یادداشت؛
آمریکا نقش اول سریال انقلابهای مخملین
داستان تکراری کودتا و انقلابهای مخملین با نقشآفرینی و حمایت آمریکا و سرویسهای اطلاعاتی-جاسوسی این کشور، قصه تمامنشدنی دهها سال گذشته جهان است.
به گزارش خبرگزاری رسا، داستان تکراری کودتا و انقلابهای مخملین با نقشآفرینی و حمایت آمریکا و اندیشکدهها و سرویسهای اطلاعاتی-جاسوسی این کشور، قصه تمامنشدنی دهها سال گذشته جهان است.
دیگر حتی نیازی به انتظار برای گذشت چند دهه جهت انتشار اسناد CIA هم نیست تا پی ببریم که آیا آمریکا در وقوع انقلاب مخملین در فلان کشور اروپای شرقی، آمریکای جنوبی، آفریقا یا آسیا نقشه داشته یا خیر؛ هنوز ۲۴ ساعت از شورش در ونزوئلا نگذشته بود که کفتارهای کراواتی کاخسفید حمایت خود را از «گوایدو» رهبر شورشیان اعلام میکنند و بلافاصله نیز خبرگزاری آسوشیتدپرس با تیتر «ونزوئلا نخستین کشور در آمریکای لاتین نیست که آمریکا در آن دخالت میکند»، بر دخالت قطعی آمریکا در شورشهای ونزوئلا صحه میگذارد.
بر اساس گزارش سال ۲۰۱۶ واشنگتنپست، آمریکا از دهه ۵۰ میلادی به این سو با استفاده از «دکترین ترومن» حداقل ۷۲ بار در کشورهای جهان اقدام به کودتا کرده است.
واشنگتنپست در گزارش دیگری که ۴ بهمن ۹۷ منتشر کرده، ضمن اذعان به تلاش آمریکا برای برپایی یک حکومت لیبرالـ دموکرات در ونزوئلا به جای «نیکلاس مادورو» که دولت او هم مشابه مصدق طی یک انتخابات کاملا دموکراتیک بر سر کار آمده، به تاریخچه مختصری از دخالتهای ایالات متحده در آمریکای لاتین و آمریکای مرکزی اشاره میکند.
کشورهای پاناما، کوبا، مکزیک، گواتمالا، برزیل، آرژانتین، شیلی، نیکاراگوئه، هائیتی و گرنادا، از جمله کشورهایی بودهاند که آمریکا با دخالت مستقیم سعی در برکناری حکومتهای مایل به شوروی سابق یا ابقای حکومتهای راستگرا در آنها داشته است.
اینها البته برخی موارد دخالتهای آمریکا در کشورها بوده است که مربوط به دوره جنگ سرد و قبل از فروپاشی شوروی است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز با توجه به مواضع ضد آمریکایی و ضدسرمایهداری برخی جمهوریهای استقلال یافته در شرق اروپا و همچنین برخی کشورهای همپیمان شورویسابق نظیر کوبا، ونزوئلا و هندوراس نیز شاهد تلاشهای مستمر آمریکا برای کودتای نظامی و انقلابهای مخملین بودهایم.
اتفاقا ۲ نمونه متاخر آن در آمریکای جنوبی مربوط به کودتای ناموفق سال ۲۰۰۲ علیه هوگو چاوز، رئیس جمهور سابق ضدآمریکایی ونزوئلا و کودتای سال ۲۰۰۹ در هندوراس است که طی آن «خوزه مانوئل زلایا» رئیس جمهور قانونی این کشور که او هم مواضع ضدآمریکایی داشت، برکنار و تبعید شد.
در اروپای شرقی نیز نمونه کم نیست؛ انقلاب رنگی در یوگسلاوی در سال ۲۰۰۰ که در آن «اسلودان میلوشوویچ» رئیس جمهور این کشور مجبور به استعفا شد، انقلاب موسوم به «گل سرخ» در گرجستان در سال ۲۰۰۳ که با رهبری میخائیل ساکاشویلی (متمایل به آمریکا)، به برکناری «ادوارد شواردنادزه» انجامید و بعدها در سال ۲۰۰۵ جرج سوروس مجارستانی-آمریکایی، پدر انقلابهای مخملین و صاحب بنیاد صهیونیستی «جامعه باز» در تفلیس گرجستان ابراز خوشحالی میکند که بنیادش [با کمک ۴۲ میلیون دلاری]، جامعه مدنی گرجستان را برای انقلاب گل سرخ آماده کرده است، انقلاب نارنجی اوکراین در سال ۲۰۰۴ و چندین مورد دیگر در چکسلواکی، قرقیزستان و لهستان، نمونههای دخالتهای آمریکا در مناسبات سیاسی کشورها در جهت تغییر سران آنهاست.
