مهر آیتالله بروجردی در دست امام/ تقریب یکی از بزرگترین اقدامات مرحوم آقای بروجردی
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، آیتالله سید محمد جواد علوی بروجردی، هفتم مرداد ماه سال 94 در نشست خبری با حضور خبرنگار خبرگزاری رسا که به مناسبت پنجاه و ششمین سالگرد ارتحال حضرت آیتالله بروجردی برگزار شد، به تشریح ابعاد شخصیتی، علمی، اخلاقی و... و البته ارتباط این مرجع بزرگوار با حضرت امام راحل(ره) پرداخت.
علاقهمندان در ادامه متن کامل و تفصیلی این نشست را از نظر میگذرانند؛
رسا ـ ویژگیهای حضرت آیتالله بروجردی نسبت به سایر علمای هم عصر خود چه بود که ایشان توانستند بار مسؤولیت زعامت و مرجعیت عامه شیعه را بر دوش بکشند؟
زعامت و مرجعیت شیعه غیر از تمام خصوصیاتی که ما میدانیم و دارد، یک عنایتی نیز از جانب آقا حجت بن الحسن(عج) میخواهد. مرحوم آقای بروجردی در بروجرد بودند؛ ایشان 20 سال در نجف و اصفهان تحصیل کرده، سپس به بروجرد رفتهاند و 36 سال در آنجا بودهاند. این مدت کافیست تا نام هر فردی فراموش شود. ایشان در بروجرد که بودند، حوزهای تشکیل دادند؛ منتها حوزه ایشان حوزهای شد که در تابستان از حوزه قم به آنجا میرفتند و تحصیل میکردند. برای نمونه مرحوم حاج آقا روحالله کمالوند، بروجرد تحصیل کرده است.
مرحوم آقاسید ابوالحسن اصفهانی مرجع بزرگ شیعه، 12 سال قبل از آنکه آقای بروجردی به قم بیاید، ارجاع احتیاط به ایشان میدادند. ارجاع احتیاط یعنی مرجع بگوید «اعلم از بنده فلانی است و احتیاط من را به ایشان مراجعه کنید»؛ در حالی که وقتی آقای بروجردی در بروجرد بود، رساله نداشتند و به قول ما، یک آخوند شهری بودند. پس از اینکه مرحوم آسید ابوالحسن احتیاطاتش را به آقای بروجردی ارجاع دادند، از تهران یک عده رفتند سراغ ایشان تا مثلا بگویند فتوا بدهید؛ آقای بروجردی نیز در آن زمان حاشیه عروه را نوشتند. اینجا(قم) وقتی مرحوم آقای حائری فوت کردند، حوزه قم یتیم شد؛ البته اینجا مرحوم آقای حجت، خوانساری و صدر بودند؛ ولی از نظر رتبه، پایینتر از آقای بروجردی بودند. آقای بروجردی شاگرد آخوند و از نظر رتبه، از اینها بالاتر بود. خود این بزرگان نیز به آقای بروجردی نامه نوشتند؛ مرحوم آقای صدر عمدتا پس از مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی، به آقای بروجردی نامه نوشت که ما خواهش میکنیم شما به قم بیایید.
به هر حال آسید ابوالحسن نجف است و اینجا قم است که مرجع میخواست. وضعیت قم نیز به اصطلاح با آقایان نمیگذشت؛ چون آقایان قدرت کافی برای جلب مردم را نداشتند و مردم عمدتا به آسید ابوالحسن در نجف تمایل داشتند و کمتر متوجه قم بودند. پول هم به این شهر نمیآمد و هزینهها تأمین نمیشد. به قول مرحوم آقای صدر، «قم احتیاج به مرجعی در حد آسید ابوالحسن اصفهانی داشت» و این شخصیت تنها آقای بروجردی بود. به همین دلیل نامه نوشتند و درخواست کردند که ایشان به قم بیایند.
