ادوار تحول حوزه های علمیه
به گزارش خبرگزاری رسا، تحول در حوزه های علمیه از بدو تشکیل این حوزه ها، جزء دغدغه های گردانندگان این مجموعه علمی بوده است. به روز بودن و ایجاد تناسبات درونی و بیرونی برای حوزه های علمی که منجر به کارآمدی یا ناکارآمدی این مجموعه می شود حکم حیات و ممات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی این سازمان علمی و عملی را دارد. این تحول و ایجاد تناسب را می توان از منظرهای مختلف مورد بررسی قرار داد.
حجت الاسلام محمد صالحی در مقاله ای به بررسی ادوار تحول حوزه علمیه در طول زمان با رویکرد عوامل بیرونی که منجر به این تحول می شوند و چگونگی تعامل حوزه های علمیه با این پدیده پرداخته است.
متن حاضر برداشتی کوتاه از این مقاله مفصل است.
مقدمه
بی تردید حوزه ها و سازمان روحانیت شیعه، در طول تاریخ همواره مرزداران مبانی و ارزش های اسلامی بوده اند. سرنوشت اسلام واقعی و مبانی دینی، به حضور و عملکرد حوزه ها و روحانیت گره خورده، و حوزه های دینی سرچشمه اندیشه و تفکر صحیح مذهبی، اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بوده است. روحانیت، انتقال دهندگان این نوع اندیشه به نسل و جوامع بشری هستند. حوزه ها به عنوان کانون گرم حرکت های انقلابی و مبارزه بر ضد بی عدالتی و تجاوز طاغوت ها، گذشته روشن و پر افتخاری پشت سر گذاشته اند و علما با توجه به جایگاه و نفوذی که در میان مردم داشته اند، در عرصه های گوناگون حضور یافته و افزون بر فعالیت در زمنیه های علمی – آموزشی و رسیدگی به مسائل دینی و شرعی مردم، در هدایت جریان های اجتماعی – سیاسی نیز سهم داشته اند.
تحول و ایجاد سطحی متفاوت از سطح قبل، نتیجه واکنش یک فرد یا سازمان یا جامعه نسبت به کنش بیرونی یا محیط اطراف قابل بررسی می باشد. به عبارتی فشارهای بیرونی و تغییر شرایط موجب می شود که موضوع برای از بین نرفتن و بقاء خود دست به تغییر بزند تا بتواند خود را با محیط پیرامون سازگار کند که در این صورت یا جدال برای بقاء و اثرپذیری کمتر است یا جدال برای قدرت و اثر گذاری بیشتر. این واکنش می تواند در جهت توسعه و تعالی و به تبع آن ایجاد محیط و دامنه نفوذ بیشتر در گستره محیطی باشد و یا در جهت منفی و انفعالی و اثر پذیری و صرفا برای حیات موضوع باشد.
قبض و بسط ید حوزه های علمیه تشیع نیز از این قاعده مستثنی نبوده و در رابطه مستقیم با شرایط محیطی می باشد که از جمله این شرایط می توان به حکومت و زمامداران وقت اشاره کرد، البته تحول حوزه های علمیه را از جهات مختلفی می توان بررسی کرد بطور مثال: تحول نظام پژوهشی، تحول نظام آموزشی، حضور در اجتماع، تحول به لحاظ ساختارهای اقتصادی، حضور سیاسی و اثرگذاری فرهنگی، ولی قدر متیقن تمامی این ابعاد تابعی از ظهور و بروز حوزه علمیه به لحاظ وجود بستر حضور در صحنه های مختلف می باشد که با توجه به حکومت های مختلف، سیاست های کلی حوزه علمیه متفاوت بوده است.
بدین صورت که هرگاه زمام امور حکومت را شیعیان به دست گرفته اند، بستر و فضایی ایجاد شده برای رشد و توسعه حوزه های علمیه و آنگاه که حکومت به دست مخالفین یا حتی اهل تسنن بوده، حوزه های علمیه منفعل شده و برای حفظ و بقاء جنگیده اند. می توان با معیار حکومت ها و عوض شدن حکومت ها دستی به تاریخ حوزه برد و از این منظر به تحولات حوزه پرداخت ولکن در این یادداشت به دنبال هر تحولی در حوزه نیستیم بلکه تحولاتی که رویکرد حوزه نسبت به تعاملات ملی، جهانی و بین المللی را عوض کرده است مد نظر قرار داده ایم. از این رو می توان ادوار تحول حوزه را در سه مقطع مورد بررسی قرار داد: 1- مقطع اول: پیدایش حوزه های علمیه 2- مقطع دوم: حوزه های علمیه در زمان صفویه و روی کار آمدن حکومت شیعی 3- مقطع سوم: حوزه های علمیه در انقلاب اسلامی.
