۱۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۳:۳۷
کد خبر: ۶۷۴۱۳۶

ماجرای ممنوع القلم و ممنوع الخروج شدن معتضد در بدون تعارف

ماجرای ممنوع القلم و ممنوع الخروج شدن معتضد در بدون تعارف
بدون تعارف این هفته به مناسبت ایام سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی میزبان مرد موسفیدی است که نیمی از عمرش را صرف پژوهش در تاریخ معاصر کرده و بیش از ۱۰۰ جلد کتاب نوشته است.

به گزارش خبرگزاری رسا، استاد خسرو معتضد، مردی که سال هاست با چهره او در زمینه روایت تاریخ آشنا هستیم این بار در بدون تعارف از ممنوع القلم و ممنوع الخروج بودنش در دوران رژیم پهلوی گفته تا خاطرات و اتفاقاتی که قبل و بعد انقلاب رقم خورد.

 

مجری: استاد معتضد ما کجا را برای گفتگو انتخاب کرده ایم؟

میهمان: معمولاً دفتر تابستانی شاه تا سال ۴۵ اینجا بود بعد از سال ۴۵ که کاخ نیاوران را می‌سازند شاه کمتر به اینجا می‌آمد، این سرکار خانم که بسیار دختر باسوادی بودند گفتند ما از کارتر اینجا عکس داریم.

  • مجری: استاد خسرو معتضد چند ساله هستند؟

میهمان: ۳۰ خرداد ۱۳۲۱، ۷۸ سال، اهل تهران، خیابان چراغ برق

  • مجری: کار اصلی شما روزنامه نگاری بوده است؟

میهمان: بعدها. من از بچگی رادیو بودم، اولین باری که به رادیو آمدم ۱۳۳۷ بود بعد من از سال‌های ۳۸ و ۳۹ در مطبوعات بودم، مقالاتم هم هست که در روزنامه‌ها چاپ می‌شد و خیلی سر و صدا می‌کرد سال ۴۶ سردبیر مجله ترقی شدم که ۲۲ ساله بودم.

  • مجری: قبل از انقلاب که سردبیر شدید و در روزنامه‌ها می‌نوشتید در خصوص رژیم پهلوی چه می‌نوشتید؟

اولاً روزنامه نگاری در زمان شاه این طور نبود که شما فکر کنید خیلی ساده بود اواخر که امتیاز را فقط خود شاه باید صادر می‌کرد یعنی باید گزارش به عرض برسد که آیا به ایشان روزنامه بدهیم یا نه این جور نبود، اولین بار که توی پوزه من زدند یک مقاله بزرگ نوشتم با عنوان «اعتصاب تاکسی ها، جشن درشکه چی ها» که بعد من را احضار کردند و گفتند آقای معتضد شما خیلی فضولی می‌کنید، شما مگر این کاره نیستید، که من گفتم من روزنامه نگارم، استادم آقای نصراله فلسفی بود، بدجوری به من گیر دادند و گفتند شما چطور این را نوشتید و روزنامه را درآوردند و گفتند که شما ممنوع القلم هستید و این هم برگه ساواک است که نوشته اسامی نویسندگان ممنوع القلم و ممنوع الخروج.

خسرو معتضد و علی رضوانی در اتاق کار شاه

 

  • مجری: برگه را ببینم نوشته اسامی نویسندگان ممنوع القلم در سال‌های ۴۲ تا ۵۷ که نام شما در ردیف بالا هست، این طور نبود که شما در آن دوره یک رویکردی داشتید بعد که رژیم پهلوی رفت خودتان را عوض کردید؟

میهمان: نخیر، من نقاط مشترک با دولت‌ها دارم، نقطه مشترک من با جمهوری اسلامی دفاع از مرزهاست که در حال انجام است کما اینکه نگذاشت یک دهکده از ایران جدا شود صدام گفته بود من ۵ روزه اهواز را می‌گیرم، آبادانی که در این زمان شده است که در یک مصاحبه‌ای که دیروز رادیو انقلاب با من تلفنی داشت گفتم شما یک دوربین بردارید و بیایید ایران را ببینید، بروید بچرخید.