ولی آقای بروجردی تا سال 23 نیامدند، یعنی سال 20 که رضاخان میرود آقای بروجردی سال 23 به قم میآید، این وسط 3 سال تأخیر است. بنده از شاگردان مرحوم آقای بروجردی پرسیدم که چرا آقای بروجردی تعلل کردند و نیامدند؟ دو جهت را ذکر میکردند؛ یک جهت اینکه آقای بروجردی فکر میکردند اگر قم بیایند، ایشان را افراد برای مرجعیت دوره میکنند و مقابل آسید ابوالحسن قرار میدهند و ایشان نمیخواست به مرجعیت آسید ابوالحسن خدشهای وارد بشود. مطلب دیگر که باز از بزرگان و شاگردان ایشان نقل میکردند، این بود که «مرحوم آقای بروجردی میدیدند بزرگانی همانند آقای حجت، خوانساری و صدر حوزه را اداره میکنند و اگر ایشان قم بیایند، این آقایان خواه ناخواه تضعیف میشوند، لذا نیامدند» تا اینکه آقای بروجردی مریض احوال شدند. در آن زمان در بروجرد امکانات لازم وجود نداشت؛ به همین دلیل در یک اتومبیلی تختخوابی قرار دادند و آقای بروجردی را به بیمارستان فیروزآبادی تهران منتقل کردند. ایشان دو ماه در بیمارستان بستری بودند.
زمانی که آقای بروجردی در بیمارستان بودند، قمیها و شخصیتهای سیاسی تهران به آنجا رفتند. البته آقای بروجردی در بروجرد هم که بودند، از نظر شخصیتهای سیاسی مطرح بودند. برای نمونه وقتی رضا شاه در قم در مورد قصه جمهوریت با علما ملاقات میکند، پس از آن، رضا شاه در نامهای که اکنون داریم یک گزارش مانندی برای آقای بروجردی در بروجرد میفرستد که ما خدمت آقایان در قم رفتیم و این صحبتها و بحثها شد، نظر آقایان این است.
یا مرحوم مدرس تلگرافی به آقای بروجردی دارد که «رضاخان اعلام جمهوریت کرده و ما تصمیم گرفتیم با جمهوریت مخالفت کنیم و شما متوجه باشید که اگر خدمت شما رسیدند،...» آقای بروجردی در بروجرد هم که بود، در میان افراد سیاسی، شخصیت مطرحی بود؛ مثلا فرمانفرما با آقای بروجردی مکاتبه دارد، نامه نگاری دارد و اینها بوده است.
ولی در آن زمان چند ضرورت بود که ایشان به قم بیایند؛ نخست اینکه شوروی بیخ گوش ما بود. شوروی قوی بود و استالین بر آن تسلط داشت. در آن زمان شوروی از یک سو تا قلب اروپا میرفت و از سوی دیگر به ژاپن چسبیده بود. حزب توده نیز در کشور حزب اول بود؛ تفکرات ماتریالیستی در دانشگاه و بر روشنفکرهای ما غلبه جدی داشت؛ جلال آل احمد سابقه این تفکر را داشت و به اصطلاح بزرگان روشنفکری ما همه اینگونه بودند. لذا در آن زمان دستگاه شاه نیز احساس این معنا را میکرد که اگر این کشور میخواهد در مقابل شوروی باشد، نیاز به یک حوزه و مرجع مقتدری دارد؛ به همین دلیل استقبال میکردند که آقای بروجردی به قم بیایند.
