گفتوگو/ کارآمدی فرهنگی دولت و ابعاد آن
اشاره: حضرت آیت الله خامنه ای با تاکید بر اینکه بنده نگران مسئله فرهنگ هستم و اساس، باید تقویت جناح فرهنگی مۆمن باشد، فرمودند: «امیدوارم مسئولین فرهنگی توجه داشته باشند که چه میکنند؛ چراکه با مسائل فرهنگی نمیشود شوخی و بیملاحظگی کرد.»
با کنکاشی مختصر در رهنمودهای رهبر انقلاب به خوبی نگاه کارشناسانه و جامع ایشان به حوزه های مختلف فرهنگی قابل ردیابی است؛ رهبر انقلاب بر خلاف بسیاری از مسؤولان، نه تنها از فرهنگ دور نیستند بلکه اتفاقا نگاهی روشن و بدون غرض به آن دارند.
رهبر معظم انقلاب فرهنگ را اینگونه توصیف کردهاند: «فرهنگ به معنای هوایی است که ما تنفس می کنیم. اگر این هوا تمیز باشد آثاری دارد و اگر کثیف باشد آثار دیگری دارد. فرهنگ یک کشور مانند هواست. اگر بخواهیم مصرف تولیدات داخلی به معنای واقعی کلمه تحقق یابد باید فرهنگ تولید داخلی در ذهن مردم جا بیفتد».
پیگیری مطالبات و دغدغههای رهبر معظم انقلاب و همچنین مشاهده خلأهای فرهنگی بسیاری که در جامعه وجود دارد، سبب شد تا خبرنگار خبرگزاری رسا با محمد حقی، پژوهشگر و تحصیلکرده حوزه علمیه قم گفتوگو کند.
حقی دارای تحصیلات دانشگاهی رشته علوم سیاسی، کارشناسی ارشد علوم سیاسی گرایش مسائل ایران همچنین پژوهشگر پژوهشگاه بین المللی المصطفی(ص) است که از جمله تألیفات وی میتوان به کتابهای «صورتبندی و تحلیل نظریه های انقلاب اسلامی» و «فلسفه انقلاب اسلامی» اشاره کرد.
این طلبه جوان و پژوهشگر بر این باور است که دولتها در مجموع یک ضعف بنیادین دارند و آن این است که سیاستهای کلی فرهنگی شان خوب تبیین نشده است؛ یعنی استراتژی فرهنگی روشن ندارند، اگر داشته باشند چرا باید دولتها یکی این طرف و یکی آن طرف برود، یکی بگوید که ما میخواهیم مردم را بهشت ببریم، یکی میگوید که ما وظیفه بهشت بردن مردم را نداریم، یکی طرح امنیت اجتماعی اخلاقی راه بیاندازد، آن یکی بگوید که این درست نیست؛ همه اینها نشانگر این است که ما یک استراتژی روشن نداریم.
این گفتگوی صمیمانه که در فضای محل کار دکتر حقی صورت پذیرفته در زیر تقدیم شما خوانندگان گرامی میشود:
رسا ـ دولت آینده در برابر فرهنگ چه وظایفی داشته و در برابر خطوط فرهنگی و بینشی نظام اسلامی به چه الزاماتی باید پایبند باشد؟
برای این بحث ما نیاز به مقدمه داریم، یعنی تا مباحث مقدماتیمان تبیین نشود به این بحث که دولت چه وظایف فرهنگی دارد یا در رابطه با فرهنگ چه وظایفی دارد و چه اقداماتی باید انجام دهد و شخصیتها چکار باید بکنند؟ نظریهپردازی فرهنگی صورت بگیرد یا نه، طبیعتاً همه اینها مبتنی بر همان مقدمات است؛ و یکی از مقدمات مهم این است که ما توجه داشته باشیم که انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی است.
بیش از 50 درصد شعارهای انقلاب، فرهنگی است
یعنی خیلی جاها ما بعضاً به چالهها و شبهات میافتیم، بعضی از افراد احساس ناکارآمدی میکنند، علتش این است که انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی است، یک انقلاب سیاسی صرف نیست، یک انقلاب اقتصادی صرف نیست، همانند انقلابی است که در فرانسه اتفاق افتاد و شعارهای خاصی در راستای آزادی داشت، همچنین انقلابی که در روسیه اتفاق افتاد، بیشتر بحثهای اقتصادی برایش مهم بود با این تفاوت که محوریت انقلاب اسلامی بر مدار شعارها و آرمانهای فرهنگی است.
وقتی این مسائل را بررسی میکنیم میبینیم که بیشتر خواستهها، شعارها و اهداف مردم در انقلاب ایران بحث فرهنگی است؛ یکی از محققین کتابی پیرامون تحلیل شعارها و اهداف و خواستههای انقلاب انجام داده است نتیجهاش فی الجمله این شده است که حدوداً 54 درصد شعارهای انقلاب ایران شعارهای فرهنگی بوده است، 45یا 46 درصد آن سیاسی - اقتصادی بوده است، البته ناگفته نماند آن هم اکثریتش سیاسی بوده است و تنها پنج یا شش درصد آن اقتصادی بوده است.
مردم فرهنگ غنی میخواهند
امروزه هنگامی که سخن از دستاوردهای انقلاب به میان میآید، معمولاً گفته میشود که کشور ما فلان تعداد سد و مسکن ساخته و یا در صنعت فلان اندازه پیشرفت کرده است و از این قبیل مثالها؛ ما قائل به این نیستیم که در این عرصهها پیشرفتی حاصل نشود چراکه مردم نیاز به رفاه دارند، اما باید دانست انقلاب ما قرار نبود تنها به ساخت و ساز بپردازد؛ آیا مشکلات آن روز مردم اینها بودند؟ به خاطر اینها انقلاب کردند؟ میبینیم که نه اهداف را وقتی میبینیم و شعارها را میبینیم بیشترش فرهنگی بوده است.
