حوزه های علمیه به برکت انقلاب اسلامی رشد کرده است
به گزاش خبرنگار سیاسی خبرگزاری رسا، آیت الله محمدجواد فاضل لنکرانی در جمع طلاب مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) مشهد به ایراد سخنرانی پرداخت و بر ضرورت تلاش و جدیت طلاب در تحصیل علم و تهذیب تأکید کرد و گفت: به برکت انقلاب اسلامی حوزههای علمیه رو به رشد است.
متن سخنان رییس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین وصل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین ولعنة الله علی اعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
این اعیادی که در ماه مبارک شعبان واقع شد و گذشت باز تبریک عرض میکنم خدمت شما فضلای بزرگوار و امیدوارم که در این بقیهی ماه شعبان خدای تبارک و تعالی عنایت خاصی به همهی مسلمانها و شیعیان خصوصاً علما و فضلا و بالأخص شما و ما داشته باشد و مبذول کند برای اینکه آمادگی کاملی پیدا کنیم برای ورود به ماه مبارک رمضان انشاءالله.
من چند جملهای صحبت میکنم و ما مثل جلسهی گذشته و بلکه بیشتر از جلسهی گذشته میخواهیم از فرمایشات آقایان استفاده کنیم که اگر نکتهی علمی یا غیرعلمیای در ذهن شریفشان هست بفرمایند که استفاده کنیم. یکی از نکاتی که در روایات بسیار جالب است و باید مورد دقت قرار بگیرد این است که اگر خدای تبارک و تعالی نسبت به عبد خودش یک عنایت خاص بکند چه آثاری دارد؟ حالا این روایتش که معروف است که «إن الله إذا أراد بعبد خیرا فقههوا فی الدین» این معروف است اما نظیر این تعبیر و آثار فراوان آمده در روایات، شاید بیش از 20 اثر این مقداری که من إجمالاً دیدم در روایات وجود دارد که اگر خدا یک انسانی را ارادهی خاص بکند البته خدا نسبت به همه ارادهی خیر دارد که این روشن است و نیاز به توضیح ندارد اما اگر یک ارادهی ویژهای نسبت به انسان بکند که انسان همیشه باید این دغدغه را داشته باشد که آیا من متعلق آن ارادهی ویژهی خدا هستم یا نیستم؟ آیا خدا به من نظر خاص دارد یا ندارد؟ مخصوصاً ما طلبهها باید این دغدغه را داشته باشیم که واقعاً برای خودمان اطمینان حاصل بشود که بله خدا ارادهی خاص دارد البته نه از باب غرور و ادعا ببینیم بالأخره این آثاری که هست و در این روایات آمده آیا این آثار در ما موجود است یا موجود نیست؟
حالا این را خودتان به متون روایی مراجعه میفرمایید و من حالا إجمالاً عرض میکنم بعضی از تعابیر را «إذا أرادالله بعبد خیرا نکت فی قلبه نکتتاً بیضا فجال القلب یطلب الحق» اصلاً خیلی آثار واضح و روشن، خدا یک نوری را در درون این انسان قرار میدهد انسان از کجا بفهمد این نور را دارد؟ « جال القلب یطلب الحق» ببیند در درونش این قلبش به دنبال حق هست یا نیست؟ در مسائل علمی میخواهد قیل و قال کند، میخواهد قدرتنمایی علمی بکند، میخواهد جدل بکند، میخواهد طرف مقابل را مغلوب بکند یا اینکه نه میخواهد حق را پیدا بکند که حق چی است؟ در سایر مسائل هم همینطور حالا خصوصاً آنکه برای ما مورد إبتلاء هست مسائل علمی هست. این فجال از همان جولان است «فجال القلب یطلب الحق» یک مراجعهای بکنیم به قلب خودمان ببینیم که آیا این مطالبهی حق در این قلب وجود دارد یا نه؟ حتی آن کسی که حوصله ندارد میگوید حالا « ثم ماذا» این کلمهی ثم ماذا را هم خوب ما یاد گرفتیم حالا بیاییم بحث کنیم مثلاً فرض کنید در یک مسئلهی فقهی یا اصولی حق چی است؟ آقایان گفتند و نوشتند و ما برای چی برویم دنبال او؟ نه قلب هر انسانی خودش باید به آن حق برسد. اگر یک کسی آمادگی و حوصلهی این را نداشته باشد و تنبلی هم بکند این معلوم میشود که آن « نکتتاً بیضا» و آن نور الهی در قلبش نیست اما اگر دنبالش هست به این زودیها قانع نمیشود و با یک جواب و یک سؤال و یک جلسه قانع نمیشود این دنبال این هست که پیدا بکند آن حق در مطلب را.
