عقلانیت یک مفهوم اقتصادی دارد و به همین دلیل با اخلاق پیوند دارد. زیرا از طرفی با عدم اسراف و از طرف دیگر با عدم خِسّت پیوند دارد. یعنی اقتصاد یا همان عقلانیت اقتصادی دو مبنای اخلاقی دارد: آنجایی که باید پول خرج کرد نباید خسیس بود، و آنجایی که نباید پول خرج کرد نباید اسراف و تبذیر کرد. اسم این قضیه میانهروی است.
اما مهمترین بحث در این روند جایگاه «عقل» است. این عقل در مقابل جهل است، نه در مقابل علم. اسلام میگوید جنود عقل و جنود جهل. از آنجایی که جهل یک معنای فعلی دارد، پس عقل هم یک معنای فعلی پیدا میکند. معنای عقل اسمی نیست. لذا عقل در تفکر شیعه، دارای یک نوع حرکت و فعل است. این عقل در زندگی روزمره شکل میگیرد. عقل انتزاعی نیست که در جایی در آسمان وجود داشته باشد. ما اصلاً در اسلام عقل انتزاعی و نظری نداریم. اینها از یونان و یهودیت و فلسفه نوافلاطونی که به وسیله یهود در اسکندریه شکل گرفته بود، توسط زبان سریانی(سوریه) وارد جهان اسلام شد.
عقل در تفکر اسلامی آن چیزی است که به وسیلهاش بهشت کسب میشود. این عقل نوعی فعل است. عقل در میان فقهای شیعه بسیار مهجور شده است. زیرا نتوانستیم جایگاهش را درست بشناسیم. بنابراین عقل از مبانی فقهی ما کنار رفته است و شبیه به اهل سنت شدهایم. در همین قانون اساسی جمهوری اسلامی گفتهاند چون از عقل سوءاستفاده شده، نمیتواند مبنای قانون قرار بگیرد. «اجماع» هم که بزرگترین مبنای دموکراسی است و از عقل به وجود میآید، کنار رفته است.
به همین دلیل گفتهاند قرآن و عترت فقط مبنای قانون اساسی است. اگر عقل را کنار بزنیم، نمیتوانیم «جمهوری» را بپذیریم. مجبوریم بگوییم «حکومت اسلامی». اگر اجماع و عقل نباشد، «جمهوری اسلامی» شکل نمیگیرد.
عقل شیعی، همان عقل فطری است. فطرت برای مردم(ناس) است. فطرت الله آلتی فطرالناس علیها. ناس شامل همه مردم با هر دینی است. مردم بما هو مردم دارای فطرت هستند. این عقل در دل فعالیت روزمره شکل میگیرد. البته فقط مربوط به فعالیت بدنی نیست و به نیت افراد هم مرتبط است. بنابراین اخلاص نیت هم در شکلگیری عقل مؤثر است. توحید که یک امر عقلی است، وقتی در قالب عمل قرار میگیرد، اخلاص را به وجود میآورد. شما هر چه موحدتر باشید عاقلترید و هم چه مشرکتر باشید بی عقلتر.
مهمترین چیزی که مردم با آن سروکار دارند زندگی روزمرهشان است. مردم را اینگونه تعریف میکنند: گروهی از انسانها که در یک حوزه جغرافیایی و با یک فرهنگ خاص زندگی میکنند. در اینجا اصل، زندگی مردم است. بنابراین عقل فطری عقل زندگی و معیشت است. تدبیر معاش از همین مبنا شکل میگیرد. البته عدهای از فلاسفه به آن عقل عملی گفتهاند. چرا که میخواستند قسم دیگری از عقل که همان عقل نظری است را به رسمیت بشناسند و اشرافیت فکری درست کنند. در حالی که ما عقل نظری نداریم. عقل نظری انتزاعی است و فلسفه را میسازد.
این عقل ربطی به زندگی انضمامی مردم ندارد و به تدریج از زندگی کنار میرود و حتی ضدزندگی و جنگطلب میشود. فلسفه اساساً ضدزندگی است. عقل فلسفی عقل پیشرفتمحور و ضدزندگی است. منشأ جنگها و کشتارهای تاریخ همین شکل عقل است. وقتی ملائکه به خدا گفتند که انسان در زمین خون میریزد و فساد میکند، همین مساله را میگفتند. نمونه بزرگ جنگطلبی و کشت و کشتار فلسفه، ارسطو و شاگردش اسکندر است. به همین دلیل نیچه و فروید و زیمل و برگسون جلوی فلسفه ایستادند. متأثر از برگسون و نیچه در جهان اسلام، اقبال لاهوری است که تفکر او را علی شریعتی و مرتضی مطهری ادامه میدهند.
حال سؤال اینجاست که این عقل فعلی چه مبنای معرفتشناختی در غرب دارد؟ اندیشمندانی مثل هابرماس امروز به این مبنا «میانذهنیت» میگویند. یعنی همان «دیگریِ عمومیتیافته». یعنی این عقل در تعامل میان انسانها شکل میگیرد. بنابراین عقل فردی نداریم و عقل یک امر اجتماعی است.
