برخی ادعاهای «ابن عربی» غروری ناپسند است
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از تسنیم، آیتالله رشاد در جلسه درس خارج خود در بین طلاب و اساتید حوزه علمیه امام رضا(ع) به نکاتی درباره تفکرات عرفانی ابن عربی و سهروردی و نقد و بررسی برخی مباحث آنها پرداخت. وی همچنین در این جلسه به نکاتی درباره نبوع و جامعیت علوم فقهی، عرفانی و اخلاقی امام خمینی(ره) اشاره کرد. در ادامه متن سخنان آیتالله رشاد را بخوانید.
«انسان کامل»؛ جعل مبارک ابن عربی
یک اساس و فکر مبنایی راجع به کمال انسانی و انسان کامل وجود دارد. مرحوم استاد شهید ما، آیتالله مطهری کتابی به نام انسان کامل دارند. کتاب خواندنی و باارزشی است. و مانند سایر آثار ایشان هم علمی و هم نو است. در عین حال کاملا با مبانی و معارف ما منطبق و سازگار است. اصطلاح « انسان کامل» اصطلاحی عرفانی است و اجتماعی نیست. و در حقیقت تعبیری معرفتی به حساب میآید که ابن عربی جعل کرده است. «فصوص الحکم» هم براساس همین مبنا صورتبندی شده است. نام این کتاب بر آثار علمای متعددی گذاشته شده است. مثلاً فارابی هم فصوص الحکم دارد.
در ایران هم بسیاری از حکما، فصوص الحکم دارند. فصوص جمع «فص» است. و «فص» به معنای «نگین انگشتری» است. فصوص الحکم را به تحفههای ارزشمندی در حوزه حکمت تعبیر میکنند. ابن عربی این کتاب را به عنوان اولین اثر، در حوزه فلسفه عرفان نوشته شده است. او مدعی است که کل این کتاب، اشراقی است و تماماً متلّقی از ساحت الهی است؛ نه اینکه تألیف کرده باشد.
او با حالتی مغرورانه و مبالغهآمیز (که همین هم محل اشکال است) میگوید که کل این کتاب چونان وحی بر من نازل شده است. و با غروری ناپسند میگوید که تفاوت آنچه بر من فرود آمده با آنچه پیامبر اسلام دریافت کرده در این است که آن حضرت با واسطه جبرئیل دریافت کرده است و من بی واسطه دریافت کردهام. او این چنین مطلب غلطی را ادعا میکند. ( البته صرف نظر از اشکالاتی که به آن وارد است کتاب ارزشمندی است.)
همه 27 فصّی که این کتاب را تشکیل میدهد، شاهکار علمی و معرفتی ابن عربی است و تنها عرفان نظری نیست. بلکه در فلسفه عرفان است. ملاصدرا هم مکتب خود را با الهام از مکتب عرفانی ابن عربی و تواماً مکتب مشّاء تأسیس کرده است. ملاصدرا بیش از اینکه از مشائیان متأثر باشد از اشراقیانی مانند ابن عربی تأثیر پذیرفته است. ابن عربی، سرسلسله اشراقیان مسلمان است. و شیخ اشراق که گرچه شیخ و بزرگ اشراق است و او را به نام استاد حکمت اشراق میشناسند لکن ابن عربی در رأس قرار دارد.
انسان کامل در زبان ابن عربی و شهید مطهری
گفتیم که «انسان کامل» جعل ابن عربی است. او در هر فصّ از کتاب خود به لحاظ موضوع و الگو و حیث انسان کامل، یکی از وجوه اولیای الهی را محور قرار داده است. و خوشبختانه ابن عربی عامی سنی، هرکدام از ائمه اهلبیت علیهمالسلام را در هر فصی نام برده است. البته برخی، دلائلی بر شیعه بودن او اقامه میکنند؛ ولی حرفهای ضد شیعی و حتی وهن نسبت به امیرالمومنین علیهالسلام هم دارد. مجموعاً روح سخنان او شیعی است. چون که ولایتمحور است. او بعد از ذات الهی، انسان کامل را محور میداند. و نسبت به ائمه اطهار علیهمالسلام تعظیم خوبی قائل میشود. آنچنان که مثلاً فص یونسیه را به عنوان جلوهای از انسان کامل میآورد؛ هرکدام از امامان ما را هم مظهری از انسان کامل میداند.
آنگاه مرحوم شهید مطهری انسان کامل را تعمیم میدهد و میفرماید: هر مکتبی یک انسان کامل و ابر انسانی را پیشنهاد میکند و میگوید انسان طراز این است. مثلاً مارکسیستها، ابر انسان خود را در چارچوب فلسفه خود و سیستم اجتماعی و نگاه اقتصادی ویژه خود تعریف میکنند. متکلمین و صوفیه در هر فرقهای به نحوی بیان میکنند. اسلام هم به نحوی شرح میدهد. البته اصل نظریه انسان کامل با معیارهای خاص عرفانی مطرح شده است اما شهید مطهری میفرماید میتوان تنظیراً و به نحوی با رعایت تناسب مدعی شد که هر شاخه فکری اعتقادی انسان کامل خود را ارائه کرده است.
