کنشگری سیاسی حضرت آیت الله خویی
به گزارش خبرگزاری رسا، "این بزرگوار یکی از نخستین کسانی بود که پس از شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی رضواناللهتعالیعلیه حوزهی علمیه نجف را به اهمیت حوادث ایران متوجه ساخت و سعی و کوششی ارجمند در همراهی با حرکت عظیم روحانیت و مردم در ایران مبذول کرد. در نهضت خونین مردم عراق در رمضان سال 1411 هجری قمری قطب اصلی نهضت و مرکز صدور حکم قیام اسلامی بود و به همین جهت پس از سرکوب شدن این نهضت بوسیله رژیم خونخوار بعثی این کهن مرد دانشمند مورد آزار و شکنجه و اهانت مأموران سنگدل بعثی قرار گرفت و در معرض خطر جدی واقع شد..."
این تعابیری است که حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در وصف یکی از استوانههای فقاهت و زعیم وقت حوزه علمیه نجف، یعنی حضرت آیتالله العظمی خویی بکار برده است.
آیتاللَّه العظمی سیدابوالقاسم خویی در سال 1278 شمسی در شهرستان خوی به دنیا آمد. ایشان پس از تحصیل برخی مقدمات در زادگاه خود، راهی نجف اشرف شد و از محضر آیات عظام، شیخ الشریعه اصفهانی، میرزای نایینی، ضیاءالدین عراقی، محمدحسین غروی اصفهانی، محمد جواد بلاغی و سیدمحمد حسین بادکوبهای استفاده کرد. در حدود 30 سالگی، بسیاری از علمای زمان به اجتهاد ایشان گواهی دادند و از این زمان بود که حلقه درس خارج وی تشکیل شد و بیش از شصت سال ادامه یافت. در طول این مدت طولانی هزاران شاگرد در محضر پرفیض این عالم ربانی پرورش یافتند.
آیتاللَّه خویی در اواخر عمر به علت رهبری مردم در مبارزه با رژیم بعث عراق به کوفه تبعید شد تا اینکه سرانجام در 17 مرداد 1371 شمسی برابر با 8 صفر 1413 ق در 94 سالگی درگذشت. پیکر پاک این عالم بزرگ در مراسمی تحت نظارت رژیم بعث و بعد از اقامه نماز توسط آیتالله سیستانی، در مسجد الخضراء محل تدریس ایشان در نجف اشرف به خاک سپرده شد.
بهمناسبت ارتحال آیتالله خویی، گفتگویی با صفاءالدین تبرائیان از پژوهشگران حوزه مرجعیت و تاریخ عراق داشتیم که از منظرتان میگذرد. تبرائیان که متولد سال 1339 در شهر کاظمین است، سابقه تحصیل در چهار کشور عراق، ایران، لبنان و سوریه را دارد. او که در 16-17 سالگی کتاب "نهضت انبیا" را مینویسد، سالها بعد به نگارش کتابهایی چون "نهاد مرجعیت شیعه در 200 سال اخیر" و "احیاگر حوزه نجف" همت میگمارد. "انتفاضه صفر"، "انتفاضه شعبانیه" و "خوابگردها" از دیگر تالیفات مهم این نویسنده تاریخ است.
