وقتی یک رای حضرت یوسف را عزیز مصر کرد!
در چهاردهمین دوره از انتخابات ریاست جمهوری خودش را راضی کرده بود که در خانه بماند و به همان فضای مجازی برای فعالیت و دعوت مردم به مشارکت بسنده کند. امسال نسبت به دوره قبلی دو عضو جدید به خانوادهشان اضافه شده بود و نمیتوانست همزمان هم از عهده مراقبت فسقلیهای خانواده بربیاید و هم در کف میدان از سبابههای سرنوشتساز برای مردم بگوید. صحبت از فاطمه امینی مادر ۳۱ سالهای است که کارشناس ارشد رشته فیزیولوژی پزشکی و فعلا خانهدار است. مادری که محدودیتها را تبدیل به فرصت کرده و به شیوه خاص خودش مبلغ حضور مردم پای صندوقهای رای شده است.
ماجرای تماسهای مادرانه با یک ایران!
حق داشت که با یک کودک تقریبا ۳ ساله و یک پسر یک ساله آنقدر درگیر زندگی و فرزندانش باشد که حتی وقت برای سر خاراندن هم پیدا نکند، اما دلش با خودش صاف نبود، کلام رهبری در رابطه با مشارکت حداکثری به گوشش رسیده بود و میخواست برای ایران و اقتدارش قدمی برداشته باشد.
به امام زمان عجهالله تعالی فرجه الشریف که توسل کرد ایدهای به ذهنش رسید. تلفن را برداشت و همانطور که محمدحسن را روی پا میخواباند و غذای محمدحسین را میداد به صورت رندوم شماره تماسی را گرفت. فرد پشت خط را اصلا نمیشناخت، اما انتخابات، رای، مشارکت کلیدواژههایی بودند که باب صحبت را میان او و آدمهای ناشناس پشت خط به سرعت باز میکردند.
گاهی گفتو گویش با یک نفر پشت تلفن بیشتر از دو ساعت طول میکشید و او تمام روزش را گوش میسپرد به درددل غریبههایی که پشت خط نشستهاند. بماند که همزمان هم باید به کارهای خانه رسیدگی میکرد، آشپزی میکرد، با بچهها بازی میکرد و...
از واکنش افراد پشت تلفن میپرسم، از اینکه شاید هرکسی حاضر نباشد با خط غریبهای که تماس گرفته، ارتباط بگیرد و صحبت کند. خانم امینی میگوید: «بله زیاد پیش آمد که تلفن را قطع کردند یا برخورد خوبی نداشتند و نخواستند که صحبت کنند، اما همه اینها به همان چند نفری که قانع میشدند تا در انتخابات شرکت کنند میارزید. افرادی که از صحبتهایشان میتوان فهمید اطلاعات غلطی به گوششان رسیده یا در بازی رسانهها درگیر ناامیدی شدهاند.»
خریدهای روزانه با چاشنی انتخابات
مادرها خوب بلدند چطور از چالشها و محدودیتها فرصت بسازنند مثل خانم امینی که روزمرگیهایش را هم تبدیل به فرصتهای طلایی و هدفمند برای روشن کردن آرای خاموش کرده است. روزمرهای مثل خرید خانه که با چاشنی انتخابات این روزها برای خانم امینی حکم یک تیر و دو نشان را دارد.
چند روزی است که به جای اینکه تمام خرید خانه را از یک سوپرمارکت انجام بدهد، هر وسیله و کالای موردنیازش را از مغازههای مختلف میخرد تا به همین بهانه فرصت همکلامی با کاسبها و مردم محله نصیبش شود. آن هم کاسبهایی که شاید بیشتر از هر کسی نوسانات و پسلرزههای اقتصادی را احساس میکنند و گلایه دارند، اما به قول خانم امینی گاهی فقط یک جمله از مقام معظم رهبری و حاج قاسم کافی است تا همه گلایهها را فراموش کنند و دلشان با صندوق رای صاف شود.
میگوید: «من فن بیانی خوبی ندارم، اما وقتی به قصد همکلامی با مردم و به بهانه خرید یکی یکی به مغازههای محل رفتم از امام زمان عجهالله تعالی فرجه الشریف کمک خواستم. صحبتهایم بیشتر یک جور همدلی و همراهی با مردم است و یک سوال ساده موقع حساب کردن خرید، راستی شما به کی رای میدید؟! چند نفری که قرار نبود رای بدهند مشکلات معیشتی را بهانه میکردند و من هم سعی میکردم واقعیت را با همدلی نشانشان بدهم. اینکه همهمان مشکل معیشتی داریم و برای رفع شدن همین مشکلات قرار است رای بدهیم!»
