۱۹ تير ۱۳۹۶ - ۰۲:۲۵
کد خبر: ۵۱۰۲۳۰
مرصاد برگ زرین غرب؛

جمله‌ای که به یک غائله پایان داد

یک پاسخ به غائله خاتمه می‌داد و آن این‌كه ما از الگویی مثل امام حسین(ع) پیروی می‌كنیم و رهبری مانند امام خمینی(ره) داریم كه فرموده‌اند: «ما مأمور به انجام تكلیف هستیم نه نتیجه.»
مرصاد

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از دفاع پرس، کتاب «مرصاد، برگ زرین غرب» مشتمل بر خاطرات جمعی از سرداران و رزمندگان دفاع مقدس در غرب کشور است که توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمانشاه جمع‌آوری و تدوین شده است.

خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات «مولاداد رشیدی» از فرماندهان و پیشکسوتان دوران دوران دفاع مقدس است.

... سال‌های 1366 و 1367 در یگان‌ قائم (عج) كرمانشاه خدمت می‌كردم و مسئول ستاد یگان بودم. مأموریت ما در منطقه‌ی چنگوله (مهران) تمام شده بود. كلیه‌ی نیروها با امكانات و تجهیزات، اواخر تیرماه 1367 به عقبه‌ی یگان در حوالی شهر كرمانشاه، انتقال یافتند. با توجه به خستگی نیروها و موافقت رده‌های مافوق، چند روزی به اكثر نیروها مرخصی دادند و قرار شد به محض بازگشت از مرخصی، با سازماندهی مجدد، طبق نظر قرارگاه به منطقه‌ای دیگر اعزام شوند.

وضعیت جبهه‌ها حال و هوای تازه‌ای پیدا كرده بود. تغییر اساسی و عمده در نوع و روش جنگیدن عراقی‌ها، استفاده‌ی گسترده از نیروها برای دستیابی به اطلاعات، به‌كارگیری عملیات روانی و قرار دادن این شیوه در رأس جنگ و تجدید قوا و تجهیزات پس از هشت سال جنگ فرسایشی، نشان‌گر لبریز شدن كاسه‌ی صبر استكبار جهانی و در رأس آن‌ها آمریكای جنایتكار بود كه با حضور فیزیكی در خلیج فارس و حمایت مستقیم و نزدیک از عراقی‌ها و نجات صدام، سعی در بر هم زدن معادلات نظامی در منطقه به سود عراقی‌ها داشت.

دشمن در برخی مناطق عملیاتی، پیشروی كرده بود؛ از جمله در منطقه‌ی «قصرشیرین» و «سرپل‌ذهاب». با عبور از این شهرها و استقرار در تنگه‌ای موسوم به «كل‌داوود»، وضعیت جنگ را در سال 1359 تكرار كردند. پادگان ابوذر هدف بعدی آن‌ها برای حمله بود. روبروی عراقی‌ها، ارتفاعات سر به فلک كشیده‌ی «شاه‌نشین و پاتاق» بود كه در طول تاریخ همواره نقطه‌ی توقف و انهدام دشمن بوده است.

شب بیست‌ونهم تیر 1367 به یگان ما (تیپ قائم) مأموریت داده شد كه نیروها را فراخوانی كنید و پس از سازماندهی به منطقه‌ی سرپل‌ذهاب اعزام نمایید. با توجه به فرصت اندک، نیروهای یگان ما از جمله نیروهایی بودند كه از طریق رادیوی كرمانشاه به محل خدمت فرا خوانده شدند.

30 تیرماه تا حوالی ظهر، بخشی از نیروهای كادر كه پیام را دریافت كرده بودند، خود را به ستاد یگان معرفی كردند. 31 تیرماه تعدادی از نیروهای مستقر در شهر كرمانشاه و حاشیه‌ی شهر به یگان ما معرفی شدند و با نیروهای موجود، دو گردان تشكیل دادند. پس از بازدید و سخنرانی كوتاه یكی از فرماندهان سپاه چهارم، اوّل مرداد با اتوبوس به سمت «كرندغرب» حركت كردیم.

آن‌چه كه در حین حركت نیروها و خروج از شهر كرمانشاه جلب توجّه می‌كرد، خلوت شدن شهر و وضعیت غیرعادی زندگی در آن بود. تبلیغات روانی دشمن، انتشار شایعه‌ی بمباران شیمیایی در ساعات آینده، بمباران مستمر شهر، شكسته شدن دیوار صوتی، شلیک گاه‌ و بی‌گاه پدافندها، انفجار یكی از زاغه‌های مهمّات نزدیک شهر كه متأسفانه برخی از گلوله‌ها را به حوالی شهر پرتاب می‌كرد، شایعه‌ی نزدیک شدن عراقی‌ها و ضدانقلاب‌ها به كرمانشاه و عوامل متعدد دیگر، شهر را تقریباً از سكنه خالی كرده بود.

