۲۶ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۶:۲۱
کد خبر: ۶۸۶۹۰۰
دلنوشته؛

نماز فرادی، اقتدا به حسین علیه السلام، قربة الی الله(1)

نماز فرادی، اقتدا به حسین علیه السلام، قربة الی الله(1)
و اما مسلم سفیر حسین که عمری به امامت حسین نماز را به پا داشته و از نماز حسین درس امانت ووفا داری آموخته چگونه در خلوت وجلوت زندگی خویشتن مطیع بودن را به نمایش گذاشت؟!

به گزارش خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا؛

کوش کن ...

گوش کن ...صدایی نمی شنوی؟

صدایی آرام بخش...

صدایی حزین...

همه هستی به یک صدا او را می خوانند ...هر ذره ای در گوشه ای از این عالم....

تک تک اما متحَد...                                                                            

فرد فرد اما اقتدا به امام جماعتی دارند...

گوش کن ...کمی با دقت ! نمی شنوی صدای قربه الی الله حسین را؟!

صدای اقتدای مسلم،صدای اقتدای زینب به حسین را؟!

حسین همچنان گرم نماز وهستی پیوسته در قفای او،با اقتدا به او تکبیره الاحرام می گویند....

گوش کن...

گوش کن...

درست می شنوی .هموست که قامت می بندد و تکبیر می گوید ...

چشم ها را ببند ..فقط کوش کن....

خداوندا  این حسین کیست که سید الساجدین در جواب سائلی که از او می پرسد چرا اولاد پدرتان اندک بود فرمودند:

تو از این امر متعجبی وتعجب من از این است که من چگونه متولد شده وبه دنیا آمده ام؟!

چرا که پدرم ابا عبدالله الحسین ، روزی افزون بر هزار رکعت نماز می خواند ،آری ، روزی هزار رکعت...!!

خداوندا این چه نمازیست ؟! نمازی که یک رکعتش فضیلت ها در پی دارد،، که به احصا وشمارش نیاید.حال اگر عبدی چون حسین بن علی با آن مقام شامخ ورفیع ، روزی هزار بار، بلکه افزون بر هزار در مقابل معبودش بایستد ودرهر،هزار رکعت ، هزار قیام وهزار رکوع و و دوهزار سجده وهزار تشهد وهزار سلام....هزار سلام از او به معبود هزار پاسخ سلام از معبود به او....که گفت انت السلام ومنک السلام والیک یعود السلام ....

چه عشق بازیست این سلام وجواب سلام ...و باز سلام وسلم وسلامت و اسلام وتسلیم...

آری این نماز یعنی تسلیم محض بودن واسلام ناب را جرعه جرعه نوشیدن...

نماز حسین چون نماز ملکوتیان وعرش نشینان بود. هیمانش هیمانی تر از عالم هیمان بود.

بیخود از خود وسرگشته معبود..این حسین بود که خود تسلیم محض بود وپیروانش مسلمانان محض....

نماز درس صبوری در مقابل هوس ها را به انسان می آموزد وصبر وشکیبایی را جرعه جرعه در کام انسان می چکاند. آن قدر انسان را صبور می کند که  صبردر مقابل انسان به ستوه می آید...نماز درس از خود گذشتگی ورهایی از بند شهوات ورهایی از لذت های زود گذر را به انسان می آموزد . هرچند شهوتی حلال وپاک باشد...! نماز معلم ادب است ونماز گزار شاگرد بزرگترین ادیب عالم...!

اما چه نمازی و به امامت کدامین امام جماعت..؟

آری اگر امام جماعت حسین باشد وماموم عمری شیفته ودلباخته حسین....به راستی آن ماموم به کنه نمازخواهد رسید...حتی اگر از حسین جدا شود…

آری این گونه نماز میسر می شود ،آن هم فقط با اقتدای دل به امامت حسین .حتی اگر حسین در مکه باشد ومسلم درکوفه ،باز مسلم با اقتدای به حسین ونماز حسین امین او خواهد بود. زیرا عمری محو نماز حسین بوده...