یکی از اسبابی که علمای ما در یک بحثی مثلاً میگویند 10 دلیل وجود دارد، گاهی اوقات ما حمل بر این میکنیم که اینها وقت زیادی داشتند، کار که نداشتند همهاش دنبال جعل دلیل و تراشیدن دلیل بودند، نه اینطور نبوده که این از مصداق همین « جال القلب یطلب الحق» است که همهاش میخواهند این محکمتر و قویتر بشود که این یکی از آثار است.
« إذا أراد الله بعبد خیراً الحاه أن محاسنه و جعل مساویه بین عینیه» وقتی خدا ارادهی خیر میکند خوبیهای انسان یادش میرود، من چه کار خوبی کردم یادم میرود؟ از آنطرف بدیها دائماً در جلوی چشم انسان است. ببینید آقایان اگر ما با یک رسائل و مکاسب و بحث خارج خواندن و گفتن بنشینیم و بگوییم که پس ما علممان خیلی زیاد است که این معلوم میشود خدا به ما ارادهی خیر نکرده اما اگر به هر نقطهای رسیدیم واقعاً نه اینکه حالا لفظاً و یا خضوعاً بگوییم که نه چیزی نداریم، من چیزی ندارم اصلاً کما اینکه بزرگان ما واقعاً همینطور بودند، هر کدامشان به اختلاف مراتب معدنی بودند از علم اما واقعاً میگفتند که ما چیزی نیستیم. در مقابل این همه مجهولاتی که وجود داشت خودشان و علم خودشان را کالعدم میدانستند که ما هم باید همینطور باشیم. « الحاه أن محاسنه و جعل مساویه بین عینیه و کرههوا مجالسة المعرضین أن ذکرالله» این آدم اگر خدا ارادهی خیر به او بکند از همنشینی با کسانی که معرض از ذکر خدا هستند بدش میآید. جلسهای که در آن ذکر خدا نباشد آن جلسه برایش مکروه و ناپسند است.
« إذا أراد الله بعبد خیراً طیب روحه و جسده فلا یسمع شیئاً من الخیر إلا عرفه و لایسمع شیئاً من المنکره إلا أنکره» خدا قدرت تشخیص حق از باطل را به او میدهد و میفهمد چی حق است و چی باطل؟ چی معروف است و چی منکر است میتواند خودش بفهمد اگر خدا آن اراده را داده باشد و باز یک روایت مفصلی که هست عرض کردم اینها را خودتان مراجعه کنید و واقعاً ببینید این آثار که کشف از این میکند که خدا ارادهی خیر کرده، ما دیگر اینجا نباید بگوییم که چه کنیم تا خدا ارادهی خیر در مورد ما بکند؟ اگر این آثار را در خودمان ببینیم هست باید خدا را شاکر باشیم و دیدیم نیست باید راهش را پیدا بکنیم. « إذا أراد الله بعبد خیراً شرح صدره للإسلام فإذا أعطاه ذلک أنطق لسانه بالحق و عقد قلبه علیه فعمل به» خدا سینه و دل او را باز میکند برای اسلام و ظرف اسلام قرار میدهد « شرح صدره للإسلام فإذا أعطاه ذلک أنطق لسانه بالحق» زبانش را به حق ناطق میکند و غیر از حق از این لسان بیرون نمیآید که باز این هم به نحو مطلق در همهی امور و حتی در جزئیترین امور انسان دروغ که نمیگوید هیچی، آنکه گناه کبیره است و از زبانش جز حق بیرون نمیآید، نظر میدهد نظر حق، سخن میگوید سخن حق است و در مسائل موضوعی و غیرموضوعی همه چیز « أنطق لسانه بالحق» خیلی تعبیر عجیبی است « وعقد قلبه علیه» قلب او را محکم میکند بر آن حق یعنی قلبش هم معتقد میشود به آن حق.