در شهر، نوجوانان و جوانانی كه چفیه بر دوش داشتند به سمت پایگاه‌های مقاومت در حال حركت بودند تا از غیرت و مردانگی و شرف این دیار دفاع كنند. بسیجی‌ها در پست‌های ایست و بازرسی مشغول كنترل عبور و مرور بودند و اوضاع را زیر نظر داشتند.

پس از عبور از گردنه‌ی «عین‌الكش» به شهر «ماهیدشت» رسیدیم. مردم این دیار نیز پی برده بودند كه اوضاع مثل همیشه نیست و یک وضعیت غیرعادی پیش آمده. به همین دلیل بعد از گذشت هشت سال از جنگ، درست مثل روزهای آغازین جنگ به اتوبوس‌ها نزدیک می‌شدند و دست تكان می‌دادند. گویی می‌دانستند كه نبردی سخت در پیش است. اشک در چشم‌هایشان حلقه زده بود و برای پیروزی رزمندگان اسلام دعا می‌كردند.

هنگامی كه از گردنه‌ی «چهارزبر» می‌گذشتیم، نمی‌دانستیم كه اینجا وعده‌گاه حق است و دشمن در آن به دام خواهد افتاد. پس از گذشت یک ساعت به «اسلام‌آباد غرب» رسیدیم. اسلام‌آبادغرب، آباد و شاداب كه میزبان مهمان‌نواز رزمندگان اسلام بود و مهد دلیران و سلحشوران دفاع مقدّس، بی‌وقفه بمباران می‌شد. به طوری كه حركت اتوبوس‌ها و خودروهای سبک و سنگین با مشكل مواجه می‌شد. بسیجی‌ها در این‌جا هم در نقاط حساس شهر و ورودی و خروجی آن، مستقر بودند. اسلام‌آبادغرب نیز آماده‌ می‌شد تا شاهد حماسه‌ای خونین باشد و نیرنگ خیانتكاران را به نظاره بنشیند.

از شهر عبور كردیم و پس از نیم ساعت به كرندغرب رسیدیم. در سال 1363 آن‌جا خدمت كرده بودم و با منطقه آشنایی داشتم. پس از ورود، نیروها را به سراب كرندغرب بردیم و مستقر كردیم. جهت كسب اطلاعات و دستور لازم از مسئول محور، به سپاه مراجعه كردیم. من به اتفاق برادر «عبدالرضا حا‌ج‌علیانی»، فرمانده تیپ كه معمولاً «حاجی» او را صدا می‌كردیم، به جلسه‌ای رفتیم که با حضور فرماندهی سپاه، مسئول محور و برادر «امیر نوحی» نماینده‌ی سپاه چهارم برگزار شده بود.

به علّت انتشار برخی شایعات در منطقه از جمله؛ عقب‌نشینی عراقی‌ها تا مرزهای بین‌المللی، تخلیه‌ی شهر «سرپل‌ذهاب»، پناهنده شدن یكی از افسران عراقی و تأیید این شایعات، سبب شد كه از اعزام نیروهای ما به منطقه در آن روز خودداری شود. تصمیم گرفته شد این دو گردان به عنوان احتیاط در منطقه «سراب» كرند شب را به صبح برسانند.

عصر همان روز دستور رسید كه یک گروهان به استعداد 150 نفر برای تقویت پدافندی یگان اعزامی از لرستان، به پل «ماهیت» (بعد از گردنه‌ی «پاتاق» و نزدیک «كل داوود») اعزام نماییم. پس از سازماندهی و تقویت، یک گروهان به فرماندهی برادر «علی فشی» به منطقه مورد نظر اعزام شد و مابقی نیروها نیز در سراب باقی ماندند.

در تمام مدّتی كه ما از كرمانشاه به سمت كرندغرب در حركت بودیم حتّی با فرا رسیدن تاریكی شب، آسمان منطقه جولانگاه هواپیماها، شلیک پدافندها و بمباران‌های مداوم بود. این بمباران‌ها از ورودی شهر سرپل‌ذهاب آغاز و به كرمانشاه ختم می‌شد. كلیه‌ی نیروها و تجهیزات مستقر در شیارها، دره‌ها، پادگان‌ها و ستون‌های در حال عبور، هدف اصلی هواپیماها بود.

طبق تصمیم مسئولین قرار شد فردا بعد از نماز صبح، نیروها به یكی از شیارهای منطقه در پنج كیلومتری كرند به نام «تنگ گول» اعزام و مستقر شوند.