متن زیر مشروح گفتگو با صفاءالدین تبرائیان است که در ادامه میخوانید:
* با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، در ایام سالگرد ارتحال مرجع عالیقدر، حضرت آیتالله خویی هستیم. متاسفانه نقش ایشان در همراهی با نهضت امام و مبارزاتشان در راستای حفظ حوزه علمیه نجف مغفول مانده است. برای شروع مصاحبه بفرمایید، زندگی آیتالله خویی را به چند دوره میتوان تقسیم کرد و زمان حضور ایشان در نجف، عراق در چه شرایطی بود؟
تبرائیان: بسمالله الرحمن الرحیم. حضرت آیتالله خوئی جزو مراجع استثنائی و نادر تاریخ تشیع است و همانطور که اطلاع دارید، برخی اعتقاد دارند بر اینکه ایشان آخرین مرجع پیش از ظهور حضرت حجت (عج) بود و برخی هم معتقد هستند که از دوره غیبت کبری تاکنون، مرجعی مانند آیتالله العظمی خویی نداریم. من یک بار همین نقل قول را که از یکی از علمای قم شنیدم، در خدمت آیتالله فیاض گفتم و ایشان هم بر این مطلب افزود و گفت "دیگر هم نخواهیم داشت." هنوز هم در حوزههای علمیه ما بیشترین چیزی که متداول است، "قال الخویی" است. حضرات آیات هم در قم وقتی در درس سخن از سیدنا الاستاد میکنند، منظورشان حضرت آیتالله خویی است.
آیتالله خویی در 13 سالگی از خوی به پایتخت جهان تشیع یعنی شهر نجف اشرف، مشرف شد. دورهای که وارد بلاد رافضین یعنی عراق میشود و مجاور عتبه علویه شد، دوران عجیبی است. در این دوره مواجه هستیم با وقایع شگفتانگیزی مانند جنگ جهانی اول در 1914 میلادی یا بحران سربازگیری در عراق را شاهد بودیم که سربازها فرار میکردند و کم کم یک کُلونی را در نزدیکی نجف ایجاد کردند و آنجا مستقر شدند و آنجا با حاکمیت عثمانی درگیر شدند که نزدیک 5 سده بر عراق فرمانروایی کرد و ظلم و ستم زیادی هم انجام داد.
** قیام سال 1918 عراق و 46 روز محاصره شهر نجف
در این مقطع با قیام 1918 نجف روبهرو هستیم که علیه انگلستان بود و در این مطقع زمانی انگلیسیها بر عراق سیطره پیدا کرده بودند و عثمانی را اخراج کرده بودند و برای شهر نجف فرمانداری انگلیسی به نام "مارشال" انتخاب کردند که هم درجه نظامیاش مارشال بود و هم اسمش مارشال بود. در سال 1917 میلادی جمعیتی به نام "الصحو الاسلامیه" به رهبری دو مجتهد شیعه شیخ محمدجواد جزایری و سید محمدعلی بحرالعلوم که هردو از دو خاندان سرشناس عراقی هستند و همگی هم شهره به فضل و علم و تقوا هستند، ایجاد شد. این دو خانواده در زمان صدام شهدای زیادی داد. این دو شخصیت، جمعیت را با هدف مبارزه مسلحانه با انگلیس تجهیز کردند و با حمله به سرای حکومتی فرماندار انگلیس را به قتل میرسانند و شهر به مدت 46 روز در محاصره بود.
روزشمار این ایام محفوظ است و شرح داده شده و جزئیات همگی ضبط شده است. شهر در محاصره کامل بود. عده زیادی بر اثر گرسنگی و تشنگی جان دادند. شهر نجف آب ندارد و باید از شریعه آب بیاورند و بهمین دلیل وقتی شهر در محاصره است، نمیتوانستند این کار را کنند. شلیکهای مختلفی به سمت حرم انجام شد و گلدسته حرم آسیب دید و بخشی از حرم آسیب دید و بخاطر همین، مجالس روضه و عزاداری برپا شد و انقلابیون هم در 4 محله اصلی شهر وظیفه حراست از شهر را برعهده داشتند. برخی معتقدند همین قیام موجب انقلاب 1920 عراق شد.
اینها اتفاقات عجیبی بود که در این مقطع زمانی رخ داد و حضرت آیتالله خویی وارد حوزه شده است و یکی دوسال قبل از آن پدرشان به نجف آمده بودند. در این وضعیت ایشان شروع به درس خواندن میکند و به محضر اساتید خوبی هم مشرف میشود. این وقایع را به جشم خودش هم میبیند. از انواع و اقسام بیگانه مانند عثمانی یا انگلیس را درک میکند.