اگر لسان بر حق جاری شد و قلب هم ایمان به آن حق پیدا کرد نتیجهاش چی میشود؟ « فعمل به» خودش هم به او عمل میکند و اینطور نیست که حالا حرف حق بزند و خودش عمل نکند. « فإذا جمع الله له ذلک تم له إسلامه و کان عندالله إن مات علی ذلک الحال من المسلمین حقاً» این مسلمان واقعی از دنیا میرود نه مسلمان اسمی « وإذا لم یرد الله بعبد خیرا وکلهوا إلا نفسه» اگر خدا عنایت ویژه به کسی نکند و او را به خودش واگذار بکند « وکان صدره ضیغاً حرجا» اولاً سینهی او تنگ است یعنی همیشه اضطراب دارد، شما دیدید و خودتان هم تجربه کردید که انسان گاهی اوقات یک حرفی را خیلی با آرامش و راحتی و با استواری میزند که این شرح صدر دارد اما یک وقتی با اضطراب این صدرش ضیغ و حرج است «فإن جرا علی لسانه حق» اگر بر لسانش هم یک حقی جاری شود « لم یعقد قلبه علیه» اما قلبش اعتقادی ندارد « وإذا لم یعقد قلبه علیه لم یعطه الله العمل به» خدا او را موفق نمیکند که عمل کند به آن حق، حق را میگوید و دیگران هم میشنوند و ممکن است که دیگران ایمان هم پیدا بکنند و عمل هم بکنند اما این خودش چون اعتقاد قلبی ندارد عمل نمیکند. من دیگر نمیخواهم وارد مثالها و نمونهها بشوم که این هر کسی بر عهدهی خودش که این مطلب خیلی مطلب عجیبی است. اینکه خدا زبان انسان را به حق ناطق بکند و عقد قلبی هم بر او باشد و عمل هم باشد و از آن طرف در مقابلش « فإذا أشتمع ذلک علیه حتی یموت و هو علی تلک الحال کان عندالله من المنافقین» این آدم ولو حق بر لسانش هم جاری است ولو شهادتین هم گفته و به حسب ظاهر مسلمان است اما این منافق از دنیا میرود، این به عنوان « توفنی مسلماً» نمیشود و به عنوان منافق عرض میشود که از دنیا میرود.
این آثار را انشاءالله تتبع بکنیم بلکه انشاءالله برخی از اینها را ما در خودمان، در زندگیمان انشاءالله ملاحظه بکنیم که خیالمان راحت بشود که انشاءالله مورد عنایت ویژهی خدا هستیم و همین که حالا « إذا أراد الله بعبد خیرا فقههوا فیالدین» بالأخره در مورد ماها تا یک اندازهای محقق شده که البته فقاهت رسیدن به نتیجه است و ما خیلیهایمان مستمع و کاتبیم، میشنویم و حدیث و قرآن و اخلاق و استدلال را میشنویم و مستمع هستیم و کاتبیم اما « یعقد قلبه علیه» اینکه انسان بفهمد و بپذیرد این میشود فقیه ولی بالأخره در مسیر بحمدلله قرار گرفتیم و امید این داریم که به این مرحلهی فقاهت برسیم انشاءالله و امید این داریم که به آنچه که در روایات آمده ما برسیم که این از باب اینکه یک روایتی که برای همهمان موجب تذکر باشد عرض شد.