یا اگر حسین با لب تشنه زیر هرم تابش آفتاب ،هلاکت وعطش را باتمام وجود بچشد وعباس در شط علقمه دست بر آب فرو برده ونیت سیراب کردن خود را داشته باشد ، چون مامون حسین بوده وعمری در نمازی به امامت حسین درس ادب را مرور کرده ،این بار هم بی حضور حسین مودب خواهد بود ، فقط با اقتدای دل به نماز حسین...

یا اگر زینب قطعه قطعه شدن حسین را ببیند وکشته شدن طفلکان معصوم را به نظاره بنشیند ،چون عمریست ماموم حسین بوده،باز هم صبر می کند وصبر را وباز هم صبوری را، حلم وشکیبایی را مردود مکتب خود می کند وبرد باری را به وادی فضاحت می کشاند وخود پیروز میدان صبر وشکیبایی می شود!!

یا حتی قاسم باشد ونوعروسی چند روزه. حتی اگر لختی  تا لحظه وصال باقی نمانده باشد،چون عمریست به مولای خود اقتدا کرده ودرس رهایی از بند شهوات را آموخته، این بار دور از حسین دور تر از خیمه عمودر معرکه تیغ ونیزه وسنان، باز هم می تواند از خود بگذرد. حتی بند شهوات حلال را از پای خود بدَرَد!

آری می شود ،چون حسین از تبار ملکوتیان بود، نه ...او امام مقتدای ملکوتیان بود ودر همه حال محو در جمال ذوالجلال...

او خالص بود واخلاص وام دار جرعه ای از خلوص او...

این چنین بود که حسین کرد ،آنچه را که کرد وبر پیشانی تاریخ حک  شد آنچه که حک شد...وبر جریده عالم ثبت شد آنچه که ثبت شده از حسین ویاران حسین ونماز جماعت یاران حسین نه فقط در ظهر عاشورا بلکه در لحظه لحظه نفس کشیدن های عاشقانه اشان با اقتدا به حسین قربة الی الله...

 

اقتدای مسلم بن عقیل به امام حسین علیه السلام

واما مسلم سفیر حسین که عمری به امامت حسین نماز را به پا داشته واز نماز حسین درس امانت ووفا داری آموخته چگونه در خلوت وجلوت زندگی خویشتن مطیع بودن را به نمایش گذاشت ودر کدامین وادی حیرت، امانت داری خویش را به رخ عالمیان کشید؟!

نامه ای از کوفه رسید....

یا حسین مزارع سر سبز ودرختان پربار ورودها جاری وچشمه ها جوشان...سرزمین ما فقط تورا کم دارد! بی درنگ بیا...

حسین به رسم ادب دعوت میزبانان را اجابت کرد ومسلم را با آغوشی باز وپر از پیام بشارت به سمت مردم کوفه رهسپار کرد.

حسین در راه اسلام به عهد خود وعهد پدر وجد بزرگوار خود وفادار بود ومسلم به عهد سرور ومولای زمان خود....

به فرمان امام زمان وولی امرش پیام را به مردم کوفه رساند.نه از استقبال مردم خبری ونه از مزارع ودرختان  سر سبزثمری!! ونه از چشمه های جوشان آب گوارایی....

لب های مسلم زیر هرم تابش آفتاب ترک برداشت وقلبش از بی وفایی مردم کوفه...

اما...اما دریغ از شکسته شدن عهد ووفای مسلم وخیانت در امانت حسین...

مسلم سفیر حسین بود وحسین امام ومقتدای مسلم.

بی وفایی دید ولی وفا کرد ،جفا دید ومحبت کرد،سوخت اما ساخت.شکست اما فرو نریخت.نه به امام زمان خود خشم گرفت ونه به مردم بی وفای کوفه !