بنابراین اگر بخواهیم امروز از انقلابمان دفاع کنیم باید ببینیم چه اندازه کارکرد فرهنگی داشته است، مثلاً عملکرد فرهنگیاش چه اندازه موفق بوده است؟ آنجا باید دفاع کنیم، حرف بزنیم و صحبت کنیم، بنابراین این مسأله را حتماً باید توجه داشته باشیم که انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی بود، بنابراین وظایف و کارکردهایش هم بر این مبنا باید صحبت شود، بنابراین نباید تنها به دنبال اقتصاد برویم؛ اقتصاد و مسائل سیاسی را نفی نمیکنیم اما بحث فرهنگی بحث محوری است.
منظور از اسلام در «انقلاب اسلامی»، فرهنگ است
باید ببینیم که انقلاب اسلامی، دستاورد فرهنگیاش چه بوده است، مقایسه کنیم، بگوییم که قبل از انقلاب چه اندازه جامعه ما فرهنگ دینی را داشت؟ بعد از انقلاب چه تحولی اتفاق افتاده است، چون در شعارهای مردم گفتند که ما حکومت اسلامی میخواهیم، درست است که حکومت سیاسی است اما با توجه به بخش اسلامیاش در می یابیم مبانی آن فرهنگی و دینی است.
در وهله بعد باید این را مرزیابی کنیم میبینیم که چه اندازه حکومت اسلامی محقق شده است؟ چه اندازه اسلام محقق شده است؟
امام خمینی(ره) در جاهای مختلف فرمودهاند که «ما اسلام را میخواهیم، مردم ما اسلام را میخواهند، مردم ما به دنبال اجرای احکام اسلام هستند، به دنبال اجرای شریعت هستند»، اینها خواستههاست که علی القاعده قبل از انقلاب بخش قابل توجهی از اینها اجرا نشد، چراکه از طرف حاکمیت هیچ دغدغهای وجود ندارد، مثلاً چون دغدغه فرهنگی به نام فرهنگ دینی را ندارد، اجرا نمیکند؛ این دغدغه زمانی محقق میشود که در رسانه، مطبوعات، نوع سیاستگذاری، دغدغه دین و فرهنگ موجود باشد؛ شایان ذکر است که رهبر کبیر انقلاب دغدغهاش از این جنس است و مردم نیز بالتبع با این هدف انقلاب کردند.
نکته دوم این است که وقتی اهداف انقلاب را پذیرفتیم و مبنای اصلیمان انقلاب فرهنگی بر اساس فرهنگ اسلام شد، طبیعتاً نظامی پدید میآید ساختار آن بر اساس اسلام و تحت عنوان «حاکمیت نظام اسلامی» است.
یک نظام اسلامی شکل گرفته است، حاکمیت اسلامی، حکومت اسلامی، باید ببینیم که این حکومت اسلامی در برابر مسائل فرهنگی جامعه دغدغه دارد یا ندارد؟ باید داشته باشد یا نباید داشته باشد؟
اینجا طبیعتاً جای صحبت زیاد است و علی القاعده با توجه به فضایی که ما داریم، مخصوصاً طیفی از روشنفکرانی که گرایشات غربگرایانه دارند درباره اینکه حکومت وظایف فرهنگی دارد یا ندارد، تردید دارند، بعضی نفی میکنند و دلیل آن این است که وقتی فرد خودش آدم فی الجمله بی تفاوتی نسبت به مسائل فرهنگی باشد، نسبت به مباحث دینی انگیزه و اعتقادی نداشته باشد، طبیعتاً به این سمت میآید که حکومت ما بنا نیست که کار فرهنگی انجام دهد؛ مخصوصاً درباره بحث فرهنگ دینی، اغلبشان هم مخالف هستند و میگویند که اصلاً دولت نباید دخالت کند.
دیدگاههای مختلف در رابطه نسبت بین دولت و فرهنگ
البته این را هم نباید نادیده بگیریم که دیدگاههای مختلفی بدون توجه به حوزه اسلامیت نظام وجود دارد؛ دیدگاههای مختلفی وجود دارد که بعضیها میگویند که حکومت اصلاً درباره فرهنگ جامعه، حالا فرهنگ دینی یا غیر دینی اصلاً مسئولیتی ندارد و نباید دخالت کند.
یک دیدگاه هم اعتقاد دارند که همه چیز در اختیار دولت است و دولت مستقیماً باید دخالت و مدیریت کند، هدایت کند، حمایت کند، ضمانت کند.
یک دیدگاه هم بینابین است، نه اینکه دخالت نکند، نه از این طرف که دخالت مستقیم داشته باشد، تقریباً بحث نظارت را مطرح میکنند که مثلاً دولتها باید بر مسائل فرهنگی نظارت داشته باشند.
این دیدگاههایی است که وجود دارد که فراتر از مباحث دینی و اسلامی است، اما در اسلام بر اساس این اعتقادی که امروزه در جامعه ما حاکم است و بر اساس اینکه اصلاً نظام اسلامی ما شکل گرفته است، قانون اساسی که داریم دولت موظف است؛ چون عرض کردیم که انقلاب اسلامی است، حکومت اسلامی است، قانون اساسی داریم، قانون اساسی، اصل اول که نظام را معرفی کرده است، اصل دوم اصول نظام را معرفی کرده است و اصل سوم وظایف دولت و نظام را معرفی کرده است.
