۲۴ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۸:۳۲
کد خبر: ۴۴۹۷۰۷
به قلم مهدی جمشیدی؛

نظريه ‌پردازي در قلمرو فرهنگ تبیین شد

نظریه‌پردازی در قلمرو فرهنگ بازسازي برداشت و مواضع فرهنگي استاد مطهري، خوانش ديدگاه‌‌ هاي فرهنگي استاد مطهري در چارچوب علم اجتماعي و امر فرهنگي در نظام معرفتي استاد مطهري را تبیین می کند.
شهید مطهری

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مهدی جمشیدی عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه بوده که از سال 1389 همکاری خود را با این مجموعه آغاز کرده است. از ایشان تا کنون مقالات و کتب متعددی منتشر شده است که می توان یکی از فاخرترین این تحقیقات را " نظریه‌ي فرهنگیِ استاد مطهری" دانست.

از این رو از ایشان خواستیم تا در یادداشتی کوتاه به معرفی این اثر ارزشمند بپردازند. متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:      

آیت ‌الله شهید، علامه مرتضی مطهری(رحمه ‌الله علیه) در مقام یک اسلام ‌شناس ژرف ‌اندیش و متفکری که انديشه ‌اش ناظر به اساسی ‌ترین پرسش ‌های حوزه ‌های مختلف علوم انسانی بوده، اگرچه اثر مستقلی دربارة «فرهنگ» از خود به جا نگذاشته است‌، اما در متن و حواشی برخي از آثار ايشان، می‌ توان به مطالب و مباحثی که از جنس مقولة فرهنگ و یا مرتبط با آن هستند، دست یافت. نگارندة این اثر، گزاره‌ها و تأمّلاتی از این دست را، به طور كلّي، «نظریة فرهنگی» علامه مطهری به شمار آورده است. در این راستا، پژوهش حاضر معطوف به عرضة روایتی «ساختارمند» و «مبسوط» از نظریة فرهنگی علامه مطهری است.

عمل «ساختاربندی» یعنی از جهت صورت و قالب، اجزاء و مقولات مختلف نظریة ایشان که «پراکنده» و «نظام‌ نايافته» هستند، در درون یک ساختار دقیق و منطقی قرار گیرند؛ و عمل «بسط‌دهی» یعنی از جهت محتوا و مضمون، پاره ‌هايی از نظریة آیت ‌الله شهید که «ناقص»، «موجز» یا «مبهم» بیان شده ‌اند، با تکیه بر سایر گفته‌ ها و نوشته‌ هاي ایشان، گسترش و تفصیل یابند. باید اضافه نمود که این پژوهش، فراتر و دشوارتر از آن سنت معرفتی ‌ای است که در گذشته، حاشیه(تعلیقه) نویسی یا شرح‌ نویسی خوانده می‌ شد؛ چراکه در اینجا، نظریۀ فرهنگی علامۀ شهید در یک اثر واحد، موجود و مجتمع نبوده است. از این رو، تلاش وافری در راستای گردآوری اجزاء و پاره‌ های این نظریه، و سپس ابداع چارچوب و شیوۀ بیانی منطقی و قاعده ‌مندی برای عرضۀ این مضمون و محتوا صورت گرفته است. همچنين بايد اشاره نمود كه اين پژوهش، در چارچوب رويكرد رجوع به ميراث معرفتي سلف صالح، به منظور بازخواني و بازآرايي آن، معنا و موضوعيّت يافته است.

به طور كلّي، بحث و گفتگوی علمي دربارة «فرهنگ» و احکام و عوارض آن، از چند جهت برای جامعۀ اسلامي و انقلابي ما، اصالت و اهمّیت دارد: يكي اينکه، «انقلاب اسلامی ایران» در درجة نخست یک «انقلاب فرهنگی» بود که نظم معنایی و ارزشي پیشین را درهم شکست و یک نظم معنایی و ارزشي برآمده از فرهنگ اسلامی را پیش روی جامعة ایران نهاد. بنابراین، از آنجا که انقلاب ایران، اولاً و بالذات، ریشه در «تحولی فرهنگی» داشت، سرنوشت این انقلاب و امکان وصول آن به آرمان‌ هایش، وابسته به تحقق و تداوم «هویت فرهنگی» ‌اش است. شناخت هرچه بيشتر و عميق‌ تر فرهنگ در قالب نظرية فرهنگي و با رويكرد ديني برخاسته از ايدئولوژي اسلامي، ما را به قدرت معرفتي و علمي لازم براي صيانت از هويت فرهنگي انقلاب اسلامي-كه مقوّم اصلي آن، اسلام شيعي است- مجهز مي ‌سازد. ديگر اين‌كه، غرب پس از ناکامی در تقابل ‌های سخت‌ افزاری با انقلاب اسلامی(از قبیل کودتا و جنگ نظامی)، حدود دو دهه است که به شدّت بر روی گزینة فرهنگی متمرکز گشته و یک جنگ تمام ‌عيار فرهنگي را – كه رهبر معظم انقلاب از آن به «تهاجم فرهنگی» تعبير كرده‌اند – صورت ‌بندی کرده است. نمی ‌توان از این واقعیت تلخ و گزنده روی برتافت که چنانچه غرب در ساحت این «ستیز نرم» از عهدۀ رويارويي با انقلاب اسلامي برآید و بر آن غالب گردد، در خوشبینانه ‌ترین پنداشت، تنها پوسته و صورتیِ محض از انقلاب اسلامی بر جا می ‌ماند و در اثر استحاله، ماهیت و مضمون آن از دست می ‌رود.

