معادله چهار مجهولی شهادت طلبه همدانی
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، اقدام یكی از اشرار همدان در به شهادت رساندن یك روحانی میانسال و فاقد مسئولیت دولتی در جلوی درب مدرسهای علمیه در همدان باعث جریحهدار شدن افكار عمومی و ایجاد موجی از انتقادها در جامعه و مخصوصا فضای مجازی شده است؛ البته مثل همیشه بعضی دیگر با حمایت از مجرم تلاش میكنند تا خود را انسانهای دگراندیشی نشان دهند تا خاص باشند.
از این حرفها كه بگذریم حمله به طلبه همدانی قطعا یک اتفاق و تصمیم یكباره نبوده است اگر چه سازمانی بودن این حركت اثبات نشده است اما یقینا این اتفاق حاصل یك فرایند است كه تحلیل آن مانند حل یک معادله چند مجهولی میماند.
مجهول اول
به اتفاقات سه دولت آخر یعنی دولتهای اصلاحات، عدالت و مهرورزی و تدبیر و امید كه نگاه كنیم یک نكته توجه انسان را جلب میكند؛ درست در اواسط دور اول دولت اصلاحات حركتهایی مثل آنچه در همدان اتفاق افتاد در تهران و بعضی از مراكز استانها اتفاق افتاد؛ شهادت محبی و ضرب و شتم روحانیون، بسیجیان، زنان محجبه و حتی پلیس از اخباری بود كه هر از چند گاهی به تیتر رسانهها تبدیل میشد و مسئولین دولتی كمترین واكنشی را به این هنجار شكنیها نشان نمیدادند، آن روزها البته فضای مجازی به این گستردگی وجود نداشت؛ اما حتی رسانههای رسمی وابسته به دولت و جریان اصلاحات كه آن روزها با راه اندازی روزنامههای زنجیرهای قویترین شبكه رسانهای داخلی را بعد از رسانه ملی داشت هیچگاه به صورت جدی به محكوم کردن این اتفاقات نپرداخت.
دوره اصلاحات با رأی مردم پایان یافت و دوره عدالت و مهرورزی شروع شد؛ در این دوره خبری جدی از این اتفاقات به گوش نمیرسد و بیشترین اخبار حول محور سازندگی و جریانهای بینالمللی منتشر میشود، این دوره را میتوان دوره تنفس نیروهای انقلاب نامید.
دوره عدالت و مهرورزی نیز به پایان رسید و دولت تدبیر و امید كه از لحاظ فكری با دولت اصلاحات همسو بود و حمایت همه جانبه روسای دولتهای اصلاحات و سازندگی را بههمراه داشت سكان امور كشور را در دست گرفت، هنوز چند وقتی از آغازبه كار دولت تدبیر و امید نگذشته است كه اخباری مشابه آنچه در دولت اصلاحات اتفاق افتاده بود به گوش میرسد؛ ضرب و شتم بانوان محجبه، حمله به یک روحانی در مترو و حملههای متعدد به نیروهای مؤمن و انقلابی و حتی پلیس؛ كانه تاریخ دوره اصلاحات در حال تكرار است.
مجهول اول این است چه رابطهای بین جریان سیاسی حاكم و اتفاقاتی از این دست وجود دارد؟ چرا هرگاه جریان اصلاحات و شاخههای آن مثل اعتدال در كشور قدرت پیدا میكنند جریانهای دینی مورد حمله و هجمه قرار میگیرند؟
حل این قسمت از معادله شهادت روحانی همدانی نیاز به كنكاش دقیقی دارد؛ اما شاید بتوان ریشههای آن را در شعارهای انتخاباتی روسای جمهور در سه دوره اخیر دنبال کرد وقتی كسی در تبلیغات انتخاباتیش شعارهای هنجارشكنانه میدهد خروجی حاكمیتش در سنخیت با شعارهایش چیزی جز هنجارشكنی نخواهد بود! ترویج تساهل بیتردید هزینه ای سنگین برای جامعه به بار می آورد.
مجهول دوم
دومین مسئلهای كه باید در حل این معادله مطرح كرد این است كه چرا هروقت جنایتی در این راستا انجام میشود سلبریتیهایی كه تمام شهرت و امنیت خود را مدیون انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی هستند، حتی بر خلاف اصول انسانی به حمایت كردن از جنایتكاران میپردازند؛ حافظه مجازی ایرانیان هشتک وقیح «نه به اعدام» را در حمایت از محمد ثلاث، قاتل شهید محمدحسین حدادیان و شهدای ناجا در خیابان پاسداران در فتنه دراویش فراموش نكردهاند، در آن حادثه نیز سلبریتیها به حمایت از یك قاتل جانی كه در رسانه ملی و جلوی چشم ملت ایران اعتراف به جنایت كرده بود پرداختند، در حادثه شهادت طلبه همدانی همانطور كه توقع میرفت باز بعضی از سلبریتیها با حاشیهسازی به دفاع ضمنی از عامل جنایت پرداختند و حاضر نشدند قتل یك انسان مظلوم را محكوم کنند.