اولین بند اصل سوم قانون اساسی دولت را موظف به ایجاد محیط مساعد برای رشد فضائل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوا و مبارزه با کلیه مظاهر فساد میداند، این بند اول اصل سوم است؛ یعنی اینکه میگوید حکومت اسلامی است وظیفه دارد و یکی از وظایف اساسیاش این است که در عرصه فرهنگ وارد شود، فضا را بر اخلاق فراهم کند و از آن طرف هم با کلیه مظاهر فساد مخالفت و مبارزه کند.
رسا ـ به نظر شما چرا تا کنون پیشرفتهای فرهنگی چشمگیری در جامعه صورت نگرفته است؟
قبل از اینکه وارد این دولت شویم، یک نکتهای به نظر میرسد و آن هم این است که ما اگر یک سری سیاستهای فرهنگی فی الجمله داریم و باید هم داشته باشیم در مجموعه نظام جمهوری اسلامی ایران، بدون توجه به دولت اصلاحگرا و اصولطلب و اعتدال و امثال اینها، باید یک سری سیاستهای کلی نیز داشته باشیم که دولتها اصولاً باید مجری آن سیاستها باشند.
عدم وجود استراتژی فرهنگی؛ بلای جان دولتها
به نظر میرسد که ما در مجموع یک ضعف بنیادین داریم و آن این است که سیاستهای کلی فرهنگی مان خوب تبیین نشده است؛ یعنی استراتژی فرهنگی روشن نداریم، اگر داشته باشیم چرا باید دولتها یکی این طرف و یکی آن طرف برود، یکی بگوید که ما میخواهیم مردم را بهشت ببریم، یکی میگوید که ما وظیفه بهشت بردن مردم را نداریم، یکی طرح امنیت اجتماعی اخلاقی راه بیاندازد، آن یکی بگوید که این درست نیست؛ همه اینها نشانگر این است که ما یک استراتژی روشن نداریم.
در مسائل کلان نظام اگر نظام یک استراتژی روشنی داشته باشد، دولتها تاکتیکها را ایجاد میکنند، اینها بر اساس استراتژی تعریف میشود؛ اما وقتی گفته میشود که تاکتیکهایی ایجاد میشود که دولتها بعضیجاها با هم تضاد دارند و در مقابل هم میایستند، این نشانگر این است که یا ما استراتژی نداریم یا داریم، اما روشن نیست و البته ناگفته نماند بخشی از آن هم که بیتوجهیهایی در این زمینه صورت میگیرد؛ بنابراین شما عملکرد دولتها را از اول انقلاب تا امروز در عرصه فرهنگی ببینید که بر اساس همین اصلی که دولت موظف است.
البته نکتهای را داخل پرانتز عرض کنم که دولتی که در متن قانون اساسی کلمه دولت آمده است، دولت به معنای کابینه نیست، یعنی قوه مجریه نیست، دولت به معنای عام حکومت است و این را توجه داشته باشیم و خلط مبحث صورت نگیرد، دولت یک زمانی به معنای کابینه است و یک زمانی به معنای نظام است و یک زمانی هم به معنای واژه تخصصی دولت که در علوم سیاسی دولت میگوییم مساوی مردم، حکومت، حاکمیت و سرزمین است، که اینها را شامل میشود، در تخصصی علوم سیاسی، ولی آنکه در قانون اساسی به کار برده شده است حکومت و نظام سیاسی است نه کابینه ولی به هرحال کابینهها زیر مجموعه نظام هستند و اصولاً این کار را باید انجام دهند بنابراین وقتی نیم نگاهی به گذشته و دولتها میاندازیم انگار خلأهایی را اینجا میبینیم، به نظر میآید که از کارهای فرهنگی غفلت شده است.
رسا ـ خلأهای فرهنگی که احتیاج است دولتها به ویژه دولت آینده آنها را پر کند را تشریح کنید؟
به نظر میرسد که کم کاری شده است، احساس، تحلیل و برداشت بنده این است که دولتها اولویتشان را به جاهای دیگر گذاشتهاند، به عنوان مثال ما بعد از انقلاب حدوداً سه سالی تا نظام شکل بگیرد و تثبیت شود و درگیریهای داخلی تمام شود عملاً کارهای فرهنگی نتوانستیم انجام دهیم، سال 59 جنگ شروع شده است تا 67 یا 68 که در حقیقت دولت زمان جنگ بوده است، دوران ریاست جمهوری رهبر معظم انقلاب بوده است؛ آن سالها هم کشور ما درگیر جنگ بوده و نتوانسته سیاستگذاری فرهنگی یا اجرایی داشته باشد، یعنی فرجه این اجازه را نداده است، چراکه وضعیت جنگی بوده است.
در دوران هشت ساله دوم که دولت سازندگی و دولت مرحوم آقای هاشمی میشود هم به نظر میرسد که با توجه به مسائلی که ما در جنگ داشتیم، تخریبها و به هم ریختن اقتصاد، ساخت و ساز، خرابیهای جنگ بود که اقتضا می کرد که دولت به دنبال بازسازی باشد.
تمرکز دولت به سمت سازندگی رفت که شعارش، شعار سازندگی، گفتمانش معروف به گفتمان سازندگی شد که بیشتر بحثهای توسعه اقتصادی و صنعتی در دستور کار قرار گرفت، یعنی آن هشت ساله هم کارهای فرهنگی به نظر میآید که حداقلش اگر نگوییم که هیچ کاری انجام نشد کم کار انجام شد و فضای سازندگی محوریت کار بود.
بعد هشت ساله سوم میآییم که دوران اصلاحات بود که آن موقع هم شعار اصلاحات و توسعه سیاسی بود که اولویت مباحث سیاسی میشود و بعد میبینیم که مباحث فرهنگی به حاشیه میروند یا اینکه یک سری افراد و طیفهایی که در این دوره فعال هستند به دنبال ترویج فرهنگ غربی در بدنه دولت هستند یا فضای آزادی که بعضاً در توسعه سیاسی یکی از بحثهای مؤلفههای سیاسی آزادی است.
