در جلسه درس خارج فقه نظام سیاسی مطرح شد؛
استبداد و دموکراسی غربی یک ریشه دارند
آیتالله اراکی: ریشه دموکراسی غربی و استبداد یکی است و آن این است که یک انسان میتواند خودبهخود از دیگران برتر باشد.
به گزارش خبرگزاری رسا، با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمهها در سالهای اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پر اهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعه جهان اسلام و جامعه جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند.
در همین راستا سلسله دروس استاد آیتالله محسن اراکی دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی میتواند ارائهدهنده بینشی نو و دقیق در این باب باشد.
تفاوت ابتلائات امتهایی که با حکومت الهی پیمان بستهاند با سایر امتها
در ابتدا ذکر نکتهای لازم است که در قوم بنیاسرائیل میفرماید: «وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا ما فیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» ما کوه را بر سر آنها آویزان کردیم. این بعدازآن بود که آنها اعلام اطاعت و نصرت کردند. وقتی قوم و امت شکل میگیرد که دیگر وظایف دیگری داشته و خدا هم رفتار دیگری با آنها میکند؛ این مطلب مهمی است که بعدها باید در علمالاجتماعی به آن پرداخته شود- قوانین امت اسلامی یعنی امتی که با پیمان نصرت و اطاعت به حاکم میپیوندد، با سنتها و یپمان امتی که داخل این نشده متفاوت است.
ابتلائاتی که این امت میبیند تا آمادگی برای انجام این وظیفه پیدا کند فرق میکند با ابتلائاتی که امتهای دیگر میبینید، ممکن است خداوند امتها دیگر را رها کند، اما با این امت کار دارد. تا این امت را آماده کرده و صیقل داده بتوانند این مهم و این مسئولیت بزرگ را بر عهده بگیرند.
موجودیت یک حکومت عدل بستگی به اراده مردم دارد
خلاصه حرف این است که موجودیت یک حکومت عدل بستگی به اراده مردم دارد؛ میگوییم اراده مردم یعنی چه؟ معنی اراده مردم به معنای حق این نیست که حق دارند بخواهند و حق دارند نخواهند، خیر؛ بلکه به معنای این است که اگر خواستند این حکومت شکل خواهد گرفت و اگر نخواستند این حکومت دیگر شکل نخواهد گرفت. اما از لحاظ شرعیت و مسئولیت باید بخواهند، لذا میفرماید: «قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ» یعنی بله میتوانید اطاعت نکنید، اما اگر اطاعت نکردید مسئولیت آن بر عهده خود شماست.
در اینجا مردم فاعل حکومت هستند نه قابل. حال اگر از مقبولیت همین را اراده کردند ما هم همین را میپذیریم منتها واژه مقبولیت واژه قبول را میرساند؛ یعنی گویا چیزی است که مردم فقط باید قابل آن باشند، اما مردم فاعل آن هستند نه قابل. یعنی حکومت موجد و فعل مردم است. معنی مسئولیت دارند هم همین است و اگر فعل آنها نبود که چنین مسئولیتی ندارند. اصلاً با این مثال زدیم؛ به سراغ فقه فردی میرویم و نسبت به آن هم به همین شکل است.
الان خداوند میفرماید نماز واجب است، این وجوب از کجا میآید؟ از خدا میآید، اما چه کسی باید این کار را کند؟ نماز فعل من و شماست، اما آن کسی که میگوید: «باید» چه کسی است؟ تنها خدای متعال است و غیر از خداوند متعال کسی حق گفتن باید را ندارد. شما نمیتوانید به من بگویید باید این کار را کنید و من هم نمیتوانم به شما بگویم که باید این کار را کنی. من از خودم هیچ حق الزامی نسبت به شما ندارم و اراده من اعلی از اراده شما نیست.
گفتهایم که این الله اکبر و سبحان ربی الاعلی و سبحان ربی العظیم و این نماز ما از اول و آخر تقریباً همه تمرین اعتقاد و پایبندی به حاکمیت خدا و تفهیم حاکمیت است. میگوید او اعلی و عظیم است، او بزرگ و متکبر و قدوس است، لذا او حق دارد باید و نباید بگوید، باید را او میگوید. اینجا مسئولیت من و شما این است که در برابر باید او تسلیم باشیم.
«فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً» قبل از آن چیست؟ آیات سوره نساء از آیه ۵۹ تا ۶۵ یک پک حاکمیتی کامل است؛ یعنی کاملاً نظریه حاکمیت اسلام در این آیات است.
تفاوت ابتلائات امتهایی که با حکومت الهی پیمان بستهاند با سایر امتها
در ابتدا ذکر نکتهای لازم است که در قوم بنیاسرائیل میفرماید: «وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا ما فیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» ما کوه را بر سر آنها آویزان کردیم. این بعدازآن بود که آنها اعلام اطاعت و نصرت کردند. وقتی قوم و امت شکل میگیرد که دیگر وظایف دیگری داشته و خدا هم رفتار دیگری با آنها میکند؛ این مطلب مهمی است که بعدها باید در علمالاجتماعی به آن پرداخته شود- قوانین امت اسلامی یعنی امتی که با پیمان نصرت و اطاعت به حاکم میپیوندد، با سنتها و یپمان امتی که داخل این نشده متفاوت است.