* نقش علما و مراجعیت در شکلدهی به نهضتهای آزادیبخش عراق در 100 سال گذشته تاچه حد بود؟ بخصوص که تبلیغات به نحوی است که گویا حوزه نجف همیشه از مداخله در سیاست خودداری میکرده اما تاریخ چیز دیگری را نشان میدهد.
تبرائیان: در این مقطع زمانی، یک کتابچهای چاپ با نام "جهادیه" که برای مقابله با ورود انگلیسیها چاپ شد. حدود 100 روز بعد از جنگ جهانی اول، بریتانیا از محور بصره به عراق حمله کرد و علما حکم جهاد دادند. در کتاب جهادیه، فتاوای جهاد صادر شد و در سه محور عملیاتی اینها به جبهه رفتند و در محور شعیبه که نزدیک بصره است، 9 ماه نیروهای انگلیسی را زمینگیر کردند و عدهای از علما به شهادت رسیدند و فرزند حضرت آیتالله سید محمد کاطم طباطبائی یزدی معروف به صاحب عروه، به شهادت رسید. آیتالله حَبّوبی استاد آیتالله حکیم به شهادت میرسند. آیتالله سید شهاب الدین مرعشی در آن مقطع در جبهه این جنگ، به رزمندگان آب میداد و سقایی میکرد. آیتالله محسن حکیم در جبهه حضور داشت و امینِ استادش، آیتالله حَبّوبی بود. در کاظمین مراجعی مانند آل حیدر، شیخ محمدمهدی خالصی که قبرش در حرم رضوی است و گفته میشود در تبعید به مشهد مسموم شد وارد جهاد شدند. بسیاری از علما اموالشان را فروختند و در راه امر جهاد از آن استفاده کردند.
در این هنگامه، آیتالله خویی علاوه بر مشاهده این اتفاقات، دوران پادشاهی را هم در عراق که حدود 37 سال است میبیند. کودتای عبدالکریم قاسم، سرکار امدن عبدالسلام عارف و از بین بردن قاسم، ماجرای سرنگونی هواپیمای عبدالسلام و روی کارآمدن عبدالرحمن عارف تا سال 1968 و روی کارآمدن حزب بعث را هم دیده است.
در این مقطع زمانی، عراق آبستن حوادث مختلفی بود. بیشتر کودتاها در عراق، کودتاهای نفتی بود. در تاریخ سیاسی معاصر عراق، به وضوح پی میبرید که انگلیسیها به راحتی میتوانستند جلوی کودتا "عبدالکریم قاسم" را بگیرند، اما تاریخ مصرف خاندان سلطنتی تمام شده بود به نحو عجیبی هم از بین رفتند و خاندانی که حتی یک روز هم در عراق زندگی نکرده بودند، یکباره در عراق به عنوان پادشاه منصوب میشوند تا زمانی که فیصل دوم کشته شد و خانواده دربار قتل عام شدند یا نوری سعید که سالها صدراعظم بود، بطرز فجیعی به قتل رسید.
آیتالله العظمی خویی در مسیر پیادهروی اربعین
* مرجعیت آیتالله خویی در حوزه علمیه نجف از چه زمانی آغاز شد؟
تبرائیان: حضرت آیتالله خویی قبل از اینکه بهعنوان مرجع شناخته شود، مسئولیت مهمتری را عهده دار شد و آن مسئولیت زعامت علمی حوزه نجف اشرف بود که حوزه کهنسال و مرکزی شیعه در پایتخت جهان تشیع به حساب می آمد. آیتالله العظمی بروجردی فروردین 40 از دنیا رفت و از سال 25 که آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی از دنیا رفت تا سال 40، ایشان بیرقدار عالم تشیع بودند. در این مقطع زمانی 15 ساله که مدت قابل توجهی هم هست، بعد از فوت ایشان و کمی قبلتر از آن، زمینه برای مرجعیت آیتالله حکیم پیدا شده بود.
