۰۱ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۸:۰۷
کد خبر: ۲۸۲۷۷۵
به بهانه سالگرد شهادت حجت‌الاسلام شهید سید علی اندرزگو؛

چریک تنهای انقلاب

خبرگزاری رسا ـ شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو مبارز سرسختی بود که سپیده را با وضو از دریای بزرگ قرآن و کلمات قصار امام علی(ع) آغاز می‌کرد و رمز شروع آن جرعه‌ای از زیارت عاشورا بود. وی از کسانی بود که در مکتب اهل بیت(ع) تربیت شده بود. شهیدی که در ارتقا و پیشرفت معارف اهل‌بیت(ع) به نحوی جلو رفت تا به مقام شهادت نائل آمد.
شهيد اندرزگو

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، شهید در معنی کلمه تعبیر به حاضر و ناظر و به معنای گواه تعبیر به خبر دهنده صادق و امین و همچنین در معنی گواه تعبیر به محسوس و مشهود است؛ ما چه می‌دانیم شهید کیست و افق پرواز آن تا کجای هستی است و با عروج خود سکوت کدام کهکشان را می‌شکند و کسی چه می‌داند سقف پرواز آن تا کجا است؛ چرا که ما حقیرتر از آن هستیم که مقام این معشوق صاحب عشق را درک کنیم و بفهمیم چه جایگاهی نزد او دارد.

شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو مبارز سرسختی بود که سپیده را با وضو از دریای بزرگ قرآن و کلمات قصار امام علی(ع) آغاز می‌کرد و رمز شروع آن جرعه‌ای از زیارت عاشورا بود؛ به همین دلیل مجاهدی نستوه بار آمد که بردن نامش بر تن مقامات امنیتی طاغوت لرزه می‌انداخت و همه دستگاه شیطانی طاغوت را هراسان و ترسان در پی خویش روانه می‌ساخت.

وی از کسانی بود که در مکتب اهل بیت(ع) تربیت شده بود. شهیدی که در ارتقا و پیشرفت معارف اهل‌بیت(ع) به نحوی جلو رفت تا به مقام شهادت نائل آمد؛ در ادامه این متن به گوشه‌ای از زندگی پر استرس و پر فراز و نشیب این شهید می‌پردازیم.

 

زندگینامه

سید علی اندرزگو سال 1318 شمسی در ماه مبارک رمضان پا به جهان هستی گشود. پدرش سید اسدالله نام داشت که به شغل بنایی مشغول بود؛ سید علی به دلیل بار مشکلات اقتصادی که بر روی دوش پدر بود به ناچار تحصیل را نیمه کاره گذاشت و در سن دوازده سالگی در یک کارگاه نجاری مشغول به کار شد.

وی در کنار حرفه نجاری ساعاتی را به تحصیل دروس طلبگی مانند فقه و اصول در مسجد هرندی تهران می‌گذرانید. در این میان همزمان با تحصیل علوم اسلامی و همچنین کار در کارگاه نجاری با گروه فداییان اسلام و شخصیت شهید نواب صفوی آشنایی پیدا کرد و تا حدودی نیز از آن تأثیر گرفت.

اندرزگو در سنین نوجوانی به عضویت حزب مؤتلفه درآمد و در سن 21 سالگی مبارزه علیه شاه پهلوی را کلید زد. او در مبارزات خود در کنار شهیدان هرندی، نیک‌نژاد و برادران بخارایی فعالیت می‌کرد.

در سال 1341 دین خود را کامل و متأهل شد و بلافاصله بعد از ازدواج مبارزات خود را به صورت جدی ادامه داد و خود را به دستان تقدیر سپرد.