پیدایش حوزه های علمیه
زمانی، تنها حفظ اسلام و جلوگیری از استحاله نظام مسلمین در دستور کار علما و حوزویان قرار داشت که این امر را می توان در زمان اندکی پس از غیبت صغری به وضوح دید، حفظ از کیان اسلام به معنی حفظ خط بندی ها و مرزبندی های مسلمین با کفار و نشان دادن دین اسلام به عنوان جبهه ای که خودش دارای فرهنگ و مکتب روشنی است دارای مکتب اخلاقی، فقهی و عرفانی و از همه مهم تر دارای منش سیاسی است. این جلوگیری از آمیختگی با جامعه کفار نیاز به وحدت حداکثری با اهل تسنن و صف بندی میان اسلام و کفر بود.البته ناگفته نماند این شکل از وحدت را هیچ گاه نمی توان به تاکتیکی در مقابل کفار دانست بلکه وحدت شیعه و سنی به عنوان استراتژی تشیع شمرده می شود که در دوره های مختلف بنا به شرایط اجتماعی و جهانی، بروز و ظهور مختلفی پیدا می کند. به عنوان نمونه می توان به اتحاد حکمی علمای اهل تسنن و تشیع در مقابل حمله مغولان اشاره کرد. از جمله کارهایی که در این راستا صورت گرفته است می توان به جمع آوری احادیث و روایات معصومان و آموزش و تربیت دانشمندان در سرزمین های گوناگون اسلامی نام برد. که از آن جمله می توان به کتب اربعه و جمع آوری احادیث توسط محمدون ثلاث و تربیت شاگردان توسط آنان نام برد.
از نکات بارز دیگر این دوران می توان به پرورش حوزه های علمیه از درون و شکوفایی محتوایی به لحاظ علمی نام برد. بنا به ضرورت و مقتضیات زمان موضوعاتی همچون اجتهاد و استنباط و تعلیم و تعلم به صورت خاص، رسما شکل گرفت؛ این روش ها که در مقابل روش های فقهی اهل سنت همچون قیاس و استحسان و ... بنا به دلایل نقلی و عقلی بوجود آمده بود، شکل و قوام توصیف شریعت شیعه را بیش از پیش منطقی و مستدل می کرد. رقابت تنگاتنگ با فقه اهل تسنن که بواسطه بهایی که دولت ها به آنان داده بودند ریشه و سابقه بیشتری داشت و مواجه با دول کفر که از هر دو جهت تشیع را در تنگنا قرار می داد موجب می شد تا تعامل با اهل تسنن از یک سو و صیانت از بیضه اسلام در مقابل کفر از سوی دیگر در دستور کار حوزه علمیه قرار گیرد.
به طور مثال شیخ مفید، مناظراتی نیز با عالمان اهل تسنن داشته که با توانایی علمی و بیان متقن و منطق قوی خود، در تمامی موارد پیروز شده است که از آن جمله می توان مناظره وی با علی بن عیسی رمانی را نام برد.
در این دوره عمده حرکت حوزه های علمیه به سمت پرورش نیروهای نخبه و کارآمد جهت امتداد راه حوزه های علمیه و توان پاسخگویی به شبهات و دفاع از عملکرد دین مبین اسلام بوده و افرادی همچون شیخ رضی و سید مرتضی و ... را می توان ما حصل این تلاش دانست که این مهم، خود زمینه ساز پیدایش حرکت های تاریخی حوزه نیز می باشد و بزرگان حوزه با درک صحیح از نیاز زمان، به پرورش نیروهای با استعداد پرداختند.
پایه ریزی تشکیلات روحانیت به عنوان سازمانی که دارای ویژگی هایی از قبیل رهبریت فرد واحد، سلسله مراتب تفوق و اقتدار، اهداف سازمانی، منابع مالی و کارکردهای مشخص اجتماعی باشد، از بغداد و نجف شروع شد. فعالیت های سازمانی این نهاد عمدتا از اواخر قرن چهارم با حضور جدی شیخ مفید و تمرکز فزاینده تلاش های فرهنگی و آموزشی در بغداد آغاز گردید. که می توان به عنوان نمونه مدارس بوجود آمده در آن دوران را مثال زد.