مجهول دوم دقیقا در اینجا خود را نشان میدهد؛ واقعا چه سنخیتی بین این سلبریتیها و جنایتكاران این چنینی وجود دارد كه در همه این جنایتها و تعدیها به نیروهای مومن و انقلابی طرف جانی را گرفته و به شیوههای گوناگون به حمایت از آنها میپردازند.
راز این مجهول را شاید بتوان در جمله مشهور یكی از تئوریسینهای اصلی جریان اصلاحات جستجو كرد؛ او در مصاحبهای گفته بود باید حرفهایمان را از زبان سلبریتیها بزنیم؛ درواقع كنشگری سیاسی اجتماعی در این سطح از یک سلبریتی بیسواد كه هیچگونه دانش سیاسی ندارد جز با خط دهی از طرف جریانهای خاص شكل نمیگیرد، جریانهایی كه در نهادهای مختلف از نفوذ قابل توجهی برخوردارند و آن نفوذ را پشتوانه این سلبریتیها قرار دادهاند تا از هرگونه برخورد قضایی مصون باشند.
مجهول سوم
در سالهای گذشته در نیروی انتظامی واحدی به اسم پلیس فتا شكل گرفت كه مسئولیت آن نظارت بر فضای مجازی و پیشگیری و یا برخورد با جرمهای فردی و یا سازمان یافته در فضای مجازی بود. به یقین وقتی صحبت از نظارت بر فضای مجازی میشود اولویت نظارت با كسانی است كه با داشتن فالورهای زیاد امكان تأثیرگذاری بیشتری در فضای مجازی دارند.
مجهول سوم این است كه پلیس فتا در زمانی كه بهروز حاجیلو در صفحهای با 44000 فالور مشغول به گردنكشی و قدرتنمایی با انواع اسلحههای گرم از وینچستر تا كلتهای طارق عزیز بوده پلیس فتا دقیقا مشغول چه كاری بوده است؛ آیا امثال بهروز حاجیلو در فضای مجازی به دلیلی نامشخص و شاید نانوشته در حاشیه امن قرار دارند و یا پلیس در غفلتی عمیق قرار دارد كه گردنكشی امثال حاجیلو را در فضای مجازی نمیبیند؟
عامل هرچه باشد پلیس قطعا در این میانه باید پاسخگو باشد.
مجهول چهارم
این اولین باری نیست كه بستر فضای مجازی جولانگاه جریانهای اخلالگر شده است و آنها از این فضا برای اغراض مجرمانه خود استفاده كردهاند؛ حادثه تروریستی اهواز، واقعه تروریستی در مجلس شورای اسلامی و بسیاری از بزهكاریهای خرد و كلان در این فضا در حال شكلگیری و رخداد است؛ اما متاسفانه وزارت ارتباطات بهعنوان اصلیترین مسئول فضای مجازی هنوز فكری اساسی درباره كنترل این فضا نكرده است و حتی در پیگیری شیوه ناكارمد فیلترینگ هم كوتاهی کرده است و با آنكه حكم قضایی در فیلتر تلگرام وجود دارد؛ اما بر خلاف قانون این مسنجر پرطرفدار با تغییر پوسته و یا ترفندهای بلاكچین هنوز در دسترس قرار دارد و عملا فیلترینگ همانگونه كه انتظار میرفت نتوانست در راستای كنترل این فضا كاری از پیش ببرد.
مجهول چهارم این معادله مستقیما به وزارت ارتباطات مرتبط میشود؛ سوال اصلی این است كه آیا وزارت ارتباطات برخلاف ادعاهای پر تمطراقی كه دارد توانی در كنترل این فضا ندارد؟! و یا توانایی وجود دارد اما ارادهای برای انجام این مهم وجود ندارد و یا اگر كمی بدبینانهتر نگاه كنیم باید بپرسیم كه آیا اراده بر خلاف وجود دارد ؟!
مشخص شدن پاسخ این چهار مجهول، معادله شهادت طلبه همدانی را حل میكند و مشخص میکند كه قاتل فقط در حكم ماشه قرار داشته است و اگرچه كار او یک فعالیت سازمانی نبوده اما ماشه چكان این جنایت مجموعهای از علل و عوامل ریشه دار است.
نكته پایانی
فرضیه ثابتی كه در ضمیر نگارنده وجود دارد این است كه جنایت همدان بههیچ وجه یک عملیات سازمانی مستقیم نبوده است، بلكه این جنایت برایند قصورها و تقصیرها و جهتدهیهای سیاسی و اجتماعی است كه بسیار خطرناکتر از سازمانی بودن این عملیات است؛ چرا كه تقابل با جریان سازمان یافته ترفندهای خاص خود را دارد و اگر چه كار سادهای نیست اما امكان پذیر است؛ كاری كه بهروز حاجیلو كرد برایندی از مسائلی است كه به چهار مجهول معادله مطرح شده برمیگردد و تقابل با آن نیازمند یک تغییر كلان در سطوح مختلف دولتی و نیز فرهنگی است./918/ی701/س
عبدالصالح شمساللهی