من به دنبال این روایت چندتا نکته را عرض میکنم که ما در پایان سال قرار داریم، من به نظرم میرسد که در هر سالی ما وقتی در پایان سال و در اواخر سال قرار میگیریم یک نگاهی کنیم به گذشته یعنی سال گذشته، امسال چی گیرمان آمد؟ چه بهرههای علمی خوبی بردیم ما؟ وقتی آدم میبیند میگوییم از رسائل شصت صفحه خواندیم، از مکاسب صد صفحه خواندیم، از کفایه یک جلد خواندیم و از فلان کتاب همینطور، من منظورم این نیست که این کار یومیه و عادی انسان هست. در این گذر یک سال گاهی اوقات یک نکات برجستهی علمی را خدا روزی انسان میکند که این منظور من هست یعنی فرض کنید در یک بحثی بزرگان یک حرفی زدند و شما خودتان رفتید کار کردید، فکر کردید و یک نکتهی جدید به ذهنتان رسیده، ممکن است از اول تا آخر سال هیچی به ذهن انسان نرسیده باشد و فقط ما ضبط کرده باشیم و نوشته باشیم و شنیده باشیم و تکرار کرده باشیم که این « جال القلب یطلب الحق» اگر واقعاً قلب انسان در جولان باشد و دنبال بکند این اختصاص ندارد به بحث خارج که در همین بحث سطح هم ممکن است شما در یک آیهای خدا یک نکتهای را به شما الهام بکند که تا به حال در ذهن هیچ مفسری نیامده باشد.
در یک حدیثی، یک حدیثی را طوری معنا کنید شما که در ذهن احدی نیامده باشد، منظور من این هست که در اوایل همین امسال یک فرازی از کلمات أمیرالمؤمنین را در نهجالبلاغه روزهای چهارشنبه گاهی اوقات بعضی از نکات را یادآوری میکنیم برای خودمان و فضلا در بحث، یک فراز خیلی کوتاه است که حضرت در آنجا میفرمایند که «فإن الغایت أمامکم و أن ورائکم الساعة تهدوکم خففوا تلحقوا» من در شروح نهجالبلاغه خیلی از شروح را دیدم عبارت خیلی روان است، شما به یک هدفی دارید میروید و بالأخره این عالم و این خلقت بیهدف نیست و به یک سمتی ما داریم حرکت میکنیم « و أن ورائکم الساعة» باز جلوی شما قیامت است و باز همینجا وراء را دیدم که یک عدهای گفتند که وراء به معنی پشت است و چرا حضرت کلمهی وراء را آورده در حالی که وراء از الفاظ أزداد است که هم به معنای پشت میآید و هم به معنای جلو، مثل « و من ورائهم برزخ إلی یوم یبعثون» این را کاری نداریم. میفرماید که به یک غایتی دارید حرکت میکنید و وراء و جلوی شما قیامت است و باز ساعة را دیدم که بعضیها یک تعبیراتی آوردند که ساعة یعنی همان یسئلونک أن الساعة یعنی قیامت، بعد عمده اینکه « تهدوکم» تهدو از همان هدی إلی الإبل است که میخواند و دعوت میکند شما را.
