۲۰ ابزار شکنجه در رژیم پهلوی
ساواک انواع روشها را برای شکنجه زندانیان به کار میبرد. برخی از وسایل و ابزار مورد استفادهی اعمال شکنجه عبارتند از: آب، انبر، بطری، پنبه، تخم مرغ، دمپایی، سوزن، سیگار، سیم برق، اطو، سیم خاردار، شلاق، شمع، فندک، موی اسب، ناخنگیر، مته و... . هرچند پرداختن به همه ابزار شکنجه ساواک در حوصله این متن نمیگنجد ولی سعی میشود با استفاده از خاطرات و اسناد موجود برخی از این موارد مورد بررسی قرار بگیرد.
آب: از آب به طرق مختلف برای شکنجهی زندانیان استفاده میکردند. محروم کردن از آشامیدن در فصل تابستان یکی از شیوههای شکنجهی ساواک محسوب میشد. آقای رفیقدوست در این زمینه مینویسد:
«... در حین اینکه آنها مرا میزدند گفتم که لااقل یک لیوان آب بدهید بخورم. منوچهری رفت و لیوانی پر از آب که یخهای ریزی در آن بود و حبابهایی روی آب بود، آورد. بعد لیوان پر آب را تا نزدیک دست من آورد. قبل از اینکه آن را به دست من بدهد، آب را به زمین ریخت و شروع به ادرار کردن بر سر و روی من کرد. من از این برخورد منوچهری خیلی ناراحت شدم.»[1]
فرو بردن سر زندانی زیر آب شیوهی دیگر شکنجه با استفاده از آب بود. که زندانی شروع به دست و پا زدن میکرد. حجتالاسلام محسن دعاگو میگوید:
«چند نفر میآمدند و دستها و پاهایم را میگرفتند و سرم را در آب کثیف حوض فرو میکردند و آن قدر زیر آب نگه میداشتند که تقریباً حالت خفگی به من دست میداد. آنها با مشاهده دست و پا زدنم، سر مرا از آب بیرون میآوردند و مرا داخل حوض میانداختند.»[2]
قطرهچکان شیوهی دیگر شکنجه بود: این نوع شکنجه گویا از عهد باستان در چین مورد استفاده قرار میگرفته است. حجتالاسلام هادی غفاری دربارهی این نوع شکنجه میگوید:
«یکی از روشهای شکنجه آن بود که من را دمر میخواباندند و قطره قطره از دوش بر روی سرم آب میریخت. چند بار اول قطرهها فرو میچکید چیزی متوجه نمیشدم، اما از بیست قطره که میگذشت، گویی هر قطره پاره آجری است که بر فرق سرم فرو میآید.»[3] این کار حتی میتوانست منجر به جنون و دیوانگی زندانی شود، اما با وجود این، در موارد بسیار مورد استفاده قرار میگرفت.
انبر: مأموران ساواک از انبر برای کشیدن ناخن و یا ضربه وارد کردن به ناخن دست و پا استفاده میکردند. این کار تأثیرات زیادی داشت. خانم دباغ در این مورد میگوید:
«یکبار هم یکی از آنها چیزی مثل انبردست زیر ناخن پایم [فروبرد]، آن را گرفت و این ور و آن ور کرد بعد کشید. درد خیلی عجیبی داشت، اصلاً قابل تعریف نیست. حالا که حدود سی سال از آن روز میگذرد، این انگشت پایم هنوز عفونت دارد و چرک میکند.»[4]
بطری: از وسایلی است که مأمورین ساواک به طور وحشیانه برای شکنجهی برخی از زندانیان سیاسی از آن استفاده میکردند. گرچه اکثریت کسانی که تحت این نوع شکنجه قرار گرفتهاند، به دلیل شرم و حیا حاضر به بازگو کردن آن نبوده و نیستند، اما با وجود این موارد ذکر شده، به قدری زیاد است که انسان شک نمیکند که ددمنشان ساواک حتی از فرو کردن آن در مقعد زندانیان نیز خودداری نمیکردهاند.
