حروف مقطعه شدهایم. فاء. لام. سین. طاء. یاء. نون
بمبهای فسفری بزنید. پشت سر هم. هر ساعت و هر دقیقه و هر ثانیه. دست نکِشید. ما را بکُشید! خانهها و استخوانهایمان را در هم بکوبید. کاری کنید که بدنهایمان را له شده از زیر آوار بیرون بکشند. کفنهای سرخمان را به تماشا بنشینید. و حتی جمجمههای شکسته کودکانمان را.
مغزهای ما روی زندگی پاشیده! مفصلهایمان جدا شده و هر بازویمان یک طرف افتاده. حروف مقطعه شدهایم در گودال قتلگاه. فاء. لام. سین. طاء. یاء. نون. «فلسطین». جدیدترین آیهای که خدا اینبار بر قوم بنیاسرائیل نازل کرده. خونآلود. مظلوم. و رنجکشیده.
پس تلاوتمان کنید؛ هر طور که میخواهید. تفسیرمان کنید؛ آنگونه که میپسندید. اما ما همچنان رازآلودترین حروف مقطعه قرآنیم! که از کشفمان به التماس افتادهاید و عاجز شدهاید.
از ما چه میدانید؟ نه، براستی روبهرویمان بایستید و چشم در چشمهای آتش گرفتهمان بگویید که از ما چه میدانید؟ از مادری که چهارده سال است نُه ماه به نُه ماه باردار میشود اما برای او جز دختری با دو پای بریده، فرزندی نمانده. از پسری که دنبال شیشه شیرخشکی برای خواهرش از خانه بیرون آمده و وقتی برمیگردد، جلوی دوازده جنازه خانوادهاش که روبهروی آپارتمان متلاشیشان برای ابد خوابیدهاند خشکش میزند. یا از پدری که از زن و پسرهایش فقط دو تا استخوان پا و یک کاسه زانو مانده؟!
در اورشلیم بایستید. همهتان. سینه به سینه دیوار ندبه. و تورات را بلند بخوانید. آنقدر بلند که موسی (ع) و سلیمان (ع) هم، مناجاتتان را بشنوند. و بعد حروف مقطعه قوم محمد (ص) را روی دستهایتان بگیرید و برقصید و منتظر پایان آیه باشید! که تمام شویم. که دیگر زیر خاک برویم و بپوسیم و زجههایمان را نشنوید. اما مگر نمیدانید ما بذرهایی هستیم که اگر کاشته شویم، از آخرین قطره شتک زده خونمان روی خاک قدس، تورات و انجیل و قرآن میروید؟!
نه، نمیدانید! و هنوز دنبال انگشتر سلیمان (ع) میگردید؟ ماییم! دنبال تابوت عهد میگردید؟ ماییم! دنبال عصای موسی (ع) میگردید؟ ماییم! شما آنچه را که میخواهید در ما خواهید یافت. در تکههای دریده جگرهایمان. در قلبهایمان. در روحهایمان. در تمام ذراتی که خداوند برای ساختن پیکره ما هزینه کرده و در پایان، از روحش در آن دمیده!
بیایید. ای شیطانهای حلول کرده در هیمنه آدم. بیایید ای فرزندان قابیل. بیایید و نوادگان هابیل را به صلابه بکشید. کشتن، رسم شما و شهادت، عادت ماست. و چه خوشعادتیم ما و بدعادتید شما!
میبینید؟ التماس نمیکنیم. کمک نمیخواهیم. اشکهایمان تمام شده! ما، دیگر، حتی گریه هم نمیکنیم. خودمانیم و خودتان. «وَکَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ» و در تورات بر بنی اسرائیل حکم کردیم که نَفْس را در مقابل نَفْس قصاص کنید و چشم را مقابل چشم و بینی را به بینی و گوش را به گوش و دندان را به دندان، و هر زخمی را قصاص خواهد بود.
این وعده خداوند است. باورمان کنید. ما را نمیبینید؟ حواستان کجاست؟ پرت نشوید و خوب تلاوتمان کنید. ما حروف مقطعهایم اما دیگر، حتی، گریه هم نمیکنیم. جان در مقابل جان، چشم در برابر چشم و زخم به ازای زخم؛ ما حتی از زخمهایمان هم نمیگذریم.گول چه را خوردهاید؟ کدام «گنبد آهنین»؟ کدام «مِرکاوا»؟! ضرب شست «حیدر» را مگر نچشیدهاید؟! درِ «قلعه خیبر»تان را دوباره میکَنیم!