آسیبشناسی رسانههای کشور در ایام انتخابات
به گزارش خبرگزاري رسا، انتخابات که فرا میرسد، استادان و دانشجویان حوزهی رسانه، فرصتی تازه مییابند که بیش از پیاده نمودن روشهای پیشآموخته در قالب ستادهای انتخاباتی، به دلیل عدم شناخت اکثریت کاندیداها از این حوزهی علمی و عملی، موارد بسیاری از اشتباهات راهبردی ایشان را در امر تبلیغات مورد مطالعه قرار دهند.
در واقع، معالاسف در کشور ما، به دلیل عدم استفاده از تخصص و اشراف بر حوزهی علم رسانه و فنون تبلیغات، هر انتخابات و اتفاق سیاسی، یک نمونهی منفی برای پژوهشهای دانشگاهی است.
به همین دلیل، توجهی به سیر پایاننامهها و رسالههای دکترا در سالهای بعد از انتخابات نشان میدهد به جای آنکه تدابیر رسانهای کاندیداها در انتخابات، به عنوان الگوهای موفق، بازشناسی و تجزیه و تحلیل شود، متأسفانه تحقیقات علمی، متمرکز بر موفقیت یا تأثیر رسانههای خارجی و شبکههای اجتماعی در انتخابات ماست. حال آنکه عمدتاً برای بررسی دلایل ناکامی راهبردهای رسانهی خودمان (اعم از رسانههای پیروز و ناکام)، دچار اخلاق تاریخی «پنهانکاری» هستیم.
در این مجال، نگارنده به صورت فراجناحی و با اعتقاد بر ارجحیت منافع اجتماعی بر منافع حزبی و جناحی، در پی بررسی خطوط محوری آسیبزا در حوزهی بهرهگیری از رسانههای گروهی توسط کاندیداهای ریاستجمهوری است و سعی میکند بر پایهی تجربیات قبلی و همچنین خطوط علمی «مدیریت رسانههای گروهی»، به منظور معرفی برخی از این آفتهای رسانهای، تلاش خود را معطوف نماید.
رسانههای غیرشفاف و غیرتخصصی
رسانهی اجارهای، ویژهنامهی بدون شناسنامهی انتخاباتی، کلیپها و تیزرهای انتخاباتی فاقد نویسنده و کارگردان مشخص و بالاخره شبنامهها و بولتنهای محرمانهای که در ایام انتخابات منتشر میشوند، از مهمترین معضلات رسانههای گروهی ما در ایام انتخابات هستند.
تجربهی تاریخی ما در عرصهی مردمسالاری دینی، که در آن برخی شخصیتهای سیاسی، جلوههای کاملاً متضاد و بعضاً متناقضی از خود به تاریخ و جامعه ارائه کردهاند، زمینهساز مسئولیتگریزی رسانهای در قبال حمایت یا ضدیت با هر یک از شخصیتهای سیاسی است و به همین دلیل رسانههای شناسنامهدار، در قبال این گونه رویدادهای سیاسی، عمدتاً شجاعت خود را از دست دادهاند.
در این فضا، فعالیت رسانهای کاندیداها، له یا علیه یکدیگر، امری کاملاً غیرشفاف و بیشناسنامه است و به همین دلیل هم افراد متخصص و شناسنامهدار نیز بدان ورود پیدا نمیکنند.
در چنین فضایی، نویسندگان تخصصی مطلبی نمینویسند و جز کارگردانهای تازهکار یا افراد مرتبط با سینمای تجاری امر ساختن فیلمهای تبلیغاتی را بر عهده نخواهند داشت.
تجربه نشان میدهد، به جز استثناهای اندکی که شاید به اندازهی انگشتان یک دست هم نباشد، کارهای موفق رسانهای اعم از فیلم، روزنامه، تیزر و… در انتخابات ایران مشاهده نشده است و سهم کار رسانهای تبلیغاتی در اقناع افراد برای رأی دادن، سهم مطلوبی نیست و گرچه محصولات رسانهای مانند مناظرهها، نقش عمدهای در تغییر نظرات جامعه داشتهاند، نمیتوان از راهبرد رسانهای کاندیدایی در دورههای قبلی به عنوان یک روش و مشی موفق نام برد و برعکس، فیلمهای تبلیغاتی کاندیداها یا حتی روزنامهها و رسانههای آنها در ایام انتخابات، ابهامات و فضاهای غیرقابل قبول آنها تلقی میشدند.
شاید ابتداییترین سؤال در این زمینه از افرادی که در ایام انتخابات هر رازی از رازهای نظام و هر مطلبی از مسائل کشور را برای چند رأی بیشتر افشا میکنند، این باشد که آیا این افراد واقعاً به فکر هزینههای مابعد انتخاباتی این همه سند افشاشده و این همه آبروی ریختهشده از افراد مختلف، که به هر صورت عهدهدار مسئولیتهایی در کشور بوده و خواهند بود، نیستند؟
نقدی بر تئوری توپخانهی رسانهای
تئوری بمباران خبری، مربوط به دورهی گوبلز، وزیر اطلاعرسانی آدولف هیتلر است؛ ولی مشخص نیست سیاستمداران ایرانی، چرا همچنان از ناکارآمد بودن این تئوری در عصر حاضر بیخبرند!
