تکفیری ها اختلالات شناختی دارند
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، نشست «نگاه سیاسی، اعتقادی و روانشناختی به پدیده داعش» در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار گردید. در این نشست قنبرلو از دید سیاسی، مینایی از منظر اعتقادی، شهابی از منظر روانشناختی و هدایتی پیرامون راه کارهای مقابله با پدیده داعش به سخنرانی پرداختند.
هدایتی در این نشست گفت: تأثیر یادگیری های محیطی خیلی مهم است. انسان ها با هیچ ارزشی به دنیا نمی آیند و محیط پیرامونی ارزش ها را به آن ها یاد می دهد. همه انسان ها اعتقادی دارند حتی کسی که می گوید من بی اعتقادم به این بی اعتقادی اعتقاد دارند. تکفیری ها لزوماً اختلالات روانشناختی ندارند بلکه اختلالات شناختی دارند. اصلاً فرصت تفکر به این ها داده نشده است و بیش از جهان عینی و واقعی در دنیای ذهنی شان زندگی می کنند. نظریاتی درباره دلیل های شکل گیری تروریسم وجود دارد که یکی از جالب ترین آن ها دیدگاه شخصیت محور است که می گوید که تیپ شخصیتی خودشیفته در این گروه ها قرار می گیرند. به این ها این گونه القا شده که باید کامل باشی. افراد خودشیفته اعتماد به نفس بسیار پایینی دارند چون می دانند که پر از ضعف اند اما خود را قوی جلوه می دهند. این اختلال بیشتر در رهبران شان دیده می شود. یک تیپ دیگر آن دسته از افرادی را شامل می شود که احساس ناکامی دارند و این اختلال بیشتر در پیروان شان دیده می شود. در این نوع افراد طبق تئوری ناکامی-پرخاشگری، پرخاشگری زیادی شکل می گیرد. از طرفی غریزه خشم با پاداش برای فرد همراه است. یک نکته دیگر احساس خود بزرگ بینی است که موجب جداسازی خود از دیگری می شود. همچنین ایده آل سازی در این افراد وجود دارد.
وی در ادامه با اشاره به تحقیقی در این باره که در سال ۲۰۰۳ انجام شده افزود: در این تحقیق ۴ مرحله ذکر شده است:
اول؛ این ها معتقدند حرف دیگران درست نیست و ما درست می گوییم.
دوم؛ جهان در حق ما منصف نیست و باید حق مان را بگیریم.
سوم؛ کسی را پیدا می کنند برای انداختن تقصیر خود گردن بر گردن آن.
و چهارم؛ دیگران را شیطان تلقی می کنند که این را در ادبیات داعشی ها زیاد می بینیم.
به نظر من نکته ای که با آن شاید بتوانیم امید داشته باشیم خشونت را در جهان کمتر کنیم این است که به جای القای ارزش ها به سمت تفکر ارزشی حرکت کنیم و در نظام های آموزشی مان این مسأله را مورد توجه قرار دهیم.
در ادامه قنبرلو عنوان کرد: خشونت در علم سیاست جایگاه مهمی دارد چرا که عالم سیاست عالم کشاکش بر سر قدرت است و میل و اعمال قدرت خود به خود خشونت را به همراه می آورد. توزیع قدرت در هر جامعه ای به گونه ایست و در نتیجه همیشه یک عده ناراضی خواهند بود. یکی از ویژگی های افراد تروریست معمولاً این است که در زندگی به حاشیه کشیده شده اند و از توزیع قدرت در سطح جهانی و کشور خودشان ناراضی اند. چون به آن ها ظلم می کنند. در نتیجه دشمن دور و نزدیک تعریف می کنند. اولین هدف شان دنیای اسلام و سپس سایر کشورهاست. باورهای دینی توأم با شرایط زندگی شان پیدا کرده اند مبنی بر این که همیشه دنیای غرب به آن ها ظلم کرده است و باید مثل خودشان با آن ها رفتار کنیم. ابن خلدون در جایی انواع عصبیت را مطرح می کند که می گوید قوی ترین آن ها عصبیت دینی است.