اینجا شارحین نهجالبلاغه میگویند أمیرالمؤمنین بعد که اینها را فرمود به مردم فرمود « خففوا تلحقوا» سبکبار باشید تا به قیامت ملحق بشوید حالا مثلاً به ذهن من رسید که چرا ما این را کلام أمیرالمؤمنین قرار بدهیم؟ برای اینکه آن تهدوکم شما دارید میگویید قیامت دارد میخواند، سؤال هست که قیامت به چی میخواند؟ این حرف خود قیامت است، این حرف خود باطن قیامت است یعنی قیامت دارد میگوید « خففوا تلحقوا» اگر میخواهی من را درک بکنید به راحتی با بار سبک بیایید. حالا ببینید این نکته من نمیخواهم بگویم این نکتهی خیلی عجیب و غریبی است ولی من این را مثال دارم میزنم، من هر سال پایان سال که میشود مینشینم حساب میکنم که در اصول چندتا نکتهی جدید به دست آوردم؟ در فقه چندتا نکتهی جدید به دست آمد؟ در روایات و در تفسیر؟ این هم میخواهم به شما عرض بکنم که برای خودتان یک کارنامهی اینطوری آماده بکنید و صرف خواندن کتاب و مباحثه کردن و قبول شدن و نمره گرفتن شما را قانع نکند که اگر قانع بشوید بسیار اشتباه کردید. ببینید نکتهی جدیدی داشتید یا نه؟ اگر داشتید خدا را شکر بکنید بر این لطفش اما اگر نداشتید سال بعد این را دنبال بکنید « شرح صدره للإسلام أنطق لسانه بالحق عقد قلبه علیه» اینها کی باید لسان را به حق ناطق کند؟ خدا. اینها دست خداست. در مباحث همیشه خودمان را به خدا بسپاریم که خدا برای ما یک باطن و یک پردهای از این مباحث را کنار بزند. علمای گذشته خیلی زحمت کشیدند این امانت را تا اینجا تحویل ما دادند و پردههای زیادی را کنار زدند، ما چقدر میتوانیم پردهها را کنار بزنیم و این قافلهی علم و مسائل علمی را دنبال بکنیم این یک نکته.
نکتهی دومی که میخواهم عرض بکنم این مسائل فقهی و اصولی یک تحقیقات مندمج و مرتبت به گذشتگان است یعنی آنچه که الآن ما میراثدار او هستیم زحماتی است که از قدیمین شروع کنید ابن أبیعقیل و ابن جنید إسکافی تا بیاید به شیخ مفید و سیدمرتضی و شیخ طوسی و بعد محقق و علامه و شهیدین تا برسد به شیخ انصاری، ما برای موفقیتمان باید با میراث گذشته یا تراث گذشتهمان مرتبط باشیم. نمیشود یک کسی بیاید بگوید که من چکار دارم به گذشته، چکار دارم که شیخ طوسی و علامه چی گفتند؟ هر چه میخواهند گفته باشند که آنها یک مجتهدانی بودند در زمان خودشان و یک چیزی گفتند من میخواهم ببینم که چی باید گفته باشد. درست است ولی این علم این خصوصیت را دارد که تا بر انظار گذشته و تحقیقات گذشته و روش استدلال گذشتگان ما مسلط نشویم نمیتوانیم خودمان استدلال صحیحی داشته باشیم.
این مطلب را برای این عرض میکنم که این روزها در فضای مجازی بعضی از افرادی که انسان حالا چی تعبیر بکند یک مدت زمانی در همین حوزهها هم بودند فکر میکنند فقاهت به این هست که حذف میراث گذشته را بکنند، فکر میکنند فقاهت به نادیده گرفتن روشهای اجتهادی گذشتگان است، آن وقت میآیند یک حرفهای عجیب و غریبی میزنند که واقعاً در مخیلهی هیچ متفقهی وجود ندارد و یا میگویند اگر زمان و مکان در اجتهاد دخالت دارد پس فقیه باید بتواند وقت اوقات نماز را تغییر بدهد این خیلی تعجب است یک کسی این تعبیر را بکند که این نفهمیده اجتهاد را، نفهمیده تأثیر زمان و مکان را در اجتهاد که یک چیزی به گوشش خورده و ذهنش همینطور سیر دارد میکند و فکر میکند که اینها هم قابل تغییر است، اینها قابلیت تغییر ندارد. زمان و مکان در اجتهاد یعنی آن شرایط موجود را انسان در نظر بگیرد اما باید در چارچوب اصلی، ما که نمیتوانیم وقت نماز صبح را تغییر بدهیم، ما که نه هیچ پیغمبری هم نمیتوانست تغییر بدهد، ائمه هم نمیتوانستند تغییر بدهند و از باب اینکه « حفظت شیئاً و قابت أنک أشیاء» یک چیزی شنیدند اما هزار مطلب اصلی را نفهمیدند.
