۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۴:۵۵
کد خبر: ۴۲۶۹۰۴
در گفت‌و‌گو با حجت الاسلام والمسلمین خسروپناه مطرح شد؛

بررسی مراحل حركت به سمت اسلامي‌سازي علوم انساني

حجت الاسلام والمسلمین خسروپناه به بررسی مراحل هفت گانه حركت به سمت اسلامي‌سازي علوم انساني پرداخت و گفت: بسياري از رفتارهايمان منبعث از اعتقادهاي فرهنگي ديني مردم است؛ اما فعاليت‌هاي برخي نهادها از حركت‌ها ناشي از زايش تفكر به سمت عمل و نهادسازي نبوده است و به همين دليل ما مي‌بينيم كه انحرافات جدي در عملكردشان و فساد و ربا و اختلاس‌هاي عجيب در آنها وجود دارد.
حجت الاسلام والمسلمین خسروپناه

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، به منظور تعريف هدف از اسلامي‌سازي علوم انساني و مراحل تحقق آن، با حجت الاسلام والمسلمین عبدالحسين خسروپناه استاد و پژوهشگر فلسفه دين و رئيس مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه به گفت‌و‌گو نشستيم. اين استاد فلسفه اسلامي معتقد است گام‌هاي نخستين براي حركت به سمت اسلامي‌سازي علوم انساني برداشته شده است و ...

 

تحقق علوم انساني اسلامي، بيش از دو دهه است كه جزو مطالبات جدي رهبري بوده و در عين حال از ملزومات حركت به سمت تمدن اسلامي است. با اين حال پيش از آنكه بخواهيم به آسيب‌شناسي و تعريف اقدام در راستاي حركت به اين سمت گام برداريم، بايد مسير كلي حركت را ترسيم و جايگاه خود را در اين نقشه تعريف كنيم. به منظور تعريف هدف از اسلامي‌سازي علوم انساني و مراحل تحقق آن، با دكتر عبدالحسين خسروپناه استاد و پژوهشگر فلسفه دين و رئيس مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه به گفت‌و‌گو نشستيم. اين استاد فلسفه اسلامي معتقد است گام‌هاي نخستين براي حركت به سمت اسلامي‌سازي علوم انساني برداشته شده است و هم اكنون بايد با ايجاد روش‌شناسي فلسفه‌هاي مضاف و پس از آن نهادسازي‌هاي اجتماعي، بستر اسلامي‌سازي علوم را فراهم نماييم.

در ابتداي بحث بفرماييد از علوم انساني چه تعاريفي مي‌توان ارائه كرد كه بر مبناي آن به اسلامي كردن اين علوم بپردازيد؟
 انديشمندان تعاريف مختلفي براي علوم انساني ارائه كرده‌اند. علوم انساني گاهي اعم از علوم طبيعي و غيرطبيعي برشمرده شده است و گاه مترادف با انسان‌شناسي در حوزه علوم اجتماعي و علوم رفتاري بوده است.

 

مي‌توانيم علوم بشري را مجموعه‌اي از گزاره‌هاي نظام‌‌مند درباره خدا، انسان يا طبيعت (موجودات مادي غير از انسان) بدانيم و طبق اين تعريف مقصود از علوم انساني به معناي خاص، علوم رفتاري و اجتماعي و مجموعه گزاره‌هاي نظام‌مندي است كه با بهره‌گيري از روش‌هاي تركيبي و مباني غيرتجربي به تبيين و تفسير رفتارهاي فردي و اجتماعي انسان (تحقق يافته) مي‌پردازد و با بهره‌گيري از ارزش‌هاي انساني، انسان تحقق يافته را به انسان مطلوب تغيير مي‌دهد. موضوع علوم انساني رفتاري و اجتماعي، انسان متعارفي است ‌كه در دسترس آزمون و تجربه به صورت استقرايي قرار مي‌گيرد. پس انسان كليد انسان‌شناسي فلسفي و انسان شخصي و دروني در انسان‌شناسي و خودشناسي عرفاني بحث مي‌شود. ژولين فروند مي‌گويد: «علوم انساني، معارفي است‌ كه موضوع آنها فعاليت‌هاي مختلف بشر است كه متضمن روابط افراد بشر با يكديگر و روابط اين افراد با اشيا و نيز آثار و نهادها و مناسبات ناشي از آنهاست.» اين دسته از علوم انساني را علوم رفتاري و اجتماعي مي‌نامند.
 