ابتلائاتی که این امت میبیند تا آمادگی برای انجام این وظیفه پیدا کند فرق میکند با ابتلائاتی که امتهای دیگر میبینید، ممکن است خداوند امتها دیگر را رها کند، اما با این امت کار دارد. تا این امت را آماده کرده و صیقل داده بتوانند این مهم و این مسئولیت بزرگ را بر عهده بگیرند.
موجودیت یک حکومت عدل بستگی به اراده مردم دارد
خلاصه حرف این است که موجودیت یک حکومت عدل بستگی به اراده مردم دارد؛ میگوییم اراده مردم یعنی چه؟ معنی اراده مردم به معنای حق این نیست که حق دارند بخواهند و حق دارند نخواهند، خیر؛ بلکه به معنای این است که اگر خواستند این حکومت شکل خواهد گرفت و اگر نخواستند این حکومت دیگر شکل نخواهد گرفت. اما از لحاظ شرعیت و مسئولیت باید بخواهند، لذا میفرماید: «قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ» یعنی بله میتوانید اطاعت نکنید، اما اگر اطاعت نکردید مسئولیت آن بر عهده خود شماست.
در اینجا مردم فاعل حکومت هستند نه قابل. حال اگر از مقبولیت همین را اراده کردند ما هم همین را میپذیریم منتها واژه مقبولیت واژه قبول را میرساند؛ یعنی گویا چیزی است که مردم فقط باید قابل آن باشند، اما مردم فاعل آن هستند نه قابل. یعنی حکومت موجد و فعل مردم است. معنی مسئولیت دارند هم همین است و اگر فعل آنها نبود که چنین مسئولیتی ندارند. اصلاً با این مثال زدیم؛ به سراغ فقه فردی میرویم و نسبت به آن هم به همین شکل است.
الان خداوند میفرماید نماز واجب است، این وجوب از کجا میآید؟ از خدا میآید، اما چه کسی باید این کار را کند؟ نماز فعل من و شماست، اما آن کسی که میگوید: «باید» چه کسی است؟ تنها خدای متعال است و غیر از خداوند متعال کسی حق گفتن باید را ندارد. شما نمیتوانید به من بگویید باید این کار را کنید و من هم نمیتوانم به شما بگویم که باید این کار را کنی. من از خودم هیچ حق الزامی نسبت به شما ندارم و اراده من اعلی از اراده شما نیست.
گفتهایم که این الله اکبر و سبحان ربی الاعلی و سبحان ربی العظیم و این نماز ما از اول و آخر تقریباً همه تمرین اعتقاد و پایبندی به حاکمیت خدا و تفهیم حاکمیت است. میگوید او اعلی و عظیم است، او بزرگ و متکبر و قدوس است، لذا او حق دارد باید و نباید بگوید، باید را او میگوید. اینجا مسئولیت من و شما این است که در برابر باید او تسلیم باشیم.
«فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً» قبل از آن چیست؟ آیات سوره نساء از آیه ۵۹ تا ۶۵ یک پک حاکمیتی کامل است؛ یعنی کاملاً نظریه حاکمیت اسلام در این آیات است.
بلکه میتوان از آیه قبل هم حساب کرد؛ «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیراً» بعد «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً * أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیداً * وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنافِقینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً * فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ ثُمَّ جاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفیقاً * أُولئِکَ الَّذینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغاً» تا به اینجا میرسد: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً» در حقیقت رسل برای چه آمدند؟ برای امر و فرمان آمدند.
یک وقتی فکر میکردم که چرا مدام میفرماید لیطاع؟! چرا نمیگوید: لیأمر؟ زیرا اطاعت فرع بر امر است. چرا نمیفرماید: لیحکم؟ نکته عبارت این است که حاکم خداست؛ من حاکم هستم، امر، امر من است و این یک نکتهای است. ما او را فرستادهایم تا «إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» معلوم میشود که امر متعلق به اوست. تا آیه بعد که میفرماید: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً». کاری که مردم میکنند این است و همه جا به همین شکل است.
ریشه دموکراسی غربی و استبداد یکی است
اینکه میگویند حق حاکمیت ازان ملت و مردم است -را در آینده روشن خواهیم کرد که- از فریبهای بزرگی است که دموکراسی و تمدن غربی معاصر بر سر جامعه بشر سوار کرده است. این موضوع قابل تحقق نیست به دلیل اینکه شما نمیتوانید ارادهای را برتر اراده خود کنید. هیچ ارادهای برتر از خودش نمیشود این اصلِ عقلی است که فاقد الشی لا یعطی.