 

 

آغاز مبارزات

سید علی که در آن روزها خود را مسلح به سلاح ایمان و علم کرده بود، سرانجام با درک نهضت 15 خرداد به رهبری حضرت روح الله قدم به عرصه مبارزه با حکومت پهلوی نهاد؛ وی در جریانات قیام 15 خردادیکی از عاملین تظاهرات مردم بود که همان شب از دستان حضرت امام(ره) هدیه گرفت و تقدیر شد و بعد از قیام توسط دستگاه اطلاعاتی رژیم پهلوی بازداشت و مورد بدترین شکنجه‌ها قرار گرفت.

سید علی با این‌که در زیر شکنجه بیهوش شده بود و آنها می‌توانستند از این شرایط استفاده کنند و از او اطلاعات بگیرند، به سبب عزم و ایمان خدادای کلمه‌ای را که بتواند بازجوها و شکنجه‌گران را به هدفشان نزدیک کند بر زبان نیاورد.

وی بعد از این‌که از زندان ساواک رهایی یافت، ارتباطش را با حاج صادق امانی از اعضای جمعیت فداییان اسلام برقرار کرد و عزم خود را برای آغاز مبارزه مسلحانه علیه حکومت پهلوی و سیستم فاسد آن جزم کرد و وارد شاخه نظامی جمعیت مؤتلفه اسلامی شد؛ در زمانی که به این شاخه نظامی پیوست، مسأله ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت حکومت پهلوی مطرح شد و سید علی یکی از کسانی بود که داوطلب شد و  اولین کسی بود که دست روی قرآن گذاشت تا در طرح ترور شرکت کند.

 

ترور حسنعلی منصور

حسنعلی منصور دومین نخست وزیر دوران انقلاب سفید بود. طرح لایحه کثیف کاپیتولاسیون در دوره نخست وزیری منصور توسط آمریکایی‌ها مطرح شد و او هم با جدیت و پشتکار پیگیر اجرای این طرح لایحه شد و در همین راستا لایحه را به مجلس کشاند تا به تصویب نمانگان مجلس برساند. وی با توجه به این‌که مردم و جامعه روحانیت که امام روح الله(ره) در صدر آن بود، به شدت با این طرح مخالف بودند و حتی امام روح‌الله نیز سخنرانی اعتراض آمیزی را ایراد کرده بود، موفق شد این لایحه را به تصویب مجلس برساند و خشم ملت ایران را شعله ور سازد.

همین امر سبب برانگیخته شدن خشم ملت شد و همچنین نیروهای انقلاب را به فکر طرح ترور منصور انداخت. نقشه ترور توسط هیأت موتلفه اسلامی برنامه‌ریزی شد و در همین راستا به گفته حاج صادق امانی از برخی مجتهدین به ویژه آیت‌الله میلانی فتوای مجوز ترور نیز گرفته شد.

این نقشه در روز اول بهمن 1343 توسط اسلحه‌ای که اکبر هاشمی رفسنجانی تهیه و به محمد بخارایی تحویل داده بود، اجرا شد.

محمد بخارایی، رضا صفار هرندی، مرتضی نیک نژاد، حاج صادق امانی و سید علی اندرزگو در این اعدام انقلابی با هم همکاری داشتند؛ سید علی 19 سال بیشتر نداشت که در این عملیات شرکت کرد و نقش کند کردن حرکت اتومبیل حسنعلی منصور را در نزدیکی بهارستان به عهده گرفت؛ وی با این عمل توانست شرایط برای حرکت بعدی که ترور توسط بخارای بود را فراهم کند.

سید علی، حسنعلی منصور را ناچار کرد تا بقیه راه را تا بهارستان پیاده طی کند و همین کار سبب شد تا بخارایی به او نزدیک شود و گلوله‌ای را به سمت گلوی منصور شلیک و بلافاصله متواری شود و در ادامه سید علی برای اطمینان بیشتر خود را به نزدیکی منصور رساند و گلوله‌ای دیگر را به طرف او شلیک کرد و به سرعت متواری شد.

حکومت پهلوی بعد از آن ترور نتوانست ردی از اندرزگو پیدا کند و به ناچار برای او به صورت غیابی حکم اعدام را صادر کرد.