 اين دسته از علوم انساني اولاً نظام‌مند هستند، ثانياً  در مقام داوري از روش تجربي و غيرتجربي بهره مي‌برند و ثالثاً موضوعش انسان بايسته و شايسته و تحقق يافته است. پس علوم انساني هم جنبه توصيفي دارد و هم جنبه توصيه‌اي و اينگونه نيست كه صرف توصيف باشد و حتي آنها كه در علوم انساني، رويكرد اثبات‌گرايي دارند در كنار توصيف و نظريه‌پردازي، توصيه‌هايي نيز ارائه مي‌كنند. علوم انساني مي‌تواند معناي عامي داشته باشد كه علاوه بر علوم رفتاري و اجتماعي، در‌بردارنده علوم هنري و فلسفه و عرفان و ادبيات و همه علوم غير‌طبيعي و مهندسي و پزشكي باشد.
 

پس علوم انساني گاهي با واقعيات تحقق يافته و ارزش‌هاي انساني سر و كار داشته و جنبه توصيفي مي‌يابد و گاهي نيز به جنبه دستوري ورود پيدا كرده و تكاليفي را صادر مي‌نمايد. به عبارتي در نگرش اول علوم انساني با توصيف اينكه انسان چگونه موجودي است سر و كار دارد و در نگاه دوم به اينكه چگونه بايد باشد مي‌پردازد.

پس علوم انساني در تعريف رايج به دو ساخت عمل و روان پرداخته و در ساحت روان هم سه جزء اراده، عواطف و معرفت را در برمي‌گيرد.
علوم انساني را در يك دسته‌بندي ديگر مي‌توان به چهار نوع تقسيم كرد: 1- علوم انساني تجربي مانند جامعه‌شناسي، روانشناسي و انسان‌شناسي تاريخ طبيعي و فرهنگي، 2- علوم انساني عقلي مثل معرفت‌شناسي فلسفي، فلسفه زبان و فلسفه ذهن، 3- علوم انساني شهودي مثل انسان‌شناسي عرفاني و 4- علوم انساني نقلي- ديني مثل انسان‌شناسي اسلامي.

با اين تعريف از علوم انساني، ما در بحث بومي و اسلامي‌سازي علوم انساني چند گام را از نظر تا عمل بايد طي كنيم؟
تحقق اسلامي‌سازي علوم انساني متضمن يك فرايند هفت مرحله‌اي است كه گام اول آن تدوين فلسفه علوم انساني است. نمي‌توان از علوم انساني اسلامي سخن گفت اما فلسفه خاصي نداشت.

 

علوم انساني سكولار رايج كنوني مبتني بر فلسفه‌هاي مدرن يا اخيراً در بعضي حوزه‌ها و پديده‌ها پست‌مدرنيسم است. فلسفه‌هاي مدرن و پسامدرن، خود‌ مبتني بر سه مؤلفه كليدي اومانيسم (اعتقاد به اصالت انسان به جاي خدا)، سوبژكتيويسم (اعتقاد به فاعل‌شناسي انساني به جاي وحي) و سكولاريسم (اصالت دنيا در برابر دين) است و وقتي ما از اسلامي‌سازي علوم انساني سخن مي‌گوييم، بايد مشخص كنيم چه فلسفه‌اي براي آن در نظر گرفته‌ايم.
 

فلسفه اسلامي بايد فلسفه‌اي باشد كه ابعاد هستي‌شناسي، معرفت‌شناسي و انسان‌شناسي را تعريف كند. لذا تدوين فلسفه اسلامي كه مبنا بشود براي تدوين علوم انساني اولين گام براي تحقق اسلامي‌سازي علوم انساني است.

آيا در حال حاضر چنين فلسفه مدوني براي علوم انساني اسلامي موجود است؟
من معتقدم همين فلسفه نوصدرايي كه توسط علامه طباطبايي مدون شد و بعد توسط ايشان و شاگردان ايشان مانند شهيدمطهري(ره)، علامه مصباح يزدي، آيت‌الله جوادي آملي و... به حوزه‌هاي مختلف اجتماعي بسط پيدا كرد، توانسته فلسفه‌هاي مضاف شكل بدهد كه خود تحولي اساسي است لذا ما مي‌توانيم با بسط همين بنيان فكري، شالوده نظام فلسفي علوم انساني را تبيين كنيم.