وقتی یک رای حضرت یوسف را عزیز مصر کرد
دلیل رای ندادن بعضی از افراد هم این است که شیطنتهای رسانهای و تحلیلهای بی اساس باعث شده خیال کنند حالا آن یک دانه رای آنها چه فرقی به حال مملکت و اوضاع و احوالش میکند. مثل همان خانم مسن و دستفروشی که خانم امینی بخشی از خرید روزانهاش را از بساط او گرفت و چند کلماتی مثل همه با او گفتگو کرد.
وامش جور نشده بود، از اینکه باید در این سن و سال دستفروشی کند تا دخل و خرج زندگیاش به هم بخواند هم دلگیر بود، اما بیشتر از همه برای این مردد بود که حالا همین یک رای من چه تاثیری دارد، وقتی میلیونها نفر دیگر رای میدهند؟!
خانم امینی برای دستفروش مسن جوابی داشت که به سرعت قانعش کرده بود: «گفتم حاجخانم چرا رای شما تاثیر نداشته باشد؟! وقتی برادران حضرت یوسف او را به بیابان بردند و قصد جانش را داشتند، یک رای و نظر مخالف لاوی برادرش باعث شد او را نکشند و در چاه بیندازند، بعد از آن هم که عزیز مصر شد. شاید یک رای شما معادلات را به هم بریزد و سرنوشت کشور به سمت و سوی دیگری برود! مخصوصا که در دود دوم حتی یک رای اضافه هم تعیین کننده رئیسجمهور است!»
مرددهایی که مصمم میشوند!
به غیر از خریدهای روزانه، زمانی که بچهها دلشان هوای پارک و بازی میکرد فرصت خوبی بود برای خانم امینی تا رو در رو بنشیند پای صحبتهای مرددها و پیک حرفهایی باشد که باید به گوششان رسانده شود! البته اینبار خانم امینی تنها نبود. او و جمعی از مادران محله در ایام اعیاد غدیر و مباهله به بوستانی در نزدیکی محلهشان رفتند و با پخش شکلات و شیرینی از شیرینی تعیین سرنوشت کشور گفتند.
«با جمعی از خانمهای گروه مساوات مادری یک بار هم به پارک نزدیک خانهمان رفتیم. چیزی که برای من در معاشرت با برخی از مردم جالب بود این بود که تصورشان این است که فرقی به حالشان نمیکند که کدام فرد رئیسجمهور بشود! برای همین هم رای خاصی نداشتند و مردد بودند. مثلا یکی از خانمهای مسن میگفت من چند وقتی است که دنبال خانه میگردم و خانه مناسبی پیدا نمیکنم. وقتی برای ایشان از دولتهایی گفتم که مسکن مهر و مسکن ملی را برای مردم آماده کردند و دولتی که برای نساختن خانه به خودش افتخار کرد. در همین چند جمله قانع شد که فرق دارد چه کسی کشور را به دست بگیرد. واقعیت این است که بعضی از مردم آنطور که ما فکر میکنیم در جریان اقدامات مثبت و منفی رئیسجمهورهای مختلف نیستند و فکر میکنند که خب حالا چه فرقی دارد که چه کسی انتخاب شود؟! اما وقتی از تفاوت دولتهایی که گذراندیم و برنامههای دولت پیشرو برایشان میگوییم اتفاقا مصمم میشوند که حتما رای بدهند.»
مطمئنم این مادر اگرچه به اندازه خودش دغدغه شخصی دارد و مسئولیت به گردنش است، اما رشته روزمرگیهای زندگیاش را هم محکم گره زده به جریانهای مهم و از همان خانه و در نقش مادرانه هم موثر است. پس هنوز حرفهای شنیدنی بسیارند و ایدههای دیدنیاش زیاد، اما صدای گریه و بیتابی محمدحسن را که از پشت تلفن میشنون دلم نمیآید گفت و گویمان بیش از این به درازا بکشد، خداحافظی میکنم، اما همچنان در فکر مادری هستم که با یک تلفن و هزینه شخصیاش پیک حرفهای مهم و سرنوشتساز میشود و سبابهها را دلتنگ تعرفههای رای میکند، کاری که شاید از دست خیلی از ما هم بربیاید!