برجام و تلگرام و دیگر هیچ
1- بد فهمیدن مردم و مشکلات آنها، گرفتاری برآمده از پیوند روشنفکری برج عاجنشین با مدیریت اشرافی است. و وقتی اولویتها بد فهمیده شد، آن وقت «پهنای باند» میشود مسئله اول؛ در حالی که پهنای تنبلی و بیهمتی، از مدیریت اشرافی به سمت جامعه سرریز میشود و روحیه حاضریخوری و زحمت نکشیدن و عرق نریختن و دنبال راهحلهای هپروتی گشتن را غالب میکند. اینجاست که مرز رؤیا اندیشی و واقعبینی، مرز حقیقت و مجاز به هم میخورد و آسیبهای بزرگ به بار میآورد. در چنین وضعیتی در حالی که مدیران قبل از خود را ملامت میکردید و میگفتید «10 تا 30 درصد مشکلات اقتصادی مربوط به تحریمهاست و 70 تا 90 درصد بقیه، مربوط به سوء مدیریت و معطلی ظرفیتهاست»، 3 سال فرصت طلایی را به امید نرم شدن دل دشمن از کف میدهید و ناگهان میبینید سررسید وعدهها گذشته و شما به عقبتر از روز شروع برگشتهاید.
2- همین جا اندکی تأمل کنیم. میگویند فضای مجازی به حد افراطی عرصه را بر فضای واقعی زندگی مردم تنگ کرده و موجب آسیبهای متعدد شده است. اما آسیبهای بزرگتر با مقیاسهای ملی آن است که جریان روشنفکری و مدیریتی دچار «مجاز زدگی» و غفلت از واقعیات و حقایق شوند. چطور؟ پاسخ این پرسش در شماره اخیر نشریه حزب اشرافی کارگزاران (صدا) است؛ آنجا که در گزارشی تیتر میزند «روحانی چگونه دوباره رئیس جمهور میشود؟ با برجام و تلگرام». برجام و تلگرام و دیگر هیچ! وجه مشترک این دو کلمه هم قافیه یک چیز است؛ مجاز زدگی و در مجاز ماندگی. اما دست نگه داریم. همان نشریه که با همان قاطعیت حکم پیروزی با دو برگ برنده برجام و تلگرام را صادر میکند، چند صفحه آن طرفتر، وقتی به گزارش «وضعیت بیکاری و تأثیر آن در انتخابات ریاست جمهوری» میپردازد، با نگرانی و تردید تیتر میزند «بیکاران انتقام میگیرند؟... بیکاری یک سونامی خطرناک است». درست هنگامی که به هم دلگرمی میدهید با جادوی برجام و تلگرام برنده انتخابات هستید، ناگهان وصله و پینه رؤیای شما- به واسطه واقعیتهای جامعه و توقعات برساخته توسط شما- سر باز میکند و حال خوش شما را ناخوش میکند. انسان بیکار و بیمسکن و بیهمسر، چند روز یا چند ماه میتواند با مخدر «برجام» و «تلگرام» سرخوش شود؟ 100 روز اول؟ 3 ماه اول؟ یک سال اول؟ دو یا 3 سال؟ ثم ماذا؟
3- کاش این خیالاندیشی و زیستنی که همه چیزش تأمین است جز آزادی بیحد و حصر ماهواره و اینترنت و تلگرام، فقط در حد روشنفکری شکم سیر (و غریبه با مردم) باقی میماند و در سطح سیاست و مدیریت و دولت سرریز نمیشد. مخاطب اهل دقت، نگران میشود وقتی دولتمرد ارشد در یک «همایش گازی» بحث را به تعریف انقلابی بودن میکشاند اما آن را به «آزادی فضای مجازی» فرو میکاهد و همین را برای مردم فاکتور میکند! «امروز ما زیبایی انقلاب و آزادی را نه در فضای حقیقی بلکه در فضای مجازی هم احساس میکنیم... دولت اصرار داشت شبکههای اجتماعی باز بماند و فشارهای بسیاری را در این راستا تحمل کرد. دولت پهنای باند مناسب در اختیار مردم قرار داد». وقتی این اظهارات را به آن تحلیل انتخاباتی نشریه کارگزاران تقاطع میدهید، ماجرا عمق بیشتری پیدا میکند؛ سوءتفاهم عمیق نسبت به مردم و شعور و توانمندیها و مشکلاتشان! ماجرا بدتر میشود وقتی میخوانید که همین یکی دو ماه پیش یک روزنامه اصلاحطلب (هـ) به تصریح نوشت «روحانی در انتخابات دچار مشکل جدی خواهد شد مگر اینکه دو کار بکند؛ 1- کمکهای مالی به اقشاری نظیر فرهنگیان، کارمندان و بازنشستگان اختصاص دهد چرا که بالای 30 میلیون نفر را تشکیل میدهند. و 2- به دو قطبیسازیهای مجازی و فرهنگی در حوزههایی نظیر کنسرت و تلگرام و حجاب و... دامن بزند، وگرنه در حوزه مطالبات اقتصادی شکست خورده است». اگر خیال اندیشی و سهلاندیشی در برجام یک مصیبت بود برای گذشته، معنای این تحلیلها و تصمیمها و اجراهای جدید این است که متأسفانه قرار است به جای بازگشت به مسیر درست، ارادهای در میان است که این بار نه به خطا بلکه به لجاجت و تعمد بر هزینههای فرصتسوزی 3 ساله در مدیریت بیفزاید. انتخابات با همه اهمیتش در مقایسه با این خسارتهای محتمل جدید، زیان جزئی است!