گلوبال ریسرچ نیز در گزارش ۲ بهمن ۹۷ با انتشار لیستی بلندبالا موسوم به «آمریکا گیت» از کشورهایی که آمریکا بعد از جنگ دوم جهانی در جهت تغییر حاکمان و ایدئولوژی کشورها در امور آنها دخالت کرده، منتشر کرد.
در این لیست نام کشورهایی نظیر چین (۱۹۶۰-۱۹۴۹)، آلبانی (۱۹۵۳)، آلمان شرقی (۱۹۵۰)، ایران (۱۹۵۳)، گواتمالا (۱۹۵۴)، کاستاریکا (۱۹۵۰)، سوریه (۱۹۵۶)، مصر (۱۹۵۷)، اندونزی (۱۹۵۸)، عراق (۱۹۶۳)، ویتنام شمالی (۷۳-۱۹۴۵)، کامبوج (۷۰-۱۹۵۵)، لائوس (۶۰-۱۹۵۸)، اکوادور (۶۳-۱۹۶۰)، کنگو (۱۹۶۰)، فرانسه (۱۹۶۵)، برزیل (۶۴-۱۹۶۲)، جمهوری دومنیکن (۱۹۶۳)، کوبا (۱۹۵۹ تاکنون)، بولیوی (۱۹۶۴)، اندونزی (۱۹۶۵)، غنا (۱۹۶۶)، شیلی (۷۳-۱۹۶۴)، یونان (۱۹۶۷)، کاستاریکا (۷۱-۱۹۷۰)، بولیوی (۱۹۷۱)، استرالیا (۷۵-۱۹۷۳)، آنگولا (۱۹۷۵)، زئیر (۱۹۷۵)، پرتغال (۷۶-۱۹۷۴)، جامائیکا (۸۰-۱۹۷۶)، چاد (۸۲-۱۹۸۱)، گرنادا (۱۹۸۳)، یمن (۸۴-۱۹۸۲)، فیجی (۱۹۸۷)، لیبی (۱۹۸۰)، نیکاراگوئه (۹۰-۱۹۸۱)، پاناما (۱۹۸۹)، بلغارستان (۱۹۹۰)، آلبانی (۱۹۹۱)، عراق (۱۹۹۱)، افغانستان (۱۹۸۰)، سومالی (۱۹۹۳)، یوگسلاوی (۲۰۰۰-۱۹۹۹)، اکوادور (۲۰۰۰)، ونزوئلا (۲۰۰۲) و هائیتی (۲۰۰۴) دیده میشود.
اما در این رابطه ذکر چند نکته ضروری به نظر میرسد:
یکم- مشاهده کشورهایی که دولت آنها با دخالت آمریکا دستخوش تغییر شده و به نوعی سوژه کودتا یا انقلابهای مخملین بودهاند بخوبی نشان میدهد آنچه مد نظر ایالات متحده بوده است، نه الزاما برقراری دموکراسی یا حکومتهای مردمی، بلکه بر سر کار آمدن حکومتهای همسو با برنامهها و اهداف آمریکا بوده است که هژمونی آمریکا را به رسمیت بشناسند و اگر در کشوری این امر مهم با حکومت دیکتاتوری یا هر مدل و ایدئولوژی حکومتی دیگری محقق میشده است، آمریکا ابایی نداشته که آن را به رسمیت بشناسند و از آن حمایت کند.
