیگر دولتها در این کشور شود.[13] از سالها پیش آمریکا خواهان داشتن پایگاههای نظامی در جزایر یمنی واقع در دریای سرخ بوده است. حضور نظامی در مناطق جنوبی یمن که آمریکا مدعی است کانون فعالیت القاعده میباشد، یکی از خواستههای مقامات واشینگتن بود. درواقع القاعده را هم خود آمریکا بهوجود آورده و خود نیز در سالهای اخیر به بهانهی مبارزه با خطر این گروه تروریستی، به برخی کشورهای منطقه لشکرکشی کرده است. لذا به وضوح قابل مشاهده است که آمریکا در تحرکاتی که مستقیم و یا غیرمستقیم در شکلگیری آن نقش دارد، در جهت اهداف و منافع خود استفاده میکند.[14]
ج) داعش
چنانچه پیشتر اشاره شد، نمونهی استفادهی ابزاری آمریکا از تروریسم به سال ۲۰۰۱م (۱۳۸۰ش) بازمیگردد. حملات مشکوک یازده سپتامبر، این فرصت را برای آمریکا مهیا کرد تا با بهانهی مبارزه با تروریسم، به غرب آسیا لشکرکشی کند. نتیجهی این حملات شکلگیری گروههای افراطی و تروریستی متعددی در جهان بود که امنیت را در ابعاد جهانی به خطر انداخته است. کمتر از دو هفته پس از حملات یازده سپتامبر، پرزیدنت بوش شکست القاعده و همه گروههای تروریستی با دامنهی جهانی را به عنوان هدف ایالات متحده بیان کرد. پرزیدنت اوباما نیز این هدف را تکرار کرده و دولت اسلامی داعش را به فهرست اضافه نمود.[15]
گروه تروریستی و تکفیری داعش و گروههای تکفیری همفکر داعش در عراق، سوریه و لبنان و بسیاری از کشورهای اسلامی در غرب آسیا، برآیند سیاست دولت آمریکا پس از واقعهی یازده سپتامبر است. داعش در اواخر دههی اول قرن حاضر از دل شعبهی عراقی گروه القاعده بیرون آمد، که ظاهراً باقیماندهی رهبران القاعده آن را هدایت میکردند. وقتی جنگ داخلی سوریه به اوج خود رسید، این گروه از القاعده جدا شد و نام دیگری انتخاب کرد.[16]
شواهد متعددی را درمورد نقش آمریکا در تشکیل و تقویت داعش میتوان برشمرد. برای نمونه راند پاول، سناتور جمهوریخواه آمریکا، سیاستهای نادرست این کشور و مداخلهی بیش از حد در بحران سوریه را عامل به وجود آمدن پناهگاهی مناسب برای تروریستهای غرب آسیا و کشیده شدن هرجومرج به شمال عراق میداند. وی یکی از دلایل تقویت داعش را ارسال سلاحهای آمریکایی برای متحدان این گروه در سوریه عنوان میکند و میگوید: «داعش در سوریه متحد ما بود. ما برای عقب راندن نیروهای وفادار به دولت دمشق، به شبهنظامیان سلاح دادیم و مکانی امن برای این افراد در سوریه درست کردیم. به نظر من، دخالت ما در سوریه منجر به اوضاع جاری عراق شد». از سوی دیگر، دونالد ترامپ رئیسجمهور وقت آمریکا، نیز در سخنانی دولت اوباما را متهم کرد که بهصورت فعالانه از گروههای افراطی سلفی که بعداً به داعش تبدیل شدند، حمایت کرده است. ترامپ بارها تأکید کرد: «من میخواهم بگویم که هیلاری کلینتون مکار نیز یکی از بنیانگذاران داعش است». همچنین مایک پنس، معاون ترامپ، نیز با صدور بیانیهای اعلام کرده بود سیاستهای اوباما و کلینتون به ایجاد داعش منجر شد.[17]
آمریکا با تشکیل ائتلاف بینالمللی علیه تروریسم از یک سو، به دنبال تثبیت رهبری خود بر جهان بوده و از سوی دیگر، از این ابزار برای تحتفشار قرار دادن کشورهایی مانند ایران که مناسبات بینالمللی موجود را ناعادلانه میدانند، استفاده کرده است. در مقام مقایسه میتوان گفت راهبرد ایران در مقابله با گروههای تروریستی از جمله داعش رویکردی شفاف، واضح و مبتنی بر نابودی کامل آنها بوده، اما رویکرد آمریکا در مقابله با گروههای تروریستی از جمله داعش رویکردی کاملاً دوگانه و متناقض بوده است.[18]
د) سایر گروههای تروریستی
فارغ از سه گروه مسلحانهی فوق، گروههای دیگری نیز در منطقه وجود دارند که بایستی به آنها اشارهی کوتاهی کرد. جندالله یکی از این گروههاست که از جهت جنوب شرقی ایران با اقدامات تروریستی خود سعی در مبارزه با نظام جمهوری اسلامی ایران داشته است. عبدالمالک ریگی رهبر گروه تروریستی جندالله در بخشی از اعترافات خود پیرامون رابطهی گروه خود با دولت ایالات متحده در دوران پس از روی کار آمدن دموکراتها نیز به مواردی اشاره کرده است: «بعد از این که اوباما در انتخابات برنده شد، آمریکا با ما در پاکستان تماس گرفت و درخواست یک ملاقات کرد. من گفتم ما وقت برای ملاقات نداریم و اگر قرار باشد به آمریکا کمک کنیم، آنها هم باید قول بدهند که با ما همکاری کنند. آنها گفتند که با ما همکاری میکنند و قول یک تسلیحات و ماشینهای نظامی دادند. همچنین آمریکاییها قول یک پادگان نظامی در نزدیکی مرز ایران با افغانستان را دادند».[19] حال جالب توجه است که آمریکا با آنکه از این گروه تروریستی حمایت همهجانبه نمود و در رسانههای خود از عبدالمالک ریگی با عنوان «رهبر جنبش مقاومت مردمی ایران» یاد میکرد، در ۱۲ آبانماه ۱۳۸۹ این گروه را در لیست گروههای تروریستی قرار داد.