شب را در منطقه سراب در كرند ماندگار شدیم. حال و هوای معنوی خاصّی بر اردوگاه موقّت ما حاكم شده بود. عده‌ای نماز مستحبی می‌خواندند، جمعی مشغول راز و نیاز و دعا و ذكر بودند، گروهی مشغول بحث و تجزیه و تحلیل وضعیت پیش آمده بودند و آینده را در هاله‌ای از ابهام می‌دیدند. سؤال‌هایی طرح می‌كردند كه پاسخی برای آن‌ها یافت نمی‌شد، امّا یک پاسخ به غائله خاتمه می‌داد و آن این‌كه ما از الگویی مثل امام حسین (ع) پیروی می‌كنیم و رهبری مانند امام خمینی (ره) داریم كه فرموده‌اند: «ما مأمور به انجام تكلیف هستیم نه نتیجه.»

صدای اذان صبح در اردوگاه طنین‌انداز شد و نیروها آماده‌ی اقامه نماز شدند. هوا گرگ و میش بود. طبق برنامه‌ی قبلی، نیروها برای اعزام به «تنگ گول» سوار اتوبوس‌ها شدند. با استفاده از تاریكی هوا و مصون ماندن از دید جاسوس‌های احتمالی، به سرعت به سمت تنگه حركت كردیم و قبل از روشن شدن هوا در آنجا مستقر شدیم. به منظور پیشگیری از تلفات سنگین در بمباران‌های هوایی، نیروها در دو سمت تنگه و با فاصله‌ی مناسب پراكنده شدند. بعد از استقرار كامل و تقسیم صبحانه، برای تعیین تكلیف نهایی و درخواست اعزام به خطوط مقدم، به سپاه كرند مراجعه كردیم.

ساعت هشت صبح دوم مرداد در سپاه كرند تلفنی با سپاه چهارم در حال تماس بودم تا نیروها را از بلاتكلیفی در بیاورم كه صدای غرش هواپیماها بر فراز كرند و سراب همه را به وحشت انداخت. عده‌ای به سمت سنگر و پناهگاه‌ها دویدند. صدای هواپیماها كمی دورتر شنیده می‌شد و متعاقب آن صدای انفجارهای پیاپی. احساس بدی داشتم، دچار دل‌شور‌ه‌ی شدیدی شدم. مكالمه را تمام كردم و از اتاق بیرون آمدم. در محوطه‌ی سپاه بودم كه یكی از همكارانم سراسیمه با سر و وضع خونی به سمت من آمد و خبر بمباران تنگه را داد.

از سپاه كرند برای تخلیه‌ی مجروحین درخواست آمبولانس و خودرو كردم. راننده و سرنشین خودروها ماسک ضدگاز به صورت زده بودند. این موضوع نشانگر استفاده‌ی احتمالی دشمن از بمب شیمیایی در منطقه بود. وقتی به تنگه رسیدم، دیدم كه بمباران خوشه‌ای سنگینی صورت گرفته. قسمت‌هایی از تنگه كه از خار و خاشاک پوشیده شده بود، در حال سوختن و ایجاد پرده‌های دود بود كه شبیه بمباران شیمیایی به نظر می‌رسید. تعدادی از همرزمان، شهید و عده‌ی زیادی مجروح، و چند نفری هم دچار موج‌گرفتگی شده بودند. شهدا و مجروحین به اسلام‌آبادغرب و كرمانشاه انتقال یافتند. بخشی از نیروها در امر تخلیه مشغول بودند و مابقی نیروها نیز به «سراب» انتقال یافتند.

بازسازی روحی و روانی نیروها در سراب آغاز شد. ما موفق شدیم نیروها را در قالب یک گردان با حجم كوچک‌تری سازماندهی كنیم.

گزارش‌های رسیده از سرپل‌ذهاب حاكی از عقب‌نشینی عراقی‌ها و تخلیه‌ی شهرها و مناطق اشغالی بود. این روند تا ظهر ادامه داشت. بعدازظهر گزارش‌های ضد و نقیضی مبنی بر بمباران شیمیایی پاتاق و سقوط خطوط اولیه‌ی نیروهای خودی دریافت می‌شد. این در حالی بود كه بمباران شیارها، دره‌ها، مقرها و پادگان‌ها به شدّت ادامه داشت. برای كسب اخبار دقیق از منطقه، تیم‌هایی را مأمور كردیم. پس از مراجعت، اعلام كردند به علّت بازگشت نیروها از خطّ‌ مقدّم و ترافیک سنگین در جاده‌ی اصلی كرند به سرپل، تقریباً حركت به سمت جلو غیرممكن است. شواهد امر نشان می‌داد كه خطّ پدافندی ما سقوط كرده و عراقی‌ها در حال پیشروی به سوی كرند هستند.

پس از برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری در شرایطی كه تقریباً ارتباطات مختل شده بود و به ناچار می‌بایست مستقل عمل می‌كردیم، نیروها را به سمت میدان ورودی شهر كرند حركت دادیم. متوجّه شدیم تانک‌ها، نفربرها و خودروهای سبک و سنگین كه تا یک ساعت پیش در خطّ مقدم بودند، به سمت اسلام‌آبادغرب در حال عقب‌نشینی هستند./۱۳۲۵//۱۰۲/خ

ارسال نظرات