۱۱ بهمن ۱۳۸۸ - ۱۸:۵۲
کد خبر: ۷۴۲۱۲

هر روز شما عاشوراست...

شاعر : حجت الاسلام محمد جواد زمانی
سوگواره لحظه هاي عاشورايي
بال پرواز گشایید که پرها باقی است
بعد از این باز سفر، بازسفرها باقی است

شاعران گفتند جزحادثه دوری یار
خبری نیست ولی باز خبرها باقی است

پشت بت ها نشود راست پس از ابراهیم
بت شکن رفت ولی باز تبرها باقی است

گفت فرزانه‌ای هر روز شما عاشوراست
جبهه‌ها باقی است ، شمشیر و سپرها باقی است

جنگ پایان پدرهای سفر کرده نبود
شور آن واقعه در جان پسرها باقی است

گرچه پیروزی از آنِ من و تو خواهد بود
شرط ها باقی است اما و اگر ها باقی است

نشود باز فراموش، حسینی باشیم
بهتر آن است که در راه خمینی باشیم

گفت در پیروی اوست که پرچم داریم
هر چه داریم من و تو ز محرم داریم

هر چه داریم از آن مرد شهادت پیشه است
که نماد شرف و عاطفه و اندیشه است

آنکه آموخت به موساجگران ، نیل شدن
بر سر ابرهه ها جیش ابا بیل شدن

بین محراب دعا چون زکریا بودن
در دل طشت ِزر ِ حادثه، یحیا بودن

آنکه آموخت سوی رزم شتاب آوردن
هفت سرعائله را پا به رکاب آوردن

او خبر داشت در آن واقعه از پنهان ها
پرده برداشت ز اسلام ابوسفیان ها

گفت و خوش گفت که هر فتنه فریبی دارد
زیر خاکستر خودحضم، لهیبی دارد

وای اگر در ره حق ، ترک خود از یاد بریم
یا که در بوته عبرت، اُحُد از یاد بریم

جز علی وای اگر در پی غیری باشیم
از پی وسوسه طلحه، زبیری باشیم

گفت سالار شهیدان که هدف گم نشود
صوت ِقرآن ز پی نغمه دف گم نشود

غفر الله لکم، راه سعادت باز است
ایها الناس ، در باغِ شهادت باز است

«هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله
هر که دارد سر همراهی ما بسم الله»
 
گفت و خون رفت از آن جسم مطهر بالا
و سپس رفت به غارت همه چیز و حالا

تازیانه به کف مرد ستمکاری هست
آه انگار نه انگار عزاداری هست

روی تلّ، چشم غزالانِ حرم می بیند
بین گودال عجب صحنه کشتاری هست

آن طرف دامن طفل آتش سوزان دارد
این طرف در تب شعله تن بیماری هست

و زنی باز سوی علقمه می کرد نگاه
که بپا خیزد اگر دست علمداری هست

همه دیدند که خون چشم دلش را پر کرد
در فراتِ سخنش ناله سرشاری هست

«مبریدم که در این دشت مرا کاری هست
گل اگر نیست ولی صحنه گلزاری هست»

ساربانان بزنید این همه آواز رحیل
آخر این قافله را قافله سالاری هست
ارسال نظرات