۱۶ دی ۱۳۹۴ - ۱۷:۳۲
کد خبر: ۳۰۹۷۴۴
آیت‌الله جوادی آملی:

اخلاق جامعه را از گرفتار شدن در گناه که همانند وبا است،‌ نجات می‌دهد/ اگر ما متخلّق باشیم، بی‌تردید جامعه اصلاح می‌شود

خبرگزاری رسا ـ اگر ما و هم لباس‌های ما متخلّق باشند. حالا به عرفان ولو نرسند، ولی همین که در جنگ جهاد اوسط یعنی بین شهوت و عقل، بین غضب و عقل باشند، بی‌راهه نروند و راه کسی را نبندند، اهل دنیا و اهل بازی نباشند، نه اهل بازی باشند و نه کسی را بازی دهند، اکثریت قطعی جامعه اصلاح می‌شود.
 آيت الله جوادي آملي

 

به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، حضرت آیت‌الله جوادی آملی از مراجع تقلید در دیدار اعضای برگزار کننده همایش ملی «فلسفه اخلاق» به تبیین و تشریح وضعیت اخلاقی در حوزه پرداخت.

 

در ادامه متن کامل سخنان معظم له تقدیم حضور علاقه‌مندان می‌شود؛

 

گروه سوم کسانی هستند که از نظر عقل عملی هیچ مشکلی ندارند؛ یعنی ویلچری نیستند. هر کاری به آن‌ها بگویید انجام می‌دهند. درک ندارند، می‌شوند مقدس بی‌درک. هر چه به او بگویید می‌کند. مرحوم علامه طباطبایی را خدا غریق رحمت کند، می‌فرمود: «بعضی‌ها ماه مبارک رمضان می‌شد یک دور زاد المعاد ختم می‌کنند.»

 

آن وقت قبل از مفاتیح مرحوم آقا شیخ عباس، کتاب دعا «زاد المعاد» مرحوم مجلسی بود که اعمال دوازده ماهه است. گفت: «بعضی‌ها ماه مبارک رمضان شد، همان طوری که یک دور قرآن ختم می‌کنند، یک دور زاد المعاد را هم ختم می‌کنند؛ زاد المعاد اعمال دوازده ماهه را دارد!» این مقدس بی‌درک است، هر چه به او بگویی عمل می‌کند؛ امّا چه چیزی را عمل بکند، نمی‌داند. فنّ اخلاق برای این است که این را معالجه کند.

 

گروه چهارم کسانی هستند که فاقد طهورین هستند. جاهل متهتّک؛ نه می‌فهمد که حق و باطل چیست و نه به راه است. فنّ اخلاق برای تنظیم این امور است. آن‌گاه معلوم می‌شود، خیلی از روایاتی که این بزرگان گفتند این اخلاقی است و فقهی نیست، بلکه فقهی است؛ منتها فقه را شما محدود کردید. «هجّرت واسعا، تهجّرت واسعا»، «ضیق فم الرکیه» این کار را کردید.

 

 

شما با این آقا وعده کردید که بیاید فلان خیابان، تمام زحمات کارش را گذاشته به کنار، شما می‌گویید: «ببخشید من کار داشتم!» این‌ها می‌گویند این عیب ندارد؛ خلاف وعده عیب ندارد! خلاف وعده عیب ندارد چیست؟! بنابراین کار شما کار عمیق علمی است و تقریباً تعیین کننده سعادت است و تعیین کننده نجات مملکت.

 

اکنون به لطف الهی حوزه و دانشگاه ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. ما جمعیت‌مان که این لباس را داریم کم نیست. اگر ما متخلّق باشیم به همین معنا، هیچ تردیدی نداشته باشید که کشور بهشت خواهد بود؛ چون این سرمایه در همه هست. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها.» مردم امام(ره) را که دیدند، یعنی بحث‌های و استدلال‌های ایشان را شنیدند. دیدند آدم خوبی است راه افتادند. همه چیز را هم دادند.

