معجزه خوش اخلاقی و روایتی از شهید مدرس؛
ما آقایی به این بزرگواری ندیدیم
کسانی که از نظر اخلاق و رفتار توانستهاند بر روح و فکر خود مسلط شده و اجازه بدخلقی را به خود نمیدهند، در واقع از رفتوآمد و معاشرت با هیچ شخصی احساس ترس و وحشت نمیکنند، چراکه رفتار هر شخصی را براساس وظیفهای که میداند یا به دست آورده و در این راه تربیت شده، انجام میدهد.
به گزارش خبرگزاری رسا، هرکسی اخلاقش نیکوست، دلهای افراد را به سوی خود میکشاند. حتماً شما هم وقتی وارد مغازهای میشوی سراغ مغازهداری که اخلاقش بهتر است و شما را بیشتر تحویل میگیرد، میروی. این یعنی جلب روزی. یا وقتی شما دنبال شریکی برای خود هستی حتماً به خلق و خوی او توجه میکنی. خدای متعال هم وقتی بندهای از بندگانش خوشخلق باشد، برکت را بر زندگی او نازل میکند؛ چراکه خوشخلقی انسان را مستحق لطف میکند. همانطور که وقتی شما از کسی خوشاخلاقی ببینی دوست داری به او لطف کنی.
امیر بیان، حضرت علی (ع) در این باره میفرمایند: «اخلاق نیکو روزی را زیاد میکند.» ایشان در روایتی دیگر میفرمایند: «گنجینههای روزی در نرم خویی و گشادهرویی است.» این روایات به طور صریح از اخلاق خوب و اثرگذاری آن بر افزایش میزان رزق و روزی افراد در زندگی نام میبرد و این یک امر طبیعی است. کسی که اخلاقش خوب باشد اقبال مردم به او بیشتر است و همین باعث توجه دیگران به او میشود. حتی در کسب و کار هم انسانها به افراد خوش برخورد بیشتر توجه میکنند.
کسانی که از نظر اخلاق و رفتار توانستهاند بر روح و فکر خود مسلط شده و اجازه بدخلقی را به خود نمیدهند، در واقع از رفتوآمد و معاشرت با هیچ شخصی احساس ترس و وحشت نمیکنند، چراکه رفتار هر شخصی را براساس وظیفهای که میداند یا به دست آورده و در این راه تربیت شده، انجام میدهد. اگر با دشمن خود روبهرو شود، مغلوب اخلاق او نمیشود، بلکه هر رفتاری را متناسب با رفتار او و برای خدا جواب میدهد و اگر از دوستان او باشند با بدخلقی آنان به راحتی کنار میآید، اما کسانی که بدخلق هستند دائماً نگرانند که با رفتار دیگران چطور کنار بیایند.
این افراد خود را در این موارد تنها دیده و احساس میکنند کسی همفکر و همراه آنان نیست. از این جهت احساس تنهایی میکنند و این تنهایی را در درون خود و به خاطر اینکه نتوانستهاند بر رفتار خود مسلط شوند، حس میکنند. به همین خاطر است که امام اول شیعیان میفرمایند: «هیچ تنهایی و وحشتی بدتر از بدخلقی نیست.»
گویند در سفری که مرحوم سیدحسن مدرس به استانبول داشت، دولت عثمانی برای احترام به ایشان، دستور داد یک واگن اختصاصی در اختیارش گذاشته شود تا اگر در بین راه خواستند، استراحت کنند. مدرس بلند شد و چای خوش عطری دم کرد و برای کارمندان و محافظان قطار برد. رئیس قطار از سیمای ساده مدرس فکر کرد او قهوهچی است. گفت: «یک چای دیگر هم بدهید.» مدرس با کمال خوشرویی چای دوم را هم برد.
وقتی به مقصد رسیدند، رئیس قطار آمد و به مترجم گفت که میخواهد پول چای را بدهد. مترجم گفت: «پول لازم نیست.» رئیس قطار گفت: «مایل نیستم ضرری متوجه پیرمرد قهوه چی شود.» در همین وقت، جمعی از هیئت، استقبال کردند و مدرس را با احترام، پیشاپیش بردند. مترجم به مسئولان قطار گفت: «اصلاً این واگن فوقالعاده، برای همین مرد محترم به قطار اضافه شده است.» رئیس که هم از این ماجرا شرمنده شده بود و هم از فروتنی مدرس تعجب کرده بود، رو به دوستان به ترکی گفت: «به خدا سوگند ما آقایی به این بزرگواری ندیدهایم.»
منبع: روزنامه جوان
ارسال نظرات