  • مجری: قبل از انقلاب مگر این‌ها نبود؟

میهمان: چنین چیزی نبود، شما بروید ببینید چه اتوبان‌هایی ساختند، شما دو طرف جاده‌ها را ببینید چقدر خانه ساخته اند، برای دانشگاهیان خانه ساخته اند، بنادر را ببینید که در این ۴۲ سال خیلی کار شده است. می‌گویند همه دزد هستند، نخیر زمان شاه هم دزد بودند خیلی دزد‌های بزرگی بودند و جاسوسی هم می‌کردند من اسناد آن‌ها را درآورده ام چاپ هم کرده ام و همه جای دنیا هم منتشر شد، دای یعنی سازمان اطلاعات و امنیت رومانی، چه کسی برای آن‌ها جاسوسی می‌کرد، در رأس مملکت و در رأس دربار کسی که برادر شاه بود برای ژنرال یون می‌های پاسما رئیس سازمان امنیت رومانی جاسوسی می‌کرد که تمام اسنادش درآمده است، بنابراین این نیست که بگوییم آن موقع بهشت بود، نخیر بهشت نبود، اگر بهشت بود چرا ۴۰۰ تا جوان در خیابان‌ها کشته شدند، من یک کتابی دارم شخصی به نام محمد مددزاده فوت کرده است که یک گزارش از ساواک چاپ کرده است که نوشته زنی را از بالا به پایین پایش را آویزان کرده بودیم و این زن جنین داشت بعد خودش نامه نوشته بود که من استعفا می‌دهم. آن کسی که کارمند بوده که در یکی از شهرستان‌ها بود و از تهران رفته بود، می‌گفت این مأموران بسیار بی شرم بودند و این زن بیچاره را آویزان کرده بودند که این زن حامله بود و جنین داشت این کار‌ها را کرده اند بی خود که از بین نمی‌روند.

  • مجری: می‌گویند که چرا شما وقتی روزنامه نگار بودید این‌ها را نمی‌نوشتید؟

میهمان: مگر می‌شد نوشت، شما هر کسی که بودید شما تابع سانسور بودید، یعنی شما و روزنامه را می‌دیدند، من گفتم چرا اطلاعات این‌ها را چاپ کردید؟ گفتند ما زورمان به اطلاعات نمی‌رسد به خاطر سناتور مسعودی، شاه انتقاد را تحمل نمی‌کرد، من یک برنامه‌هایی را دارم تهیه می‌کنم که چرا شاه سقوط کرد؟ خراب کرد، برای این که به دامن امریکا افتاد و یک مقدار هم تقصیر شوروی بود مردم نسبت به دولت ناباور شدند، یک روز کسی برای من تعریف کرد می‌گفت که این جشن‌های شاهنشاهی که گرفتند خیلی خرج شد یواشکی آمدند گفتند پول تلفن و برق مردم را اضافه کنید، پشت سر هم جشن می‌گرفتند، مردم در این مملکت آب ندارند، خبرنگاران امریکایی رفتند اطراف شیراز می‌گویند مردم بدبخت و بیچاره اند شما با چنین عظمتی ۹۵۰ میلیون دلار از یک کشور فقیر خرج این جشن‌های شاهنشاهی کرده اید؟

تیتر روزنامه های اوایل پیروزی انقلاب اسلامی

  • مجری: آن موقع وضع مردم خوب نبود؟

میهمان: نخیر، وضع مردم خوب نبود، کسانی که می‌گویند بهشت بود، خندان بودیم نه این طور نبود، علیاحضرت شهبانو می‌رفتند سنگال تعظیم می‌کردند که شهر فرح را بسازید، یک میلیارد دلار بدید شهر فرح را بسازند، منبع من چیست؟ مهندس قباد فخیمی یک میلیارد به شهر لندن، آب لندن، یعنی دولت ایران به دولت انگلستان یک میلیارد دلار وام می‌دهد که مردم لندن آب خوب بخورند، چون آب لندن شربش خوب نیست رود تنگس آلوده است حالا فکر کنید در ایران تشنگی بود و مردم آب نداشتند، این‌ها کینه می‌شد.

  • مجری: این پول‌ها به کشور‌های دیگر باج داده می‌شد؟

میهمان: دقیقاً امریکا دستور می‌داد، عیدی امین به ایران آمد یک دیوانه زنجیری، آن فیلمی که یک عده مسافران را گروگان می‌گیرد، ایشان آمد و یک شب مهمان رفت پهلوی شاه، احتمالا همین جا بوده، چون جلساتی که می‌خواستند بپذیرند همین جا بوده، صبح که می‌رفت ۲۰۰ میلیون دلار به او هدیه داده شد، شاه مملکت می‌تواند بدهد؟

  • مجری: ۲۰۰ میلیون دلار؟

میهمان: ۲۰۰ میلیون دلار دستور داد، همه این‌ها هم هست در کتاب‌های ...

  • مجری: برای چه داد؟

میهمان: آمدی، دستت درد نکنه، قربان شما، اینهم ۲۰۰ میلیون دلار ...