این را برای این عرض میکنم که اگر بخواهیم به این ورطهی این چنینی نیفتیم که یک افرادی بعد از پنجاه شصت سال یک حرفهای عجیب و غریب این چنینی میزنند که این راهش ارتباط با میراث گذشته است که هر کسی در فقه قدما تبرز بیشتری پیدا بکند در زمان معاصر اجتهاد او قویتر خواهد شد و آن کسی که منقطع از فقه و اجتهاد قدما باشد این نمیتواند یک مجتهد قابل قبولی در زمان ما باشد که اصلاً نمیتواند مجتهد باشد لذا من عرضم این است که در این درسها و بحثها اتصال به قدما و اجتهاد قدما، فقه قدما و کلمات آنها و نحوهی برخورد آنها با متون دینی که آنها قریبالعصر معصومین علیهم السلام بودند نحوهی برخورد آنها با متون دینی و آیات و روایات این باید مدنظر باشد.
اجتهاد علامه شهیدین حلقهی تکامل یافته و آن نسخهی تکاملیافتهی اجتهاد قبل از شیخ در خود شیخ تبلور ایجاد کرد، این جمله را تقاضا میکنم دقت کنید که اینها مسائل کلیدی مهمی است شاید الآن به عمق عرائض من شما نرسید اما بعد که این کتابها را مشغول شدید خوب متوجه خواهید شد، کسی که با اجتهاد شیخ و روش اجتهادی شیخ که روش اجتهادی شیخ چگونه در یک مسئلهای وارد میشود و چگونه خارج میشود. وقتی این روش را مطالعه کند میبیند این نتیجهی زحمات اجتهادی و استنباطی گذشتگان است البته با یک ابتکاراتی، با یک ابداعات جدیدی که هم در فقه و هم در اصول مرحوم شیخ انصاری داشته، با این روش اجتهادی ما میتوانیم نیازهای زمان امروز را جواب بدهیم. با این روش اجتهادی شیخ است که امروز مسائل مستحدثهای که در این عالم بشری به وجود آمده در مسائل اقتصادی و در مسائل عبادی و در غیر اینها ما میتوانیم پاسخ بگوییم، حالا این نمونه خیلی زیاد دارد.
امروز در بحث معاملات، معاملات جدیدی که دارد به بازار میآید و آمده، اگر یک فقیهی بخواهد این معاملات را پاسخگو باشد این تا با روش اجتهادی شیخ آشنا نباشد هرگز نمیتواند پاسخ بدهد، اینکه عرض میکنم هرگز با مطالعه، نه با مطالعهی یک روز و دور روز که با مطالعهی 30 سال دارم به شما عرض میکنم. امروز یک پولی آمده در بازار به نام بیتکوین که نمیدانم آقایان شنیدند این لفظ را یا نه که در برخی از کشورهای دنیا به جای دلار و یورو و اینها از این بیتکوین دارند به عنوان سمن معامله و پول استفاده میکنند، کی میتواند بگوید که این احکامی که در پول جاری میشود در این میشود جاری کرد یا نمیشود؟ این باید مباحث شیخ را دیده باشد و خودش هم یک مطالعات موضوعشناسی هم کنارش بکند تا بتواند این را جواب بدهد.
