بختک ابدی بنسلمان
به گزارش خبرگزاری رسا، یادم نمیآید تا به حال نقدی بر یک تئاتر خیابانی آن هم از نوع آماتوریاش خوانده باشم اما فکر میکنم نمایش پانتومیم کوتاهی که شامگاه دوشنبه گذشته در خیابان «ایالات متحده آمریکا» در قلب پایتخت تونس روی صحنه رفت و به سرعت هم در جهان رسانه گل کرد، استحقاق نقدی جانانه دارد. این نمایش را نمیتوان به هیچ عنوان دلقکبازی پیش پا افتاده یا صرفا یک حرکت اعتراضی ساده به سفر ولیعهد شرور سعودی به تونس به حساب آورد.
در این نمایش کاراکتر بنسلمان در قامت یک دلقک به عنوان نماد شرارت بازنمایی شده که در یک دست صندوقچه چوبی کوچکی به عنوان نماد ثروت و در دست دیگر تصویری از دونالد ترامپ دارد. بدین ترتیب دو پشتوانهای که به واسطه آنها در قدرت باقی مانده را به رخ میکشد. بعد در ادامه نمایش اعضای بدن قربانیانش را از کیفی که به همراه دارد خارج کرده و نشان میدهد. دلقکهایی با شکل و شمایل اروپایی و آمریکایی شخصیت اصلی را احاطه کرده و مجیزش را میگویند اما به تدریج جنون بنسلمانی بالا میگیرد و او با شمشیر به جان دور و بریهای خودش میافتد و در نهایت همانهایی که زیر دستش بودند بر او میشورند و در میان تشویق تماشاگران سرنگونش کرده و با همان شمشیر کذایی کارش را میسازند.
«حمزه نصری» بازیگر آماتور نقش ولیعهد سعودی پس از این اجرا گفته بود: «ما به اینجا آمدیم تا بگوییم مردم تونس که خودشان به جهان انقلاب صادر کرده و برای عدالت، کرامت و حقوق بشر مبارزه کردهاند، نمیتوانند به جنایتکاری مثل بنسلمان خوشامد بگویند».
آن شب او و دیگر همراهانش، کمدی پانتومیم خود را در مقابل هلهله و سوت و کف جماعتی خشمگین اجرا کردند که در اصل برای ابراز انزجار از شخصیت تبهکار بنسلمان گرد آمده بودند. این فضایی سرشار از تناقض اما کاملا الهامبخش را خلق کرد که فقط به خیابان آمریکای شهر تونس محدود نماند و بلافاصله به زبان حال جهان عرب و چه بسا جامعه جهانی بدل شد؛ به واگویه چند میلیارد آدم مثل خود ما که بیش از یک ماه هاج و واج پای سریال جنایی «قتل جمال خاشقجی» نشسته اما دم نزده بودند. این بار دست کم کسانی مثل «حمزه نصری» و اعضای اتحادیه روزنامهنگاران تونس حرفشان را زدند و ژانری را پایه گذاشتند که «بنسلمان» را نماد و منشأ شر معرفی میکند.
اینگونه تونسیها بار دیگر افکار عمومی جهان عرب را نهیب بیداری زدند. آنها در انتخاب محل نمایش نیز هوشیارانه عمل کردند به طوری که همه به این استنباط رسیدند که شر «بنسلمان» قاعدتا از خیابانی به نام ایالات متحده آمریکا برمیخیزد. ضمنا فراموش نکنیم صحنه نمایش خیابانی و تجمع ضد سعودی مربوط به آن به ابتکار اتحادیه روزنامهنگاران تونس همراه با آن پوستر بزرگ بنسلمانِ اره برقی به دست ملقب به «ابو منشار» یا «ارباب اره ها»، درست در ناف تونس بود، یعنی جایی که 8 سال پیش، 2 هفته کم، موج انقلابها بر ضد نظامهای استبدادی شمال آفریقا و خاورمیانه از آن شروع شد. آن انقلابها هر ماهیتی که داشتند، خواه بیداری اسلامی یا بهار عربی، به سرنگونی چند دیکتاتور کهنهکار مثل بنعلی در همین تونس، حسنی مبارک در مصر، کمی آن طرفتر سرهنگ قذافی در لیبی و دورترک صالح در یمن انجامیدند. این موج در بحرین و عربستان و ترکیه و الجزایر و عراق هم خیزش به پا کرد و سپس شرق و غرب عالم را در قالب جنبش اشغال والاستریت آمریکا و جنبشهای میدان در انگلیس و فرانسه و اسپانیا و دهها حرکت اعتراضی دیگر درنوردید.