بزرگانی هم که در حوزه بودند، برای نمونه خود امام(ره)، ایشان از کسانی هستند که بالاترین تلاشها را در آوردند آقای بروجردی به قم داشتند. چون آقایان میگفتند «ما الان برای اینکه تدین این جامعه روشنفکری، دانشگاهی و عامه مردم را نگهداریم، نیاز داریم به یک حوزه و مرجع قوی.» این نیازها سبب شد تا همه اقبال کنند که آقای بروجردی به قم بیایند؛ والا در آن زمان نیز کسانی بودند. مثلا از شاگردان مرحوم آخوند یعنی مرحوم رضی در قم بود که آقای بروجردی نیز به ایشان خیلی احترام میگذاشت و به ملاقاتش میرفت؛ ولی آن جهانبینی و تفکری که برای اداره لازم بود، در آقای بروجردی بود و آقایان ایشان را میشناختند. برای نمونه پدر من از امام(ره) نقل میکردند «ما آقای بروجردی را از بروجرد میشناسیم، برخورد ایشان با سیاسیون و دیگران را میدانیم، لذا تصمیم گرفتیم ایشان را به قم بیاوریم.»
وقتی آقای بروجردی در بروجرد بودند، مرحوم حاج حسین آقای قمی اینجا با رضاخان مسأله پیدا کرد. ایشان ـ آقای قمی ـ رفته بود تهران و رضاخان نمیگذاشت کسی با ایشان ملاقات کند و بپرسد که برای چه آمده است. درب خانه را بسته بود و ایشان را محاصره کرده بود و مردم را نمیگذاشتند بروند و ایشان را ببینند؛ به همین دلیل دو ماه سه ماه آقای قمی در تهران مانده بود که علمای تهران و بلاد پیش آقای بروجردی آمدند و متوسل شدند که شما وارد بشوید و کاری بکنید. آقای بروجردی نیز در آن زمان به رضاخان تلگراف زده بود «خواستههای حضرت آیتالله حاج آقا حسین قمی خواستههای ما هم است و اگر در مورد ایشان اهتمام نشود، من هم ناچارم حرکت کنم.» رضاخان از آقای بروجردی ملاحظه داشت؛ چون آقای بروجردی با ایلات لر ارتباط داشت که این ارتباط به قشقاییها و بختیاریها هم کشیده میشد. رضاخان نیز ملاحظه کرد و بلافاصله فرجی برای آقای قمی درست کردند و محترمانه ایشان را از ایران به عراق تبعید کردند. در مسیر هم آقای بروجردی در ملایر به دیدار آقای قمی رفتند.
آقای بروجردی یک خصوصیات اینگونه داشت و آقایان هم میدانستند. البته آقای بروجردی در زمان زعامتشان بیشتر از آن چیزی که آنها توقع داشتند، از خود نشان دادند؛ ولی آنها یک حوزه قوی، یک فردی که بتواند مردم را جلب کند و وجوه را بکشاند تا هزینهها تأمین شود را میخواستند. سیاسیون هم میخواستند یک فردی باشد تا استقلال ایران در مقابل شوروی حفظ شود؛ چون بسیار مهم بود. تمام کشورهای بلوک شرق اروپا تسلیم شوروی شده بودند؛ ایران هم به شوروی چسبیده بود و میخواستند تا آبهای گرم خلیج فارس را بگیرند.
وقتی آقای بروجردی به قم آمدند، برنامه تبلیغی در حوزه به وسیله شخصیتهای بلاد جان گرفت. حزب توده افول کرد، تفکرات اسلامی به درون دانشگاه رفت. آقای بازرگان وقتی انجمن اسلامی دانشگاه را درست کرد، با آقای بروجردی مرتبط بود، میآمد و با ایشان ملاقات میکرد که پس از مدتی اینها به دانشگاه به اصطلاح رخنه کردند و اسلامیت در دانشگاه باز شد و مسجد دانشگاه ساخته شد.
حتی شاه نیز در اوایل قدرتی نداشت که بتواند این کارها را در دانشگاه بکند؛ اصلا زور نداشت. شاه از سال 43 به بعد اوج دیکتاتوری و زورگویی را داشت؛ وگرنه پیش از آن قدرتی نداشت. به هر حال حوزه قم موفق شد اساسی در امور وارد شود؛ کتابهایی در آن زمان نوشته و عرضه شد. مجله در حوزه راه افتاد؛ بزرگانی در تهران در روزنامهها مقاله مینوشتند، در رادیو سخنرانی میکردند، برای نمونه یک ماه رمضان سخنرانی آقای فلسفی از رادیو پخش شد. این رخنهها شروع شد و آن هدفها حاصل شد.
