عناد با علوم انسانی اسلامی، سیاسی است
به گزارش خبرگزاری رسا، اخیراً مباحث و دیدگاه هایی در باب شکست طرح تحول در علوم انسانی و پیاده سازی علوم انسانی اسلامی، در کشور مطرح شده و منتقدین و نقّادان این پروژه، معتقد هستند که خط کشی بین علوم و تعیین ماهیت اسلامی و غیر اسلامی برای علوم دانشگاهی، طرحی است بی فایده و بدون نتیجه، بر همین اساس و تحلیل باید ها و نبایدها و نقاط پیش روی این مبحث، گفتگویی با حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه، رئیس مؤسسه حکمت و فلسفه ایران و منتخب جایزه بین المللی علوم انسانی اسلامی ترتیب داده ایم که، مشروح آن در ادامه از نظرتان می گذرد؛
*از لسان برخی مسئولین در روزهای اخیر بیان شد که تفاوتی بین علوم اسلامی و غیراسلامی وجود ندارد و با همین دیدگاه اعلام شد که طرح اسلامی سازی علوم انسانی با شکست مواجه شده است و علی رغم تلاش های صورت گرفته این طرح به دست آورد مطلوبی نرسیده است. این دیدگاه ها را چگونه ارزیابی می نمایید؟
اولین نکته به نظر بنده این است که اساساً طرح این مسائل بسیار مفید خواهد بود و باعث بالندگی علم و دانش و معرفت نیز خواهد شد. ما نمی بایست از نقد و تحلیل دیگران ناراحت و مکدر شویم و در واقع می بایست آستانه صبر و تحمل خود را نیز، افزایش دهیم. هر چند مخالفان ما، اساساً تحمل ما را ندارند و وقتی به نقد می پردازند فقط از دریچه نقد غیرعلمی وارد می شوند و بی محابا بر طبل دشمنی و عداوت می کوبند.
اگر علم سکولار موفق بوده است، چرا می بایست وضع اقتصادی و معیشتی و فرهنگی جامعه روز به روز بدتر و وخیم تر شود؟ آیا به راستی این مدل اقتصادی لیبرالیستی یا سوسیالیستی حاکم بر جامعه که باور بنده مدل اقتصادی نئولیبرالیستی است؛ توانسته است معضلات مردم را حل و فصل نماید؟
مهمترین مؤلفه تلاشگران عرصه علم دینی، می بایست بر پایه حلم و اخلاق قرار گیرد و می بایست این عزیزان، فقط با دیدگاه های علمی، به نقد و تحلیل مخالفان علم دینی ورود نمایند. در باب اینکه پروژه علم دینی شکست خورده است، بنده اولین سؤال و مسئله ام این است که آیا پروژه علم سکولار موفق بوده است؟ اگر علم سکولار موفق بوده است، چرا می بایست وضع اقتصادی و معیشتی و فرهنگی جامعه روز به روز بدتر و وخیم تر شود؟ امروزه دقیقاً مؤلفه های اقتصادی لیبرالیستی و به تعبیری دقیق تر، نئولیبرالیستی، در کشور در جریان است.
اقتصادی که تمامی هم و غمش سرمایه گذاران خارجی است و تمامی توانش را در پیاده سازی معاهده اتمی «برجام» قرار داده که نتیجه ای نیز جز فشارهای مضاعف بین المللی بر ایران اسلامی نداشته است. نظام سرمایه داری سکولار غرب با چهره متظاهر خود ما را به نوعی گمراه کرد و با معاهده «برجام» سعی در رسوخ در لایه های نظام اسلامی داشت. هم اینک مشاهده می شود که بانک های ایرانی از سوی مؤسسات و نهادهای بین المللی پولی جهانی، تحت فشار و بایکوت کامل قرار دارند.
هم اکنون متأسفانه شاهد افزایش بی ضابطه رکود و بیکاری و فشار معیشتی بر اثر افزایش بی رویه نرخ ارز در جامعه هستیم. آیا به راستی این مدل اقتصادی لیبرالیستی یا سوسیالیستی حاکم بر جامعه که باور بنده مدل اقتصادی نئولیبرالیستی است؛ توانسته است معضلات مردم را حل و فصل نماید؟ به تحقیق این مدل اقتصادی شکست خورده و نشانه های آن نیز به روشنی در جامعه قابل لمس هستند.
بنابراین اگر اقتصاد اسلامی و یا به تعبیری نظام علوم اسلامی، با شکست روبرو شده است، بنده بر این باورم که مدل اقتصادی لیبرال و علوم انسانی لیبرالیستی غرب، سالها و بلکه قرن ها است که با شکست مواجه شده است. چگونه علومی که قرن ها است شکست خورده، همچنان پی جویی می شوند، اما علومی که قریب به سی و اندی سال است که مطالبه می شود هم اینک شکست خورده قطعی است؟
این مطلبی که بیان شد اشکال نقضی این عزیزان بود اما اشکال دیگر این است که علوم می بایست به دو شاخه طبیعی و انسانی تقسیم شوند. بنده نیز در باب علوم طبیعی، معتقد بر علوم طبیعی اسلامی نیستم؛ یعنی باورم این است که علوم طبیعی را می بایست بر اساس رویکرد اسلامی دنبال کرد و به تعبیری صحیح تر، مبانی اسلامی، به شیمی دان و فیزیکدان کمک می نماید تا آنها با نگاهی الهی، به مسائل علمی خود ورود نمایند.