اینکه میراثداران انقلاب تونس این بار داشتند همنوا با معترضان بحرینی، مصری، لیبیایی و موریتانیایی، بنسلمان را به عنوان خودکامهای خطرناک، جنایتکاری بیآبرو و قاتل مردم یمن، لعن و نفرین میکردند، خود میتواند یک پیشآگهی باشد درباره تحولات آتی بویژه درباره سقوط قریبالوقوع جایگاهی که آلسعود با پول خود و زور اربابانشان در جهان اسلام و میان اعراب دست و پا کرده بودند.
همین اعتراضات باعث شد بنسلمان روز چهارشنبه در ادامه دورهگردی برای جمعآوری آبروی از دست رفته، سفرش به تونس را به شکلی نصفه و نیمه انجام دهد و با توقفی کوتاه و بدون جلب توجه رسانهای از خانه انقلابیها بگریزد. اما آیا خواهد توانست از بختک خاشقجی که به شکلی ابدی گریبانش را گرفته است هم فرار کند؟
زوج خاشقجی- بنسلمان چنان در متن و بطن جناییترین اخبار سیاسی در تاریخ رسانههای بینالمللی قوام گرفته که حتی دونالد ترامپ سختسر را هم متوجه اشتباه بزرگش در حمایت از ولیعهد سعودی کرده است. او تازه فهمیده که پس از انتشار گزارش سیا مبنی بر آگاهی بنسلمان از برنامهریزی و اجرای ترور خاشقجی و حتی دست داشتنش در این جنایت، چه گاف بزرگی داده آنجا که گفت: «چه او در قتل دست داشته باشد یا نه، او نزدیکترین متحد ماست و دست از حمایتش برنمیداریم». به قول ستوننویس نیویورکر، با چنین دوستی، بنسلمان چه نیازی به دشمن دارد؟
ترامپ سهشنبه در مصاحبهای مفصل با روزنامه واشنگتنپست، برخلاف حرفهای 10 روز پیش خود سعی کرد ارزیابی«سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا» درباره نقش بنسلمان در ترور خاشقجی را به طور مطلق انکار نکند و گفت: «شاید او این کار را انجام داده و شاید هم انجام نداده ولی خودش آن را تکذیب میکند. اطرافیانش هم تکذیب میکنند!» لابد پدر تاجدار آلزایمریاش و برادر او خالد که خود همدست جنایت شناخته میشود.
مستکبران در طول تاریخ همواره از ظلم و جنایت به عنوان عاملی برای مرعوب و در نتیجه مبهوت کردن تودههای مردم بهره بردهاند. دست کم در 100 سال اخیر این روش آبا و اجدادی آلسعود و حامیان استعماری آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلیشان بوده تا سکته وحشت مردم از جنایاتهای باورنکردنی خود را به سوی سکوتی اجتماعی سوق داده و بدون مخالف جدی و بدون مالکالرقاب به حکومت وحشیانهشان ادامه دهند. نگاهی به تاریخ معاصر حجاز بیندازید که راهزنان کشف شده توسط لورنس عربستان و نوادگانشان تا به امروز چند هزار زائر خانه خدا را کشته یا غارت کردهاند، چه تعداد خادمان قدیمی حرمین شریفین مکه و مدینه را از دم تیغ گذراندهاند، چقدر اماکن متبرکه مسلمانان - و نه فقط شیعیان - را تخریب کرده و تا چه میزان جغرافیا و ساختار جمعیتی جزیرهالعرب و مناطق حاشیهای آن را دچار تغییر کردهاند؟
وجود شر برای بنیبشر همان قدر بدیهی است که وجود خودش، چرا که او فطرتا در نیمه تاریک وجود خود دیوی را جسته که هر از چندگاهی سر بر میآورد و شری به پا میکند. همه بدمنها، هیولاها و تراژدیهای اساطیری یا خیالی از داستانهای باستان گرفته تا فیلمهای هالیوودی ریشه در شری دارند که زمانی در جایی در عالم واقع چهره نمایانده است. اما از میان جنایتها، قتلعامها، تاراجها و حقکشیهای بیشماری که در طول تاریخ به ثبت رسیده، معدودی بر سر زبانها افتاده و به عنوان نماد شرارت در میراث تمدن بشری به یادگار باقی مانده است. اگر ابلیس و ضحاک ماردوش، «هادس» الهه نیستی و هیولاهای اساطیری یونان باستان، ساحران و موجودات تاریک وسواس و خناس، خونآشامان و یأجوج و مأجوج در قامت کهنمیراثداران مقام شر با نمادهای سینمایی و کارتونی امروزی مثل جوکر، سائورون، هانیبال لکتر و فرعون مومیایی رقابت میکنند، تاریخ واقعی هم تابوهای شرارت نظیر هند جگرخوار، چنگیزخان و آتیلا، هیتلر، صدام، جفری دامر و داعشیها را به ثبت رسانده است، به طوری که هر زمان یادآوری اعمال شنیعشان از خلال سالها و قرنها مو به تنمان سیخ میکند. به نظر میرسد «بنسلمان» برای ورود به فهرست اشرار تاریخ، کوتاهترین زمان ممکن را در کتاب رکوردهای گینس به ثبت رسانده باشد. شاید بگویید او در این راه مرهون عصر رسانه است اما نباید از حماقت و حقارت کودکانه پسر شاه سعودی نیز گذشت که در کنار وحشیگری آبا و اجدادیاش، شخصیت ناپایدار او را برای تبدیل شدن به مجسمه شرارت تکمیل میکند.