دولت محمد مصدق در ایران و دولت فعلی نیکلاس مادورو در ونزوئلا نمونههایی از دولتهایی هستند که کاملا دموکراتیک بر سر کار آمدهاند، ولی آمریکا از پذیرش رسمی آنها امتناع ورزیده و سعی در برکناری آنها به شیوهای نرم داشته است و برعکس، دوره دوم حکومت محمدرضا پهلوی که بعد از کودتای سال ۱۳۳۲ آغاز شد و حتی حکومت فعلی عربستان، نمونه خوبی از حکومتهای دیکتاتوری و غیردموکراتیک بوده و هستند که، چون منافع آمریکا را تامین کردهاند و هر یک در زمان خود به «گاو شیرده» برای آمریکا تبدیل شدهاند، آمریکا لزومی به تغییر آنها احساس نکرده است.
دوم- اگر قبل از فروپاشی شوروی با دکترین ترومن، شاهد ایجاد و تقویت «ناتوی نظامی» برای ممانعت از گرایش کشورها به مارکسیسم و کمونیسم هستیم-مشابه جنگهای متعدد و طولانی که در کشورهایی نظیر ویتنام اتفاق افتاد- پس از فروپاشی شوروی نیز کاخ سفید با کمک بازوهای برنامهریزی و اطلاعاتی خود یعنی اندیشکدههای وابسته به سرویسهای اطلاعاتی، با «ناتوی فرهنگی» سعی در تغییر دولت کشورهایی که به لحاظ فرهنگی و ایدئولوژیک، غیرهمراستا با منافع آمریکا بوده و به لحاظ سیاسی نیز زیر بار هژمونی آمریکا نرفتهاند، داشته است.
اتاقهای فکری نظیر وودرو ویلسون یا Wilson Center وابسته به لابی آیپک، NED بازوی فکری CIA، همچنین «بنیاد جامعه باز» با رهبری جرج سوروس، بنیاد دفاع از دموکراسی، بنیاد مارشال و دهها اندیشکده دیگر که با طرحریزیهای استراتژیک مبتنی بر انگارههای لیبرالیسم و با کلیدواژههایی نظیر جامعه مدنی، جامعه باز، حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیتها و توسعه و با تربیت و پرورش مهرههای غربگرا و وطنفروش کشورها، پروژههای انقلاب مخملین یا کودتا را تئوریپردازی کردند.
«جین شارپ» یکی از نظریهپردازانی بود که نسخههای «خشونتپرهیز» او با الهامگیری از روش مبارزاتی گاندی و مارتین لوترکینگ در دهه ۹۰ میلادی و پس از آن، در بسیاری از کشورها به عنوان خط مشی مبارزاتی به مخالفان دیکته میشد و اتفاقا در دهههای ۷۰ و ۸۰ شمسی، در دوره اصلاحات نیز توسط مهرههای نفوذی نظیر رامین جهانبگلو به جامعه شبهروشنفکری ایران در محافل دانشگاهی، مطبوعاتی و سینمایی تزریق شد و به صورت مستقیم و غیرمستقیم زمینهساز فتنههای ۷۸ و ۸۸ در کشور شد.
سوم- حمایت این روزهای جریانهای رادیکال اصلاحطلب- که از حامیان و هادیان فتنه ۷۸ و ۸۸ بودهاند- از جنبش اعتراضی مردم ونزوئلا و ذوقزدگیشان از شورش حامیان «گوایدو» در شرایطی که طی سالیان اخیر مرتبا بر طبل «اتحاد ملی» و رفع حصر سران فتنه برای وحدت و یکپارچگی جریانهای سیاسی
میکوبیدند، نشاندهنده یک نفاق در خط مشی آنهاست که به کلیدواژه اتحاد ملی نه به عنوان تغییر راهبردی رویه، پس از ماجرای خسارت بار فتنه ۸۸، بلکه به مثابه یک تاکتیک مینگرند و مترصد فرصتی دوباره برای ایجاد فتنه هستند. /۱۰۱/۹۶۹/م
میکوبیدند، نشاندهنده یک نفاق در خط مشی آنهاست که به کلیدواژه اتحاد ملی نه به عنوان تغییر راهبردی رویه، پس از ماجرای خسارت بار فتنه ۸۸، بلکه به مثابه یک تاکتیک مینگرند و مترصد فرصتی دوباره برای ایجاد فتنه هستند. /۱۰۱/۹۶۹/م
منبع: وطن امروز
ارسال نظرات