من این مطالبی که عرض میکنم برای این است که مبادا در ذهن کسی خطور کند که این کتاب شیخ انصاری که مال چند دههی قبل است و برای چی این کتاب را بخوانیم، ما که نمیخواهیم مقلد شیخ بشویم، ما که نمیخواهیم از شیخ تقلید کنیم و بگوییم احکامش اینطوری بوده، نه مکاسب خواندن یعنی روش اجتهاد را طلبه یاد بگیرد و عرض کردم روش اجتهادی که برآمده و تکاملیافتهی روش اجتهاد ابن جنید که آنها میگویند قدیمین و بعد میآید شیخ مفید و شیخ طوسی و سید مرتضی قبل از اینها تا میرسد به شهیدین و مرحوم شیخ انصاری، این اجتهاد شیخ نتیجهی زحمات تمام این گذشتگان است و این را کسی نگوید که به چه دردی میخورد، ما میخواهیم با روش اجتهادی آشنا بشویم، روش اجتهادیای که ما الآن دقیقتر و قویتر از این نداریم. بعضیها میگویند در کتاب مکاسب مثلاً کجا راجع به بورس حرف زده، حرف نزده باشد ولی کتاب مکاسب به شما میگوید به آدابی که در باب تجارت استدلال میشود چطوری باید استدلال کرد.روایاتی که در مسائل اقتصادی را میشود استدلال کرد اینهاست، احتمالات، نتایج که ما از همانها هم میتوانیم استفاده کنیم در مسائل مستحدثه به کار ببریم.
شما ببینید یکی از بحثهای معروف امروز دنیا بحث کپیرایت است، این بحث کپیرایت اگر واقعاً کسی مکاسب شیخ را قوی بخواند میتواند وارد این بحث بشود که آقا اصلاً چیزی به نام کپیرایت داریم یا نداریم؟ این حرف قابل قبول هست یا نیست؟ قابل نقل انتقال هست یا نیست؟ فقهای ما در این زمینه بحث کردند و خود من هم یک بحث مفصلی در همین کتابالبیع من موفق بودم حدود 9 سال خارج بیع تحریرالوسیله را مطرح کردم و نوارهایش هم در سایت موجود است، این بحث کپیرایت را مفصل بحث کردم و توجه به همین مبانیای که از مرحوم شیخ یاد گرفتیم و اصول هم همینطور است. مسائل مربوط به شیخ واقعاً به فقیه یاد میدهد که چه چیزی میتواند در میدان استنباط حجت قرار بگیرد، دلیل قرار بگیرد که حالا بحثهایش هم را هم اجمالاً میدانید، بحث مباحث اصول عملیه مباحث بسیار مهمی است و بحث تعابیر و تراجیح به شما عرض بکنم عباراتی مرحوم شیخ دارد که واقعاً فهمش بسیار مشکل است و اگر یک طلبه بر تعابیر و تراجیح مسلط نباشد قدرت بر استنباط ندارد. این آقایانی که میگویند رفتارهای شیخ به چه دردمان میخورد از ایشان بپرسید فرق بین تعابیر و تزاهم چی است؟ نمیتوانند پاسخ بدهند. مرجهات باب تعابیر چی است؟ مرجهات باب تزاهم چی است؟
شما ببینید امروز، نمیخواهم وقتتان را خیلی بگیرم که انشاءالله برنامهی امتحانتان زودتر شروع بشود، شما ببینید یک مطلب الأهم فیالأهم که در السنهی عموم مردم هم هست، در تزاهم بین اهم و مهم یک سالی میرسد در زمان امام، امام رضوانالله تعالی علیه، در زمان رهبری معظم انقلاب میفرمایند فعلاً باید حل بشود. فقیه است که میتواند بفهمد چی أهم است در این زمان و چی مهم است؟ اگر با مسئلهی حج اعتبار مسلمین یا امنیت مسلمین تزاهم پیدا کرد خدا هم مقدم است و آن وقت همین ترجیح به اهمیت در بحث تعابیر و تراجیح میگویند یک مباحث بسیار مهم و کاربردی، در بحث استسحابش هم همینطور که من گاهی اوقات بعضی از نمونهها را گفتم و الآن نمیخواهم اینجا وقت را بگیرم فقط میخواهم بگویم که آقایان محترم باور قوی بر این کتابها داشته باشید، من هم توقع ندارم که با یک سخنرانی شما این باور قوی را در خودتان ایجاد کنید که شدنی هم نیست اما وقتی شروع کردید با اساتید محترمتان از آنها بخواهید که ارزش این کار شیخ را برای ما روشن بکنید، ارزش کار آخوند را و روش کار آخوند را برای ما روشن بکنید.