رسا ـ امام(ره) راحل احترام ویژهای به حضرت آیتالله بروجردی قائل بودند. مسلما این احترام متقابل بوده است؛ حتی در درسهای آقای بروجردی شرکت میکردند؛ حضرتعالی آیا در اینباره خاطرهای دارید؟
بنده اولا تصریح کنم امام(ره) از کسانی بودند که در آمدن آقای بروجردی به قم بسیار دخیل بودند. البته آمدن آقای بروجردی به قم، از افرادی در سطح آقای صدر که مراجع آن زمان بودند شروع شد. ولی در سطح فضلا و اساتید امام(ره) و آقای حائری خیلی تلاش کردند؛ در تهران نیز مرحوم آقای آسید محمد بهبهانی تلاش میکرد. امام(ره) هم با آسید محمد بهبهانی رفیق بودند که برای آمدن آقای بروجردی تلاش میکردند. وقتی آقای بروجردی به قم آمدند، امام(ره) آنگونه به آقای بروجردی نزدیک بودند که بعضیها به ایشان اشکال میکردند که چرا به این میزان نسبت به آقای بروجردی خضوع میکنی؟!
امام(ره) نه تنها بعضی اوقات در درس آقای بروجردی شرکت میکردند، منظم در درس ایشان شرکت میکردند؛ نزدیک به شش تا هفت سال در درس آقای بروجردی فقهاً و اصولاً شرکت میکردند. حتی برخی از بزرگان از امام(ره) نقل میکنند «من استفاده میکردم» بعدها به همت مؤسسه نشر آثار امام(ره) تقریرات ایشان از آقای بروجردی در اصول چاپ شد. مثلا «لمحات الاصول» تقریرات امام(ره) از درس آقای بروجردی است. آقای بروجردی هم به امام(ره) خیلی نزدیک بودند؛ مرحوم آقای بروجردی همان سال اولی که به قم آمدند، یک سفری به مشهد مشرف شدند که امام(ره) جای ایشان نشسته بودند و مهر ایشان دست امام(ره) بود در قم. امام(ره) این خصوصیات را داشت.
منتها بعدها تقریبا در سالهای 34 و 35 یک سری اختلافات بروز کرد که این اختلافات بیشتر از ناحیه قدرت گرفتن و افول فدائیان اسلام بود. آقای بروجردی یک مشی و منش خاصی در قبال حرکات سیاسی در زمان خودشان داشت؛ آن حرکات سیاسی قیام دکتر مصدق بود، حرکت مرحوم آقای کاشانی بود که از یک سنخ روحانیت خاص سرچشمه میگرفت و یکی دیگر فدائیان اسلام بود. آقای بروجردی نسبت به هر سه حرکت حالت تسلیم نداشت که هر چه آنها بگویند بگوید چشم؛ حالت تخریب مطلق هم نداشت که بگوید شما هم نباشید. بلکه آقای بروجردی نگاه میکرد اگر در آن حرکت چیزی به نفع حوزه و شیعه میدید ورود پیدا میکرد، نمیدید وارد نمیشد.
لذا نسبت به حرکت مصدق کاری نداشت؛ چون یک حرکت ملی بود و ایشان معتقد بودند که خودشان پیش میبرند؛ ولی به هر حال نمیگذارند موفق بشود؛ چون افرادی در اینها هستند که صالح نیستند. لذا این هزینه نیز متأسفانه پیدا شد؛ یعنی اگر مثلا آقای بروجردی میرفت داخل این قضایا، جهات منفی متوجه روحانیت و اسلام میشد. نسبت به مرحوم آقای کاشانی هم اینگونه بودند؛ آقای بروجردی با تمام تفکرات آقای کاشانی موافق نبودند. افرادی که در دستگاه و دور آقای کاشانی بودند، مثل شمس قناتآبادی و حسین مکی کسانی بودند که آقای بروجردی اینجا راه نمیدادند. اینها نیز میخواستند در حوزه دخالت کنند.