زیر رگبار تیر ونیزه پنهان شد.کمرش از عهد شکنی کوفیان خم شد .ظلم وجورها کشید. بالب تشنه قامتی بست وتکبیرة الاحرامی گفت ورکعتی امانت با اقتدا به حسین به جا آورد وجام عشق را سر کشید،از دار الاماره سقوط  کرد وبه عرش خدا عروج...

مسلم خستگی ها رابه جان خرید تا به امام زمان خود وفادار باشد.امروز نیز عصریست پر از ظلم وجور!

امامی هست ویزیدی، کربلایی هست وعاشورایی.هم کوفه هست وهم کوفی ومسلم ها هستند...بسیار تر از دیروز!

ومن امروز در حوادث دیروز وامروز خود به دنبال خود می گردم تا خود رابیابم وبدانم از کدامین آنها هستم؟ از تبار کوفیان هستم یا از سلاله مسلم!! بی شک گمشده ام را در خود خواهم یافت ودر امانت داریم در محضر خدا وبا ولایت پذیریم در عصر و زمانه خود اگر خوب بیاندیشم وخوب خود را نظاره کنم....      

حسین چشم به راه سفیر خود مسلم بن عقیل ...روزها از پی هم گذشتند، اما خبری از مسلم نشد...حسین دردانه یعلی و فاطمه علیهم السلام با کاروانی از تبار ملکوتیان واز زمره نور و ایمان و اخلاص راهی کربلا شدند. روزها شتابان از پی هم گذشتند. ساعاتی بعد حسین از اسب فرود آمد قدم بر خاکی گرم و سوزان گذاشت... چه حس عجیبی ، چه قدر این زمین آشناست..بوی غربت و غم به مشام می رسد، بوی خون ، بوی ظلم و ستم... حسین قدم بر می دارد جلوتر می رود ...بوی شهادت...آه ...آه...آه... بوی آوارگی... رو به جماعت می کند...اینجا کجاست؟ کسی از میان جمع بانگ می زند یابن رسول الله غاضریه.... نام دیگرش نینواست وجماعتی اینجا را به نام کربلا می شناسند....

حسین سر به آسمان بلند می کند وبا آهی جانکاه ناله می زند: اعوذ بالله من الکرب وبلا...وآرام زیر لب زمزمه می کند ...اعوذ بالله من الشیطان اتلرجیم بسم الله الرحمن الرحیم...کاف ها یا عین صاد.(کهیعص)  وباز سر به آسمان بلند می کند ، قامتی می بندد و تکبیره الاحرامی می گوید و رکعتی از رکعات هزارگانه خلوص هر روزه اش را به جای می آورد. وجماعتی مرکب از زن و مرد و فرزند و پیر و جوان که در قفای حسین صف زده اند و با اقتدا به حسین و امامت او تکبیره الاحرام می گویند...ولحظاتی بعد نماز عشق اقامه می شود....

کربلا قربانگاه حسین و یاران حسین، سرزمین خون و شهادت...حسین از کربلا به خدا پناه می برد و زمین کربلابا خبر از تقدیر خویش در هاله ای از غم وماتم به خود می بالد که تاچند روز دیگر امانت دار پیامبر خواهد بود و دردانه پیامبر را تا ابد به آغوش خواهد کشید ودر ازای این امانت داری به شرف وصلِ با سرزمین بهشتیان نائل خواهد شد...

کربلا به خود می بالد چون می داند که حسین خاک ناچیز و بی مقدار اورا به بالاتر از عرش خدا خواهد برد و تا ابد محل طواف ملکوتیان و عرشیان و عاشقان وصال حق خواهد بود. من در عجبم کربلا با گرفتن جسم حسین تا به عرش خدا بالا رفت. حال قلبی که حسین را در خود جای داده به کجا خواهد رسید ؟ حسین را با آن همه عشق ، با آن همه نور و یقین ، حسین را با آن هزار گانه های عاشقانه... حسین را ... حسین را... آه حسین را و دیگر هیچ....

 

 

ادامه دارد...

نویسنده: لیلا سادات غمیلویی

ارسال نظرات