پارادوكس صلح آمریکا با كره شمالی
به گزارش خبرگزاری رسا، تغییر جهت در مناقشه امریکا و کرهشمالی آنقدر تند و سریع به قرار ملاقات ترامپ با كیم جونگ اون کشیده شد که کمتر کسی پیشبینی میکرد. با این حال، درباره تصمیم ملاقات این دو، مسائلی وجود دارد که چشمانداز حل شدن یا حل نشدن بحران را روشنتر میكند:
1- رفتار ترامپ طی 13 ماهی که وارد کاخ سفید شده، این را محرز کرده که او به دنبال توافقی شبیه به توافق هستهای سال 1394 اوباما با ایران است. از خروج از توافق «ترنس پاسیفیک» گرفته تا مخالفت و تهدید به خروج از برجام؛ و از امضای فرمان ممنوعیت ورود اتباع شش کشور مسلمان گرفته تا اعمال تعرفه بر واردات فولاد و آلومینیوم، ترامپ طی 13 ماه گذشته در بیشتر موارد، سیاست خارجی مقابلهجویانهای با جامعه بینالمللی داشته، اما او حالا با گام برداشتن به سمت پروژه بلندپروازانه صلح با کرهشمالی، نه تنها میخواهد تصویری متفاوت از سیاست خارجی خود به نمایش بگذارد، بلکه قصد دارد برای توافق هستهای دولت قبل امریکا با ایران رقیبی مثالزدنی دست و پا کند. اوباما مدعی بود که با برجام توانسته «بدون بمباران، بر تهدیدی بزرگ فائق شود»، ترامپ هم میخواهد بگوید کشور سرکشی را مهار کرده که چند رئیسجمهور امریکا نتوانستند از دستیابیاش به سلاح هستهای جلوگیری کنند.
2- با وجود سودای جاهطلبانه ترامپ، چشمانداز دستیابی دو طرف به یک توافق پایدار از چند جهت چندان روشن نیست:
اول: نه فقط دموکراتها مترصدند پروژه صلح ترامپ با کرهشمالی را مانند پروژه نزدیکی او با روسها، به پروژهای مفتضح تبدیل کنند، بلکه ترامپ حتی داخل جمهوریخواهان و از آن مهمتر، تیم سیاست خارجی خود نیز برای پیشبرد روند مذاکرات با پیونگیانگ حامی چندانی ندارد. رکس تیلرسون، وزیر خارجه امریکا اولین نفری بود که روز جمعه واکنشی آغشته به انتقاد از تصمیم ملاقات ترامپ با رهبر کرهشمالی ابراز كرد و با گفتن اینکه این «تصمیم شخص رئیسجمهور بوده» تلویحاً قرار ملاقات دو رهبر را ناپخته خواند:« هنوز هیچ تصمیمی در خصوص گفتوگوی مستقیم با پیونگیانگ گرفته نشده است. حتی هنوز آنقدر پیشرفت نداشتهایم که ببینیم باید درباره چه مسائلی صحبت کنیم.»
دوم: بیشتر منتقدان میگویند که اگر امریکاییها بخواهند مذاکره با کرهشمالی به نتیجه برسد (حتی نتیجه شکنندهای مانند برجام) نیازمند طی كردن یک پروسه نسبتاً طولانیاند. تلاشها برای برای دستیابی به توافق بر سر بحرانهای بینالمللی شبیه به بحران شبهجزیره کره، در بیشتر موارد از سطوح پایین آغاز و بیشتر اوقات بعد از سالها مذاکره به نتیجه رسیدهاند، مذاکراتی که گاهی مانند مذاکرات هستهای با ایران، از کانالهای مخفی و دیپلماسی پشت پرده دنبال شدهاند. هرچند طی ماههای اخیر گزارشهایی درباره دیپلماسی پشت پرده امریکا و کرهشمالی منتشر شده، ولی شواهد پیشرفت این دست مذاکرات به حدی نیست که یکباره به مذاکره در بالاترین سطح بین ترامپ و كیم جونگ اون بینجامد. وندی شرمن، مذاکرهکننده دولت اوباما در برجام، با توجه به همین واقعیت است که میگوید: «این [به توافق رسیدن با کرهشمالی] در هر شرایطی به زمان زیادی نیاز دارد... . وقتی ما تصمیم به مذاکره با ایران گرفتیم، قبل از آنکه مذاکرات را شروع کنیم، یک توافقنامه کامل ۱۰۰صفحهای نوشتیم، بنابراین [از قبل] میدانستیم كه میخواهیم به چه چیزهایی برسیم. این توافقنامه به طرز باورنکردنی، مفصل و فنی بود.» این در حالی است که رکس تیلرسون، وزیر خارجه ترامپ، ملاقات احتمالی ترامپ با رهبر کرهشمالی را بیشتر یک قرار گفتوگو و ملاقات قلمداد كرده نه قرار مذاکره:« حتی هنوز آنقدر پیشرفت نداشتهایم که ببینیم باید درباره چه مسائلی صحبت کنیم.»
