۳۰ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۹:۳۹
کد خبر: ۵۶۸۹۱۲
سرمقاله؛

ماجرای قاتلی که قهرمان شد!

این یک داستان دراماتیک یا قصه نیست. این بخشی از یک گزارش خبری هم نیست. این روایت رسانه‌های غیررسمی، شبکه‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های اجتماعی از محمد ثلاث است.
محمد ثلاث

به گزارش خبرگزاری رسا، روزنامه رسالت در سرمقاله خود به پیدا و پنهان ماجرای اعدام محمد ثلاث و بازی رسانه ای غرب در این ماجرا پرداخته؛ بخوانید:

«تازه پنجاه‌ساله شده است. قدبلند و سبیل‌های پرپشتی دارد که به مرد بروجردی هیبتی مردانه داده است. این روزها در لباس زندان است ولی قبلاً همیشه یک کلاه بافتنی بر سر داشت که موهای کم‌پشتش کمتر به چشم بیاید. دو فرزند دارد. علی و نرگس. علی سن زیادی ندارد ولی جوان تنومندی است که ظاهر ساده‌ای دارد ولی همین ظاهر هم شبیه پدر است. نرگس هم دختر جوانی است که به‌اندازه علی ساده و خاکی به نظر می‌رسد. علی و نرگس این روزها پیگیر کار پدرشان هستند. تک‌وتنها باید مشکل پدرشان را حل کنند. یک روز دفتر وکیل یک روز دادسرا یک روز زندان. این حکایت زندگی مرد پنجاه‌ساله و علی و نرگس است.»

این یک داستان دراماتیک یا قصه نیست. این بخشی از یک گزارش خبری هم نیست. این روایت رسانه‌های غیررسمی، شبکه‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های اجتماعی از محمد ثلاث است. هرکدام بخشی از این اطلاعات را به مخاطب داده‌اند که اگر کنار هم قرار دهیم می‌توانیم یک قصه کامل از همه ابعاد زندگی ثلاث بنویسیم. «محمد ثلاث» همان راننده اتوبوسی است که در جریان اغتشاشات دراویش گنابادی در بهمن‌ماه سال گذشته چند نفر از سربازان و درجه‌دارهای نیروی انتظامی را زیر گرفت. او همان «جلاد» است که معتقد است زیر گرفتن جوانان «خواست خدا» بوده و ذره‌ای از رفتار خود پشیمان نیست. حتی تصاویر و گزارش‌های تصویری که از دادگاه او منتشرشده هیچ‌کدام نشان نمی‌دهد که محمد ثلاث در پشت آن سبیل‌های پرپُشت پشیمان و شرمنده است!

اما از شهدای نیروی انتظامی در حادثه گلستان هفتم چه می‌دانید؟‌ شهید محمدحسین حدادیان شهید نیروی انتظامی نبود و خیلی‌ها او را می‌شناسند. برای محمدحسین مستند ساخته شد و رهبری نیز به خانه این شهید رفتند و خلاصه اینکه مخاطب نمی‌تواند شهید حدادیان را نشناسد و یا صورت پر از گلوله‌های ساچمه‌ای و تصویر شهید در هیئت را فراموش کند؛ اما در مورد شهدای نیروی انتظامی که توسط محمد ثلاث به شهادت رسیدند چه می‌دانیم؟‌ غیر از همان عکس‌های پرسنلی که بعد از شهادت از سوی نیروی انتظامی منتشر شد چه تصویری از این شهدا در ذهن ما باقی‌مانده است؟ چند سال‌شان بود؟ ازدواج‌کرده بودند یا قرار بود بعد از سربازی برایشان آستین بالا بزنند؟‌ فرزند داشتند؟ مادران این شهدا امروز چه حالی دارند؟‌

پدرها وقتی تابوت پسرها را روی دوش گرفتند رسانه‌ها کجا بودند و چرا تصویری از این لحظه در ذهن ما باقی نمانده است؟ حتی فراتر از موضوعات عاطفی و انسانی، ما از ارزش خون این شهدا و اثر آن بر ختم غائله دراویش گنابادی بی‌اطلاع هستیم! بعد از چند ماه یادمان رفته چقدر خسارت به مردم خیابان پاسداران وارد شد و امروز مردم آن خیابان در چه امنیتی زندگی می‌کنند.واقعیت این است که ما اطلاعات زیادی از «شهید»‌ نداریم و به همان اندازه از او دور هستیم و نمی‌توانیم با او احساس مشترکی داشته باشیم و قدردان او باشیم. ما قدر خون شهید را نمی‌دانیم ولی تک‌تک ابعاد عاطفی و احساسی زندگی جلاد را می‌دانیم و حتی اگر نخواهیم در ناخودآگاه خود ممکن است نگاه‌مان به جلاد تعدیل‌شده باشد. مردم بی‌اطلاعی هم بودند که جلاد و شهید را نمی‌دانستند و در این موج رسانه‌ای با جلاد همدردی کردند یا تصاویرش را بازنشر کردند.

این خلاصه‌ای از یک پرونده بود که به کمک ابزار رسانه و شبکه‌های اجتماعی جریان ضدانقلاب توانست تا حدودی جای جلاد و شهید را عوض کند. آن‌قدر رسانه قدرتمند است که این تغییر تصویر نیازمند گذشت 3 دهه نیست بلکه در 3 ماه این تغییر تصویر رخ‌داده و جلاد گلستان هفتم به مظلوم گلستان هفتم تغییر کرده است. مدیران رسانه‌ای تا زمانی که به اهمیت تصویرسازی رسانه‌ای بی‌توجه باشند همین قصه ادامه دارد. مسئولین و نهادهای انتظامی، نظامی و حتی قضائی تا زمانی که نگران مسموم شدن ذهن مردم عادی نباشند و برای اقناع افکار عمومی از طریق رسانه و شبکه‌های اجتماعی برنامه‌ریزی نکنند این ماجرای مظلومیت نظام و شهدا ادامه دارد و ما باید با افسوس نگران تغییر تصویر جلاد و شهید باشیم!/۹۶۹/د102/ب1

منبع: رسالت

ارسال نظرات