 

حالا ما در متن جریان هستیم، خیلی برای ما عظمتش جلوه نمی‌کند. امّا واقعاً خیلی حرف است! خدا رحمت کند ـ بعضی از روحانیون را هم خدا غریق رحمت کند ـ آقای جنیدی، سه تا چهار بچه داشت همه را فرستاد. او از طلبه‌های قم بود؛ از روحانی و غیر روحانی. جنگ وقتی به دو هزارمین روز رسید، چون 31 شهریور 59 این جنگ شروع شد، سال هم 365 روز است، بعد از چند سال که جنگ به دو هزارمین روز رسید، روزنامه‌های رسمی نوشتند: «هزار روحانی شربت شهادت نوشیدند!» یعنی یک روز در میان یک روحانی از پیرمرد هفتاد ساله تا جوان شهید شد.

 

بیشترین شهید را همین طلبه‌ها دادند. این سرمایه است. حالا ما در متن جریان هستیم، خیلی روشن نیست. اگر واقعاً ما همه متخلّق بشویم، بی‌تردید جامعه اصلاح می‌شود. یک آقای بهجت کاری می‌کرد که وقتی یک نماز می‌خواند، یک هفته اصلاح می‌شدند یا ما اصلاح می‌شدیم. گفتند با کسی باشید که «جَالِسُوا مَنْ یذَکِّرُکُمُ‏ اللَّهَ‏ رُؤْیتُه‏» مردم طبعاً این هستند؛ چون مردم که ظرف خالی نیستند.

 

خدا لوح نانوشته به مردم نداد. فرمود: من خودم نوشتم «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» در درون مردم این است! این را اعلام کرد. این‌ نه آن‌که من نوشتم و رد شد، بلکه همیشه این هست. اگر ما و هم لباس‌های ما متخلّق باشند. حالا به عرفان ولو نرسند، ولی همین که در جنگ جهاد اوسط، یعنی بین شهوت و عقل، بین غضب و عقل باشند، بیراهه نروند و نه راه کسی را ببندند، اهل دنیا و اهل بازی نباشند، نه اهل بازی باشند و نه کسی را بازی دهند، اکثریت قطعی جامعه اصلاح می‌شود.

 

خدا غریق رحمت کند مرحوم آیت الله کوهستانی را! نمی‌دانم اسمش را شنیدید یا نشنیدید؟ او در شمال نزدیک بهشهر آن‌جا کار یک امامزاده را می‌کرد. یک عالم متوسطی بود، امّا هر چه می‌گفت راست می‌گفت. ظاهر و باطنش هم یکی بود. او کار یک امامزاده را می‌کرد. خیلی‌ها به نام او قَسَم می‌خوردند! در جاهای دیگر هم همین‌طور است.

 

یک روحانی درست عمل کند، همین ‌که در رساله‌ها هست؛ همین‌طوری که می‌گوییم عمل بکنیم: «کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ‏ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکُم.‏» اگر أثر نمی‌کرد نمی‌گفتند: «واجب است!» می‌گفتند: واجب است پس معلوم می‌شود أثر دارد.

 

 

بنابراین کار بسیار خوبی است. اول نجات خود ماهاست، بعد نجات دیگران است. ما با این داریم زندگی می‌کنیم. باورمان این است که عمل زنده است و باور ما این است که با عمل حرکت می‌کنیم و جدای از ما هم نیست. یک وقت از درون ما «نُخْرِجُ لَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یلْقاهُ مَنْشُورا» در می‌آید.

 

بنابراین نفسِ انسانی این سِمَت را دارد و موضوع فنّ اخلاق هم همین است؛ ولی برای این‌که بخواهد درسی بشود ـ إن‌شالله ـ آن بزرگانتان یک دوره احیا العلوم را می‌بینند، نقض و ابرام آن را بررسی می‌کنند، بعد المحجّة را می‌بینند.

 

یک کتاب درسی را هم کم کم می‌نویسند که موضوعش «النفس الانسانیه» است و آیاتی که فرمودید. روایاتی که فرمودید، این را خوب بررسی می‌کنند و به برکت همین فنّ شریف شما، آیات از یک سو، نهج البلاغه و صحیفه از سوی دیگر عرضه می‌شود. به جای این‌که روایات فقهی عرضه بشود، این روایات اخلاقی عرضه می‌شود.