برخی معتقدند شاه با تلگراف به آیتالله حکیم قصد داشت مرجعیت از ایران خارج شود اما این توهین به نهاد مقدس مرجعیت شیعه است که فکر کنیم آدمی در قد و قواره محمدرضا پهلوی بتواند مرجع تعیین کند. مثلا آیتالله غفاری، در زمان حیات مرحوم آیتالله بروجردی از مرحوم حکیم تقلید میکردند. آیتالله موسوی تبریزی نقل میکند در خاطراتش که خانواده ما از آیتالله حکیم تقلید میکردند.
آیتالله حکیم وجههای داشت که آیتالله بروجردی نداشت و آن هم وجهه انقلابیشان بود و در جبهه جنگ جهانی حضور داشت و تقلید از چنین شخصیتی جذابیت داشت. در مقطع زمانی 1340 تا 1349 آیتالله حکیم مرجع اعلای شیعه است و این عبارت "مرجع اعلا" در این دوره برای ایشان استفاده شد.
** آیتالله خویی قریب 100 مرجع تقلید و مجتهد مسلم را پرورش داد
در همین مقطع زمانی، زعامت حوزه بهلحاظ تدریس در اختیار آیتالله خویی بود و هنوز هم اعلام مرجعیت نکرده بود اما شاگردان زیادی داشت و احترام بسیاری به وی میگذاشتند. خدا توفیقی که به آیتالله خویی داد این بود که بیش از 100 مرجع و مجتهد مسلم پرورش داد. من در کتابی که درباره زندگی آیتالله خویی در حال نگارش هستم و چندسالی زمان برده، فصل شاگردان ایشان حضور 1000 شاگرد را توانستم احصا کنم و نصف این اشخاص را با بیوگرافی و شرح حال آوردم ولی تعداد واقعی شاگردان ایشان را خدا میداند چند نفر هستند.
** خاطره آیتالله خویی از توجه استادش میرزای نائینی به وی
ایشان 70 سال تدریس کرد و از همان جوانی علاقه داشت به درس خواندن و درس دادن و 70 سال تدریس خیلی زیاد است و بی نظیر است و به همین دلیل بسیاری ایشان را "سلطان فقاهت" میدانند. آیتالله گلپایگانی در پیام تسلیتشان برای آیتالله خویی برای ایشان تعبیر "زعیم الحوزات العلمیه" را میبرد. ایشان در سن کمی هم بر سر درس میرزای نائینی اجود التقریرات را نوشت و میرزای نائینی تشویق و تعریف فراوانی کرد. آن زمان به آیتالله نائینی ایراد گرفتند که آقا، زیبنده شما نیست برای یک طلبه تُرک، مقدمه بنویسید. همین اتفاق چندسال بعد برای آیتالله خوئی رخ داد. وقتی یک طلبه افغانستانی به نام آیتالله شیخ محمد اسحاق فیاض تقریرات درس ایشان را نوشت، آیتالله خویی در مقدمه بر تقریرات وی از عنوان "نور چشم" استفاده کرد. به آیتالله خویی ایراد گرفتند که شایسته نیست برای یک طلبه افغانستانی مقدمه بنویسید! ایشان خاطره خودشان از میرزای نائینی را بیان کردند. الان بهترین درس اصول در نجف متعلق به آیتالله فیاض است.
** آیتالله خویی تنها مرجع تقلیدی بود که شاه را تکفیر کرد
* بهرغم اینکه آیتالله خویی در اوایل شروع نهضت اسلامی امام(ره)، همراهی خوبی با ایشان داشت، اما اواخر نهضت این همراهی کمی به سردی گرایید. دلیل این نوع رفتار آیتالله خویی چه بود؟
تبرائیان: آیتالله خویی اوایل نهضت مواضع بسیار انقلابی دارد و در سالهای آخر این گرمی به سردی گرائید. آن دوره کتابی از ایشان منتشر شد با نام "تصریحات الخطیره" یعنی اظهارنظرهای خطرناک و در این جزوه که مرحوم آیتالله سید محمود هاشمی شاهرودی هم به آن اشارهای کرده بودند، میگویند اولین کسی که شاه را تکفیر کرد آیت الله خویی بود.