نگاه عرفانی به هستی
با این مبنا انسان کامل مظهر و مجلای تجلی تمام صفات باری است. خدای متعال در هر شی و موجودی به اسم و وصفی متجلی است. حتی در شرور هم این تجلی وجود دارد. اینطور نیست که شرور از مدار حاکمیت الهی خارج باشند. و مثلاً شیطان، مزاحم در هستی باشد. و خارج از تدبیر و تقدیر الهی وارد دایره وجود شده باشد. شیطان هم مظهر اسم مضلّ الهی است.
خداوند متعال هم مضل است و هم هادی. اولیای الهی هم مظهر اسم هدائی الهی هستند. ما در سطح کلان که به عالم بنگریم؛ هر موجودی در جای خود قرار دارد. به قول شبستری کل هستی در مجموع مانند چهره است. عالَم، همان انسان کبیر است. با نگاه عرفانی، همه هستی جلوهگاه خداست. موجودات، مخلوق نیستند بلکه جلوهاند. اهل کلام عالم را به «خلقت»، اهل فلسفه به «وجود» و اهل عرفان به «تجلی» تعبیر میکنند. در این میان، انسان کامل مظهر همه اسماء و صفات است.
بالنتیجه همه آنچه را از خداوند توقع داریم میتوانیم از انسان کامل متوقع باشیم، برون داد اسماء الهی از طریق انسان کامل است. این نیست که اگر خداوند متعال خلق میکند؛ رأساً خلق کند؛ صفت خالقیت حقتعالی در مظهر خود متجلی میشود و توسط مظهر خود کار را پیش میبرد. به همین جهت است که ما برای ائمه طاهرین علیهمالسلام هم ولایت تکوینی و هم ولایت تشریعی قائلیم.
اشراق سهروردی فلسفه اشراق یونان نیست
سهروردی نابغهای است که در سنین سی و چند سالگی با اتهام ارتداد از سوی خلیفه وقت، اعدام و به تعبیری شهید میشود. او نابغهای بوده است که با سن زیر چهل سال این همه آثار دارد و مؤسس یک مکتب است. فلسفه اشراق سهروردی همان فلسفه اشراق یونانی نیست. هزار و یک تفاوت دارد.
اشراق سهروردی یک رگه غلیظ و عمیق ایرانی دارد. حکمت او گرچه معنوی و اشراقی است ولی در چارچوب یک حکمت ایرانی است. لذا از حکمت کهن ایرانی ملهَم است. سرّش اینست که او در سهرود زنجان، همنشین حکمایی بوده است و آن منطقه، منطقه خاصی بوده که رسوبات و ته نشینهای حکمت ایرانی در آنجا رواج یافته است او در سفرهای خود هم از حکما الهام گرفته و نهایتاً چون شیخ اشراق خود یک عالم دینی بوده است؛ یافتههای خود را با بافتههای حکمت ایرانی و دریافتهای اشراق یونانی توأم کرده و مکتب خود را تأسیس کرده است. جوهر حکمت ملاصدرا و سایر حکمتها «وجود» است ولی گرانیگاه حکمت او « نور» است.
نبوغ و جامعیت امام(ره)
اشکالات عدیدهای به آثار ابن عربی وارد است و در جاهایی خطاهای عجیبی دارد که حضرت امام خمینی (ره) در تعلیقات خود بر فصوص، 175 تعلیقه تماماً انتقادی مینگارد. و امام از مثل شیخ اشراق بسیار نابغهتر بوده است؛ برای اینکه در همان سنینی که شیخ اشراق، کتب خود نظیر «حکمه الاشراق» را نوشته است، امام، کتب فلسفی و عرفانی خود را نوشته است.
تمام تعلیقههای امام بر اسفار، فصوص، مقدمه، مصباح و کتب عرفانی اخلاقی اربعین حدیث، سرّالصلاه، آداب الصلاه و... در همان سنین زیر چهل نوشته شده است. ضمن اینکه امام تنها یک شاخه معرفتیاش حکمت و عرفان است و در تفسیر و کلام هم صاحب نظر است. فقیه و اصولی بزرگی است. در حوزه سیاست هم بنیانگذار مکتب انقلاب و یک نظام سیاسی جدید را در تاریخ بنیان نهاده و یک نظام ریشه دار دو هزار و پانصد ساله را سرنگون کرده است. ما چون معاصر امام هستیم؛ عظمت ایشان را درک نمیکنیم و قدرشان را نمیدانیم.
صد سال بعد خواهند فهمید که ایشان چه مرد عظیمی بوده است. امام در همان سنین، نقدهایی بر ابن عربی وارد میکند که بسیار دقیق، عالمانه، عمیق و با شهامت است. ابن عربی از جمله کسانی است که هزار سال است سطوت و ابهت او در تاریخ مانده است و کسی جرأت عبور از او را ندارد. بعضیها ممکن است برای صد سال در قله باشند. مثلاً علامه طباطبایی برای نسل ما مهم است، اما نمیتوانیم پیشبینی کنیم که آیا صد سال دیگر این چنین خواهد بود یا نه، اصلاً نمیتوان قضاوت کرد. چون نمیفهمیم. شاید تا آن موقع مردانی بزرگتر ظهور کنند که علامه افول کند. در هر حال ابن عربی با گذشت هزار سال همچنان بزرگ است. بالاخره مرد عظیمی بوده است. حالا این شرح حال بعضی بزرگان حاشیه بود که عرض شد./۹۶۹//۱۰۳/خ