البته این مباحث در جهان غرب معنا پیدا میکند و ما در اسلام حکمت داریم نه فلسفه. شوپنهاور هم اینجا در مقابل هگل قرار میگیرد. هگل قائل به عقل فلسفی پیشرفتطلب است و فلسفه تاریخ و تکامل را استخراج میکند و در مقابلش شوپنهاور است که به کلاس هگل نمیرود و میگوید هگل شیطان است و میخواهد کشتار را شروع کند. از فلسفه هگل ناپلئون درآمد و ناپلئون به شکل هیتلر در آلمان بازتولید شد. هم اکنون نیز راست مسیحی و فاشیسم مسیحی روی همین مبنا بنا شده است. ترامپ درباره حمله نظامی به سوریه گفت میخواهیم حکمت الهی را در زمین جاری کنیم! گفتارش همان گفتار فلسفی و جنگطلب است.
اسلام فلسفه و عرفان را تا جایی قبول میکند که در قالب حکمت باشد. معیار حکمت است و اگر فلسفه و عرفان در قالب حکمت قرار نگیرد منجر به فساد و جنگ میشود. تفکر فلسفی بدون حکمت به فسادی مثل همجنسگرایی منجر میشود. در تاریخ ویل دورانت هم آمده که سقراط و افلاطون همجنسباز بودند. در آکادمی افلاطون دانشجویان مفعول جنسی استادان بودند. ویل دورانت به فارسی ترجمه شده است اما در کتابهای دیگر هم این مسائل وجود دارد. اما ارسطو برخلاف استادانش همجنسباز نیست و ازدواج میکند و تشکیل زندگی میدهد. اما او به بن بست میرسد و خودکشی میکند! چرا که فلسفهاش ضدزندگی است. ارسطو بربرها و زنان را حیوان میداند. بردهها را ذاتاً برده میداند. ارسطوی جدید، کانت است. یعنی شیطان بزرگ فلسفه. تمام ساختارهای کنونی غرب تجلی اندیشه اوست. خدا و اخلاق در غرب با اندیشه کانت کنار زده میشود. عقل عملی در غرب بسیار مهجور است.
عقل فلسفی فردگراست. اما عقل عملی جمعگراست. جمهوریت هم بر اساس همین عقل فعلی و جمعی شکل میگیرد که به عقل فطری بر میگردد. مردم بهماهو مردم دارای عقل فطری هستند و زندگیمحورند، اما عقل اسمی همه اینها را باطل میکند. مردم بهماهو مردم اشتباه نمیکنند. زیرا مبنایشان «common sense» با همان شعور عمومی است. common sense را اشتباهاً عقل سلیم معنا کردهاند. در حالی که معنایش قلب سلیم است و معنا را شهودی درک میکند. دموکراسی بر اساس همین قلب سلیم و شعور عمومی شکل میگیرد. چرا دموکراسی حجیت دارد؟ زیرا قلب سلیم و مردم بهماهو مردم اشتباه نمیکنند؛ اما چه چیزی باعث اشتباه مردم میشود؟ شرک و اترافِ ثروتمندان جامعه که عقل مردم را میدزدند. انبیا چیز جدید نیاوردهاند و آمدهاند که با فطرت و دفائن العقول را به مردم یادآوری کنند و به همین دلیل با مترفین ستیز دارند.
لذا جمهوریت از دل عقل فطریِ شیعی شکل میگیرد. در این عقل نخبگی جایی ندارد. به همین دلیل امام فرمود مردم رهبر ما هستند و مسوولان خدمتگزار مردم. امام تابع تفکر فطرتمحور آیتالله شاهآبادی است. آیتالله شاهآبادی که استاد امام است در کتاب شذرات العباد تفکر فطرتمحور را مطرح کرده است و امام هم برپایه این تفکر جنود عقل و جهل را نوشته است. این مبناست که امام را به جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیادتر میرساند. این جمهوری اسلامی کاملاً بر مبنای عقل شیعی و اسلامی است. اینطور نیست که امام نگاهی به غرب کرده باشد و جمهوریت را از آنجا گرفته باشد. آقای مطهری، جمهوری اسلامی را فرم و محتوایی میدید. یعنی ارسطویی میدید. او میگفت فرم حکومت ما جمهوری است و محتوایش اسلامی؛ اما مبنای جمهوری اسلامی چیز دیگری است. جمهوریت از اسلامیت برمیآید و اسلامیت از جمهوریت. آنهایی که نمیتوانند به خوبی این دو را در کنار هم ببینند به این دلیل است که مبنا را عقل اسمی و فردی گرفتهاند. به همین دلیل است که آقای مصباح یزدی عنوان حکومت اسلامی را مطرح میکند./۱۳۲۵//۱۰۲/خ