یکی دیگر از این گروههای تروریستی جیشالعدل بوده که مانند جندالله از همان ناحیهی جغرافیایی، مبارزهی مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی ایران را در دستور کار خود قرار داد. با وجودی که این گروه هم در لیست گروههای تروریستی ایالات متحدهی آمریکا قرار دارد، اما شواهدی مبنی بر حمایت آمریکا از آن وجود دارد. قائممقام اسبق وزارت امور خارجهی پاکستان درمورد این گروه بیان کرد: «آمریکا از جیشالعدل حمایت میکند که دلیل اصلی آن متشنج کردن وضعیت منطقه و برافروختن آتش اختلافات و درگیری میان دو کشور همسایه است».[20]
آمریکا در سوریه و پس از ناآرامیهای داخلی این کشور - که از اوایل سال ۲۰۱۱ میلادی (اواخر سال ۱۳۸۹ شمسی) آغاز شده بود - نیز علاوه بر مداخلههای نظامی خود، با حمایت از گروههای تروریستی سعی در سقوط حکومت مستقر در سوریه داشت. حمایتهای آمریکا از گروههایی چون تحریرالشام را میتوان گواهی بر این مدعا دانست.[21] همچنین بایستی به حمایت آمریکا از گروههای تروریستی «پ.ک.ک» (حزب کارگران کردستان) و «ی.پ.گ» (یگانهای مدافع خلق) که در منطقه مستقر هستند نیز اشاره کرد. برای نمونه آمریکا، پ.ک.ک را در لیست گروههای تروریستی خارجی قرار داده است ولیکن سخنگوی وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) طی بیانیهای عناصر گروه پ.ک.ک و ی.پ.گ را شرکای محلی خود توصیف کرد.[22]
نتیجهگیری
با توجه به شرحی که گذشت، مبرهن گردید که آمریکا در تقابل با گروههای تروریستی منطقهی جنوب غرب آسیا، رویکردی دوگانه و استانداردهای متضاد را در پیش روی خود قرار داده است. به عبارتی دیگر، آمریکا در مسیر مبارزه با تروریسم به هیچعنوان ارزشهای انسانی را مدنظر ندارد، بلکه در وهلهی اول اهداف و مقاصد اصلی و عمدتاً پنهانی خود را ملاک قرار میدهد. یعنی در عین حال که ممکن است اقدامات یک گروه تروریستی را محکوم کند، اما در پس پرده نسبت به تقویت آن و زمینهسازی برای اقدامات بعدی در راستای تأمین منافع استکباری، کوشش مینماید. از سوی دیگر، از جانب آمریکا عنوان تروریست نیز به هر کشور یا جریانی اطلاق نمیشود؛ بلکه آن دسته از گروهها و جریانهایی که همسو با آمریکا و در مسیر اهداف این کشور و متحدانش گام بردارند، «تروریسم خوب» قلمداد میشوند و درمقابل گروههایی که برای دفاع از ارزشهای خود جهت دستیابی به آرمانهای مشروع به مقاومت میپردازند، «تروریسم بد» معرفی شده که بایستی سرکوب گردند.
[1] ارغوانی پیرسلامی، فریبرز و حسنوند، مظفر (۱۳۹۹). تروریسم و سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه. فصلنامه علمی مطالعات خاورمیانه، سال بیستوهفتم، شماره ۱ (پیاپی ۹۹)، ص ۱۷۰.
[2] درویشی، فرهاد و حاتمزاده، عزیزالله (۱۳۹۲). روند مواجهه آمریکا و اتحادیه اروپا با تروریسم از ادراکات متفاوت تا همکاریهای مشترک. فصلنامه ژئوپلیتیک، سال نهم، شماره ۲، ص ۱۳۹.
