بهتر نبود کادوی تولدم را خشکه حساب میکردی؟
مرجان دُرعلی همسر شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی از فردای روز عقدشان خاطرهای تعریف میکند و میگوید: «از قبل میدانستم تولدش روز بعد از عقدمان است.
هدیه خریده بودم؛ پیراهن، کمربند و ادکلن. نمیدانم چقدر شد؛ ولی به خاطر دارم چون میخواستم خیلی مایه بگذارم، همه را مارکدار خریدم و جیبم خالی شد.
بعد از ناهار یک دفعه با کیک و چند تا شمع رفتم داخل اتاق. شوکه شد. خندید و گفت: «تولد منه؟ تولد توئه؟ اصلاً کی به کیه؟»
وقتی کادو را بهش دادم پرسید: «چرا ۳ تا؟»
خندیدم و گفتم: «دوست داشتم!»
نگاهی به مارک پیراهنش انداخت و طوری که توی ذوقم نزده باشد به شوخی گفت: «اگه سادهترم میخریدی به جایی برنمیخورد.»
یک پیس از ادکلن را زد کف دستش، معلوم بود خیلی از بویش خوشش آمده. گفت: «لازم نکرده فرانسوی باشه، مهم اینه که خوش بو باشه!»
برای کمربند چرم دورو هم حرفی نزد. آخر سر خندید و گفت: «بهتر نبود خشکه حساب میکردی میدادم هیأت؟»
منبع: کتاب «قصه دلبری» به قلم محمدعلی جعفری