 

اما نياز جدي ما در گام دوم يعني تدوين «ايدئولوژي اسلامي» است. علوم انساني به ويژه علوم اجتماعي مبتني بر ايدئولوژي‌هاي اجتماعي هستند. مثل مباحثي نظير اصالت فرد يا جامعه، مالكيت عمومي يا خصوصي، نسبت عدالت و آزادي و مباحثي از اين دست.
 

در غرب هم پس از شكل‌گيري فلسفه‌هاي مدرن، ايدئولوژي‌هاي مختلف پديدار مي‌شوند، به عنوان مثال ايدئولوژي ليبراليسم كلاسيك پس از جان لاك شكل مي‌گيرد و بعداً ليبرال دموكراسي يا نئوليبراليسم در ادامه آن شكل مي‌گيرد. و البته همزمان گرايش‌هايي چون سوسياليسم و ماركسيسم شكل مي‌گيرد كه بعدها گرايش‌هاي نئوسوسياليسم (مثل مكتب فرانكفورت) و نئوماركسيستي ذيل همين انديشه به وجود مي‌آيد. يا در كشورهاي خاصي، ايدئولوژي‌هايي نظير فاشيسم در ايتاليا يا نازيسم در آلمان به وجود آمد كه البته با دوام نبود.
 

لذا وقتي ما به نظريات فريدمن به عنوان يك اقتصاددان مي‌نگريم، ايدئولوژي ليبراليسم كلاسيك را در نگاه او مي‌توانيم ببينيم يا كسي مثل نوزيك نئوليبرال است و افرادي مثل پوپر گرايش ليبرال دموكراسي دارند. يا مثلاً فوكو در نظريات اجتماعي‌اش كه با روش‌شناسي گفتماني (Discourse) ارائه مي‌كرد، از ايدئولوژي‌هاي پست مدرن بهره جسته است.
ما نيز براي حركت به سمت علوم انساني اسلامي نيازمند آن هستيم كه ايدئولوژي اسلامي‌مان پس از فلسفه اسلامي، معين بشود. البته اين كار را هم من تا حدودي معتقدم انجام شده است. مخصوصاً با بحث‌هاي شهيد مطهري كه در خصوص ايدئولوژي اسلامي (نه اسلام ايدئولوژيك كه شريعتي از آن سخن مي‌گفت) و شهيد صدر در كتاب اقتصادنا و مباحثي كه اخيراً از ايشان تحت عنوان مجتمعنا گردآوري شده است، تا حدودي مسير را براي تبيين ايدئولوژي اسلامي بر اساس فلسفه اسلامي گشوده است. در طول اين مدت اين 30 سال نيز نظريات مهمي در حوزه ايدئولوژي اسلامي بيان شده است.

 

البته وقتي مي‌گويم اين مراحل انجام شده‌اند اصلاً به اين معني نيست كه ديگر نبايد كاري روي آن انجام شود، چراكه اين مباحث همواره در حال اجرا شدن هستند و نبايد اجازه داد راكد بمانند. اما مي‌توان گفت به حدي رسيده‌اند كه اكنون به گام سوم بپردازيم.

پس از تدوين ايدئولوژي اسلامي چه مرحله‌اي در فرايند اسلامي‌سازي علوم انساني وجود دارد؟
گام سوم پس از تدوين فلسفه اسلامي و ايدئولوژي اسلامي، تدوين «روش‌شناسي علوم انساني» است. اين گام را برخي ذيل فلسفه علوم انساني تعريف مي‌كنند اما من آن را يك گام مستقل تعريف مي‌كنم چون به نظر من پس از آنكه ما فلسفه علوم انساني اسلامي داشتيم و كليات روش‌شناسي علوم انساني را تعريف كرديم، بايد سراغ روش شناسي‌هاي خاص در علوم مختلف برويم، مثلاً روش‌شناسي علوم انساني در حوزه روانشناسي، روش‌شناسي علوم اجتماعي اسلامي، روش‌شناسي اقتصاد اسلامي و....
روش‌شناسي «حكمي- اجتهادي» كه خود حقير بحث آن را مطرح كرده‌ام يا برخي اقدامات دوستان ديگر، تلاش‌هايي در همين راستا تعريف مي‌شوند اما هنوز فاصله زيادي تا رسيدن به يك روش‌شناسي متقن داريم.