رسا ـ شکلگیری آزادی چه عوارضی دارد؟
وقتی آزادی در جامعه به نوعی شکل میگیرد، دنبالش یک سری مباحث و عوارضی را داریم، عوارضش این است که آزادی با تخریب مقدسات، توهین به مقدسات، حمله به مقدسات، ترویج فرهنگ غرب، غربگرایی که در آن دوره اتفاق افتاده است، یعنی اصل آزادی میتوانیم بگوییم که شاید میتوانست خوب باشد، توسعه سیاسی خودش میتوانست خوب باشد ولی عوارضش از خودش خیلی بیشتر شده است، بنابراین آن دوره هم به بحث فرهنگ به ویژه بحث فرهنگ دینی کم توجهی شده است، و بحثهای توسعه سیاسی محور بوده است.
دولت اصولگرا یعنی هشت ساله چهارم؛ دوران اصولگرایی اگر چه شعارهای خوبی مطرح شد، همانند شعارهایی که اوایل انقلاب داده میشد که از جمله آنها میتوان به فرهنگ سادهزیستی و عدالت و مهر ورزی و اعتقاد به مهدویت اشاره کرد.
اینها طبیعتاً شعارهای خوبی بودند، خصوصاً در چهار ساله اول هم توجه بیشتری هم صورت گرفت و هم در نهادهای حوزوی میبینید که همراهیهای خوبی از طرف حوزه صورت گرفت، از سوی دیگر از طرف دولت یک سری حمایتهای خوبی صورت گرفت و کارهایی انجام شد؛ میبینید که خوب بود و فعالیتهای فرهنگ دینی در آن چهار سال اول میبینیم که پر رنگتر است، اما وقتی میرسیم به چهار ساله دوم دولت اصولگرایی، با توجه به مطرح شدن جریانی به نام جریان انحرافی مسائل و مشکلات متعددی مطرح میشود، البته اصل آن ماجرای فتنه 88 و درگیریهای سیاسی و عملاً کشور یکی دو سال درگیر این ماجرا شد، یک بخشی هم که ماجرای جریان انحرافی و مطرح شدن ملیگرایی و ایرانی گرایی، دوستی با اسرائیل و امثال اینها بود.
بنابراین این کار فرهنگی که مورد انتظار بود و داشت انجام میشد از مسیرش خارج شد و به حاشیه رفت و بعد در ادامه هم مباحث انتخاباتی فضا را تقریباً میتوان گفت که خرابتر کرد.
رسا ـ این وضعیت در دولت فعلی چگونه است؟
دوران هشت ساله چهارم گذشت و وارد دوران دولت کنونی که با شعار دولت اعتدال آمد شدیم؛ به این معنا که ما نه این طرف، نه آن طرف، نه چپ و نه راست هستیم، بلکه بینابین هستیم یا با هر دو هستیم، با این شعار آمد؛ البته شعارهای فرهنگی هم داشت، ولی به نظر میآید که آن چیزی که در این چهار سال گذشته اتفاق افتاد باز هم خلأها دیده میشود، به این معنا که باز هم در این چهار سال گذشته ما یکی از مسائل مهمی که در جامعهمان اتفاق افتاد، محور قرار گرفتن مسائل هستهای شد، در این دولت یعنی بحث سیاست خارجی و پرونده هستهای و برجام و امثال اینها بود، یعنی عملاً توان و وقت و نیروی دولت صرف این مباحث شد.
طبیعتاً مباحث فرهنگی هم در حاشیه قرار گرفت و از آن طرف هم نکتهای که مطرح است و امروزه به عنوان آسیب برای دولت کنونی در زمینه فرهنگ مطرح میشود، اگر چه باید کارهایی را که انجام شده است قدردان باشیم که در حوزه نشر و کتاب پیشرفتهایی صورت گرفته است و در بحث فیلم و سینما یا رسانهها کارهایی شده است که اینها را نباید نادیده گرفت، ولی به نظر میآید که باز از آن طرف بام در حال افتادن هستیم.
افرادی در جامعه به دنبال ترویج فرهنگ غربی هستند
به این معنا که باز هم فرصتی پیش آمد که عدهای سوء استفاده کنند، به معنای اینکه بیتوجهی به فرهنگ دینی، ترویج فرهنگ غربی، عملاً ترویج اشرافیگری، تجمل گرایی، به هرحال اینها را باید ببینیم که مدیران ما و وزرای ما چه کسانی هستند، زندگیشان چطور است؟ در گذشته کجا درس خواندهاند؟ بچههایشان کجاست؟ نگاهشان چیست؟ اینها را وقتی مراجعه میکنیم میبینیم که گرایشات غربگرایانه و تجملگرایانه و اشرافیگری بعضی جاها پررنگ دیده میشود.
بسیاری از مبانی امروزی منطبق بر فرهنگ غربی است
یک سری اسنادی درباره آینده فرهنگی یا چشماندازهایی که درباره آیندهمان تبیین میشود میبینیم که با فرهنگ موجود امروزمان، خصوصاً که اصولاً آن چیزی که باید باشد مغایرت دارد؛ مثلاً آیندهمان را مانند آینده غرب تعریف میکنیم، چشماندازی که میخواهیم برای آیندهمان تعریف کنیم مانند غربیها میشود، این در حالی است که اگر چه ما باید برنامهنویسی، آینده پژوهشی، آینده نویسی و آینده سازی داشته باشیم، اما همه اینها باید بر پایه داشتههای خودمان یعنی بر پایه فرهنگ دینی، اسلامی و البته فرهنگ ایرانیمان داشته باشیم.