یک وقتی فکر میکردم که چرا مدام میفرماید لیطاع؟! چرا نمیگوید: لیأمر؟ زیرا اطاعت فرع بر امر است. چرا نمیفرماید: لیحکم؟ نکته عبارت این است که حاکم خداست؛ من حاکم هستم، امر، امر من است و این یک نکتهای است. ما او را فرستادهایم تا «إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» معلوم میشود که امر متعلق به اوست. تا آیه بعد که میفرماید: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً». کاری که مردم میکنند این است و همه جا به همین شکل است.
ریشه دموکراسی غربی و استبداد یکی است
اینکه میگویند حق حاکمیت ازان ملت و مردم است -را در آینده روشن خواهیم کرد که- از فریبهای بزرگی است که دموکراسی و تمدن غربی معاصر بر سر جامعه بشر سوار کرده است. این موضوع قابل تحقق نیست به دلیل اینکه شما نمیتوانید ارادهای را برتر اراده خود کنید. هیچ ارادهای برتر از خودش نمیشود این اصلِ عقلی است که فاقد الشی لا یعطی.
شما خود حق حاکمیت ندارید حال میخواهید حق حاکمیت را به دیگری بدهید؟ اگر بگویید دارید این همان چیزی است که حق استبداد را توجیه میکند، مستبد هم میگوید من حق حاکمیت دارم و حق دارم که ارادهام برتر از دیگران باشد؛ لذا گفتهایم که ریشه دموکراسی غربی و استبداد یکی است و آن این است که بشر میتواند از دیگران برتر باشد و یک انسان میتواند خودبهخود از دیگران برتر باشد.
بر روی این اساس ما میگوییم وجود یک حکومت [نیاز به قبول کردن ندارد.]البته اگر از مقبولیت همین را اراده میکنید قبول، اما بر سر این نکته حرف داریم که جامعه نسبت به مسأله حاکمیت قابل نیست؛ یعنی یک حاکمیت موجود و حاکمیت بالفعلی وجود ندارد که مردم نسبت به آن فقط نقش قبول را ایفا کنند.
حاکمیت به معنای مشروعیت وجود دارد یعنی حاکمی که حق حاکمیت دارد این است و این مفروق عنه است. امروز همین آیه را میخواندم؛ «لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ وَ ادْعُ إِلى رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلى هُدىً مُسْتَقیمٍ» خیلی وقتها فکر میکردم که این به چه معناست؟
حاکمیت به معنای مشروعیت وجود دارد یعنی حاکمی که حق حاکمیت دارد این است و این مفروق عنه است. امروز همین آیه را میخواندم؛ «لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ وَ ادْعُ إِلى رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلى هُدىً مُسْتَقیمٍ» خیلی وقتها فکر میکردم که این به چه معناست؟
تا وقتی این روایت کثیره را در منابع اهل سنت دیدم که میگویند: «بایعنا رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله بیعة الحرب على السمع و الطاعة فی عسرنا و یسرنا و منشطنا و مکرهنا و أثرة علینا، و أن لا ننازع الأمر أهله» میخواهد این نکته را بگوید که مسأله امر و مسأله فرمانروایی تمام شده است و فرمانروا خداست و تو (ای رسول) مسئول آن هستی و «فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ» کسی نباید با تو رقابت در این مسأله کند.
«لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ» هر امتی روش و قانونی با خود دارد و قانون ما این است که «فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ» فرمانروا خداست و کسی حق منازعه و رقابت با تو در مسأله حاکمیت را ندارد. حال بیعت ما با رسول خدا (ص) بر این اساس بود که «بایعنا رسول اللّه (ص) بیعة الحرب على السمع و الطاعة فی عسرنا و یسرنا و منشطنا و مکرهنا و أثرة علینا، و أن لا ننازع الأمر أهله» ما اصلاً در مسأله امر دخالت نکنیم و مسأله فرمانروایی مسألهای مفروق عنه و از سوی خداست.
«لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ» هر امتی روش و قانونی با خود دارد و قانون ما این است که «فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ» فرمانروا خداست و کسی حق منازعه و رقابت با تو در مسأله حاکمیت را ندارد. حال بیعت ما با رسول خدا (ص) بر این اساس بود که «بایعنا رسول اللّه (ص) بیعة الحرب على السمع و الطاعة فی عسرنا و یسرنا و منشطنا و مکرهنا و أثرة علینا، و أن لا ننازع الأمر أهله» ما اصلاً در مسأله امر دخالت نکنیم و مسأله فرمانروایی مسألهای مفروق عنه و از سوی خداست.
لذا آن روایت را هم در سابق خواندیم که چند بار اتفاق افتاده است؛ رسول الله (ص) عشایر عرب را به اسلام دعوت میکردند و آنها میگفتند که عیبی ندارد و ما فرمانروایی تو را قبول میکنیم، اما به شرطی که فرمانرواییِ بعد از تو در اختیار ما باشد. حضرت هم فرمود که اختیار این امر در دست من نیست. /۱۰۱/۹۶۹/م
منبع: فارس
ارسال نظرات