زن اشتباهی در سینمای اجتماعی
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، سینمای ایران بویژه در حوزه مسائل اجتماعی، استاد در جا زدن است! باور کنید اصلا دوست نداشته و ندارم که از این تعبیر برای سینمای ایران استفاده کنم، اما گاهی آنقدر وضعیت خراب میشود که به هیچ وجه نمیتوان آن را تحمل کرد. این سینما پر شده از فیلمهایی با ایدهها و سوژههای تکراری که به تکراریترین شیوه ممکن ساخته و عرضه میشوند.
اصلا چرا راه دور برویم. نیازی نیست که بخواهیم سوژههای آثار حاضر در جشنواره فیلم فجر را بررسی کنیم، کافیست نگاهی به همین چند فیلمی داشته باشیم که بتازگی وارد چرخه اکران آنلاین و اکران عمومی سینماها شدهاند. همه چیز حول یک محور میچرخد: «ظلم به زنان». از «لتیان» و «هفتونیم» در اکران آنلاین گرفته تا «زنها فرشتهاند ۲» در اکران سینماها، همه با یک موضوع داستانشان را پیش میبرند؛ زنانی که از ظلم، دروغگویی، ریاکاری و رفتارهای خشن مردان رنج میبرند و باید به نوعی در مواجهه با این رفتارها بسوزند و بسازند.
ظلم به زنان همچنان مهمترین دغدغه بخشی از سینماگران ایرانی است؛ سوژهای که معلوم نیست چرا و چگونه باید در سالهای پایانی دهه ۹۰ شمسی آن هم در روزگاری که شرایط جامعه ایرانی تفاوتهای بسیاری با گذشته کرده، تبدیل به دغدغه اصلی این فیلمسازان باشد؟
«لتیان» روایت زندگی زنی است که همسرش چند سال قبل برای رسیدن به آرزوهایش او را رها کرده و به خارج از کشور رفته، اما حالا بعد از چند سال همان همسر فیلش یاد هندوستان کرده و تصمیم گرفته تا دوباره سراغ زن سابقش بیاید. روایت فیلم که نخستین تجربه سینمایی «علی تیموری» در مقام کارگردان است، روایتی از همان دردهای همیشگی است که محبوب گروهی از سینماگران ایرانی است؛ دردهایی که به نظر میرسد به تصویر کشیده میشوند تا شاید در جمع جشنوارههای خارجی و داوران آنها به چشم بیایند.
«لتیان» فیلم ضعیفی است و گواه این ضعیف بودن هم راه نیافتن این فیلم به جشنواره فجر سال گذشته است، آن هم در شرایطی که فیلمهای ضعیف بسیاری به جمع ۱۰ فیلم اولی سال گذشته راه پیدا کرده بودند و لتیان حتی از منظر کیفی نتوانست خود را در پیش چشم هیأت انتخاب فجر نسبت به آن ۱۰ اثر برتری دهد.
واقعیت این است که «لتیان» و امثال این فیلم نمایی درست و صحیح از مسیر درجا زدن سینمای ایران هستند؛ سینمایی که به فیلمسازان جوانش دیکته میکند: «کارت را برای ورود به این سینما با یک پروژه آپارتمانی و کمریسک آغاز کن». این فرمولی است که در همه این سالها پیش روی سینماگران جوان و فیلم اولی سینمای ایران قرار گرفته و طبعا در این شرایط چه سوژهای بهتر از مسأله ظلم به زنان که هم دردسری برای اکران عمومی ندارد و هم شانس دیده شدن در جشنوارههای خارجی را دارد.
این سینما درجا میزند و خروجی این درجا زدن هم میشود ساخت اثری چرک مثل «هفت ونیم» که ماحصل تلاش برادران محمودی است؛ همانها که سالهاست در این سینما حتی یک اثر با رویکردهای امیدوارکننده نساختهاند و هر چه گفتند و هر چه ساختند، درباره ظلم و بیعدالتی به افغانها، زنان و مواردی از این دست بوده است. قصهای درباره دخترانی که بزرگترین مسأله و دغدغه آنها پیامدهای از دست دادن بکارتشان است.
اما از اساس چرا زن در موقعیت اینچنینی قرار میگیرد؟ چون تعریف فیلمساز از «زن» بشدت متاثر از کلیشههای قبلی است که ملودرامهای اجتماعی سینما آن را برساخته کردهاند. این سینما زن را مفلوک و توسریخور میخواهد تا با آن درامهایش را پیش ببرد و ناتوانیاش در خلق قصههایی تازه مبتنی بر سوژههایی جدید را بپوشاند.
احتمالا اگر پای حرفهای سازندگان این اثر بنشینید، در پاسخ به این پرسش که چرا همیشه دوست دارند درباره چنین موضوعاتی فیلم بسازند، از این میگویند که سینما آینه جامعه است. واقعا این چه تعریف مندرآوردی از سینماست؟ پس چه کسی رویاپردازی کند و آنچه را که نمیبینیم به ما نشان دهد؟! بله، سینما میتواند آینه جامعه باشد، اما به شرطی که به حقیقتی که آینه نشان میدهد، بیپرده نگاه کند. سینمایی که همیشه فقط یک نیمه لیوان را دیده و آینهاش مخدوشتر از آن بوده که بتواند مدعی نمایش واقعیت باشد، چگونه این همه با ادعا از نمایش حقایق جامعه میگوید.
آیا در این جامعه هیچ زن موفقی نیست که قصه آن را روایت کنید؟ اصلا ماجرا را از آن طرف ببینیم، آیا هیچ وقت نبوده که زنی به مردی ظلم کند؟ پس این همه خبرهایی که درباره زندانیان مهریه منتشر میشود، از کجا میآید؟ نکند، چون این قبیل سوژهها ابزاری مناسب برای دلبری از جشنوارههای خارجی و روشنفکران داخلی نیست، هیچ کس رقبتی برای پرداختن به آن ندارد؟
«لتیان» و «هفتونیم» مشت نمونه خروار از وضعیت رو به عقب سینمای ایران هستند؛ وضعیتی که در آن همه چیز در مشتی ایده تکراری خلاصه شده است. یک طرف قصه زنانی ستمدیده و بیپناه هستند و طرف دیگر ماجرا مردانی ظالم، غیرمنطقی، زورگو و شهوتپرست که برای رشد و پیشرفت خود حاضرند زنان را به بدترین شکل نادیده بگیرند.
مواجهه دختر ترنس در قصه «هفتونیم» با پدرش که کارگر یک گاوداری است، به عنوان موتیف ثابت این سینما (دختری از خانواده فرودست و آبرومند که برای جلوگیری از ریختن آبروی خانوادهاش باید تن به قربانی شدن بدهد) در آشکارترین وضع ممکن، وضعیت رقتبار سینمای اجتماعی ایران را نشان میدهد؛ همان تکراری همیشگی!
سینمای اجتماعی اگر با همین دستفرمان به راهش ادامه دهد، تا چند سال دیگر و در دوران قوت گرفتن سریالسازی از یک سو و کمرنگتر شدن استقبال از فیلمسازان ایرانی در جشنوارههای خارجی از سوی دیگر، در عمل دیگر هیچ شانسی برای ادامه حیات نخواهد داشت./د102/ق