4- وقتی میبینید و میشنوید یک دولتمرد از دستش در میرود و میگوید «ما باید همراه شویم؛ نمیتوانیم در برابر قدرتهای بزرگ بایستیم؛ با شعارهایی که گاهی هم توخالی است» و سایت رسمی دولت همین عبارت را از سخنرانی وی سانسور میکند، آنگاه لاجرم میپرسید آیا این نوع خلجان فکری نسبتی با سخنان رئیس سرویس جاسوسی آمریکا ندارد که همین چند روز پیش در همایش امنیتی اسپن گفت؛ «برجام ]...[ را که از دید ما بین عناصر فعال در ایران فردی بسیار میانهرو به شمار میآید، تقویت کرد. او باید دستاوردهای بیشتری داشته باشد تا حمایت بیشتری جلب کند چرا که میان تندروها و میانهروها در حکومت ایران رقابت وجود دارد... ما انتخابات سال آینده ایران را رصد میکنیم... نگرانی من این است که بسیاری از ایرانیها انتظار داشتند با آزاد شدن داراییهای کشورشان، پول به زندگی آنها سرازیر شود، اما خوب این مسئله زمان میبرد». آیا تعهدات رفع تحریمی در برجام که تماماً نقض شد بلکه آمریکا خلاف آن به تشدید تحریمها عمل کرد، گروگان انتخابات سال بعد ایران است؟ یا گرگهای امنیتی دشمن بو بردهاند که مقاماتی در این سو گروگان شعارها و وعدههای «توخالی» خود هستند و بنابراین قادر به کمترین اعتراض نسبت به عدم اجرای برجام از سوی حریف نیستند؟ اگر به این باور رسیده باشند، بعد از این چه راهبردی را باید پیشه کنند؟ یکی به نعل و یکی به میخ! در عمل فرآیند موفق «تحریم ترسانی» و «وعده امتیاز درآینده در ازای امتیازهای نقد جدید در حوزه نفوذ منطقهای و قدرت موشکی و...» را مدام باز تولید کنند و طرف ایرانی را «مجبور» به مذاکرات برجامی جدید نشان دهند - «اگر مذاکرات جدید نباشد، وضعتان بدتر خواهد شد»! - و به موازات آن به افکارعمومی ایران القا کنند اگر میخواهید اوضاع از اینکه هست بدتر نشود به فلان طیف سیاسی رأی بدهید و به بهمان رأی ندهید! چاشنیاش هم میتواند چند بسته پفک و آدامس شیرین در آستانه انتخابات باشد؛ چهار تا هواپیما بیاید، دو تا خط هوایی موقتا دایر شود، و یا چند هیئت پرطمطراق بیاید یا برود.
5- برجام دقیقا به مثابه عشق مجازی است. شیرینی عشقهای مجازی فاقد معنا و محتوا، دقیقا به همان دوره هجران و آرزو و تحسّر و شیدایی است. درست هنگامی که وصال فراهم آید، آن شور و شوق نیز فروکش میکند بلکه هر چه مجازیتر و بیمایهتر، منزجرکنندهتر. آیا کم میشنویم از سرانجام چنین سوداهایی به ویژه در میان برخی بازیگران که به زد و خورد و طلاق و متارکه و طعن و لعن ختم میشود؟ دور نیست - بلکه مدتهاست فرا رسیده - آن روزی که حامیان متعمد ( و نه غافل و خوشگمان) برجام در خلوت بگویند کاش برجام در حد همان آرزوی دست نایافتنی باقی میماند و به روز تصویب و اجرا نمیرسید تا میتوانستیم به مردم بگوییم ما میخواستیم معجزهای فراتر از شقالقمر کنیم اما حاکمیت انقلابی نگذاشت! حالا اما کسی نمیتواند چنین ادعایی بکند و اگر هم بگوید نزد مردم مسموع نیست؛ چه اینکه همه مردم از باسواد و بیسواد، دوربین و نزدیکبین، عروس تعریفی برجام را دیدهاند اما آنچه هر قدر دقت میکنند نمییابند، اثر و خاصیت این عروسی است که گفته میشد از هر انگشتش یک هنر بهبود معیشت و رونق و تولید و اشتغال و آب خوردن و هوا و مشکل ریزگردها و... میبارد. اوج هیجان و شیدایی برجام همان زمان بود که مطربها به صف شده بودند و ایجاد انتظار میکردند؛ که چه معطلید، هر روز تأخیر در اجرای برجام موجب میشود 170 میلیون دلار (و به قول یک آقای «خوش سخن» 3 میلیارد دلار!) از جیب کشور برود. اکنون باید در همین 6 ماه، از 30 میلیارد تا 340 میلیارد دلار به خزانه دولت آمده و در زندگی مردم خود را نشان داده باشد، نه اینکه رئیس بانک مرکزی رسما اعلام کند عایدی برجام برای ایران «تقریبا هیچ» بوده است... حالا بومرنگ وعدههای خیالانگیزی که گفته میشد تحقق آنها معطل تعطیلی برنامه هستهای است.، به سوی گویندگان آن کمانه کرده و صد برابر آن وعدهها، سؤال و مطالبه با خود آورده است.