دکتر هلدمن وکیل مدافع ناظر کنفدراسیون و نمایندهی سازمان عضو بینالملل در دادگاه تجدیدنظر نیکخواه در دسامبر 1965 (1344ش) طی گزارش خود دربارهی شکنجه آورده است:
«... در مقعد کامرانی بطری فرو کردهاند که در اثر شکستگی بطری و جراحت سخت، مجبور شدهاند او را به بیمارستان ببرند....»[5]
آویزان کردن: یکی دیگر از شکنجههایی که علیه زندانیان و متهمان سیاسی اعمال میشد، آویزان کردن بود.
حجتالاسلام شجونی در اینباره میگوید: «مرا آویزان کرده بودند، گفته میشد که هرکس سه ربع از آبخور آویزان شود، میمیرد. یک کمربند آمریکایی که به آن فانوسقه میگفتند، تنگ میکنند و به گردن میاندازند. بعد آن را از داخل پا رد میکنند، به طوری که زانو جمع میشود به استخوان سینه، یعنی آدم به سختی نفس میکشد یا اصلاً نمیتواند نفس بکشد. مثل این است که آدم صدای دندههایش را میشنود... درحالی که روی یک پا ایستاده بودم، زانویم به سینه چسبیده بود و فشار عجیبی به سینه میداد. یک دقیقه یا چند دقیقه که میایستادم محکم به زمین میخوردم. ولی دست داشتم... در واقع با دستم به زمین میآمدم. مأموران به افسر گفتند که نمیتواند بایستد. زمین میخورد. آن افسر فریاد زد که دستبند بزنید. یک دستبند آوردند و از پشت، دو دست مرا بستند، زانوهایم داشت سینهام را له میکرد به طوری که به زحمت نفس میکشیدم، من هم محکم به زمین میخوردم، دیگر آن وقت دستی نداشتم که حائل کنم. از این طرف و آن طرف به زمین میخوردم. گفتند: «آقا، این نمیتواند بایستد» گفت: «دستبند بزنید، آویزان کنید» یک دستبند دیگر آوردند و در وسط این دستبند زدند. آن سر دستبند را هم به چفت در بستند و مرا مثل گوشت قصابی بالا کشیدند. فقط نوک انگشت بزرگ پایم آزاد بود با زمین تماس داشتم.
حال عجیبی داشتم. مثل این بود که تمام آب بدنم توی پیشانیام آمده و دارد زمین میریزد. من از آن بالا زمین را میدیدم. موزائیک کاملاً خیس بود. دیدم در حالت مرگ هستم.»[6] این کار، یکی از بدترین شکنجههایی بود که به همراه سایر شکنجهها مورد استفاده قرار میگرفت، چنانکه بعضاً گفته شده است گوشت بدن زندانیان تکه تکه کنده میشد.
پنبه: شکنجهگران ساواک و بازجویان زندانهای سیاسی برای کسب اطلاعات و شکنجهی زندانیان در بسیاری از موارد از پنبه و الکل استفاده میکردند. آنان از این وسیله برای سوزاندن اجزای مختلف بدن زندانیان بهره میبردند که در نتیجه عوارض بسیار شدیدی برای شکنجه شدگان به دنبال داشت. دربارهی آقای عزت شاهی (مطهری) گفته شده است:
«پنبههایی را الکلی کرده و در نافش فرو میکردند و یا به دور انگشتان پایش میپیچیدند و بعد آتش میزدند.»[7]
به این طریق، اقدام به سوزاندن اجزای بدن آنان میکردند که در بسیاری از موارد آثار آن تا مدتهای طولانی و گاهی تا پایان عمر باقی میماند.
شهید محلاتی نیز دربارهی شکنجهی حاج مهدی عراقی گفته است: «انگشتهای حاج مهدی عراقی را سوزانده بودند و بعضی از برادرهای دیگر را همین طور شکنجه کرده بودند.»[8]
تخم مرغ: بارها مأموران دیو صفت ساواک از تخم مرغ به عنوان وسیلهای برای شکنجه و آزار زندانیان سیاسی و همچنین تحقیر شخصیت آنان استفاده میکردند. داغ بودن تخم مرغ سبب سوختن قسمتهایی از بدن متهم میشد و عمل غیر انسانیای که توسط آنان انجام میشد نیز سبب تحقیر شخصیت و ارادهی زندانیان میگردید. به این سبب گاهی بسیاری از افراد از بازگویی نوع شکنجه خودداری کرده و سایرین ازطریق نوع حرکت آنان میتوانستند به نوع شکنجه و میزان درد آنان پی ببرند.