سوم: شواهد ابتدایی نشان میدهد که امریکا و کرهشمالی دو برداشت متفاوت و گاه متضاد درباره دلیل ورود طرف مقابل به روند تنشزدایی دارند. ترامپ در واپسین روزهای دسامبر 2017 گفته بود كه این تحریمهای امریکا بود كه پیونگیانگ را مجبور به مذاكره با سئول كرده و دیدگاه غالب در میان سیاستگذاران امریکایی هم این است كه این تحریمهای امریکاست كه كرهایها را پای میز مذاكره با امریکا آورده است، ولی ظاهرا پیونگیانگ دیدگاهی متفاوت دارد. همین چند ماه قبل (سپتامبر 2017) بود كه پوتین گفته بود رهبری کرهشمالی حاضر است علف بخورد اما برنامه هستهای خود را کنار نگذارد. حتی اگر این دیدگاه پوتین را هم قبول نكنیم، دست كم كرهایها معتقدند كه این موشكها و سلاحهای هستهای آنها بود كه كره جنوبی را وادار به مذاكره كرد و حالا به تبع آن، ترامپ نیز مجبور به مذاكره شده است. جدای از این، برخی معتقدند كه پیونگیانگ با دستیابی به تسلیحات هستهای و موشكهایی كه قادرند خاك امریکا را هدف قرار دهند به همه آن چیزهایی كه میخواسته، از جمله بازدارندگی دست یافته و حالا نوبت مذاكره برای دستیابی به امتیازات است. خواه تصور امریکایی درست باشد خواه نگاه كرهایها، واقعیت آن است كه تصور دو طرف از دستور كار احتمالی مذاكرات متفاوت است. همانطور كه كاخ سفید دیروز در بیانه خود گفته«پیش از آنکه هرگونه توافقی بین دو کشور به دست آید یا تحریمها برداشته شوند، واشنگتن، پیونگیانگ را ملزم خواهد کرد که «اقدامی ملموس و قابل بررسی» در راستای خلع سلاح هستهای شبهجزیره کره صورت دهد. »كرهایها تا دیروز چیزی درباره اینكه دستور كارشان در مذاكرات چیست، نگفتند ولی قطعاً پیونگیانگ سلاحهای هستهای و موشك را برای برای خلع سلاح شدن نساخته است!
چهارم: از همه اینها كه صرفنظر كنیم، واقعیت این است كه فضای غالب بر سیاست خارجی امریکا حل و فصل بحران با كره شمالی نیست. كم نیستند كسانی كه معتقدند امریکا اساساً بحران در شبهجزیره كره را زمینهای برای مهار چین میداند. كسانی مانند جان مرشایمر كه تقابل امریکا و چین را در نهایت سناریویی اجتنابناپذیر میدانند، معتقدند كه مهار قدرت روزافزون چین، تنها از مسیرهای امنیتی امكانپذیر است، دیدگاهی كه در سند اخیر استراتژی امنیت ملی امریکا نیز منعكس شده است. فرض غالب میان سیاستگذاران امریکایی طی نزدیك به سه دهه بعد از جنگ سرد این بود كه تعامل با رقبایی مانند چین و ادغام در نهادهای بینالمللی و تجارت جهانی،آنها را به بازیگرانی ملایم تبدیل میكند ولی استراتژی امنیتی ملی امریکا كه اواخر آذر ماه 96 منتشر شد، به صراحت میگوید:«این فرض اشتباه از كار در آمده است.»در چنین فضایی كه مهار چین با ابزارهای امنیتی به یك اولویت استراتژیك تبدیل شده، صلح با كره شمالی اساساً یك پارادوكس است./۹۶۹//۱۰۲/خ
منبع: روزنامه جوان