6- اکنون هنگام شماتت برای فرصتسوزی بزرگ 3 سال گذشته نیست. آنچه برای امروز مهم است این که آیا تجربه پرهزینه و گران قیمت برجام، دست کم موجب تنبّه و استفاده از فرصت 365 روز باقی مانده برای جبران گذشته و به حرکت درآوردن ظرفیتهای اما معطل داخلی میشود یا خدای ناکرده قرار است «لجبازی» و «خودکامگی» جایگزین خطا و نصیحت نشنیدنهای گذشته شود؟ آیا مدیران خوشگمان به آمریکا باور کردهاند کوتاه آمدن از عزت و منافع و مصالح ملی، نه تنها گشایشی با خود نمیآورد بلکه موجب طلبکاریهای جدید دشمن میشود یا خیر؟ آیا میپذیرند مدل شعارهای آنها توخالیترین مدلها بوده و به جای «اصالت مذاکره و دیگر هیچ» ، باید به «اصالت اقتدار درونی و قدرتافزایی اندیشید و پس از آن در صورت ضرورت، از تاکتیک مذاکره هم استفاده کرد؟ آیا این فهم فراهم شده که به جای انحراف از مسیر و معطل نشستن و چشم دوختن به دست دشمن، باید مسیر پیشرفت و قدرتمندی را با چنان سرعتی طی کنیم که دشمن از ما التماس مذاکره کند؟! بیهیچ درهم و دینار و دلاری در گرانترین و شیکترین سوقهای دنیا چرخیدن، کدام انسان را به اعتبار میرساند یا قرص نانی در کف او میگذارد؟ کجاست رئیسجمهور لافزن و شیاد فرانسه که 6 ماه پیش به آقای روحانی گفته بود دغدغهاش ایجاد شغل برای جوانان ایرانی است؟! و کجاست همان هواپیمای تشریفاتی و تبلیغاتی که در تهران یک عکس یادگاری با آن گرفتند و رفت و ... حالا صحبت هواپیماهای میستوبیشی ژاپن است؟!
7- مشکل (حداقل اول) مملکت «پهنای باند» نیست، پهنای بیهمتی و تنبلی و بیارادگی و آمادگیخوری برآمده از مدیریت و زندگی اشرافی است که باید جمع شود. چنین فرهنگ و فرایندی یک مملکت را نه 3 سال و 5 سال که گاه میتواند تا 20 سال به عقب ببرد. این ادبیات که با شعارهای انقلابی نمیتوان مقابل قدرتها ایستاد، همان منطق رفوزگان در نبرد طالوت با جالوت مستکبر است که میگفتند «لاطاقه لنا الیوم بجالوت و جنوده». ما نمیتوانیم و خلاص! با خودروی شاسی بلند اشرافی نمیشود رفت و درد کارگر کارخانه را فهمید. مجازیات را نمیشود سرسفره مردم گذاشت و با اعتماد به نفس گفت این ماییم طاووس علیین شده. یک راه بیشتر وجود ندارد چندان که مقتدای انقلاب فرمود و عقل بر اتقان آن شهادت میدهد «زندگی، موانع و مشکلات دارد. هیچ جاده آسفالته در مقابل هیچ ملتی نیست؛ باید راه را با همت خودشان، با کوشش خودشان هموار و صاف کنند. ملتهایی که به اوج معنویت و مدنیت و رفاه و سعادت رسیدند، این جوری حرکت کردند... راه چیست؟ تکیه بر مقدورات و ظرفیتهای خود این ملت... منتها کار و راهبرد برنامهریزی شده لازم دارد. با تنبلی و بیکارگی و اعتماد به دیگران نمیشود»./922/101/ب3