** تحریم قند و شکر اسرائیلی با فتوای آیتالله خویی
این مسئله دردسرهایی هم برای مقلدان ایشان در دوره رژیم پهلوی بهوجود آورد یا ماجرای تحریم قند و شکری که از اسرائیل وارد ایران میشد و در خاطرات مرحوم حاج شیخ نصرالله شاهآبادی چاپ شده است. در آن زمان از مهمانان حضرت امام با شیر و سرکه پذیرایی میشد. در جزوه "التصریحات الخطیره"، تیتر اولش "التقلقل الیهودی فی الایران" است و درباره نفوذ صهیونیستها و بهاییها در ایران است. آن مقطع آیتالله خویی چنان تند حرکت میکردند که برخی انقلابیون به ایشان پیام میدادند قدری آهستهتر و باملاحظهتر اقدام کنند.
* پس دلیل اینکه مواضعشان ادامه نیافت چه بود؟
تبرائیان: این موضوع بسیار مهمی است و من مختصرا خدمت شما عرض میکنم. نگاه مرحوم آیتالله خویی این بود که حوزه علمیه حفظ شود. مخصوصا بعد از 1968 که حزب بعث بر سر کار آمدند. بعثیها حدود یک دهه قبل از پیروزی انقلاب زمام امور عراق را برعهده گرفتند. آیتالله خویی مسائلی را احساس کرد، بهویژه بعد از آمدن میشل عفلق به عراق، برنامهشان از بین بردن حوزه و علما بود. ماجرای "تصریف" و اخراج ایرانیها، لبنانیها، افغانستانیها از عراق پیش آمد. مثلا سید عباس موسوی دبیرکل سابق حزبالله که لبنانی بود از عراق اخراج شد. بحث حوزه عربی یا عراقی مطرح شد و گفتند این مراجع همه عراقی هستند: خویی، سبزواری، بجنوردی، زنجانی و... . این وقایع رخ داد و منجر به این شد که آیتالله خویی با احتیاط بیشتری حرکت کند و استراتژیاش حفظ حوزه نجف بود.
دیدار اجباری آیتالله خویی با صدام حسین رئیسجمهور جنایتکار عراق
من به سال 1918 و محاصره 46 روزه نجف برمیگردم. در این زمان مرجع اعلا، سید محمدکاظم یزدی است و به ایشان پیشنهاد میشود از شهر خارج شوند. ایشان میگوید همه نجف اهل و عائله من هستند و چگونه انتظار دارید اینها را رها کنم و چگونه جواب مولا را بدهم؟ در واقعه انتفاضه شعبانیه نیز همین رخ داد. وقتی به آقای خویی گفتند نجف را ترک کنید، شما دوتا بیانیه دادید و ممکن است شما را بهعنوان مسئول این واقعه معرفی و محاکمه کنند. ایشان فرمودند من حیا میکنم شهر را ترک کنم و همین جمله صاحب عروه دوباره تکرار شد و چگونه روز قیامت جواب مولا علی بن ابی طالب را بدهم.
وقتی به منزل ایشان حمله شد، با شلیک مسلسل در را باز کردند و وی را که کهنسال بود و جثه بزرگی هم داشت به زور سوار جیپ کردند و عکسی گرفتند که صدام از بالا در حال نگاه کردن ایشان است و دو نفر هم بهزور ایشان را گرفتهاند!