حوزه های علمیه در زمان صفویه و روی کار آمدن حکومت شیعی
فراهم شدن زمینه ها و شرایط سیاسی فرهنگی برای شیعه، در اثر تحولات ناشی از تهاجم مغول _ در قرن هفتم - به واسطه ی وقفه و فترتی که در زنجیره ی دولت های نیمه مذهبی - که پس از حمله مغولان و بواسطه ارتباط با شیعیان و تغییر دین حاکم مربوطه بوجود آمده بود- مرتبط با دستگاه خلافت پدید آورد، نقطه ی عطفی در حیات سیاسی دینی جامعه ی ایران به شمار می آید؛ دولت صفوی از میان این فترت با داعیه ی دینی سر برآورد. عصر صفوی نسبت به دولت های پیش از مغول، دو تفاوت عمده را نشان می دهد:
۱. جایگزین شدن اقتدار دینی شیعه به جای اقتدار دینی اهل سنت؛
۲. پدیدار شدن الگوی جدیدی در مناسبات میان دین و دولت.
این دو تفاوت در یک نکته مشترکند و آن، نوعی بنیاد گرایی مذهبی، از نوع شیعی آن در این مقطع تاریخ است. هر چند این بنیاد گرایی تا جریان دین در فرهنگ تخصصی و عمومی جامعه نیز تا ارائه ی الگوی جامع اداره ی زندگی بر مبنای دین ، فاصله ی بسیاری داشت، اما رویکرد توجه به مذهب در این مقیاس، تحولی بنیادی محسوب می شود.
با روی کار آمدن صفویه و ایجاد حکومت شیعی و حضور پر رنگ علما و حوزویان شیعه در دربار که موجب نفوذ و گستردگی حضور علما در عرصه ملی و بین المللی شد، شرایط تغییر کرد، این بار دغدغه حوزه علاوه بر درگیری مستمر با جبهه ای که در صدد تغییر فرهنگ شیعه بود بروز جدی در مناسبات بین المللی و تغییر استراتژی از زاویه منفعلانه به زاویه فعال بود. به عبارت دیگر حوزه دچار تحولی جدی در عرصه سیاست خارجی خود می شد که باید متناسب با این تحول، در ساختار آموزشی و پژوهشی خود نیز بازنگری می کرد و در واقع ارتقاء از سطحی به سطح دیگر صورت می گرفت.
دیگر کار علما و حوزه، فقط حفظ نظام مسلمین نبود بلکه با توجه به رویکرد حکومت صفویه، کشورگشایی و حمایت های مالی ای که از سوی حکومت نسبت به حوزه علمیه صورت می گرفت به فکر حضور منطقه ای و جهانی بود. در این برهه علمای حوزه نه تنها جوابگوی پرسش ها و تهاجم های مخالفین بودند بلکه ابتکار عمل را به دست گرفته و جای سائل و مجیب را عوض کردند. از موضع اقتدار، منطق های دیگر را به چالش می کشیدند و این قدرت روز افزون به کمک حیث معنوی حکومت نیز می آمد.
نمونه بارز آن را می توان به پرسش ها و پاسخهای ملا محسن فیض کاشانی با کشیشان مسیحی و یا بازدید شاه و علما بعد از جنگ چالدران اشاره کرد.
از دیگر نکات قابل اشاره در این دوره می توان به ورود علما به میدان جامعه سازی برای اولین بار پس از غیبت امام عصر عج اشاره داشت؛ علما با اشتغال به مناصب اداری و فرهنگی و حکومتی جهت اجرای احکام الهی دست به همکاری با دولت وقت زدند.
جریان فکری غالب در میان علما، استفاده از فرصت پدید آمده در به قدرت رسیدن دولت شیعی بود که مجال فعالیت نیز به علما می داد. در کنار این تجویز عملی مشارکت با صفویه و مسئولیت پذیری رسمی برخی در درون تشکیلات حکومتی، اتفاق با برکت دیگر، تلاش در جهت طرح تئوری حکومت اسلامی به محوریت ولایت فقیه بود. طرح این مبنای فکری از یک سو و اقدام عملی برای نفوذ در حاکمیت و بهره برداری فرهنگی از آن، از سوی دیگر، تلاش مهمی در جهت جامعه سازی محسوب می شد که سابق بر آن اساسا مطرح نبود.
خلاصه این که علما در این دوران به تناسب ظرفیت آن زمان افزون بر فرد سازی به جامعه سازی روی آوردند و بعضا با استفاده از ابزارهای حکومتی به اصلاح فرهنگ عمومی جامعه پرداختند و این نقطه عطفی در بلوغ فرهنگی حوزه های علمیه به شمار می آمد. هر چند معنا و ظرفیت جامعه سازی در آن تاریخ با آنچه در عصر حاضر با آن روبه رو هستیم بسیار متفاوت است.