دمپایی: مأموران از دمپایی نیز برای ضربه زدن به صورت اکثر زندانیان بهره میبردند. آنان به این وسیله پوست صورت را که لطافت بیشتری دارد، سرخ کرده و متورم مینمودند. آقای دعاگو دربارهی این نوع شکنجه میگوید:
«از اتاق شکنجه که مرا بیرون میآوردند با دمپایی پلاستیکی که در دستشان بود محکم به دو طرف صورت و پیشانیام میکوبیدند، به طوری که صورتم به حدی متورم شد که وقتی بیست روز بعد میخواستند از چهرهام عکس بگیرند، صورتم هنوز قابل شناسایی نبود و آنها نتوانستند عکسم را بگیرند.»[9]
سوزن: مأموران ساواک بارها از نوک تیز سوزن برای ضربه زدن به نقاط حساس بدن زندانیان تحت شکنجه استفاده میکردند. آنان این وسیله را به قسمتهای مختلف بدن فرو میکردند که این عمل درد و رنج بسیاری داشت و عوارض شدیدی از خود بر جای میگذاشت. خانم دباغ در این زمینه میگوید:
«سوزنهای بلندی را به زیر ناخنهایم فرو کردند و سپس نوک انگشتان را که سوزن زیرش بودند، توی دیوار کوبیدند. سوزنها تا انتها در زیر ناخنها نفوذ کرد. تمام تنم از درد تیر کشید.»[10]
این شکنجه در مورد آقای شیخ حسین غفاری آذرشهری، حجتالاسلام دعاگو و بسیاری از زندانیان دیگر نیز انجام شده است.
سیگار: مأموران از سیگار به عنوان وسیلهای برای شکنجهی متهم استفاده میکردند. قرار دادن آتش سیگار بر روی قسمتهای مختلف بدن زندانی کاری بود که به کرات انجام میشد. به این سبب قسمتهای مختلف بدن آنان مانند پلک چشم، پشت دست، پیشانی و... دچار سوختگی شده بود.
در خاطرات آقای عزتشاهی (مطهری) آمده است: «با آتش سیگار، کف پا، ناف و بیضه او را میسوزاندند تا او اشارهی کوچکی به محل اختفا و خانهی تیمی خود بکند.»[11]
آقای دعاگو نیز میگوید: «آنها در عین حال که شلاق میزدند، سیگارهای خود را روی شکم من خاموش میکردند. اثر بعضی از سوختگیها هنوز کاملاً نمایان است. پوست ساق هر دو پایم به شدت آسیب دیده و شبیه به پوست سوخته است و زود زخم میشود... سیگار را روی آلت تناسلیم خاموش میکردند و یا به آن لگد میزدند.»[12]
سیم برق: علاوه بر آنکه از کابلهای ضخیم برای شلاق زدن زندانیان استفاده میشد، ساواک از سیم برق نیز به عنوان وسیلهای برای شکنجهی زندانیان استفاده میکرد. جریان ضعیف برق را از طریق سیمهای نازک به بدن آنان وارد میکردند که اسباب اذیت و آزار آنان را فراهم میساخت.