 

اکنون نهج البلاغه و این‌ها تقریباً یا تحقیقاً دور است. یعنی اصلاً به عنوان یک کتاب علمی شناخته نمی‌شود! گاهی بعضی از ادعیه صحیفه سجادیه مثلاً به عنوان ثواب خوانده می‌شود. این نیست! آن وقت شما مراجعه می‌کنید به صحیفه سجادیه که می‌شود معیارتان.

 

نهج البلاغه حضرت امیر(ع) می‌شود معیارتان و برهان اقامه می‌کنید. نفس این است. آن وقت این نفس که «أمّاره بالسّوء» است، می‌تواند «أمّاره بالحُسن» باشد. آن وقت چه در می‌آید؟! چقدر هنرمند است! چه می‌شود؟! «جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشی‏ بِهِ فِی النَّاس»

 

وقتی خدا بگوید: این با نور حرکت می‌کند چه در می‌آید؟! این برای پیامبران نیست، برای ائمه(ع) نیست، برای شاگردان آن‌هاست. آن‌ها که حسابشان جداست. فرمود: «کسی باشد این کار را انجام بدهد»، این کار را انجام بدهد: «جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشی‏ بِهِ فِی النَّاس.» چه کسی است که نور را ببیند باز به تاریکی برود؟! این نیست؛ مگر این‌که در میلیون‌ها نفر یک چند نفری باشند. «آتش که را بسوزد، گر بولهب نباشد» آن عیب ندارد.

 

خدا غریق رحمت کند مرحوم بوعلی را! گفت: «این چوب‌های صنعتی، این درخت‌ها که چوب‌های صنعتی دارند، این چوب‌ها را خدای سبحان خیلی باهوش خلق کرده است. این‌ها برای این‌که نشکنند و باد این‌ها را از بین نبرد، مثل این نی و این‌ها هر دو تا سه قدم، یک کمربند محکمی می‌زنند برای این‌که نیفتند، این کمربندش است.»

 

حالا شما این نی را که گرفتی اگر سه تا چهارتای آن گره دارد، عیب ندارد. این چوب‌های صنعتی اگر می‌بینید بعضی از جاهایش گره دارد این کمربند او است. با این مشکل نداشته باشید، این را تحمل کنید. در این کریمه «فَاسْتَوی عَلی‏ سُوقِهِ یعْجِبُ الزُّرَّاع.»

 

فرمود: «روی پای خودش می‌ایستد.» ﴿فَآزَرَه﴾ این «آزره» این کتاب چیست که آدم این را می‌بوسد؟! فرمود: «این خوشه که می‌بینید باد می‌اندازد می‌شکند «کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَه» این خوشه از خودش وزیر می‌گیرد.

 

 

«آزر» یعنی «انتخب الوزیر» از «وَزَرَ» است. وزیر هم کسی است که وِزر و سنگینی مملکت روی دوش او است. این کمربندی که این می‌زند این «آزره»، این وزیر او است. مگر نمی‌خواهد بماند؟! باد می‌شکند این را، برای این‌که باد این را نشکند این خوشه گندم، این خوشه جو، وزیر می‌خواهد. «فَآزَرَه» می‌خواهد. وقتی که این کار را کرد «فَاسْتَوی عَلی‏ سُوقِهِ» حالا روی پای خودش می‌ایستد. مردان باتقوا روی پای خودشان می‌ایستند. هیچ چیزی نمی‌تواند آن‌ها را از پا دربیاورد.

 

کمتر آیه‌ای می‌بینیم که بحث‌های اخلاقی نداشته باشد. برای ما که انسان را بسازد. انسان را بسازد، آن وقت خود آدم راحت است. «آمَنَ» به معنی ایمان آوردن که نیست. «آمَنَ» یعنی «دخل فی الأمن.» آن وقت دخول در أمن لازمه‌اش این است که چگونه وارد شد؟ از نظر عقیده این‌طور شد، از نظر اخلاق این‌طور شد، از نظر عمل این‌طور شد. وگرنه «آمَنَ» به معنی «اعتقد» نیست. «آمَنَ» به معنی عقیده نیست. «آمَنَ» یعنی «دخل فی المأمن»، «کَلِمَةُ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ حِصْنِی‏.» بیاید در دژ.