اما علوم انسانی و علوم اجتماعی چون مشتمل بر سه بخش هستند و در این سه بخش، توصیف انسان مطلوب و توصیف انسان محقق و تعریف ورود انسان محقق به انسان مطلوب، صورت می گیرد، قطعاً اسلامیت در توصیف انسان مطلوب و تبدیل انسان محقق به انسان مطلوب، دیدگاه و اندیشه دارد و در این عرصه به تبیین علمی پرداخته است. باید و نباید هایی که در عرصه دین وجود دارند و روش اصلاحی ای که مبیّن هستند، به ما گوشزد می نمایند که می بایست چه اصول و روشی را در این پروسه پی جویی نماییم.
همین بحث تحول در علوم انسانی در همین مدت زمان اندک پس از انقلاب اسلامی، بسیار دست آوردهای متنوع و قابل اتکایی در باب مسائل نظریه پردازی داشته است؛ اما چون متولیان امور اجرایی کشور اعتقادی به نظریات علوم اسلامی نداشته و یا ندارند، لذا این نظریات بکار گرفته نمی شوند
اما نکته دیگر که ما هم بدان ملتزم هستیم این است که وقتی بنا بر این باشد که انسان محقق؛ شناخته شود لاجرم می بایست به مطالعات تجربی و آماری و اصول احتمالات مراجعه کرد. باید حتماً این نکته یادآوری شود که همین بحث تحول در علوم انسانی در همین مدت زمان اندک پس از انقلاب اسلامی، بسیار دست آوردهای متنوع و قابل اتکایی در باب مسائل نظریه پردازی داشته است، اما چون متولیان امور اجرایی کشور اعتقادی به نظریات علوم اسلامی نداشته و یا ندارند، لذا این نظریات بکار گرفته نمی شوند.
همین اقتصاد مقاومتی مردم سالارانه، یک مدل اقتصاد اسلامی است. اساساً؛ همین نظریه ولایت فقیه، آیا نظریه سیاسی اسلامی هست یا خیر؟ اساساً تشکیل حکومت جمهوری اسلامی بر اساس نظریه ولایت فقیه شکل گرفت. اگر کسی بگویید علوم انسانی اسلامی شکست خورده است بر این معنا است که نظریه ولایت فقیه را قبول ندارد و کسانی که این نظریه را قبول ندارند چگونه بر مسندهای اجرایی و حکومتی جمهوری اسلامی تکیه زده اند؟ قانون اساسی جمهوری اسلامی، صریحاً بر اساس چارچوب حاکمیت فقیه، تبیین شده است و اگر شخصی و یا اشخاصی، نظریه ولایت فقیه و دیدگاه مردم سالاری دینی را مورد وثوق نمی داند، نمی بایست در مناصب اجرایی و حکومتی قرار گیرد.
نظریه تبعیت از ولی فقیه بر مبنای سیاست اسلامی است و این مهم، در مفاهیم سیاسی لیبرالی و یا سوسیالیستی تبیین نشده است. اینکه گروه و یا افرادی با بینش و دیدگاه علوم اسلامی موافق نیستند، شاید ریشه در این مسئله داشته باشد که این افراد گمان می نمایند با اجرایی شدن این مناسبات، می بایست دست از اقتصاد نئولیبرالیستی بردارند و اگر دست از این روش و بینش بردارند، آن هنگام است که بسیاری از روش های صادراتی و وارداتی کشور می بایست متحول شوند و خیلی از مدل های شفاف سازی در حوزه های بانکی و مالی و گمرکی می بایست پی جویی شوند که این رویه، شاید به نفع عده ای نباشد. شفافیت اقتصادی، هر چند که یکی از مؤلفه های اساسی بحث عدالت اجتماعی است، اما همین رویکرد شاید به مذاق عده ای خوش نیاید و این مهم را درمنافات با منافع خود ببینند.