حجتالاسلام هادی غفاری میگوید: «چند بار مرا به برق وصل کردند. ولتاژ آن کم بود، ولی آدم را حسابی میلرزانید. این عمل را به حدی انجام داده بودند که من کنترل ادرارم را از دست داده بودم.»[13]
یکی دیگر از شکنجهشدگان چگونگی استفاده از سیم برق را چنین توصیف میکند: «از دیگر شکنجههایی که میکردند، شوک الکتریکی بود و با اینکه سر بالا یا سر پایین یا به اصطلاح آپولو آویزان میکردند، ولی هیچ کدام از این شکنجهها مثل کابل نبود که به قول خودشان شلاق خلاق بود و با کابل میزدند.»[14]
سیم خاردار: از سیم خاردار که دارای خارهای بسیار تیزی بود، برای شکنجه و مجروح کردن بدن زندانیان استفاده میکردند. این وسیله تأثیرات زیادی بر روی فرد شکنجه شده بر جای میگذاشت. دکتر هلدمن وکیل مدافع آلمانی ناظر کنفدراسیون و نمایندهی سازمان عفو بینالملل در گزارش خود آورده است: «در پای کامرانی سیم خاردار ساییدهاند و هنوز جای زخم آن معلوم است.»[15]
شلاق: شلاق زدن را شاید بتوان گفت که در مورد تمام زندانیان سیاسی اعمال شده است. به سبب کثرت استفاده از این وسیله، برخی از شکنجهگران از جمله حسینی در این زمینه متخصص شده بودند. مهارت و تأثیر این کار به صورتی بود که گاهی اوقات بر اثر شدت شلاق، ناخنهای پای افراد میریخت. آقای غفاری میگوید: «چنان با این کابل کلفت میزد که من فکر میکردم، با تیر سیمانی به کف پایم میکوبند! حسینی تخصص هم داشت، یعنی کف پای آدم را به چهل قسمت تقسیم میکرد و چهل تا کابل میزد. چنان این چهل ضربه را وارد میکرد که هر کدام به یک قسمت از کف میخورد. بدتر از همه نوک این کابل بود که برمی گشت بر روی پا وقتی نوک کابل روی پا بر میگشت پوست روی پا را از جا میکند و این از همه بیشتر آزار دهنده بود.»[16]
گاهی این شکنجه برای شکنجهگران نیز عوارضی به دنبال داشت. آقای علی محمد بشارتی در کتاب «عبور از شط شب» آورده است: «یک نفس، یکی میزد و هنگامی که خسته میشد شلاق را به دیگری میداد تا خود استراحت کند... فردای آن روز فریدونی رسید... او از بس مرا زده بود، مجبور شد دستش را باندپیچی کند و شاید یک هفته باند روی مچ دستش بود.»[17]
برای شلاق زدن از وسایل دیگری نیز کمک میگرفتند، از جمله به صلیب کشیدن، آویزان کردن و در نهایت استفاده از دستگاه آپولو بود که در شکلها و شدت و ضعفهای مختلف مورد استفاده قرار میگرفت. آقای شجونی در توصیف دستگاه آپولو گفته است:
«آنجا [اتاق حسینی] دستگاه بزرگی بود که یک سیستم پیچیدهای داشت. مثلاً بنده تکیه به دیوار میدادم بالای دیوار یک کلاهخود آهنی بزرگ بود که روی سر من میگذاشتند، دقیقاً تا سینهی مرا این کلاهخود میپوشاند. بعد دستها و پاها داخل پرس میرفت. داخل دستگاه، فلکه را میبستند و پا پرس میشد. غیر از این، دستگاه دیگری هم بود که حدود بیست و یا بیست و پنج سانتیمتر داشت و دارای سیستم اتوماتیک به کف پا میخورد. مقداری آن سوتر از دست چپ من، دیوار عظیمی پر از ترانسفورماتور و تشکیلات برقی بود که گیرههای فراوانی به آن آویزان بود. این گیرهها را به گوش و گوشت بدن من وصل میکردند. همزمان بدن لخت مرا به برق وصل میکردند. سپس وقتی آن شیء بزرگ و سنگین اتوماتیکوار – که واقعاً به سنگینی کوه بود – به کف پاهای من میخورد، فریاد میزدم. فریاد من داخل کلاهخود میپیچید و خودم را رنج میداد، مثل اینکه چند برابر میشد. این را حالا شوک الکتریکی میگویند. این گیرههای برقی هم جدا بود و مداوم میگرفت و رها میکرد. دلم میخواست بگیرد و رها نکند یعنی تمام کند.»[18]
مأموران ساواک پس از شلاق زدن به کف پای زندانیان برای اینکه مانع ورم کردن پا شوند، زندانیان را سر پا نگه داشته و پایشان را روی پای آنان میگذاشتند و یا اینکه با شلاق زدن به پشت آنان را وادار به دویدن میکردند که این کار سبب میشد باد پا بخوابد و دیگر ورم نکند.