اما متأسفانه میبینیم که برنامهنویس ما میخواهد برنامه فرهنگی غرب را اینجا کپی کرده و آن چیزی که آنجا برای آینده دیده شده است میخواهد اینجا ترویج کند.
یا فرهنگ غربی یا فرهنگ اسلامی؛ این دو نمیتوانند در یک جامعه جمع شوند
یکی از آسیبهای جدی و ضعفهایی که در مشروطه اتفاق افتاد، کپیبرداری از قانون مشروطه غرب و اجرای آن در جامعه اسلامی، الان هم شما میبینید که این اتفاق میافتد، بعضاً کتبی نوشته میشود، یا مثلاً به حرفها و نوشتههای مشاورین و مسؤولان رده بالا یا مشاور وزیری یا وزیری مراجعه میکنید و میبینید که این حرف کاملاً مطابق سخنان فلان اندیشمند غربی است که این حرف را چند سال پیش گفته و اجرایش هم کردهاند، اتفاقاً جاهای مختلف جواب هم نداده است، بعد این مسؤولان درصدد هستند این مبانی غلط را در جامعه اسلامی پیاده کنند؛ پرواضح است که این جواب نمیدهد و سالیان سال خیلیها میخواستند این کارها را انجام دهند، اما نشده است.
باید به آن مسؤولان گفت شما یک سیاستی را که میخواهید در جامعه اجرا کنید باید متناسب با فرهنگ آن جامعه باشد، متناسب با اعتقادات آن جامعه باشد؛ برای مثال سکولاریسم، چیزی است که در جامعه غرب رایج شده است، عمل هم شده است و در جوامع مختلف برخی این را پذیرفتهاند که من فرد مذهبی نباید در امور سیاسی دخالت کنم، نباید حرف مذهبی خود را در عرصه سیاسی، مجلس و دولت و امثال اینها بزنم، اینها را پذیرفتهاند، به تناسب فرهنگی که داشته و دارند.
اما الان بیش از صد سال است که بحث سکولاریسم در جوامع اسلامی، خیلیها به دنبال محقق کردن و اجرا کردنش هستند اما موفق نمیشود، مورد پذیرش قرار نمیگیرد، چون جامعه اسلامی نمیتواند سکولاریسم را بپذیرد، اصلاً ظرفیتش را ندارد، چون اصلاً اسلام دین سکولاری نیست و نمیتواند باشد، سکولاریسم یعنی جدایی دین از سیاست، بخش قابل توجهی از آیات قرآنیمان سیاسی است، بعد شما چطور میخواهید اینها را حذف کنید، در حالی که از یک سو قرآن کتاب دینی ماست و از سوی دیگر بخش قابل توجهی از آیاتش سیاسی است، آن وقت شما میخواهید دین را از سیاست جدا کنید؟
بنده پانزده یا شانزده سال است که در دانشگاه هستم و حدود ده سال است که تدریس میکنم، بحثمان هم مربوط به انقلاب اسلامی و مباحث حکومت دین و امثال اینهاست؛ برخی دانشجوها میگویند که یکی از مشکلات اساسی ما این است که حکومتمان دینی است، چرا دین و سیاست را با هم قاطی کردهایم، در غرب و اروپا دین را از سیاست جدا کردهاند و مشکلی ندارند، دیندار و سیاسی هر یک کارشان مشخص است.
باید گفت که این دانشجو توجه ندارد و نمیداند که این کار نشدنی است؛ باید از وی پرسید که دانشجوی عزیز آیا مسلمان هستی یا نه؟ اگر بگویدکه مسلمان نیستم آن وقت بحثی نداریم، اما اگر اعتقاد به قرآن و پیامبر اکرم(ص) دارد، باید بداند که پیامبر(ص) شخصیت دینی و آورنده اسلام بود، خودش هم حاکم اسلامی شد و حکومت را تشکیل داد؛ ظهور اسلام و تشکیل حکومت اسلامی از سوی پیامبر اکرم(ص) خودش نشانگر این است که در جهان اسلام و جامعه اسلامی سکولاریسم نمیتواند اتفاق بیافتد چون اسلام اصلاً آمده است و ما آیات قرآنی متعددی داریم که پیامبران برای اجرای قسط و عدالت و مانند اینها آمدهاند و کسی که حکومت را تأسیس نکند نمیتواند اینها را محقق کند.
احتمال دارد کسانی که به دنبال ترویج سکولاریسم هستند از اول میخواهند فرد اصلاً وارد عرصه سیاسی نشود؛ چون یک شخصیت مذهبی که وارد سیاست شد طبیعتاً در آن سیاست هم میخواهد مذهبی باشد و چارچوب را رعایت کند، بله احتمال دارد که کسانی که مخالف ورود قشرهای مذهبی به عرصه سیاسی هستند چون میدانند که ورود افراد مؤمن و مذهبی به عرصه سیاسی میتواند، سکولاریسم را زیر سؤال ببرد.
رهبر انقلاب خطاب به دولتها بارها گفتند که ما یک سری خواستههای فرهنگی داریم و مدام آن خواستهها را داشتند تا آخر هم میگفتند که چه شد، مدام پیگیری میکردند و ظاهراً کم توجهی شد و امروزه هم آدم احساس میکند که در مباحث فرهنگی متأسفانه ما بیتوجهی یا متأسفانه باید گفت برای مسائل فرهنگی دغدغه وجود ندارد، برای مسائل اقتصادی، رفاهی، سیاسی دغدغه است و همین سبب شده فرهنگ را رها کنند و آن وقت محصولش این میشود که روی دانشجویان کار فرهنگی انجام نشده است؛ به عنوان مثال در متون درسیمان که یکی از بحثهای فرهنگی بحث متون است که شامل نشر کتاب و متون علمی، عمومی و آموزشی است که رو آن کار نشده است.