[3] Jiang, Zhen (۲۰۱۶). Confrontations on the issue of terrorism between Iran and the U.S. after ۱۹۷۹. Terrorism and Political Violence, ۲۹ (۲), p ۷.
[4] غمامی، سید محمدمهدی (۱۳۹۵). چالشهای حقوق بشری و شهروندی در مبارزه با تروریسم (مطالعه موردی نظام حقوقی ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران). فصلنامه آفاق امنیت، سال نهم، شماره ۳۳، ص ۸۸.
[5] ارغوانی پیرسلامی و حسنوند، همان، ص ۱۸۷.
[6] نیرنجی، علیاکبر؛ عابدی، مهدی و همتیان، هادی (۱۳۹۹). بررسی دلایل حمایت ایالات متحده آمریکا از گروهک منافقین پس از ۲۰۰۳ مهار جمهوری اسلامی ایران بر مبانی راهبرد آشوب سازنده. فصلنامه جغرافیا (برنامهریزی منطقهای)، سال دهم، شماره ۳، ص ۷۰۹.
[7] حقبین، مهدی (۱۳۹۲). از مجاهدین تا منافقین، چاپ اول، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص ۳۱۸-۳۱۶.
[8] انجمن دفاع از قربانیان تروریسم، مقاله «آمریکا و منافقین، از محکومیت ساختگی تا حمایت علنی».
[9] نیرنجی و همکاران، همان، ص ۷۰۶.
[10] ساداتینژاد، سیدمهدی (۱۳۹۵). نقش ایالات متحده امریکا در شکلگیری جریانهای افراطی در جهان اسلام (مطالعه موردی القاعده و داعش). فصلنامه اندیشه سیاسی در اسلام، شماره ۷، ص ۱۳۱.
[11] دادز، کلاوس (۱۳۹۲). رویکردی نوین به ژئوپلیتیک انتقادی، ترجمه رسول افضلی، عمران راستی، افشین متقی و رسول بابایی، چاپ اول، تهران: سازمان انتشارات جهاد دانشگاهی، ص ۸۸.
[12] بایبوردی، اسماعیل؛ خبیری، کابک و شاهرضایی، محمدحسن (۱۳۹۴). بررسی سیاست خارجی آمریکا در مبارزه با تروریسم: اهداف و پیامدهای پیمان امنیتی کابل - واشنگتن. پژوهشنامه روابط بینالملل، دوره هشتم، شماره ۳۰، ص ۱۳۰.
[13] علیاکبریان هاوشکی، مصطفی (۱۳۹۲). ریشههای جنبش سیاسی ۲۰۱۱ یمن، چاپ اول، شیراز: انتشارات ارم شیراز، ص ۴۳.
[14] همان، ص ۵۳.
[15] Goepner, Erik W. (۲۰۱۶). Measuring the Effectiveness of America's War on Terror. The US Army War College Quarterly: Parameters, ۴۶ (۱), p ۱۰۸.
[16] مارشال، تیم (۱۳۹۹). جبر جغرافیا، ترجمه امیرحسین مهدیزاده و فرمهر امیردوست، چاپ دوم، تهران: نشر همان، ص ۱۵۷.
[17] برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: مرادی، محمدرضا (۱۳۹۵). ۱۰ دلیل محکم برای ارتباط بین آمریکا و داعش، بازیابیشده در تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۹۵ از وبگاه KHAMENEI.IR.
[18] خلیلی، رضا؛ شیخزاده، حسین و مزینی، محمد (۱۴۰۲). بررسی مقایسهای راهبردهای ایران و آمریکا در مقابله با داعش. فصلنامه علمی مطالعات بینرشتهای دانش راهبردی، سال سیزدهم، شماره ۵۲، صص ۹۲-۹۱.
[19] مرکز اسناد انقلاب اسلامی، «حمایت آمریکا از عملیاتهای تروریستی در ایران؛ بخش چهارم: گروه تروریستی جندالله»، کد خبر: ۸۲۰۱، بازیابیشده در تاریخ ۰۲/۰۹/۱۴۰۱.
[20] خبرگزاری ایرنا، «قائممقام اسبق وزارت خارجه پاکستان: جیشالعدل مورد حمایت آمریکاست»، کد خبر: ۸۵۳۵۸۶۹۲، بازیابیشده در تاریخ ۲۹/۱۰/۱۴۰۲.
[21] خبرآنلاین، «آمریکا رسماً تحریرالشام وابسته به النصره را دارایی خود خواند»، کد خبر: ۱۵۰۱۵۷۲، بازیابیشده در تاریخ ۱۶/۰۱/۱۴۰۰.
[22] خبرگزاری آناتولی، «حمایت آمریکا از گروه تروریستی پ.ک.ک / ی.پ.گ»، بازیابیشده در تاریخ ۲۰۲۲/۱۱/۲۴ (۰۳/۰۹/۱۴۰۱).