** مراجعی که صدام به شهادت رساند چه کسانی بودند؟
از زمان شهادت آیتالله صدر تا حدود یک دهه، 4 مرجع تقلید به شهادت رسیدند که در تاریخ تشیع بیسابقه است: سید محمدباقر صدر، سید صادق صدر، آیتالله سید مرتضی بروجردی و آیتالله غروی. شهید غروی را با گلوله بهصورتش به طرز فجیعی به شهادت رساندند. عده دیگری هم ترور شدند، برخی هم مانند آیتالله سیستانی 12 سال از خانهاش خارج نشد. آیتالله سید عبدالله شُبَر را با دستگیری در سن 90 سالگی به دادگاه بردند و حکم اعدام برایش صادر کردند. ایشان در نجف هم نبود و در جنوب عراق ساکن بو.د حتی از علمای اهل سنت هم در این مقطع کم نداشتیم که به شهادت رسیدند.
** دوره صدام تعداد طلاب حوزه نجف به 200 نفر رسید
حضرت آیتالله خویی این مسائل را میبیند و استراتژی خودش را بر حفظ حوزه قرار میدهد و گزگ دست اینها نمیدهد و تلاشش بر کار فرهنگی و درسی است. در این زمان پیدا کردن یک طلبه یا روحانی در نجف کار سختی بود و تعداد علما و طلاب نجف به 200 نفر رسیده بود و آیتالله خویی درنظر داشت همین حداقل را نگه دارد. لذا شخصیتی که حکم تکفیر شاه را داد و بیانیههایی به مناسبتهای مختلف صادر میکرد و یگانه مرجعی که تنها پادشاه شیعه را تکفیر میکند و در طول تاریخ بیسابقه بود، بنای خودش را بر حفظ حوزه میگذارد و این انتخاب دشواری برای ایشان بود. با اینحال، همان مقداری که باید بیانیه صادر کند انجام میدهد.
آیتالله سیستانی در کنار استادش حضرت آیتالله خویی
از فرزندان آیتالله خویی، سید ابراهیم در انتفاضه شهید شد و حتی جسدش هم پیدا نشد. محمدتقی در جاده در تصادف با تریلی شهید شد و اجازه ندادند آمبولانس بالای سرش بیاید و میگفتند باید آموبلانش ارتش بیاید و یک تصادف ساختگی بود. خانواده و راننده هم در این تصادف شهید شد.
سید مجید هم بعد از سقوط صدام با نیروهای انگلیسی وارد عراق شد که خطای نابخشودنی بود و با ضربات چاقو و قمه در حرم امام علی(ع) به شهادت رسید.
** امام فرمود توهین به آیتالله خویی توهین به اسلام و حضرت حجت است
* برمیگردیم به ماجرای دیدار فرح با آیتالله خویی در سال 57! برخی ادعا میکنند در این دیدار آیتالله خویی برای شاه انگشتر فرستادند. این روایت تا چه حد درست است؟
تبرائیان: من در حال نگارش این فصل هستم و تاکنون 180 صفحه درباره همین دیدار نوشتهام. در این مقطع زمانی متاسفانه بعد از انتشارخبر این دیدار، برخی علما گفتند شهریه آیتالله خویی را تحریم میکنیم. حاج شیخ نصرالله شاهآبادی اخیرا کتاب خاطراتشان چاپ شده و نقل میکنند آن ایام خدمت امام رسیدم و گفتم اهانت به آیتالله خویی جایز است؟ اما فرمودند "این چه سوالی است؟" وقتی ماجرا را شرح دادم، امام اطرافیانش را صدا زد و به آنها تَشَر زد و گفت، اهانت به آیتالله خویی اهانت به اسلام و حضرت حجت است.