 

اين در حالي است كه قوام هر دانشي به روش‌شناسي آن دانش است. مثلاً ما الان در حوزه‌هاي علميه مان طلاب زيادي درس مي‌خوانند و درس خارج هم سال‌ها شركت مي‌كنند اما ما مجتهدي كه بتواند به سؤالات مستحدثه در موضوعات مختلف پاسخ دهد بسيار كم است. دليل اين امر آن است كه حوزه به طلاب ما «قواعد» اصولي و فقهي آموزش مي‌دهد و نه روش‌شناسي اصول و فقه؛ «روش» با «قواعد» متفاوت است و چگونگي كاربست قواعد هستند كه روش را شكل مي‌دهند كه اگر ما روش‌شناسان متبحري در حوزه داشتيم، مي‌توانستيم فقهي كاملاً پويا و اجتماعي عرضه كنيم.
 

ممكن است گفته شود الان كه اصلاً پست‌مدرن‌ها اعتقادي به روش‌شناسي ندارند و معتقدند بدون روش هم مي‌توان به خدا رسيد؛ پس چرا اينقدر روي روش‌شناسي تأكيد داريم؟ پاسخ اينجاست كه تفكر فلسفي اسلامي برخلاف پست‌مدرن‌ها، رئاليستي است و مبتني بر اين نوع نگاه ما نياز جدي به فقه داريم.
اين سه گام در صورتي كه به درستي انجام شود مي‌توانيم وارد فاز چهارم شويم كه «توليد علوم اجتماعي اسلامي» است.
در غرب اين مراحل طي شده است تا به توليد علوم انساني رسيده‌اند.

به نظر مي‌رسد از اينجا به بعد و با گذراندن اين مراحل از حوزه نظري به سمت اقدام عملي و نهاد‌سازي مي‌رويم؟
بله و گام پنجم كه بسيار مهم است و پس از توليد نظريه تعريف مي‌شود، «نظام‌سازي اجتماعي» است كه نظام‌سازي معرفتي مد نظر است.
ما براي نظام‌سازي هم به «علم الاجتماع» نياز داريم كه همان گام چهارم بود و هم به «فقه الاجتماع» نياز داريم كه اين به روش‌شناسي فقه‌هاي اجتماعي در حوزه‌هاي مختلف نياز دارد. كارهاي پراكنده‌اي در 20 سال اخير خصوصاً با عنايت رهبر انقلاب به اين موضوع انجام شده است اما در سيستم آموزشي چنين چيزهايي وجود ندارد و لذا سيستماتيك به اين مسئله كمتر پرداخته مي‌شود.

 

گام ششم ساخت نهادهاي اجتماعي (رژيم‌هاي اجتماعي) است كه متشكل از علم‌‌الاجتماع و فقه‌الاجتماع است. نهاد‌هايي مثل آموزش و پرورش، آموزش عالي و نهادهاي اقتصادي و... بايد مبتني بر اين گام شكل بگيرند و نهايتاً گام نهايي يا گام هفتم، ساخت دادن به «نهادهاي فرهنگي» است، به طوري كه آثار اين نظريات را در رفتارهاي اجتماعي مشاهده كنيم.
 

البته اين بدان معني نيست كه ما الان رفتارهاي مردم‌مان غير‌اسلامي است. ما بسياري از رفتارهايمان منبعث از اعتقادهاي فرهنگي ديني مردم است. هيئات مذهبي هم اكنون دارند كار خودشان را انجام مي‌دهند يا فعاليت‌هاي خيريه اقتصادي برخي نهادها، اما اين حركت‌ها ناشي از زايش تفكر به سمت عمل و نهادسازي نبوده است و به همين دليل ما مي‌بينيم بسيار از موسسات و ساختارهاي ديگر هم هستند كه انحرافات جدي در عملكردشان و فساد و ربا و اختلاس‌هاي عجيب وجود دارد و ظاهر مي‌شود و اين دليلش آن است كه نظام‌هاي معرفتي بايد با نظامات عيني تطبيق پيدا بكند.
 

در برخي از اين حوزه‌هاي هفت‌گانه، تا حدود زيادي جلو رفته‌ايم و در برخي ديگر از اين مراحل نيز كارهايي به صورت پراكنده، اندك و موردي انجام شده است كه ما نيازمند آنيم كه به اين نيازها هرچه زودتر و به صورت نظام‌مند طبق اين ترتب منطقي پاسخ بگوييم./998/102/ب3

منبع : روزنامه جوان

ارسال نظرات