حوزه های علمیه بعد از انقلاب اسلامی
با افول قدرت دولت مرکزی و کاهش اثرگذاری منطقه ای و جهانی دولت شیعی و تمایل به توسعه و پیشرفت غرب و رسیدن به آرزوهای مادیگرایانه دولت مردان، مقابله دولت علیه حوزه های علمیه شکل جدیدی به خلاف شکل سطح اول آن که دولت شیعی نبود به خود گرفت و این مقابله موجب کاهش نفوذ و قدرت منطقه ای و جهانی حوزه های علمیه بصورت سازمانی شد اگرچه این نفوذ در سطح اجتماعی و ملی هنوز کارآ بود و حوزه های علمیه نیز برای اینکه بتوانند حیات اجتماعی خود را متناسب با شرایط بوجود آمده حفظ کنند دست به ابتکار عمل می زدند از آن جمله می توان به مشروطیت و یا تحریم تنباکو اشاره کرد
اگرچه این نوگرایی از زمان قاجار شروع شد ولی در زمان پهلوی به نقطه اوج خود رسید، احساس خودکم بینی و عدم خودباوری موجب تکیه بیش از پیش به غرب و تغییر فرهنگ این مرز و بوم در جهت رسیدن به آمال پادشاهان شده بود و این رفاه و راحت طلبی مغایر با معارف شیعه و استقلال و عزت کشور اسلامی بود که در نتیجه دولت و حوزه علمیه را در مقابل یکدیگر قرار میداد.
اقدامات روحانیت را می توان مقابله با ترویج فرهنگ غرب، دفاع از آیین ها و مناسک مذهبی، دفاع از حریم حوزه های علمیه و دفاع از اسلام از طریق قانون گذاری ذکر کرد.
در این برهه دولت مردان مسلمان فقط به فکر جنگ ظاهری عقیدتی نبودند بلکه در قالب سازمانی جدید و سطحی جدید از مبارزات ، این هجمه را پیگیری می کردند، جبهه باطل با ادعای جهانی شدن و حکومت یکپارچه بر دنیا و با اصطلاحاتی همچون دهکده جهانی ، مدیریت واحد به دنبال سیطره بر فرهنگ و مکتب اسلامی بودند.
ایجاد علوم جدید و تکنولوژی های مدرن در جهت رفاه بیشتر در زندگی در سایه پیشرفت نظامی، اقتصادی و فرهنگی متناسب با مبانی مکتبی خود، بستری جدید برای تسلط و ادعای مدیریت زندگی اجتماعی انسان در همه شئون را پدید آورد
تجربه و ذخیره علما و حوزه های علمیه از بدو تأسیس و گذر از دوران های قبلی و افول دولت مرکزی و وادادگی آنان نسبت به غرب موجب شد که این بار علما خودشان رأسا وارد میدان شوند و از آنجائی که این تقابل بسیار شدیدتر دیده می شد دست به انقلابی بزرگ بزنند که این انقلاب با پشتوانه هزار ساله خود، علم مقابله با جبهه کفر را به دوش می کشید. این بار حوزه های علمیه نه تنها تابع حکومت وقت نبودند بلکه به تعبیر مقام معظم رهبری، مادر نظام و حکومت قلمداد می شدند که از دل آن ها مردی برای مقابله برخواسته بود
این انقلاب برای شکل دهی و انسجام جبهه حق در زمان لازم ظهور کرد ولکن، حوزه علمیه نیز باید خود را در قد و قواره و تناسبات جهانی و بین المللی این حکومت متحول می کرد. در جائی که ابزار جنگ جبهه باطل دیگر بیان اعتقادی نبود و با شکلی پیچیده تر به زندگی وارد شده بود، حوزه نیز باید قواعد این جنگ را رعایت کند.
مطالبات و انتظارات جهانی و ملی پس از انقلاب، ایجاب می کند تا حوزه های علمیه بتوانند معارف توصیفی، ارزشی و تکلیفی خود را در عرصه ی فردسازی، سازمان سازی و جامعه سازی ارتقا بخشیده و تأثیر فرهنگ عمومی، تخصصی و بنیادی را نیز ارتقاء دهد و با تحرک بخشی لازم به سه فعالیت پژوهش، آموزش و تبلیغ، وضعیت درونی خود را نیز برای ایجاد بسترهای بیرونی ارتقاء دهد./۹۶۹/د102/ب1
منبع: مهر