 

آغاز زندگی مخفیانه

ماموران دستگاه ساواک از یافتن او به اندازه‌ای ناتوان بودند که ناچار شدند برای پیدا کردن او 6 میلیون تومان جایزه درنظر بگیرند؛ ولی او با لبخندی از روی استهزا از چنگال آنها به سوی عراق هجرت کرد؛ در عراق هر از چندگاهی به دیدن حضرت روح‌الله می‌رفت و رهنمودهایی را از ایشان دریافت می‌کرد.

در سال 1345 به ایران بازگشت و در قم مشغول به فعالیت‌های انقلابی شد که در همین حین دوباره شناسایی و مجبور به عزمیت به تهران شد؛ در تهران تحصیل علوم دینی را دوباره آغاز کرد و در کنار تحصیل مشغول آموزش به برخی افراد شد.

در سال 1351 یکی از دوستان وی توسط نیروهای امنیتی حکومت پهلوی بازداشت شد و در زیر شکنجه مجبور شد که موردی را در رابطه با سید علی اعتراف کند؛ مأموران ساواک از اعترافاتی که به دست آورده‌ بودند توانستند ردی از انرزگو پیدا کنند؛ ولی خوشبختانه قبل از این‌که بتوانند او را دستگیر کنند، از چنگ آنها گریخت و دوباره به قم رفت و با نامی مستعار اتاقی اجاره و به ادامه فعلیت پرداخت.

در قم با گروه‌هایی که علیه حکومت فعالیت می‌کردند ارتباط برقرار کرد و برای آن‌ها پول اسلحه و مهمات فراهم ساخت؛ ماموران امنیتی بار دیگر محل زندگی او را شناسایی کردند؛ ولی وقتی به منزل او رسیدند که او به سمت مشهد گریخته بود.

در مشهد خود را به آیت‌الله واعظ طبسی رساند و با کمک وی توانست از مرز زابل خود و خانواده را به افغانستان برساند؛ یک ماه در افغانستان بود و بعد از این مدت دوباره به ایران بازگشت.

پس از بازگشت از افغانستان  مدتی برای آموزش جنگ‌های چریکی به لبنان و سوریه رفت و با نماینده امام خمینی(ره) در سازمان الفتح نیز ارتباط برقرار کرد.

 

 

 

ترور شاه

سید علی پس از این‌که از لبنان بازگشت، در طی یک برنامه 6 ماهه رفت و آمدهای شاه پهلوی را زیر نظر گرفت؛ هدف از این امر ترور محمدرضا شاه بود؛ چرا که سید علی قصد داشت مقداری مواد منفجره را از فلسطین وارد ایران کند و در مسیر حرکت شاه در جایی که مردم رفت و آمد نداشته باشند قرار دهند؛ ولی متأسفانه قبل از انجام این کار به شهادت رسید.

 

خاطره‌ای از زبان رهبر معظم انقلاب    

فرزند این شهید نقل می‌کنند که یکی از خاطراتی که رهبر معظم انقلاب برایم تعریف کردند، این بود که بارها پدرم را در کوچه و خیابان دیده بودند و بعد از سلام و احوال‌پرسی متوجه شده بودند که در دست او زنبیلی پر از مهمات و اسلحه است و او با خونسردی کامل آنها را با خود جابه‌جا می‌کرد. پدرم بارها ما را هم هنگام جابه‌جایی مهمات با خود می‌برد تا این عملیات شکلی عادی‌تر به خود بگیرد. البته ما این‌ها را بعدها از زبان حضرت آقا شنیدیم و آن زمان متوجه نمی‌شدیم.