رقابتهای سیاسی ایرانی در سالهای اخیر از طرف جناحهای مختلف، همچنان بر پایهی ایجاد «توپخانهی رسانهای» و حملات تنشزا اداره میشود و این امری است که منافع ملی و همهی جناحهای سیاسی ایران به شدت از آن آسیب دیدهاند.
مطالعهی روشهای تحلیلی رسانههای سیاسی مدرن جهان، نشاندهندهی این است که حتی حملهی سیاسی به رقبا نیز بدون «نقل و نقد» موضع آنها، در دید هیچ مخاطبی قابل پذیرش نیست؛ اما با این حال، اصرار رسانههای داخلی برای ایجاد فضای جنگ «اسلام و کفر» از سویی و نبرد «تحجر و تجدد» از سوی دیگر، برای پیروزی، بسیار تأملبرانگیز است.
مطالعهی نتایج دهها انتخابات داخلی نشان داده است که هیچ گاه آرای انتخاباتی مطلق نیست و همهی جناحها در مقاطعی سهمی از پیروزی در جریان انتخابات داشتهاند. اما نکتهی دردآور این است که تحت تأثیر همین فضای نامطلوب، طمع بیگانگان برای القای مفاهیم غلطی مانند «شکست رهبری»، «شکست دین» در برخی انتخابات و همچنین القای «شکست دمکراسی دینی» و «عقبگرد آزادی» در برخی دیگر از دورههای انتخابات، رهآورد فضای دوقطبی غیرعقلانی رسانههایی است که دچار آفت «خویشتن حقپنداری» هستند.
مدیریت توپخانهای رسانههای انتخاباتی مایهی اصلی را به رسانههای بیگانه برای استفادهی ابزاری از نتایج انتخابات به منظور ارائهی تحلیلهای دمدستی میدهد.
آنها میتوانند با پیروزی کاندیدایی که به تدین مشهور بوده و به تحجر مورد حمله گرفته است، با استناد رسانههای داخلی، ارعاب کنند و از پیروزی کاندیداهایی که بیشتر شعار آزادی و دمکراسیخواهی میدادند، به شکست جمهوری اسلامی یا تضعیف ولایت فقیه یاد کنند و البته گناه چنین تحلیلها و آثار سوئی که در جامعه دارند، به گردن رسانههای توپخانهای است.
به نظر میرسد، خدمتی را که مطلقنگران در این زمینه به توطئه و فتنهی خارجی مینمایند کمتر کسی کرده باشد.
در غیاب تئوری دینی رسانه
واقعیت این است که نبود پارادایم رسانهی اسلامی، در زمان انتخابات، بیش از زمانهای دیگر خودش را نشان میدهد. نبود نگاه دینی در رسانههای گروهی، هم در حوزهی ساختار و هم در حوزهی محتوا، از امور آسیبزاست. برخی از این آسیبهای محتوایی عبارتاند از:
– دروغ و کتمان عمدی حقیقت به قصد کسب منافع نامشروع سیاسی
– گفتار بر اساس حدس و گمان
– کنکاش در احوال شخصی فرد
– استفاده از ادبیات دینی برای تقبیح فرد و پردهدری علیه او و خانوادهاش
– عدم مراعات ادب و اخلاق
– اشاعهی فحشا و از بین بردن حرمتها
– سیاهنمایی و بد جلوه دادن خدمات و خوب جلوه دادن خیانتها و اشتباهات
– هر روش یا پیامی که با برچسب آگاهسازی یا حتی ادای تکلیف شرعی، به روشی ماکیاولیستی در صدد کسب قدرت به هر روشی از طریق رسانههای گروهی باشد.
یا برخی آفتهای ساختاری که به دلیل گرتهبرداری بیمطالعهی رسانهی ملی و سایر رسانهها از رسانههای غربی ایجاد شده است، مانند:
– مناظرههای دوجانبه برای بررسی اموری به جز معرفی برنامهها
– میزگرد با موضوع دعواهای طرفینی
– انتشار بولتنهای محرمانه و بدون امضا
– انتشار کلیپهای شخصی و افشاگرانه
– ساختارهای غیرشفاف مالی یا سوءاستفادهی مستقیم و غیرمستقیم از بیتالمال مسلمین برای بهرهبرداری رسانهای
بیتردید، شارع مقدس و همچنین انسانهای خردمندی که بنیانهای اخلاق را در شرق و غرب عالم شناختهاند و به انسانها آموختهاند، چنین رویکرد رسانهای را نمیپذیرند و نکتهی قابل ذکر در این عرصه آنکه متأسفانه این روشها در انتخابات سالهای گذشته به عنوان بدعت، بازخوردهای ضدفرهنگی اجتماعی نیز داشته است.