بدتر از اینها فدائیان اسلام بودند که در حوزه بساطی به پاکرده بودند؛ حتی خود آقای بروجردی را هم تهدید به ترور کردند. ترورهایی صورت میگرفت، نامههای تهدیدی به افراد نوشته میشد. بنده چون به آقای کاشانی و فدائیان اسلام علاقهمندم، اینها افراد مخلصی بودند که راهشان با راه آقای بروجردی دو تا بود، مسیرشان مسیر مرجعیت نبود، ولی مخلص بودند؛ یعنی برای پول و مقام کار نمیکردند، به همین دلیل بسیار مایل نیستم درباره آنها ورود کنم و زیاد حرف بزنم. ولی به هر حال مرحوم آقای بروجردی در مقابله با حرکتها مشی خاصی داشت، کما اینکه در مقابله با شاه مشی خاصی داشت. اینکه کسی بگوید آقای بروجردی تابع شاه بود، خندهدار است؛ چون شاه قدرتی نداشت. آقای بروجردی خودشان دولتها را میآوردند و میبردند. ولی برخی میگویند «چرا آقای بروجردی قیام نکردند تا شاه را کنار بزند؟» چون آقای بروجردی استدلالهایی داشتند که بعدا هم نقل شده گاهی میگفتند هنوز افراد نداریم، هنوز زیربناهای ما استوار نیست.
لذا در این مسیر افرادی هم دخالت کردند و بین امام(ره) و آقای بروجردی اختلافاتی در این 5 تا 6 ساله اخیر بروز کرد. اما باز هم که اختلافات بروز کرد، همان احترام و تعظیمی که مرحوم امام(ره) نسبت به آقای بروجردی داشتند، محفوظ ماند. من از آقای منتظری شنیدم که میگفت «یک بار با چند نفر نزد امام رفتیم، آمدیم چیزی از آقای بروجردی بگوییم که چه کسی چه چیزی گفته است، ولی تا میخواستیم بگوییم آقای بروجردی. امام(ره) فرمودند «آشیخ حسنعلی اگر میخوای درباره آقای بروجری حرف بزنی، اینجا نگو، برو بیرون!» رابطه امام(ره) و آقای بروجردی اینگونه بود.
رسا - نگاه آیتالله بروجردی به حوزه از لحاظ آموزشی چگونه بود؟ مقداری درباره تألیفات ایشان بفرمایید؟
یکی از جهاتی که أثر دوران مرجعیت 15 ساله ایشان تا به امروز مانده، رشد و حرکت علمی بود که در زمان آقای بروجردی رخ داد. خیلیها معتقدند که ما هنوز از ریشههای آن زمان استفاده میکنیم. علتش این بود آقای بروجردی مرجعی بود که بسیار به فضلا و ملاها بها میداد. وقتی میدید طلبه درس میخواند و زحمت میکشد بسیار و فوق العاده نسبت به او بها میداد. مثلا آقایی که در آن زمان به درس ایشان میرفت و اهل فضل بود را دو سال از طرف خودشان به عنوان نماینده اصفهان فرستادند تا اختلافی که بین علما بود حل کنند و از آن زمان به قول معروف ایشان در اصفهان جان گرفت. کسانی که کار علمی میکردند، آقای بروجردی تشویق میکرد. در درس اگر طلبه اشکال خوب میکرد، آقای بروجردی خوشش میآمد، جواب میداد و رعایتش میکرد.
لذا زمان آقای بروجردی یک مسابقهای بود برای اینکه افراد بهتر درس بخوانند، مطلب بنویسند و کار کنند و اینها را به آقای بروجردی عرضه میکردند. ما خیلی جزوات داریم که طلبهها برای آقای بروجردی آوردهاند و کارهای خوبی انجام دادهاند و لذا حوزه 15 سال اینگونه رشد کرد.