رسا ـ به نظر شما دولت آينده کدام نهادها و بخشها را به طور ویژه مورد توجه و بررسی قرار دهد؟آسیبهای موجود در هر کدام را نیز بیان کنید؟
در دانشگاه، متون آموزشیمان در رشتههای مختلف به ویژه علوم انسانی الان سالهای سال است که بحث اسلامیسازی علوم مطرح شده است و رهبر معظم انقلاب پیگیر هستند و تشکیلاتی هم شکل گرفته است و کارهایی انجام میدهند، اما متونی که امروز داریم چه هستند؟ مثلاً در علوم سیاسی، جامعهشناسی، روانشناسی همان متون آموزشی تدریس میشود که در غرب وجود دارد.
از سوی دیگر کادر دانشگاه، مدیر دانشگاه و رئیس دانشگاهیمان هم به جای امور فرهنگی به دنبال این است که دانشجو را از نظر اقتصادی و رفاه تأمین کند؛ نظریاتی همانند برگزاری چند جلسه فرهنگی یا یک دوره فرهنگی، یا کارهای فرهنگی در راستای ترویج مباحث دینی به سمت و سوی حاشیه میرود که نتیجه و محصولش دانشجویی میشود که سکولار، غربگرا و دارای پوششهای نامناسب است؛ دانشجویی که بعضاً هیچ نسبتی با جامعه اسلامی و جامعه دینی ندارد، نه در اعتقادش چیزی میتوانید تشخیص دهید و نه در شکل و شمایل و پوشش میتوانید بگویید که این محصول جامعه اسلامی است، از نظر علمی هم همان چیزهایی که در غرب نوشته شده است را کپی برداری کردهایم و به ایشان تحویل دادهایم، بنابراین میشود یک دانشجوی علوم سیاسی سکولار، دانشجوی حقوق یا فارغ التحصیل حقوق سکولار، فارغ التحصیل روانشناسی یا روانشناس سکولار میشود و غیره.
رسا ـ نقش برخی روانشناسان برای ترویج فرهنگ غربی در جامعه را چگونه میبینید؟
الان شما میبینید که در جامعه ما روانشناسان چکار میکنند؟ این همه مراکز مشاوره حوزه است؛ حتی مشاوره حوزه هم یک زمانی ارتباطی داشتم رفتم، میبینم که مشاوری که حوزوی است با توجه به اینکه متون روانشناسی را از غرب گرفتهایم و بومی نکردهایم میبینیم که نسخه غربی میپیچید. غیر حوزویها هم که صدها برابر بدتر از حوزوی ها عمل میکنند.
به عنوان مثال در جامعه امروزی هنگامی که یک جوان برای درمان افسردگی خود به بعضی از روانشناسان که مراجعه میکند، به جای اینکه فرهنگ ازدواج را رواج دهند، اکثراً به وی برای درمان روحیاش میگویند باید دوستی از جنس مخالف برای خود پیدا کنی تا بیماریهای روحیات درمیان یابد؛ اینگونه روانشناسان غافل و غرب گرا به آسانی غربگرایی را ترویج داده و فرهنگ دینی را ریشه کن میکنند.
امروزه متأسفانه به زندگی برخی بازیگران یا مجریان معروف که مینگریم در مییابیم که برخی از آنها اصلاً به مباحث دینی اعتقادی ندارند؛ چه بسا آن هم بازیگر نقش اول اینگونه اعتقادات ضد دینی دارد و با این نقش اول بودن الگوی چند میلیون جوان میشود.
رسا ـ چرا دولت ها به این مهم توجه ندارند؟
حال نکته اصلی این است که ما در عرصه فرهنگ صدا و سیما نیاز جدی به کار داریم و دولتها، چه این دوره و چه دورههای بعدی نیاز به کار بیشتری دارند، چراکه ضروری است که کسانی که الگوی جوانان هستند در رسانه و صدا و سیمایمان باید کسانی باشند که چارچوب ضوابط اسلامی را رعایت کنند، ما نمیتوانیم به صرف اینکه بازیگر خوبی است، خوش تیپ است، اما به هیچ چیز پایبند نیست این را بپذیریم.
در عرصه ورزش برای بازیکنان و ورزشکارانمان باید چارچوب سازی شود؛ مثلاً فوتبالیست حرفهای که بی شک الگوی جوانان است و از بیت المال فلان میلیارد هزینهاش میکنیم، باید چارچوبهایی داشته باشد؛ چرا نسبت به اینها بیتوجه هستیم، کاری نداریم که این آدم فرهنگ دینی را رعایت میکند یا نه؟ میگوییم که بازیگر یا بازیکن یا ورزشکار خوبی است باید او را تأمین کنیم، خوب توجه داشته باشید که اینجا هزینه میکنید و یک تخریب فرهنگی صورت میگیرد، این آقا یا آن خانم با پول بیتالمال الگوی جامعه شده است و به هیچ چیز هم اعتقاد ندارد، بعد هم جوانتان هم از او الگو برداری می کند؛ چرا به این مسائل دقت نمیشود؟
شما میبینید که فلان فوتبالیست فلان مدل مو را درست میکند بلافاصله فردا در خیابان میبینید که همه آن مدل را درست کردهاند، توجه داشته باشید که آن کسی که میخواهد الگوی جوان جامعه شود، باید از وی یک گزینشی داشته باشید و کسانی را هزینه کنید و سرمایهگذاری کنید که به ترویج فرهنگ دینیتان و فرهنگ اسلامی جامعهمان کمک کند.