*عده ای از صاحبان قلم و اندیشه، بحث قطعیت تمامی دست آوردهای علمی را منوط به اثبات در آزمایشگاه ها برمی شمارند و اصولاً مباحث متافیزیکی را در مسائل علمی قبول ندارند؛ بر این اساس، بسیاری از دست آوردهای علمی جهان غرب نیز، با تحقیقات آزمایشگاهی قابل اثبات نیستند؛ پس چگونه است که نسبت به اینها معترض نیستند؟
عناد و تضاد با علوم انسانی اسلامی، یک بحث سیاسی و ژورنالیستی است تا یک بحث علمی و آکادمیک
در ابتدا لازم است در ادامه سؤال قبل این نکته بیان شود که اساساً بحث عناد و تضاد با علوم انسانی اسلامی، یک بحث سیاسی و ژورنالیستی است تا یک بحث علمی و آکادمیک. اما در باب این سؤال می بایست گفت که، معتقدین به این مسائل، هنوز در ابتدای قرن نوزدهم میلادی مانده اند و هنوز به سده های جدید وارد نشده اند. این مسئله نخستین بار توسط اگوست کونت، بیان شد. این دیدگاهِ پیش از پوزیتیویست منطقی، در قرن نوزدهم میلادی ابطال شده است.
مگر نظریه عدالت را که فردریک هایک؛« Friedrich Hayek» مطرح می نماید و یا مسئله تکامل اجتماعی را که تالکوت پارسونز« Talcott Parsons» بیان می نماید، بر اساس تجربه پذیری اثبات شده اند؟ امروزه در دنیای فلسفه علم، شخصی قائل بر اثبات پذیری آزمایشگاهی علم نیست و حتی نظریه ابطال پذیری کارل پوپر« Karl Popper» نیز، تاریخ مصرفش به اتمام رسیده است. دیگر شخصی نظریه تأیید پذیری هانس رایشنباخ« Hans Reichenbach» را، مطرح نمی نماید.
باید گفت: افرادی که این مسائل را مطرح می نمایند، تقریباً دویست سال از حرکت علمی، عقب هستند. بله؛ قطعاً محققین علوم اسلامی از دست آوردهای تجربی استفاده خواهند کرد ولی می بایست توجه داشت که همه علم، تجربه نیست. آنجایی هم که تجربه وجود دارد، مبانی غیر تجربی بر مؤلفه های تجربی تأثیرگذار خواهند بود. این امر به تحقیق از امور مشخص و قطعی علمی است.
*اگر توصیه ای به ارائه کنندگان چنین نظراتی دارید، بیان بفرمایید.
علی ای حال توصیه بنده به این عزیزان، توصیه اخلاقی است. این دوستان نمی بایست این مقدار شتاب داشته باشند برای انکار علم دینی. نکته دیگر اینکه به همین مقدار که این عزیزان در تعارض و تخاصم با علم دینی هستند، اندکی نیز به دست آوردها و اثرات آن توجه داشته باشند. این دوستان برای یکبار هم که شده تلقی خود را از علوم انسانی اسلامی بیان بفرمایند تا مشخص گردد صریحاً با چه مؤلفه هایی مشکل دارند و چه اصولی را مورد تأیید نمی دانند؟ شاید ما هم با آنها هم صدا شویم. ما نیز بسیاری از برداشت ها و تلقی ها را از علوم اسلامی، مورد وثوق نمی دانیم.
این پروژه علی رغم این مقدار هجمه و مخالفت، با چندان هزینه ای هم پیگیری نمی شود؛ در برابر هزینه های جاری دانشگاه ها، برای علوم سکولار غربی که هیچ دست آوردی برای جامعه، جز بیکاری و تورم نداشته اند، پروژه تحول در علوم انسانی، آنچنان هم مورد توجه و مهرورزی متولیان امور قرار ندارد
به نظر بنده بسیاری از تلقی های منکرین علوم انسانی اسلامی، برداشت های نادرستی است. شاید کمبود وقت و مشغله های فراوان، این دوستان را از مطالعه و تحقیق در مبانی علوم انسانی اسلامی و عرصه های نوپیدای آن باز داشته است. مهمترین توصیه، مطالعه و تحقیق در آثار و مقالات مرتبط با این دیدگاه است. نکته دیگر اینکه در هر موضوعی می بایست علمی ورود کرد و علمی بحث کرد. طرح مسائل سیاسی و ژورنالیستی؛ هیچگاه به حرکت علمی و جهش آن مساعدت نکرده است.
اگر حتی این مباحث از لسان اهالی فلسفه نیز بیان شود، به نظر بنده؛ باز مباحثی ژورنالیستی است. این پروژه علی رغم این مقدار هجمه و مخالفت، با چندان هزینه ای هم پیگیری نمی شود؛ در برابر هزینه های جاری دانشگاه ها، برای علوم سکولار غربی که هیچ دست آوردی برای جامعه، جز بیکاری و تورم نداشته اند، پروژه تحول در علوم انسانی، آنچنان هم مورد توجه و مهرورزی متولیان امور قرار ندارد.
در خاتمه عرض می نمایم به لطف الهی، مسئله علوم اسلامی و توجه به مبانی اعتقادی، آنچنان در کشور مورد توجه و اهتمام محققین حوزه و دانشگاه قرار دارد که با این نسیم ها، دچار تشویش و معضل نخواهد شد و به حول و قوه الهی، استوار به مسیر روشن خود ادامه خواهد داد./۹۶۹//۱۰۲/خ
منبع: مهر