و در جایی دیگر از حضرت آقا شنیدم که: یک روز آقای اندرزگو را در بازار «سرشور» مشهد دیدم که با یک موتور گازی می‌آمد. موتور را که نگهداشت، دیدم چند خروس در عقب موتور خود دارد. از او درباره‌ خروس‌ها پرسیدم، جواب داد که این خروس‌ها استثنایی‌اند و تخم می‌گذارند! حضرت آقا فرمودند زنبیل را که کنار زدم، دیدم زیر پای خروس‌ها پر از نارنجک و اسلحه است.

 

شهادت

دوم شهریور 1357 در زمانی که سید علی در راه منزل یکی از دوستانش بود، توسط ماموران امنیتی حکومت که از قبل آنجا را تحت نظر گرفته بودند مورد اصابت گلوله قرار گرفت؛ وقتی متوجه شد که نمی‌تواند از مهلکه جان سالم بدر ببرد، اسناد و شماره تلفن‌هایی را که به همراه داشت با بلعیدن و یا آغشته کردن به خون از بین برد.

ساواکی‌ها وقتی مطمئن شدند که سیدعلی مواد منفجره به همراه ندارد، به او نزدیک شده و او را روی برانکارد گذاشتند؛ ولی در بین راه سید علی دعوت حق را لبیک گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

خانواده وی از شهادتش بی خبر بودند تا این‌که شهادت این شهید بزرگوار را حضرت روح الله (ره) بعد از پیروزی انقلاب به خانواده ایشان اطلاع دادند.

 

 

 

سید علی اندرزگو به روایت ساواک

در باب سید علی اندرزگو معروف به شیخ عباس تهرانی

به دنبال اقداماتی که بمنظور شناسایی و دستیابی به نامبرده بالا بعمل می آمد، مشخص گردید یاد شده مجددا دست به تشکیل گروهی معتقد به مبارزه مسلحانه زده و درصدد عضوگیری عناصر مستعد جهت فعالیت در گروه می باشد. در ادامه مراقبت های بعدی ضمن کشف مخفیگاه وی در شهرستان مشهد تعدادی از مرتبطین او در تهران نیز شناسایی و نسبت به کنترل آنها اقدام شد.

 

در ساعت 45/18 روز 2/6/1357 هنگامی که سید علی اندرزگو به منزل یکی از مرتبطینش به نام اکبر حسینی واقع در خیابان ایران می رفت بوسیله مامورین محاصره و از آنجا که گزارشات رسیده حاکی از مسلح بودن مشارالیه و حمل مواد منفجره بوسیله او بوده، به وی دستور ایست و تسلیم داده شد که ناگهان یاد شده با حرکات غیر عادی درصدد فرار برآمد و مامورین بهناچار به سوی او تیراندازی و درنتیجه مشارالیه مورد اصابت گلوله واقع و در راه انتقال به بیمارستان فوت نمود.

 

در بازرسی بدنی از نامبرده یک جلد شناسنامه جعلی به عکس متوفی با مشخصات ابوالقاسم واسعی، یک جلد گواهینامه رانندگی به نام عبدالکریم سپهرنیا به عکس سوژه صادره از آبادان ، یک عدد ساعت مچی و مبلغ 6840 ریال وجه نقد، یک عدد چاقو، یک دسته کلید، یک عدد انگشتری عقیق و تعدادی شماره های تلفن و نوشتجات خطی کشف و ضبط شد.

 

در بازرسی از مخفیگاه سید علی اندرزگو در شهرستان مشهد سه قبضه سلاح کمری جنگی با 5 عدد خشاب، 81 تیر فشنگ با کالیبرهای مختلف و دستگاه بی سیم دستی، کمربند تجهیزاتی، جلد اسلحه کمری، مبلغ 590 هزار ریال وجه نقد، تعداد زیادی نوارهای مختلف، مقادیر زیادی شناسنامه جعلی به عکس اندرزگو و همسر و شناسنامه فرزندان وی و مقادیری نوشتجات خطی که حاکی از ارتباط وی با عده ای در لبنان و سوریه می باشد ، کشف و برابر صورت جلسه ضبط گردید.

 

/922/202/ر

ارسال نظرات