جامعۀ علمي ما در حوزة علوم اجتماعی، یا می ‌‌باید در امتداد «علوم اجتماعی سکولار» ، تأمّل و نظریه‌ پردازی کند و یا می ‌باید دست به تولید «علوم اجتماعی اسلامی» بزند. روشن است که نخستین نتیجة مترتّب بر انتخاب گزینة اول، طرد و نفی گردیدن جهان‌ بيني اسلامی در قلمرو علوم اجتماعی- به مثابه يكي از شاخه‌ هاي مهم قلمرو علوم انساني - است که هیچ ‌گاه، مطلوب یک متفکر مسلمان و متناسب با غایات انقلاب اسلامی نیست. از سوی دیگر، معنای تولید علوم اجتماعی اسلامی، صورت‌ بندی یک «انگاره» و «رهيافت»  متفاوت است؛ چراکه لازمة متّصف شدن «علوم اجتماعی» به صفت «اسلامی»، برآمدن و برگرفتن مبانی و مبادی و روش‌ ها و غایات و پاسخ‌ های علوم اجتماعی از متن معارف نظري و تفکر اسلامی است. این روند، علوم اجتماعی اسلامی را واجد هویت مستقل و متفاوتی از علوم اجتماعی سکولار می ‌کند. یکی از گام ‌های اوليه و اساسی در زمینة تولید علوم اجتماعی اسلامی، رجوع به «میراث علمي» به جامانده از متفکرین اسلامی متقدّم و متأخّر در حوزة علوم اجتماعی است؛  یعنی باید دریافت که پروژۀ تولید علوم اجتماعی اسلامی، در سنت معرفتي گذشتة ما، تا چه نقطه ‌اي پیش ‌رفته و چه نتايج و دستاوردهايي را به دنبال داشته است. در واقع، زمانی که بخشی از مسیر، پيموده شده، نبايد از «نقطۀ صفر» آغاز کرد و مجال محدود توليد علم را در دنياي پرشتاب كنوني، صرف گشودن «گره‌ های گشوده شده» و پاسخ دادن به «پرسش ‌های پاسخ داده شده» نمود. خوانش مبسوط و ساختارمند نظریة فرهنگی علامۀ مطهری، در این چارچوب و تلقي، معنا و ضرورت می ‌یابد. در مقام احتجاج بیرونی باید اشاره کنم که غربی ‌ها، دقیقاً همین نوع تلاش علمی را بر روی تفکر و اندیشۀ نظريه ‌پردازان کلاسیک خود در حوزة علوم اجتماعي انجام داده ‌اند؛ اگرچه کسانی همچون امیل دورکیم  و ماکس وبر  دربارة فرهنگ، مطالب ساخت ‌‌یافته و مستقلی از خود به جا نگذاشته ‌اند، اما وجود اشارات و گزاره‌ هایی فرهنگي در پاره ‌هایی از تفکر آنها، به شکل ‌گیری «نظریة فرهنگی کلاسیک» در عرصة نظریة فرهنگی انجاميده است.

نوآوری ‌ها و مزیّت ‌های اين پژوهش عبارتند از: بدیع و بی ‌پیشینه بودن موضوع، نقادی و ابطال مبانی و پایه ‌‌های فلسفی علوم اجتماعی سکولار، کشف و ارائة منطق علامه مطهری در قلمرو فلسفة علوم اجتماعی، تکیه بر تکثرگرایی روش ‌شناختی و خروج از چارچوب روش ‌شناختی علوم اجتماعی سکولار (به واسطة عبور از دو انگارة تفسیرگرایی و تجربه ‌گرایی و همچنين بهره‌گیری از نقل دینی)، تکیة بر رهیافت تلفیقی در مقام تحليل اجتماعي (به واسطة عبور از دو انگارة ساختارگرایی و عاملیت‌گرایی)، مفهوم ‌سازی و اصطلاح ‌پردازی علمی برای رویکردهای نظری و انديشه ‌هاي علامه مطهری، صورت‌ بندی گزاره ‌ها و نظریه ‌های علامه مطهری در قالب استدلال ‌هاي برهانی، ابتناء بر ادبيات و اصطلاحات رايج در موضوع پژوهش كه تصادّم و اصطكاكي با ايدئولوژي اسلامي ندارند، طراحی یک ساختار و چیدمان منطقی(مبتنی بر تقدّم و تأخّر مباحث و موضوعات نسبت به يكديگر) برای ارائۀ نظرية علامه مطهري، برخورداری از جامعیّت نسبی به دلیل گردآوري حجم زیادی از اطلاعات موجود در موضوع پژوهش، استناد به منابع اصلی و دستِ اول(که در این پژوهش، آثار علامه مطهری است)، و نه تفاسیر و تحلیل ‌ها و منابع دست دوّم در موضوع پژوهش، وجود رویکرد و رویّۀ انتقادی در اغلب فصل‌ها نسبت به انگاره ‌ها و نظریه ‌های رقیب یا معارض، پاسخگویی منطقی به پاره ‌ای از معضلات و مناقشات نظری معاصر و امروزی در قلمرو نظرية فرهنگي، بسنده نکردن به مطالب بالفعلِ ارائه شده از جانب علامه مطهری و تلاش در امتداد عرضۀ استنتاجات تحلیلی و استنباطات منطقی از نظریۀ ایشان.

لازم به یادآوری است کتاب «نظريه ‌‌هاي فرهنگي‌ استاد مطهري» اثر مهدی جمشیدی در چهاردهمین جشنواره پژوهشِ فرهنگی سال، رتبه دوم را به خود اختصاص داد./920/د102/ی

ارسال نظرات