وی در ادامه افزود: این ها خلافت سرزمینی و خلافت مجازی قائل هستند. همچنین مهاجرت سرزمینی و مهاجرت مجازی. قاعده ای به نام هجرت دارند که مبنی بر حدیثی است که در بحارالانوار آمده است: هر کس برای دین مهاجرت کند ولو آن سرزمین در حد یک وجب باشد بهشت بر او واجب می شود. این حدیث میان تکفیری ها خیلی رواج دارد. حال سوال این است که چرا در گذشته این کارها را نمی کرده اند؟ چون دیکتاتورهای درون کشورشان به این ها اجازه نمی داد. وقتی انقلاب های منطقه شکل گرفت خودشان را سازماندهی کردند و فرصت را مناسب دیدند و بعضی دولت ها نیز به این ها کمک کردند. تفکری هست که می گوید بین دین و دموکراسی می توان وحدت ایجاد کرد و این برای دولت هایی مثل سعودی خطر بود و در نتیجه این حرکت را تبدیل کردند به یک منازعه میان شیعه و سنی که البته دامن خودشان را خواهد گرفت.
در ادامه نشست مینایی گفت: حرکت های استشهادی منشأ اعتقادی دارد که در سازمان مجاهدین هم همین نگاه اعتقادی را می بینیم. داعش سرزمینی است با مرزهای اعتقادی که این موضوع فقط در منطقه ما وجود ندارد و در جاهای دیگه هم دیده می شود. داعشی ها در گذشته مورد تحقیر بوده اند و نتوانسته اند عقایدشان را پیاده کنند. این ها معتقدند احکام خدا زمان و مکان نمی شناسد و هر کس مخالفت کند او را اعدام می کنیم. در بهار عربی زمینه ای یافتند برای اهداف شان و می خواهند به نقطه مبارزه با دجال برسند و اولویت را با شیعه ها یا رافضی ها می دانند. کتاب های فقهی دارند و نامش را احکام خدا و حقیقت می گذارند نه خشونت. سید حسن نصرالله در یکی از سخنرانی هایش گفت: فکر نکنید این ها اهداف شان مادی است. بلکه مسایل اعتقادی و ارزشی برای این ها بسیار اهمیت دارد.
شهابی در ادامه گفت: در مرکز هر عملیات تروریستی یک پرسونا یا یک شخص وجود دارد. در نتیجه مسأله تروریسم باید تحلیل روانشناختی بشود. متأسفانه تا الان مطالعه پژوهشی انجام نشده که یک سمپل تروریسم داشته باشد و پژوهشی روی افرادی که عضو یک سازمان تروریستی بوده اند نشده است. بلکه همیشه بر اساس تئوری است که صحبت می شود. این ها افراد پاتالوژیک یعنی دارای اختلال روانی نیستند. مثلاً خودشیفته بودن که مطرح شد بر اساس حدس و گمان است. مسأله آموزش های این ها خیلی مهم است که چه آموزش هایی می بینند که این اعمال را انجام می دهند. در این زمینه می توان احتمالاتی داد:
مسأله هویت و تعریف از خود اولین مسأله است. به دلیل تحقیر شدن هایی که این افراد تجربه کرده اند در نتیجه به یک عامل کلیدی یعنی ایدئولوژی می چسبند. به نظر می رسد آموزش های تروریستی خیلی روی این نکته متمرکز می شوند. علاوه بر این عمدتاً به لحاظ سنی یا نوجوان اند یا جوانِ بزرگسال اند. یعنی دقیقاً در مرحله شکل گیری هویت هستند.
عامل دوم ترس از مرگ است. از ترس از مرگ به عنوان یک محرک شناختی استفاده می کنند و نوع خاصی از مرگ را برجسته می کنند که با آن ایدئولوژی پیوند دارد.
نکته سوم تعلق داشتن و وابستگی گروهی است. از آن جا که دوره طولانی طرد داشته اند در نتیجه تعلق به یک گروه عامل انگیزشی مهمی برای آن ها خواهد شد.
خرده عامل های دیگر هم می توان اشاره کرد. مثلاً مشارکت سیاسی در قدرت تغییر اساسی ایجاد نمی کند در نتیجه با اسلحه باید اهداف مان را دنبال کنیم. تحقیر فردی، آرمان های اجتماعی و نا امیدی در تحقق آرمان ها از دیگر عوامل هستند. القای این مسأله که بیش از صحبت باید عمل کنند. همچنین انگیزه دیده شدن که جاذبه های روانشناختی دارد. به خصوص برای اقلیتی که فرصتی برای تأثیرگذاری نداشته و حالا به عنوان یک جریان تأثیرگذار به او توجه می شود./۱۳۲۵//۱۰۲/خ