شمع: شکنجهگران ساواک از آتش و اشک شمع نیز برای شکنجهی زندانیان سیاسی استفاده میکردند. آنان با روشن کردن شمع و ریختن اشک آن بر روی پوست و نقاط حساس بدن زندانیان، درد و رنج بسیاری را به آنها وارد میساختند. در مورد این نوع شکنجه آمده است:
«شکنجهگران با قساوت تمام شمعی را روشن و قطرات ذوب شده آن را به بدن لخت عزت میچکانند، تا پوستش سوراخ، سوراخ شود.»[19]
فندک: شکنجهگران با قرار دادن آتش فندک بر روی پوست بدن و حتی بیضههای زندانیان به آزار و اذیت آنان میپرداختند: به این خاطر آثار سوختگی در بسیاری از نقاط بدن زندانیان سیاسی مشاهده میگردید. این اقدام و اقدامات مشابه عوارضی نیز به دنبال داشت، حجت الاسلام دعاگو مینویسد:
«به بیضههای من سوزن میزدند یا سیگار روی آن خاموش میکردند و به آن لگد میزدند که بر اثر این شکنجهها بیضهی راستم سرطانی شد.»[20]
موی اسب: شکنجهگران ساواک اقداماتی انجام میدادند که برای بسیاری غیر قابل تصور است، از جمله آنکه با استفاده از موی اسب و وارد کردن آن به مجاری تناسلی افراد، آنها را به شدت شکنجه میکردند. در این زمینه آمدهاست:
«آویزان کردن از سقف اطاق، دوانیدن موی اسب به مجرای ادرار، همهی اینها با حرکات توهین آمیز دیگر که هر انسان از بیان آن شرم دارد، به هم میآمیزد.»[21]
ناخنگیر: مأموران ساواک از ناخنگیر نیز برای شکنجه زندانیان استفاده میکردند آنان از این وسیله هم برای کشیدن موهای بدن و هم کشیدن ناخن بهره میبردند. دربارهی آقای عزتشاهی (مطهری) گفته شده است: «موهای بدنش را با ناخنگیر تار به تار میکندند.»[22]
آقای بشارتی نیز در خاطرات خود با اشاره به کشیدن ناخنهایشان، میگوید: «دربارهی کشیدن ناخنهایم مسئلهی عجیبی اتفاق افتاد. در آغاز شکنجه کمی مقاومت و یکدندگی کردم و گفتم ناخن مرا میکشی ؟ خیال میکنی اسراری زیر این ناخن است ؟ با این حرف، آنها خیلی عصبانی شدند و شروع به کشیدن دیگر ناخنهای دست و پایم کردند. و سپس با شلاق، هویه، آتش سیگار، مشت و لگد و باطوم بر سر و صورت و بدنم زدند و سوزن به زیر ناخنهایم فرو کردند.»[23]
روغن جوشان: آنان حتی از قرار دادن اعضای بدن در میان روغن جوشان نیز اجتناب نمیکردند. دربارهی آیتالله شیخ حسین غفاری گفته شده است:
«حجتالاسلام آقای شیخ حسین غفاری آذرشهری را پس از دستگیری تحت شکنجههای طاقتفرسا قرار میدهند... از جمله شکنجههایی که به او داده بودند، این بود که پاهای او را در میان دیگ روغن زیتون جوشان گذشته گوشت و پوستش را سوزاندند.»[24]
قیچی جراحی: بازگو کردن بسیاری از شکنجههای ساواک بسیار دشوار است و شنیدن و خواندن آن نیز قابل تحمل نمیباشد. در مورد قیچی جراحی آمده است:
«یک بچهی 4 ساله را جلوی چشم مادرش به شلاق سیمی بستند و با میخی جراحی، پشت گردن پسربچه را قطعه قطعه میبریدند تا مادر را به حرف زدن وادار کنند.»[25]
برای سوزاندن اعضای بدن زندانیان علاوه بر شمع، فندک و سیگار از وسایل مخصوص نیز استفاده میکردند که عبارت بودند از:
اجاقگاز: شکنجهگران ساواک از اجاق گاز برای سوزاندن باسن و پاهای زندانیان استفاده میکردند. اجاق گاز نسبت به سیگار و فندک آثار شدیدتری داشت که تا مدتهای زیادی و شاید پایان عمر باقی میماند. چنین اشخاصی قادر به نشستن نبودند و گاهی نیز با سوزاندن پاهای فرد، وی از راه رفتن نیز ناتوان میگردید.