 

آن وقت اگر کسی «آمَنَ» یعنی «دخل فی المأمن.» دخولش در مأمن به این است که معتقد باشد، متخلّق باشد و عمل بکند؛ وگرنه «آمَنَ» به معنی «اعتقد» نیست. آدم وقتی که روی پای خودش می‌ایستد، پای توحید است. توحید پای او است. کمتر آیه‌ای است که این مسائل را برای ما مطرح نکند. آن وقت هم آیات اخلاقی مطرح می‌شود. پس از برهان که آیات معرفتِ نفس است، هم در نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و هم در «بحار» و امثال «بحار» هست.

 

آن روایت هم کمک می‌کند تا ثابت بشود که نفس، موجود مجرّد است و شؤون نفس مشخص می‌شود. راه تهذیب آن، سلامت و بیماری آن مشخص می‌شود. می‌شود یک کتاب اخلاق؛ وگرنه آدم خودش را باید بیازماید که چگونه است. من مسأله را می‌دانم، امّا مشکل من چیست؟! این مسأله را من می‌دانم «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِم» این را من می‌دانم، پس چگونه است که آدم نگاه می‌کند. یا «لا یغْتَبْ» را من می‌دانم و ابهامی در آن نیست. این‌ها مسائل پیچیده نظری بحث «ترتّب» کفایه که نیست، «لا یغْتَبْ» است. چگونه شد که آدم انجام می‌دهد؟! یا بیت المال رسید دستش چیست؟ این‌ها مسائل پیچیده مثل مسأله «ترتّب» و این‌ها که نیست، بلکه «بینّ الرشد» است.

 

چگونه می‌شود که آدم عمل نمی‌کند؟! وقتی بداند که این اعدا عدوّ است و بداند که پایان بد اخلاقی! بیان نورانی حضرت امیر(ع) فرمود: «این نظام، نظام حق است، حق گرچه تحمّلش یک چند لحظه سنگین است، ولی بعد گواراست.» یعنی «الْحَقَ‏ ثَقِیلٌ.‏» امّا «مَرِی‏ءٌ» یعنی خوب وارد این مری می‌شود که می‌گویند: «هَنیئاً مَریئا.» «الْحَقَ‏ ثَقِیلٌ‏ مَرِی‏ءٌ» خوب وارد دستگاه گوارشی می‌شود، وارد معده می‌شود، امّا «وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِیفٌ وَبِی‏ء.»

 

کار باطل، حرام است و این‌ها به حسب ظاهر سبک است. امّا کلمه «وَبیء»، «أوبی»، «مُوبِئٌ» این‌ها در نهج البلاغه هست. این مزرعه‌های سرسبز، وباخیز است که گاو نمی‌داند این وباخیز است. علف سبز دارد، این می‌رود و بعد وبا می‌گیرد. حضرت فرمود: «کار حرام وباخیز است» خدا کسی را به وبا مبتلا نکند! این بیماری آبروبری است. مثلاً فلان فرد سرطان گرفت، خدا شفا بدهد. بر فرض هم شفا نداد این‌طور نیست که آبرویش رفته باشد. سرطان گرفت و مُرد. امّا ـ خدای ناکرده ـ اگر وبا بگیرد، بالا و پایین تاس و لگن می‌شود. برای هیچ کسی آبرو نمی‌ماند.

 

 

 

فرمود: «باطل یک بیماری آبروبری است.» «الْبَاطِلَ خَفِیفٌ وَبِی‏ء» کسی گناه نکرده که آبرومند زندگی کند. به هر حال آبروی خودش را می‌خواهد و انسان با آبرو زنده است. او می‌توانست بگوید مثل بیماری لاعلاج است. بله بیماری لاعلاج که آبروبر نیست. بیماری سرطان گرفته و مُرده خدا رحمتش کند. امّا چه در منزل و چه در بیمارستان اصلاً آبرو نمی‌ماند برای کسی که بالا و پایین تاس و لگن است. اخلاق برای نجات جامعه از این است. این مهم‌ترین کار اخلاق است.