مطلب دو این است که روش آقای بروجردی البته این را از امام(ره) نقل میکنند و من از خود ایشان نشنیدهام، ولی افراد واصل نقل میکنند از امام(ره) میفرمودند «درس آقای بروجردی درسی است که آدم شش ماهه مجتهد میشود در آن.» مرحوم حاج آقا مرتضی حائری میفرمود «آقای بروجردی که درس میگفت، مثل اینکه شیخ طوسی نشسته بالای منبر و درس میگوید.» از بزرگان دیگر شنیدم که «درس آقای بروجردی میرفتیم خودمان را داخل مطلب کنار آقای بروجردی حس میکردیم که در این مسأله نقطه اشکال کجاست؟ دادها و آوردهای ما چیست؟ و چه کاری میتوانیم بکنیم؟» فلذا رشد میکردند.
آقای بروجردی به حدیث عامه و خاصه تسلط داشت. راه استنباطی که ایشان یاد داد، این بود که شما از احادیث عامه مستغنی نیستید؛ چون احادیث عامه شما را راهنمایی میکند در زمینه روایات خودتان. لذا باید سراغش بروید. میگفتند که کلمات فقهای اقدم مهم است، چون آنها نزدیک به عصر معصوم(ع) بودند، تلقیها و ذهنیاتی از زمان معصوم(ع) به آنها رسیده بود که ما میتوانیم استفاده کنیم.
حتی رجال در قم فراموش شده بود و کسی دنبال آن نمیرفت؛ آقای بروجردی وقتی اینجا رجال را مطرح کردند، رجال، حدیث و کتابهای گذشتگان جان گرفت. برای مثال کتاب «مفتاح الکرامة» کتابیست که کلمات و سخنان علما به ویژه علمای سلف را نقل میکند؛ مرحوم آقای آسید محمود طالقانی نقل میکرد «وقتی من از قم میخواستم به تهران بروم، قبل از اینکه آقای بروجردی به قم بیاید، یک دوره مفتاح الکرامة هشت جلدی داشتم، وقتی این هشت جلد را میخواستم بفروشم، 16 قران از من خریدند؛ چون کسی ارزش قائل نبود، ولی وقتی آقای بروجردی به قم آمد، یک سال و دو سال بعد به قم آمدم، دیدم آن کتاب به 35 تومان رسیده است!» یعنی همان کتاب 16 قرانی، 35 تومان شده بود. به خاطر استقبالی که ایشان از کتاب کردند، احساس نیاز به کتب کردند، این نهضت علمی شکل گرفت و لذا کسانی که زمان آقای بروجردی تربیت شدند، افرادی هستند با بنیههای علمی قوی و امروز مراجع ما در حوزه هستند؛ اساتید و بزرگان هستند.
من خودم از حضرت آقای سیستانی در نجف شنیدم «چند سال من نزد آقای بروجردی درس خواندم، یعنی در درس ایشان شرکت کردم و مبانی ایشان خیلی در فکر من تأثیر داشت.» و این را در فتاوای ایشان میبینیم و همچنین دیگر بزرگان.
آقای بروجردی چون در کار نوشتن بسیار وسواس داشتنند، خیلی آثار مستقیم از ایشان نبود. ولی کارهایی هم کردند؛ برای نمونه «جامع الاحادیث شیعه» با هدایت ایشان نوشته شد و اکنون 32 جلد چاپ شده است و در مؤسسه بر روی آن کار میکنیم. رجال آقای بروجردی را سعی بر احیا داریم. رجال دو قسم است؛ یکی اسانید رجال کتاب اربعه است و دیگری طبقات. اسانید «رجال کافی» را در 12 جلد چاپ کردیم، ولی اسانید «من لا یحضره الفقیه»، «التهذیب» و «الاستبصار» مانده که تقریبا 33 جلد میشود و عرضه میکنیم. ایشان حواشی در کتابهای رجال شیخ و نجاشی دارند که عرضه خواهد شد. دیگری طبقات ایشان است که طبقات هنوز هم در دست کار قرار دارد و امیدواریم طبقات کتب رجال اربعه عرضه شود. ولی عمده تقریرات است که از آقای بروجردی در زمینه علمی باقی مانده است. اینها میتواند ما را رهنمون باشند به مقام و شأن علمی مرحوم آقای بروجردی.