بنابراین با این اوصاف ما همیشه به دنبال یک دولت ایدهآل بوده و هستیم، دولت ایدهآل دولتی است که عرصههای مختلف را خوب ببیند، ما نیاز داریم که خواستههای سیاسیمان برآورده شود، سیاست خارجیمان موفق باشد، در دل این سیاستهای خارجی پرونده هستهایمان به نتیجه خوبی برسد، مشکلات اقتصادیمان حل شود، بیکاری و تورم و مسائل صنعتی، تعطیلی کارخانجات، اینها چیزهایی است که همه به دنبالش هستیم که همه هم میخواهند که برآورده شود.
اما به نظر میآيد که آنچه مهمتر و زیربناییتر است برای دولتهای گذشته و علی الخصوص دولت آینده توجه به عرصه فرهنگ است؛ آن هم به نظر میرسد که اولویتهای مختلف و متعددی را ما میتوانیم در سیاستهای فرهنگی دولتها بشمریم.
رسا ـ چه آسیبهایی در حوزه نشر و آثار در کشور وجود دارد که دولت باید به بررسی آنها بپردازد؟
به عنوان مثال یکی بحث حوزه نشر و کتاب، جای بسی تأسف است که در جامعه اسلامی یک سری کتابهایی به صورت رسمی از وزارت ارشاد مجوز داشته باشیم، که رسماً اسلام را زیر سؤال میبرد، اصلاً این ترویج و ضدیت با دین است و با مبانی دین هیچ سازگاری ندارد، ما نمیگوییم که جامعه بسته باشد، حرفی زده نشود ولی ما نباید این فضا را ایجاد کنیم که هر کسی افکار آلوده ضد دینی خود را با مجوز رسمی جمهوری اسلامی ایران جامعه را آلوده کند.
بنابراین ما قطعاً باید در بحث حوزه نشر، کتاب، مجلات و روزنامهها که بحث مطبوعات است دقت لازم را داشته باشیم، به هرحال بیشتر به سمتی برویم که کتبی منتشر شود که مبنای دینی داشته باشد؛ به عنوان مثال علوم سیاسی که داریم که رایج است، اغلب علوم سیاسی غربی است، با کمک اعضای هیأت علمی و ظرفیت های موجود در کشور یک سری متون علوم سیاسی تدوین کنیم در مراکز پژوهشی و آموزشیمان که در چارچوب سیاست اسلامی باشد.
همچنین حقوقی را تعریف کنیم که بر اساس اسلام باشد؛ بحث روانشناسی که مشکلات متعددی را در جامعه دارد، این را کار نکردهایم، متون آموزشی یا پژوهشی روانشناسی اسلامی که کمتر تولید کردهایم باید بیشتر تولید کنیم، جامعهشناسی سیاسی در چارچوب ارزشهای اسلامی نیز به همین منوال؛ بنابراین یک بخشی بحث متون آموزشی و تولید متون است که طبیعتاً حتماً باید در این زمینه تولیداتی صورت بگیرد، بخشی به مباحث مطبوعات و رسانهها بر میگردد.
یکی از مباحث مهمی که امروزه به نظر ضروری هم میرسد این سبک زندگی اسلامی است که باز هم چند سال است که رهبر معظم انقلاب به عنوان یک راهبر و مبدع این قضیه که مدام هم پیگیر هستند بحث «سبک زندگی اسلامی» است؛ متأسفانه ما اینجا هم خیلی خلأ داریم که به نظر میآید که بخش قابل توجهش باز هم به دولتها، مدیران، مسئولانمان بر میگردد؛ با گفتن مسأله حل نمیشود؛ در روایات داریم «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم»؛ بنابراین مسؤولان در یک دولت اسلامی باید مردم را مدام و با عمل خودشان به اسلام دعوت کنند؛ اینکه تنها به مردم گفته شود زندگی اسلامی داشته باشید، وقتی خود مسؤولان تجملگرا باشند فایدهای ندارد.
شعار دادن بس است!
یک همایش کالای ایرانی برگزار شده بود، یکی از خبرنگاران از آنجا گزارش تهیه کرد، گفت که دستمال کاغذی که روی میز همان همایش است ملی نیست، استکان و لیوان و پارچ و قندان و تشکیلات ایرانی نیست؛ گفت ما هیچ چیز ملی ایران را پیدا نمیکنیم، نمیشود که خودمان شعار بدهیم و عمل نکنیم، بنابراین اولاً قطعاً باید سبک زندگی اسلامی ایران ترویج شود ولی مسیرش این است که اول دولتمردانمان خودشان سبک زندگی اسلامی و سادهای داشته باشند، بچههایش اعتقاد به اسلام و ایران داشته باشند، نمیشود که مسئول ما شعار سبک زندگی اسلامی بدهد آن وقت فرزندانشان لندن و پاریس و لس آنجلس نشین باشند، مردم نمیپذیرند، میگویند که اگر سبک زندگی ایرانی اسلامی خوب است چرا آقا زادهها اینجا نیستند.
بحث فرهنگ عفاف که بسیار مهم است؛ اولاً به نظر میرسد که در بحث حجاب و عفاف باز یک سیاست یا استراتژی کلی روشنی نداریم، که بعضی اعتقاد داریم که باید قاطع برخورد کرد و بعضی اعتقاد داردن که هیچ کاری نباید داشت در حالی که در سطح نظام و حکومت باید یک سیاست کلی یا استراتژی برای عفاف و حجاب تعریف شود و دولتهایمان هم بر اساس آن استراتژی در زمینه عفاف و حجاب کار کنند.
