۱۹ مهر ۱۳۹۶ - ۲۱:۵۲
کد خبر: ۵۳۰۹۲۳
مروری بر زندگی جون؛

از غلامی امیرالمؤمنین تا شهادت در رکاب سیدالشهدا

جون غلام سیاه امام حسین بود که در روز عاشورا با اصرار اذن میدان گرفت و به دعای حضرت بدن مطهرش معطر و چهره‌اش سفید شد.
اینفوگرافیک/ عاشورا در آینه اعداد حادثه کربلا جون، غلام امام حسین علیه السلام

بیستم محرم الحرام سالروز دفن پیکر غلام اباعبدالله الحسین علیه السلام است که امام برای وی دعا کرد و در اثر دعای امام علیه السلام، هنگامی که قبیله بنی اسد برای دفن پیکر مطهرش اقدام کرد، بدنش را معطر و چهره اش را سفید یافت.

جون بن حوّی فردی سیاه پوست اهل نوبه(منطقه‌ای در آفریقا) و غلام فضل بن عباس بن عبدالمطلب بود که امیرالمومنین علیه السلام او را او را به ۱۵۰ دينار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامى كه ابوذر را به ربذه تبعيد كردند اين غلام براى كمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدينه مراجعت كرد.

او در این مدت در خدمت اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبى(عليه السلام) و سپس به خدمت امام حسين(عليه السلام) رسيد و همراه آن حضرت از مدينه به مكه و از مكه به كربلا آمد.

در نقلی از امام سجاد آمده است: شب عاشورا جون در چادر امام حسین(علیه السلام) بود و شمشیر او را آماده می‌کرد. در روز عاشورا او خدمت امام حسين (عليه السلام) آمد و براى ميدان رفتن و دفاع از حريم ولايت و امامت اجازه خواست. حضرت فرمودند: در اين سفر به اميد عافيت و سلامتى همراه ما بود! اكنون خويشتن را به خاطرما مبتلا مساز.

جون خود را بر قدم هاى مبارک امام حسين (عليه السلام ) انداخت و بوسيد و گفت: اى پس رسول خدا، هنگامى كه شما در راحتى و آسايش بوديد من در کنار شما بودم و حال كه به بلا گرفتار هستيد شما را رها كنيم؟

سپس عرض کرد: من كجا و اين خاندان كجا؟! بنابراین عرضه داشت: آقاى من، بوى من بد است و شرافت خانوادگى هم ندارم و نيز رنگ من سياه است. يا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی کنید تا بويم خوش گردد و شرافت خانوادگى به دست آورم و رو سفيد شوم. نه آقاى من، از شما جدا نمى شود تا خون سياه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون مى گفت و گريه مى كرد به حدى كه امام حسين(عليه السلام) گريستند و اجازه دادند.

با آن كه جؤن پير مردى ۹۰ ساله بود، ولى بچه ها در حرم با او انس فراوانى داشتند. او به كنار خيمه ها براى خداحافظى و طلب حلاليت آمد، كه صداى گريه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر يک را به زبانى ساكت كرد و به خيمه ها فرستاد و مانند شيرى غضبناک روى به آن قوم ناپاک كرد.

رجز جون هنگام جنگ اینگونه بود:

کیف یری الفجار ضرب الأسود     بالسیف صلتا عن بنی محمد

أذب عنهم باللسان و الید     أرجو بذلک الفوز عند المورد

بدکاران چگونه می‌بینند ضربت این سیاه را، با شمشیری که در راه فرزندان محمد کشیده شده است؛ من با دست و زبان از آنان حمایت می‌کنم، و با این کار، بهشت را در روز ورود به محشر امید دارم.

او جنگ نمايانى كرد، تا آنكه اطراف او را گرفتند و زخم هاى فراوانى به او وارد كردند. هنگامى كه روى زمين افتاد، امام حسين(عليه السلام) سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گريست، و دست مبارک بر سر و صورت جون كشيد و فرمود: اللهم بيض وجهه و طيب ريحه و احشره مع محمد و آل محمد(عليهم السلام ): بار الها رويش را سفيد و بويش را خوش فرما و با خاندان عصمت(عليهم السلام) محشورش نما.

از بركت دعاى حضرت روى غلام مانند ماه تمام درخشيدن گرفت و بوى عطر از وى به مشام رسيد. چنانكه وقتى بدن او را بعد از ده روز پيدا كردند صورتش منور و بويش معطر بود.

در زیارت ناحیه نیز از وی چنین یاد شده است: السَّلامُ عَلی جُونِ بْنِ حَرِیّ مَوْلی ابی‌ ذَرِ الْغَفّارِیِّ.

/۸۲۹/ی۷۰۴

منابع:

مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۷۱

الارشاد، مفید، ج۲، ص۹۳؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۰

انساب الاشراف، بلاذری، ج۳، ص۱۹۶

منتخب التواريخ: ص 311

 وسيله الدارين فى انصار الحسين(عليه السلام)ص115

 

ارسال نظرات