رسا - درباره شخصیت اخلاقی و علمی آقای بروجردی مقداری بیشتر بفرمایید؟
نسبت به شخصیت مرحوم آقای بروجردی از چند جهت و بعد میتوانیم نگاه کنیم. یکی بعد علمی است؛ مرحوم آقای بروجردی از نظر بعد علمی از شاگردان مرحوم آقای درچهای، آخوند خراسانی، حاجی کلباسی، شیخ شریعه اصفهانی بودند. ایشان توفیق داشتند مدت 20 سال یعنی 10 سال در نجف و 10 سال در اصفهان بزرگانی از شیعه را درک کنند و با استعداد و قابلیتی که داشتند، خودشان هم در این سیر صاحب مبنا شوند. بعدا ما این ملایی و عمق ملایی آقای بروجردی را در آثار و درسشان میبینیم. تقریراتی که در درسهای ایشان نوشته شده است.
متأسفانه خود آقای بروجردی کتاب به قلم خودشان کم دارند، بسیار نادر است، جهاتی داشته است. چون ایشان وقتی نوشتهای را میخواستند به افراد عرضه کنند، مردد میشدند و یک مطلبی را که مینوشتند در آن تغییر میدادند. آن جذبی که در پایان باید پیدا میکردند به صحت اینکه عرضه کنند، دیر حاصل میشود. لذا نوشتههای ایشان که اکنون در رجال و طبقات مانده و مؤسسه آقای بروجردی بر روی آن کار میکنند، با مشکلاتی روبرو است. چون ایشان مطلب نوشتهاند، خط زدهاند و دوباره نوشتهاند. در اصطلاح علمی این خلجان فکری در ایشان است که این موضوع را در علم از محسنات میدانند. حتی یکی در درس آقای بروجردی اشکالی کرده بود و ایشان جوابی داده بودندکه آن آقا گفته بودند: شما چند روز پیش مطلب دیگری گفتهاید. آقای بروجردی نیز فرموده بودند «إنا فی کل یوم رجل، من هر روز یک آدم هستم»، یعنی فکر خلجان دارد و تفکر جدید پیش میآید. ولی عمق علمی ایشان در رجال، در فقه به خصوص، در اصول به نحوی و در حدیث به چشم میخورد و شاگردان ایشان هم در این مسیر قدم زدهاند.
از نظر شناخت شخصیت اجتماعی و جهان بینی مرحوم آقای بروجردی باید نگاه کنیم که این دوره 15 ساله زعامت عامه ایشان بر شیعه منشأ چه آثار و ثمراتی بوده است. اگر بخواهیم اشاره کنیم، باید بگوییم که هنوز حوزه قم بعد از گذشت 60 سال از آثار آقای بروجردی بهره میبرد؛ برای نمونه از شاگردان آقای بروجردی که امروز مرجعیت را عهدهدار هستند، مثلا حضرت آقای صافی گلپایگانی، حضرت آقای مکارم، حضرت آقای شبیری، حضرت آقای موسوی اردبیلی و دیگر آقایان شاگردان مرحوم آقای بروجردی هستند. در روزگار ما بازماندگان زمان آقای بروجردی، کسانی که درس ایشان را ادراک کردهاند و دیدهاند، تعدادشان کم شده، ولی اینها نوعا از استوانههای علمی حوزه هستند.