ما امروز به برکت انقلاب حوزههای ما رو به رشد است، حوزههای ما و فضلا و محققین ما آمادگی دارند برای اینکه پاسخ بدهند به نیازهای بشر، نیازهای کشور خودمان، نیازهای انقلاب خودمان. چقدر ما مسائل جدید داریم، من نمیخواهم اینجا راجع به ارزش اصل فقه و اصول برای شما بگویم هیچ علمی به اندازهی علم فقه گستردگی ندارد. تاریخ تتور علم فقه را شما ببینید اصلاً با تاریخ سایر علوم مقایسه بکنید، قابل مقایسه نیست و آن وقت در زمان ما هزاران مسئله در مسائل سیاسی، هزاران مسئله در مسائل پزشکی، در مسائل خانواده، در مسائل زنان، در مسائل هنر، در مسائل رسانه اینها را کی باید جواب بدهد؟ این مسائل را کی باید جواب بدهد؟ اینها را نیاز داریم به فقهای خیلی قوی، آگاه، آشنای به زمان، زمان را بشناسد و با توجه به شناخت زمان بتواند پیاده کند. ما واقعاً باید یاد کنیم از امام بزرگوار رضوان الله تعالی علیه که حق بزرگی بر همهی کشور و بر همهی مستضعفین، ولی حق امام بر حوزهها بیشتر از جای دیگر است که به حوزه به برکت این انقلاب یک روح تازهای دمیده شده و یک حرکت خوبی انجام میدهد. البته گرفتاریهای طلبهها زیاد است، این گرفتاریهایی که طلاب در این زمان از جهت معیشتی دارند این به مراتب از گذشته بیشتر است ولی اینطرف قضیه اینکه میدان آماده است برای اینکه طلاب رشد بکنند که این مراکز فقهی، ما الآن در بیست و دومین سالی است که مراکز فقهی دارد به کار خودش ادامه میدهد و این از عنایات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است و ما تا به حال نتایج خوبی داشتیم، شما که میخواهید وارد بشوید انشاءالله در این مرکز یا حالا اگر ما توفیقی نداشتیم که خدمتتان در اینجا باشیم حتماً من سفارش میکنم این رسائل و مکاسب و کفایه را با برنامهی دقیق بخوانید. ما نتایج خیلی خوبی تا به حال هم در مرکز قم داشتیم و هم در اینجا، از همینجا عدهی زیادی از اساتید برجستهی حوزهی علمیهی خراسان هستند و یا برخیشان مدارسی را اینطرف و آنطرف تشکیل دادند.
من از مسئولین محترم مرکز فقهی حضرت حجت الإسلام والمسلمین حاج آقای رجایی، حضرت حجت الإسلام والمسلمین حاج آقای اسکندری و آقازادهی محترم حاج آقای رجایی و اساتیدی که در این مرکز هستند از همه تشکر میکنم و برای ما افتخار است خدمتگزاری به طلبهها، خصوصاً طلبهی انقلابی. برای ما مسئلهی انقلاب بسیار مهم است که مجال نیست که الآن بخواهم وارد این بحث بشوم که برای ما خدمت به طلبهها و تربیت طلبه این یکی از افتخارات است و ما هیچ توقعی از آقایان نداریم و آنهایی که در این مجموعه میآیند إلا درس، إلا تعهد، إلا بنای بر خدمتگزاری به اسلام و مکتب شیعه و انقلاب و غیر از این برای ما نیست و امیدوارم که انشاءالله دست عنایت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر یکایک ما و بر همهی ما این دست مبارکشان انشاءالله باشد و با دعاها و ادعیهی ذاتی آن حضرت ما عمر خودمان را به پایان برسانیم.