فردمحوری رسانهای
در جوامعی که در انتخابات به جای برنامهها، سوابق و دیدگاهها، «افراد» با یکدیگر رقابت میکنند. محصول رسانهای نیز به جای این موارد، متمرکز بر شخص است.
این تمرکز شخصی، محصولات رسانهای را به نحو عقبماندهای به سوی معرفی یک فرد میبرد و همین، امالفساد همهی اشتباهات رسانهای برای حضور در رقابتهای سیاسی است.
در این موقعیت، رسانه یا درگیر جوابگویی به شبهات شخصی است یا در حال مقدس نشان دادن یک امر غیرمقدس و نمیتواند به عنوان معلم و آموزشیار، مردم را با مسئولیتهای اجرایی کشور آشنا کند و در چنین وضعیتی است که رسانهی ملی در جایگاه یک کانال برای تعریف و تمجید از یک فرد تنزل مییابد.
بررسی فیلمهای انتخاباتی دورههای گذشته در رسانهی ملی نیز تقویتکنندهی این نظر است که تمرکز رسانه بر معرفی و برائتبخشی به فرد، چگونه فرصتهای ملی را تبدیل به تهدید و فتنه کرده است و افراد به جای رشد فکری و عاطفی جامعه، از آنتن رسانه برای خودنمایی بهره بردهاند.
جایگاه احساس در رسانهی شرقی
احساسات در الگوهای اقناع جوامع مشرقزمین، نقش پررنگی دارد و رسانهها نیز از این شاهکلید استفاده میکنند. اما این سؤال همواره وجود دارد که حد و اندازهی تبدیل کردن یک محصول رسانهای به یک فیلم هندی با اشک و آه و لبخند و… چقدر است؟
در کشورهای خالی از احزاب برنامهریز و شخصیتهای کاریزما، تنها کارکرد رسانهای انتخابات، بخش احساسی آن است؛ به نحوی که میتوان از آن به «گدایی دراماتیک رأی» تعبیر کرد. برای خروج از چنین وضعیتی البته آگاهی اجتماع و مدیریت مطالبات جامعه، برای طرح سؤالات درست از کاندیداهای انتخابات، نقش محوری خواهد داشت.
الگوهای متناقض در رابطهی کاندیدا و رسانه
رسانه یک دانش، فن و فهم بینرشتهای انسانی، روانشناختی و جامعهشناسی است.
دانشوران رسانهها در مقابل بازار، احزاب و دولتها، همواره با این سؤال اساسی روبهرو هستند که بالاخره جامعه چگونه با دیدن یک برنامهی رسانهای برای انجام کاری قانع میشود؟
قانع شدن افراد برای انجام یک عمل، از پیچیدهترین مسائل فهم ارتباطات عمومی و به عنوان یک پدیدهی چندمرحلهای، از مسائلی است که همواره مورد اختلاف روانشناسان و جامعهشناسان وسایل ارتباطجمعی بوده و هست.
تجربهی نامطلوب پیوند رسانه و سیاست، اصطلاحاً «کوتاهی ماهعسل رسانه و سیاستمداران» است که همواره منحصر به ایام انتخابات بوده است.
در کشور ما، به دلیل نبود احزاب و تشکلهای مسئولیتپذیر که دولتها و فراکسیونهای عمدهی پارلمانی از دل آن برآیند و فقدان رسانههای حزبی که پاسخگوی مطالبات عمومی باشند و دربارهی مسائل مختلف سیاسی پس از انتخابات اظهار نظر و اطلاعرسانی کنند، رابطهی بین سیاستمداران و رسانهها در ایام انتخابات بیشتر کرایهای، موقت و فاقد بنیان مستمر است.
چه بسا رسانههای حامی یک کاندیدا، بعد از انتخابات، تبدیل به منتقد او شوند و حتی کارگردانهای فیلمهای تبلیغاتی آنها هم نتوانند تا پایان، از روند همکاریشان با آن کاندیدا دفاع کنند.
وجود چنین تجربههایی، رسانهها را در قبال کاندیداها به صورت تاریخی دچار یک گونه محافظهکاری مینماید و همین محافظهکاری در دورههای متمادی، زمینه را برای ورود فعال رسانههای متخصص به انتخابات نامساعد مینماید و همین امر هم در نهایت باعث ایجاد رسانههای یکشبه و موقتی و نامتخصص و ورود انسانهای کمتجربه و نامطمئن به عنوان برنامهساز، به عرصه رقابتهای سیاسی میشود که امری بسیار زیانبار و در بلندمدت، بر ضد منافع کشور خواهد بود./1360/
منبع:سایت برهان