آقای بشارتی دربارهی سرنوشت یک دانشجوی جوان که به دلیل شک نادرست فریدونی مورد شکنجه قرار گرفته است، مینویسد: «... یک تکه آهن به اندازه یک موزاییک روی آن [ اجاق گاز ] گذاشته بودند. هنگامی که آهن سرخ شده بود اولیاء [ نام دانشجوی جوان ] را لخت کرده و روی آن نشانده بودند و خود بازجو هم روی پاهای او نشسته بود. بعد از این سه بار باسن او را جراحی پلاستیک کردند، باز هم زخم بود و آنجا را میبایست پانسمان میکردند و هرگز نمیتوانست بنشیند.»[26]
منقل الکتریکی: مأموران از منقل الکتریکی به عنوان وسیلهای برای سوزاندن اعضای بدن زندانیان سیاسی استفاده میکردند. مهدی رضایی یکی از زندانیان سیاسی در دادگاه خود دربارهی شکنجه میگوید:
«مرا با اجاق برقی سوزاندهاند به طوری که از راه رفتن عاجز بودم و روی زمین و روی سینهی خود حرکت میکردم.»[27]
آقای ایوبودولو، وکیل دعاوی در پاریس که به ایران سفر کرده است، از میز فلزیای نام میبرد که به تدریج داغ میشود و زندانی را روی آن میخواباندند.[28]
پینوشتها:
[1]. خاطرات محسن رفیق دوست، تدوین داود قاسم پور، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1383، صص 97 – 98.
[2]. دعاگو، محسن. خاطرات حجت الاسلام محسن دعاگو، تدوین زهره کلاچیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1382، ص139.
[3]. خاطرات هادی غفاری، حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، تهران 1374، ص 81 – 82.
[4]. «خاطرات خانم دباغ»، نشریهی فکه، فکه 5، آبان 1378، ص 12.
[5]. دربارهی جنایات ساواک، مؤلف نامعلوم، بی جا، بی نا، بی تا، ص 87.
[6]. شجونی، جعفر، خاطرات حجت الاسلام جعفر شجونی، تدوین علیرضا اسماعیلی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1381، صص 108 – 109.
[7]. خاطرات عزتشاهی (مطهری )، به کوشش محسن کاظمی، فصلنامهی مطالعات تاریخی، سال اول، ش اول، زمستان 1382، ص 256.
[8]. خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، مصاحبه از سید حمید روحانی (زیارتی)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376، ص 70.
[9]. خاطرات حجت الاسلام محسن دعاگو، تدوین زهره کلاچیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1382، ص 137.
[10]. خاطرات خانم دباغ، پیشین، ص 11.
[11]. خاطرات عزتشاهی (مطهری)، پیشین، ص 256.
[12]. خاطرات حجت الاسلام محسن دعاگو، پیشین، صص 135 ـ 136.
.[13] خاطرات هادی غفاری، پیشین، ص 82.
.[14] خاطرات محسن رفیق دوست، پیشین، ص 100.
.[15] دربارهی جنایات ساواک، پیشین، ص 87
[16]. خاطرات هادی غفاری، پیشین، ص 78
[17]. بشارتی، علیمحمد، عبور از شط شب، تدوین احمد رشیدی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1383، ص 78.
.[18] خاطرات حجت الاسلام جعفر شجونی، پیشین، صص 106 ـ 107.
.[19] خاطرات عزتشاهی (مطهری)، پیشین، ص 260.
[20]. خاطرات حجت الاسلام محسن دعاگو، پیشین، ص 137.
[21]. شکنجههای ساواک در ایران، پیشین، ص 14
[22]. خاطرات عزتشاهی (مطهری)، پیشین، ص 256
[23]. عبور از شط شب، پیشین، ص 77
[24]. شکنجههای ساواک در ایران از کتاب در ویتنام، بیجا، بیتا، ص 14.
[25]. همان.
[26]. عبور از شط شب، پیشین، ص 92.
[27]. شکنجههای ساواک در ایران، پیشین، صص 13ـ 14.
[28]. برای مطالعه بیشتر ر.ک، صمدیپور، سعید، شکنجه در رژیم شاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.