3 سال و نیم پیش وقتی روی جلد همین روزنامه برای نخستین بار لقب «صدامک» را به پسر قدرتطلب اما ناپخته شاه جدید سعودی نسبت میدادیم، برخی دوستان داخلی، قیاس او با صدام ملعون را غیرحرفهای دانستند، حال آنکه ظرف تنها چند روز بازتاب مثبت این عنوان را در توئیتهای کمپین مجازی آلسعود دیدیم. حامیان او بیتوجه به لحن تحقیرآمیز واژه «صدامک»، آن را به «صدام کوچک» تعبیر کرده و نشانه قدرتنمایی اربابشان فرض میکردند. حالا او در کوتاهترین زمان ممکن، دست نسخه اصلی را در نمایش شرارت بسته است.
روزنامه انگلیسی ایندیپندنت 3 سال و نیم پس از ما به همان نتیجه رسیده و در تحلیل شخصیتی محمد بنسلمان مینویسد: «او پیرو سنت رهبرانی است که از خود اقدامات ماکیاولیستی نشان میدهند تا تصاحب قدرت را در کشورشان تضمین کنند اما توفیقشان در امور داخلی حسی اغراقآمیز درباره توانایی آنها در امور خارجی حاصل میکند که این امر میتواند نتایجی فاجعهبار داشته باشد. صدام در تصرف قدرت در عراق عملکردی مقتدر داشت اما کشورش را با آغاز 2 جنگی که نمیتوانست در آن پیروز شود، به تباهی کشاند».
اما صدام کجا در کمتر از 4 سال پس از پا گذاشتن به عرصه قدرت، با نابود کردن حیثیت خود و حاکمیت کشورش تبدیل به منفیترین سوژه رسانهای کل عالم شده بود؟ آن هم بدون برخورداری از حداقل اقتدار ممکن در سیاستمداری، مملکتداری و نظامیگری و فقط با تکیه به حمایتهای غرب و جوسازیهای متوهمانه با مضمون اصلاحات که هیچ رنگی از حقیقت نمییابد و خروجیاش میشود دستگیری و حبس و شکنجه و اخاذی فلهای از شاهزادگان، مقامات کشوری و لشکری، کارآفرینان و سرمایهداران، منتقدان و کنشگران اجتماعی و سیاسی و حتی نخستوزیر یک کشور دیگر! و البته ربودن و قتل چندین شاهزاده ناراضی تا پیش از رو آمدن پرونده خاشقجی نگونبخت.
حال نزدیک به 2 ماه است که ما هر روز با ابعاد تازهتری از جنایت اسارت، شکنجه، قتل، مثلهکردن، جابهجایی و معدومسازی بقایای جسد روزنامهنگار تبعیدی عربستانی شوکه میشویم. بدیهی است که اردوغان و قطب ضد ترامپ در غرب در جهت مطامع خود در تبدیل این اتفاق به یک رسوایی تمامعیار برای بنسلمان نقش مهمی بازی کردهاند اما تازه وقتی جزئیات غائله روشن شد، با این پرسش مواجه شدیم که چرا تیم ترور در عملیاتی که قاعدتا باید مخفی میمانده، اینقدر بیپروا عمل کرده و این همه سرنخ به جا گذاشته است؟ پیشنهاد میکنم یک بار هم که شده فیلم پربازدید تئاتر خیابانی گروه تونسی را تماشا کنید.