 

بنابراین سعی شما بزرگواران و اساتید مشکور باشد! همّت خوبی کردید و مبارک فال باشد؛ «نیت خیر مگردان که مبارک فالی است.» طلاب فراوانی هستند که تشنه حرف‌های شما هستند. مردان فراوانی هستند که تشنه حرف‌های شما هستند و معتدل باشد. لازم نیست که جامه زهد در بربکنید تا بگویند: این تحمّلش برای ما سخت است. نه! آدم می‌تواند مستقیم راه برود و یک زندگی معقول متوسط داشته باشد؛ ولی «علی طهارةٍ» باشد.

 

نیتّش و هدفش پاک و همان قول ثقیل را «هَنیئاً مَریئاً» تحمل می‌کند. بد کسی را نمی‌خواهد. بد کسی را به رقم نمی‌زند. خیلی از این بزرگانی که بودند، زندگی طبیعی و عادی داشتند. درس می‌گفتند، وعظ هم می‌کردند و زندگیشان را هم می‌کردند، امّا معلوم بود که راست می‌گویند. آن وقت «سُؤر» او می‌شود شفا. من یک کسی را دیدم وقتی که تهران درس می‌خواندم، می‌گفتند: «این معروف به مقدس است.»

 

آقا شیخ علی مقدس خدا رحمتش کند! یک روز ایشان منبر تشریف بردند ـ آن وقتی که تهران در حوزه مدرسه مروی درس می‌خواندم، سال‌های 29 و 30 و 31 ـ اثنای سخنرانی آقایی یک اشکال گرفت. من دیدم مثل این‌که دو نفر در کنار هم یکی سؤال می‌کند و دیگری جواب می‌دهد. اصلاً گویا مردمی نبودند، جمعیتی نبود، منبری نبود، عجب! چه روحیه‌ای! وسط سخنرانی اشکال کرد که آقا! این این‌طور است. هیچ تکان نخورد! نه این‌که حالا رُک بود کار مهمی کرده باشد؛ آدم وسط سخنرانی بگوید آقا! این آیه این‌طور نیست یا آن مسأله این‌طور نیست، مثل این‌که دو نفر نشستند همین‌طور حرف می‌زنند.

 

یک کار دیگری هم کرد که حالا لازم نیست ما آن کار را بکنیم. آن کار قدری مشکل بود. می‌گویند: «جایی که زن نشسته، مرد یک کمی صبر بکند تا خنک بشود بنشیند.» او مثلاً مقید بود ـ خدا رحمتش کند! ـ می‌خواست تاکسی سوار بشود خانمی پیاده شد و ایشان به این راننده گفت که من اضافه می‌دهم صبر کن جایش خنک بشود! حالا آن لازم نیست و از ما نخواستند.

 

البته مقید بود که حرف امام را گوش بدهد. بله این‌طوری بود! حالا «طوبی له و حسن مآب» آن یک راه دیگری بود. آن‌طور لازم نیست. اگر شد که شد. اگر اتاقی بود و جای دیگر بود آدم رعایت می‌کند. امّا اینجاها شاید سخت باشد. این حدّ شاید لازم نیست. ولی او بود، آن می‌شود که اثنای سخنرانی بالای منبر! عصبانی بشود که آقا صبر بکن من بیایم پایین از منبر، نه! مثل دو نفر که دارند حرف می‌زنند، این‌طور است! این‌ها هم بودند. غالب این آیات و روایات برای امام و امامزاده‌ها نیست، بلکه برای ماها است.

 

من مجدّدا مقدم شما اساتید بزرگوار را گرامی می‌دارم! امیدواریم که کاری که انجام دادید و در پیش دارید و بعد هم انجام می‌دهید، همه‌اش مقبول ذات اقدس الهی باشد. مشمول ادعیه زاکیه ولی عصر(عج) باشد.

/993/503/ر

ارسال نظرات