امام تنها دست دو نفر را در عمرشان بوسیدند: یکی آیتالله بروجردی و دیگری آیتالله سید احمد شبیری زنجانی معروف به سید احمد مقدس پدر آیتالله شبیری. با وجود اینکه اواخر اختلافاتی بین امام و آیتالله بروجردی پیش آمده بود و امام از قم به محلات رفته بود، آیتالله اشراقی داماد امام نزد ایشان میرود و نسبت به آیتالله بروجردی بدگویی میکند. امام به وی تشر میزند که "آخرین بار باشد در حضور من به رئیس ملت اسلام بدگویی میکنی!"
** رژیم شاه نتوانست از دیدار آیتالله خویی با فرح بهرهبرداری کند
دیدار فرح با آیت الله خویی از تیرماه برنامه ریزی شده بود ولی موقعیت فراهم نبود و با وجود حضور امام خمینی در نجف، امکان پذیر نبود. امام 15 مهرماه 57 از عراق خارج شد، لذا این دیدار 5 هفته بعد از ترک عراق توسط امام صورت میگیرد. البته رژیم نتوانست از این دیدار بهرهبرداری چندانی کند. مطالبی که گفته شده از اهدای انگشتر به شاه، مطالبی است که آقای سید حسین نصر رئیس دفتر فرح پهلوی بیان کرده است.
فرح پهلوی در هنگام سفر به عراق
اولا ایشان در کتاب خاطراتش تهمتهای ناروایی خصوصا به آیتالله مطهری زده است. مثلا میگوید ریاست دانشگاه آریامهر را به پیشنهاد شهید مطهری قبول کردم. احسان نراقی میگفت ما پنجشنبهای که 16 شهریور بود خدمت فرح رفتیم و گفت میخواهم سید حسین نصر را رئیس دفترم کنم. من به وی گفتم برای شما خوب است اما شاید برای نصر خوب نباشد. فردای آن روز جمعه 17 شهریور و ماجرای کشتار مردم در میدان ژاله بود. فردای آن روز، نصر رئیس دفتر فرح شد! اینهایی که سنگ سید حسین نصر را به سینه میزنند آیا از این مسئله خبر دارند؟ آقای نصر، رئیس "فرقه مریمیه" است، هرچند خودش انکار میکند و عبدالله شهبازی در کتابش کامل این را توضیح میدهد. اگر ماجرای انگشتر گرفتن فرح از آقای خویی را بپذیریم، باید سایر مطالب سید حسین نصر را هم بپذیریم.
عمادالدین باقی کتابی اول انقلاب درباره انجمن حجتیه نوشت با نام "در شناخت حزب قاعدین زمان"! و یک سند جعلی آورده که تشکر شاه از آیتالله خویی بابت انگشتر است. این نامه متعلق به 34 روز بعد از دیدار فرح و آیتالله است. اگر شاه قصد نامه زدن داشت لااقل یک هفته یا دو هفته بعد نامه را میزد تا بهرهبرداری کند. آن هم انگشتری با عبارت "یدالله فوق ایدیهم"! من در تماس با آقای باقی از وی پرسیدم نامه اصل است؟ گفت بله! گفتم اگر اصل بود که باید در نجف و بیت آقای خویی پیدا میشد. بعد گفت کپی است!
من خودم 28 سال در موسسه تاریخ معاصر فقط کارم سندخوانی بود و مدیر پژوهش و انتشارات بودم و 28 سال چشمانم را روی اسناد گذاشتم و ندیدم شاه نامه کپی شده را امضا کرده باشد!
** نظر آیتالله خویی درباره آزادسازی فلسطین
* با تشکر در پایان اگر حرفی باقیمانده بفرمایید.
تبرائیان: درباره فلسطین یک چیز جالبی از ایشان سراغ دارم. آیتالله سید عادل علوی از علمای عراقی ساکن قم هستند که نقل میکرد یک بار با پدرم به عیادت آیتالله خویی رفتیم و چندنفر از علما هم آمدند و صحبتی درباره فلسطین شد. آیتالله خویی فرمودند از آیات اول سوره روم استفاده میکنم که فلسطین توسط پیروان اهل بیت آزاد خواهد شد.