آنها فقط شخصیت جانی بنسلمان را به نمایش نگذاشتهاند، بلکه نقطه ضعف شخصیتی دیگرش یعنی عقده خودنمایی را هم به ما نشان میدهند. همان احساس حقارتی که او در نخستین مصاحبه مطبوعاتی مفصلش با اکونومیست بدان اعتراف میکند و خطاب به روزنامهنگار انگلیسی آن را نشأت گرفته از سرکوبهای مادر سختگیرش میداند و بلافاصله خود را به شکل خودنمایی افراطی روی جلد همان شماره اکونومیست نشان میدهد؛ لبخندی بشدت تصنعی و ابلهانه در میان کاخی زرین که همه متفقالقولند که انگلیسیهای مکار با انتشار آن قصد تحقیرش را داشتهاند؛ همه جز خودش که شیفته خودنمایی است. این عقدهگشایی را تقریبا در تمام فریمهای دید و بازدیدهای بنسلمان کت و شلواری در تور آمریکا شاهد بودیم. امروز میدانیم که ولیعهد 31 ساله در ماه مارس 2018 پس از دک کردن ناگهانی ولیعهد قبلی، (محمد بننایف) و البته حبس خانگی مادرش «فهده بنت فلاح بنسلطان» به نشانه انتقام از همه آن سختگیریهای دورکودکی، راهی تور طولانیمدت دور آمریکا شد تا بلکه همه عقدههای گذشته را به فراموشی بسپارد.
او میخواست ژستی از یک شاه عربی مدرن از خود به نمایش بگذارد اما در عوض همان احساس حقارت همیشگیاش همچنان در سفر ینگه دنیا همراهیاش میکرد و باعث شده بود در نظر افکار عمومی یک هوادار مشتاق سلفی گرفتن با مدیر فیسبوک، بزرگان سیلیکونولی و چهرههای هالیوودی جلوه کند.
اینجاست که متوجه میشویم چرا مجنونی تشنه خودنمایی مثل بنسلمان به یک قربانی مهم نظیر جمال خاشقجی نیاز داشت؟ شخصیتی که نهتنها همیشه جلوی انظار عمومی بود، بلکه از جهات مختلف جایگاهی بسیار حساس داشت. او هم عضوی رسمی از خاندان حاکم بر عربستان محسوب میشد، هم نماد حلقه کوچک روشنفکران منتقد رژیم سعودی بود، هم مغز متفکر جریان نوین و استحاله شده اخوانالمسلمین مورد حمایت مشترک اردوغان و نواستعمارگران آنگلوساکسون به شمار میآمد، هم رابط سیاسی پشتپرده آنکارا، لندن و واشنگتن با ریاض بود، هم تبعه آمریکا و هم روزنامهنگار و نویسنده روزنامه مهمی مثل واشنگتنپست. حتی اگر سرنوشت محتوم این منتقد رژیم جلاد سعودی را همانند چندین شاهزاده و وابسته دیگر که در روز روشن جلوی چشم سرویسهای اطلاعاتی اروپایی و آمریکایی و دیدهبانهای حقوق بشر ربوده و بدون کوچکترین توضیحی غیب شدند بپذیریم، باز هم این سوال به ذهن خطور میکند که چرا سر او را اینقدر نمایشی بریدند؟
چرا ناگهان یک تیم ترور عریض و طویل 17 نفره متشکل از کلیدیترین نیروهای امنیتی سعودی و نزدیکان و مشاوران بنسلمان از ریاض و ابوظبی رهسپار استانبول میشوند تا در ساختمان کنسولگریشان که به طور قطع تحت سنگینترین شنودها و کنترلهای سرویسهای امنیتی بینالمللی است، تمام جزئیات یک سناریوی جنایی هالیوودی را با وسواس تمام روی خاشقجی پیاده و ضبط کنند؟
چگونه تمام امکانات رژیم سعودی و حتی احتمالا دستگاه جاسوسی اسرائیل بسیج میشوند تا یک نقشه شرورانه و به همان اندازه کودکانه را مطابق هوس جنونآمیز ولیعهد برای اجرای مناسک شیطانی قتل یک شخصیت برجسته مخالف خود پیاده کنند؟ خاشقجی را بیخبر از همهجا با دعوت رسمی برادر ولیعهد و سفیر سعودی در واشنگتن به استانبول میکشانند، از کنسولگری عربستان با او تماس میگیرند تا مجابش کنند برای تشریفات اداری ازدواج جدیدش به مسلخ خود پا بگذارد، در بدو ورود کنسول را به استقبالش میفرستند و بعد ناگهان او را غافلگیر میکنند و زیر فحش و کتک میگیرند. پس از آن زمان بازجویی و شکنجه فرا میرسد.