باز هم به صدا و سیما برگردیم که چه اندازه ما در فیلمهای مخصوصاً جدید سینماهایمان حجاب و عفاف رعایت میشود؟ به هرحال بعضاً صحنههایی در فیلمهایمان منعکس میشود که اینها عفاف را زیرسؤال میبرد یا بنیانهای خانواده را از بین میبرد، بعضاً فیلمهایی زیر بنای ازدواج را میزند، خیانت زن و شوهر به همدیگر را ترویج میکند که اینها مشکلاتی است که الان داریم.
در فیلمها نقشها خیلی مهم است، مثلاً نقش اول کسی است که در این فیلم آدم مهمی است که اعتبار دارد ولی به هیچ چیزی پایبند نیست، آن وقت آدمهای مؤمن و مذهبی و نماز خوان در فیلم یا خادم مسجد است، یا بنده خدایی که فقیر و بیپول است و در گوشهای نشسته است، عمدتاً آدمهایی که مذهبی هستند فیلمهایمان حاشیه و کنار و آدم ضعیف و کاری از دستش بر نمیآید را نشان میدهیم، آن وقت نقش اولمان به هیچ چیزی پایبند نیست.
رسا ـ چه راهکارهایی برای سالمسازی فضاهای مذکور ارائه میدهید؟
الگوسازی یعنی اینکه بیاییم و بچه مذهبی و آنکه الگوی ما هست نقش اول فیلم ما بشود و در بحث مجریها هم این مسائل را داریم، کسی که مجری میشود باید کسانی را انتخاب کنیم که در جامعه اسلامی و حاکمیت اسلامی مجری برنامههای معروف ما آدمهایی باشند که شکل و شمایلشان مروج فرهنگ دینی باشد.
در بحث دولت، یکی از وظایفی که دولت میتواند داشته باشد توجه به نهاد خانواده و تسهیل ازدواج است که ما برای ازدواج چکار کردهایم؟ الان طنزی است که اخیراً مطرح میشود که کسانی که میخواهند وام ازدواج بگیرند باید هزاران موانع را رد کنند، آن وقت کسانی که وامهای آنچنانی میگیرند بدون هیچ گونه مانعی برایشان آماده میشود.
گاهی اوقات مسؤولان در بعضی مسائل صداقت ندارند؛ شما میبینید که یک مسؤولی یک حرف را به چند مدل میزند، یک روز میگوید که گفتم، یک روز میگوید که من نگفتم، مدام تأکید و تکذیب؛ این در سطح جامعه فرهنگسازی میشود، وقتی میبینیم که مقام مسؤول روز روشن حرفی را که زده است منکر میشود، جوان جامعه نیز میگوید که فلان آقا مسؤول فلان رده در این کشور است بنابراین چرا ما جوانان باید پایبند به ارزشهای دینی داشته باشیم؟ به ویژه اینکه آن مسؤول شخصیت مذهبی هم باشد.
یکی از وظایف اصلی دولت قانونگرایی است به این معنی که اولاًخود دولت واقعاً به معنای عملی و واقعی قانونگرا باشد، قوانینی که در جامعه وجود دارد هر چند قبول ندارید باید پایبند باشید و عمل کنید، و ثانیاً اینکه قانونگرایی را در جامعه ترویج کند، بعضاً میبینید که دولت خودش قانون را عمل نکند طبیعتاً قانونگریزی میشود فرهنگ و در سطح جامعه میتواند ترویج پیدا کند،
رسا ـ اعتقادات و تفکرات مدیران و وزرا چه اندازه در اجرای قوانین تأثیر دارد؟
بنده اعتقاد دارم که نه، دولت مجری است، دولت نظریهپرداز فرهنگی نیست، ما اولاً هم مراکز رسمی و غیر رسمی نظریهپردازی فرهنگی داریم، شورای عالی انقلاب فرهنگی داریم که کارشان درباره مباحث فرهنگی آنجا چکش کاری میشود، در آنجا از کارشناسان و متخصصان استفاده میشود و نظریههایی تبدیل به قانون میشود، دولت مجری سیاستهای فرهنگی است، دولت اگر سیاستگزاری میکند جهت اجرای آن نظریه است نه اینکه دولت خودش نظریهپردازی کند؛ بنابراین وظیفه دولت نظریهپردازی فرهنگی نیست بلکه اجرای سیاستهای فرهنگی یا نظریههای فرهنگی است که از سوی نهادهای فرهنگی تدوین شده است.
رسا ـ آیا اعتقادات وزیر، مسئول و مدیر در اجرای فرهنگ تأثیر مستقیم تأثیر دارد یا خیر؟
اگر ما قانون داشته باشیم که قانون خواستار فرهنگ دینی است، اگر مدیرمان، وزیرمان، مسؤولمان اعتقاد نداشته باشد عمل نمیکند، قطعاً ما برای اجرای قانون فرهنگی یا اجرای قانون فرهنگ دینی نیاز به مجریان، مدیران و وزرایی داریم که خودشان معتقد باشند، وزیر و مدیری که تفکرات غربگرایانه دارد این فرهنگ دینی را اجرا نمیکند، اگر صد قانون هم برای او بگذاری اجرا نمیکند، چون اعتقادی ندارد، وقتی اعتقاد ندارد، چپ و راست میزند حاشیهها را ببیند که چه میشود یا چند شعار میدهد و در عمل چون اعتقادی ندارد برایش وقت نمیگذارد، هزینه برایش نمیگذارد، از کارشناس استفاده نمیکند، بنابراین ما جهت اجرای فرهنگ دینی در جامعه خود نیاز به مدیرانی داریم که به فرهنگ دینی اعتقاد داشته باشند./۸۴۱/گ۴۰۲/س
خبرنگار: حسین ثالث مؤید