  • مجری: خب، شاه کشور برای چه این باج‌ها را می‌داد؟

میهمان: برای اینکه بماند، برای اینکه آمریکا دستور می‌داد، آمریکا غلط می‌کند، آمریکا به قول یک کسی گفته بود که همین الان اگر من جای شاه بودم سفیر آمریکا را بیرون می‌کردم، چرا آمریکا اینقدر دستور می‌دهد؟

  • مجری: چه شد که انقلاب شد؟

میهمان: برای اینکه مردم از همه چیز ناامید شده بودند، آقای هویدا می‌گوید که مملکت دارد غرق می‌شود، مملکت، دربار پر از فساد و باندبازی است، من هم در این لجن دارم غرق می‌شوم، ساواک نوشته است؛ مجلس قمار اعلیحضرت در کاخ والاحضرت اشرف برگزار شد ۲۵۰ هزار تومان والاحضرت اشرف باختند، بعد می‌گفت شما در همان زمان خاطرات آقای منوچهر ریاحی را بخوانید باجناق عبدالرضا را، گفت در یک شب ۱۲۰ هزار تومان اعلیحضرت در رامسر باخت، رشوه دادن در ایران یک امر عمومی شده بود یعنی هر کسی می‌گفت حالا که همه رشوه می‌گیرند من هم می‌گیرم، این چهره طلایی افسانه است در خواب ما است، این مدینه فاضله، آقا همه خوش بودند در خیابان‌های شمیران می‌رفتند، الان هم می‌روند شما جمعه بروید دربند ببینید چه خبر است البته این واقعیتی است که الان ضالمانه‌ترین تحریم تاریخ را آمریکا بر روی کشور ما اعمال کرده.

  • مجری: در رابطه با امنیت کشور بخواهید مقایسه بکنید در برابر خودکفایی و دفاع از کشورمان با الان؟

میهمان: امنیت در ایران بسیار عالی است با این جنبه موشکی و با این حمایت چرا می‌گویند، اظهاری می‌رود بغداد زمان جنگ ایران و عراق و از او می‌پرسند چرا ما شهر‌های شما را موشک می‌زدیم شما نمی‌توانید شهر‌های ما را موشک بزنید؟ گفت: خرید اسلحه دست ما نبود خود آمریکایی‌ها تصمیم می‌گرفتند می‌خواستند ما محدود باشیم، موشک زمین به زمین نمی‌دادند، شما می‌دانید که می‌آمدند
دزفول را می‌زدند و شهر‌های جنوبی ایران را بار‌ها بمباران کردند ما نمی‌توانستیم بزنیم.

 

میز کار شاه

  • مجری: شاه کشور که اینهمه خوش خدمتی برایشان می‌کرد چطور به او موشک نمی‌دادند؟

میهمان: نمی‌دادند، برای اینکه باید محدود باشد.

  • مجری: چند کتاب نوشتید؟

میهمان: ۱۵۳ جلد عنوان کتاب، بعضی‌ها سه جلدی و بعضی ده جلدی است.

  • مجری: تحت توصیه یا فشار نیستید که تاریخ را چطور بنویسید؟

میهمان: هیچکس، برای اینکه من نوکر دولت نیستم من یکی از آزادترین و آزاده‌ترین نویسندگان تاریخ هستم من در تاریخ به بی طرفی معروفم هر کس قبول ندارد به قول معروف بگذار پشت دوری، بنده نوکرم، مزدورم هر شب به من دستور می‌دهند یک روز کسی پرسید که این صحبت‌هایی که هر شب در تلویزیون می‌کنید خودتان صحبت می‌کنید؟ گفتم نه یک دستگاه در گلوی من گذاشتند این دستگاه را روشن می‌کنند من صحبت می‌کنم گفتم من کسی را قبول ندارم که به من یاد بدهد.

  • مجری: میز کار شاه را نگاه کنید، چه چیزی به ذهنتان می‌رسد؟

میهمان: به ذهن من یک آدمی که اطرافیان دزد، نادرست و دروغگو دارد حتی اعلم که می‌گوید امسال ۵ میلیون دلار زمین‌های خودم را فروختم در حزب ایران نوین از جناب آقای هویدا پرسیدند بحرین چه شد نمی‌شود ما بحرین را نگه داریم گفت بحرین دختری بود که بزرگ شده بود و شوهرش دادیم و الان هم دارد بچه به دنیا می‌آورد الان هم جوان‌های ایرانی باید بدانند وقتی می‌گویند آقا آزادی بود، ولی همه اون موقع فحش می‌دادند از سال ۳۵ اعتیاد وارد مملکت شد چرا جلوی اعتیاد را نمی‌گرفتند تمام این باند‌ها را نوشتند تعریف تاریخ برای این است که ما را برگردانند به عقب نمی‌شود برگردید، خرابه بود.

  • مجری: استاد ما آخر برنامه یک سوال داریم می‌گوییم بدون تعارف‌ترین جمله تان؟ الان هم شما بدون تعارف‌ترین حرفتان را با هر کسی که دوست دارید بگویید.

میهمان: همه شما را دوست دارم این ضعف من است این عیب من است.

  • مجری: چه چیزی؟

میهمان: اشک نباید بریزم. دست خودم نیست اشک نباید بریزم. جناب خبرنگار عزیز دوست من مملکت ما خیلی لیاقت دارد.

  • مجری: گفتگوی خوبی بود؟

میهمان: بسیار راضی بودم و نکته آخر عاشق مردم ایران هستم.

برنامه بدون تعارف با خسرو معتضد در اتاق کار شاه

 
علی اصغر خواجه الدین
ارسال نظرات