به نوشته روزنامه «ینیشفق» لحظه کلیدی زمانی است که تماس بنسلمان از دفتر کارش در ریاض مستقیما به اتاق شکنجه خاشقجی وصل میشود. ولیعهد سعی میکند نوه پزشک اختصاصی پدر بزرگش را مجاب کند که به عربستان تحت حاکمیت او برگردد. البته میتوان با اطمینان گفت او از قبل اطمینان داشته که پاسخ ستوننویس واشنگتنپست منفی خواهد بود و تنها میخواسته از شنیدن صدای لابه و التماس احتمالی قربانیاش لذت ببرد. در نهایت وقتی خاشقجی درخواست او را رد میکند، ماموران امنیتی کیسه به سرش میکشند تا احساس خفگی کند. سپس طبق فرمان سادیستی ولیعهد، انگشتهای نویسنده منتقد را که با آنها درباره خرابکاریهای شاه و پسرش مینوشته، یکی یکی میشکنند و بعد که از او و استغاثههایش در آن وضع فیلم میگیرند، نوبت تمام کردن کار و تزریق مرگبار فرا میرسد اما تازه نمایش جنونآمیز ماموران بنسلمان آغاز شده است؛ جسد قربانی سرشناس را با اره برقی قطعه قطعه کرده و از این مناسک وحشتناک فیلم میگیرند تا «رئیس بزرگ» بعدا تماشا کند و حظ ببرد.
قطعات جسد را به منزل کنسول در همان نزدیکی برده و در اسید حل میکنند اما چند قطعه طلایی را نگاه میدارند تا به عنوان پیشکش به خدمت ولیعهد جانی ببرند؛ سر خاشقجی و همان انگشتانی که مرتکب گفتن و نوشتن علیه او شدهاند. بدون تردید این بخشهای بدن خاشقجی در جایی ویژه از اقامتگاه سلطنتی یمامه در ریاض جلوی چشم او نگاهداری میشود.
یادمان نرود که در این 3 سال و اندی که «وطنامروز» از به قدرت رسیدن یک روانپریش مجنون قدرت در ریاض مینوشت، چه بسیار بودند وطنفروشان و خودفروختگانی در رسته اصلاحطلب، کاسب تدبیر و امید، روشنفکرنما، اپوزیسیون خارجنشین، سلطنتطلب، برانداز و خروار خروار تحلیلگران بیبیسی، من و تو، ایران اینترنشنال و صدای آمریکا که بنسلمان را جوان رعنای سعودی و تکنوکرات مصلح موعود جهان عرب میخواندند، فقط به این خاطر که در ظاهر، رانندگی و ورود به ورزشگاهها را برای بانوان آزاد اعلام کرده بود و در همان حال مردان و زنان عربستانی تامین جانی نداشتند و مردان و زنان و کودکان یمنی به دست او قتل عام میشدند؛ همان الگوی آشنای اصلاحات استعماری و استکباری. تازه پس از رسوایی قتل خاشقجی بود که روزنامهنگاران آمریکایی و اروپایی تدریجا فاش کردند فعالان مدنی عربستانی از همان ابتدا در مکالماتشان بنسلمان را یک «شیطان مجسم» توصیف میکردند نه یک اصلاحگر.
قتل فجیع خاشقجی آخرین پرده از روش سبعانه حکومتداری آلسعود بود با این تفاوت که آمر آن بنسلمان، از زیرکی و پختگی اسلافش بهرهای نبرده و این بار وحشیگری ذاتی و بدوی آلسعود با ناشیگری و جنون لجامگسیخته جوانی جاهطلب که از قضای روزگار همهکاره دربار ریاض شده است، درآمیخته و شری به پا کرده که دامن همه عالم را گرفته است. شری که حتی شیطان هم حاضر نیست مسؤولیتش را به گردن بگیرد و بنسلمان باید تا ابد بار آن را به دوش بکشد./۹۶۹//۱۰۲/خ
منبع: وطن امروز