نکته دیگر اینکه کسانی هم در این دوران پیش آقای بروجردی بودند، از حوزه قم خارج شدهاند. اینها هر کجا که بودند، در استان، در منطقه، در شهر و... منشأ اثر شدند؛ به قول معروف اینها شخصیتهایی بودند که از مرحوم آقای خوانساری در تهران گرفته، مرحوم آقای صدوقی در یزد، مرحوم آقای اشرفی در کرمانشاه، مرحوم آقای یثربی در کاشان و... منشأ اثر بودند.
یک نکته دیگر درباره شخصیت آقای بروجردی، دید ایشان نسبت به محیط پیرامونی خودشان است. دوران زعامت و مرجعیت ایشان مصادف است با دوران حوادث تندی در داخل ایران و در میان شیعه. مشی و انتخابی آقای بروجردی در این دوران و حوادث دارند که روحانیت را با همان عزتی که تحویل گرفتهاند، حوزه را با همان عظمتی که تحویل گرفتهاند، با عظمت و عزت بیشتر تحویل بعد از خودشان بدهند. این خصوصیت ایشان است. در این جهت کتابهای زیادی نوشته شده است.
موضوع دیگر بحث تقریب است که امروزه صحبت آن را میشنویم و میبینیم هنوز شیخ الآن الازهر وقتی در مقابل اشکالات افراد و یا تندروها در الازهر واقع میشود، صریح میگوید «مذهب شیعه، مذهب پنج اسلام است، چون شیخ محمود شلتوت 60 سال پیش فتوا داد شیعه مذهب پنجم است.» این فتوای شیخ شلتوت حاصل تقریب آقای بروجردی بود، یعنی مذاکرات با مرحوم شلتوت، رفت و آمدها، سفرها، مراودات و مجلس تقریبی که در آنجا تشکیل دادند، منتهی به این فتوا شد که الان میبینیم منشأ أثر است.
آقای بروجردی روزگاری به دنیای بیرون توجه کرد که کمتر کسی توجه کرده بود. مثلا در آن زمان مرحوم حاج شیخ مهدی حائری یزدی را به واشنگتن فرستاد، مرحوم آقای محمدی گلپایگانی و محققی را به شهر هامبورگ آلمان فرستاد. در آن زمان هامبورگ شهر مهمی بود و عمدتا تجارت آلمان و ایران در این شهر بود و اکنون نیز ایرانیها هستند. مرحوم آقای صدر بلاغی را به لندن فرستاد. آقای بروجردی معتقد بودند که مذهب شیعه، مذهبی است که حرف دارد، ما در سطح بین المللی و جهانی حرف داریم و در مجامع مطرح جهانی باید حرفهایمان را عرضه کنیم. ما یک مذهب کناری نیستیم که با پیروان خودمان یک گوشه بنشینیم، سرمان را در لاک خودمان بکنیم، بلکه ما حرف داریم و برای همه دنیا هم حرف داریم. لذا در مراکز مطرح دنیا باید حضور داشته باشیم. این هم یک نحو تفکر مرحوم آقای بروجردی بود.
ایشان در عین حال که به مملکت نگاه میکند، حرکاتی دارند. تغییر الفبای فارسی به لاتین را مانع شدند و نگذاشتند پیش برود. در جهات مختلف ورود میکردند، وقتی میدیدند یک حرکت بر خلاف مسیر اسلام و مذهب انجام میشود و یا حتی حرکتی بر خلاف منافع و مصالح مردم در مملکت انجام میشود، دخالت میکردند. ولی اینگونه نبود که در هر کاری دخالت کنند، بلکه در جهاتی که یا به مذهب مربوط میشد و یا به مصالح و منافع مردم. توپ و تشر زدنشان نیز در این حد بود که به شاه پیغام میدادند و یا اعلام میکردند «اگر این کار انجام شود، من از ایران میروم و یا امنیت مملکت را من نمیتوانم تضمین کنم» و این کار دیگر انجام نمیشد و این واقعیت بود.
درباره واقعیتهای بیرونی در آن دوران قصه فلسطین پیش آمد. اعلامیهای که ایشان درباره فلسطین دادند، هست. ما دو نامه از جمال عبدالناصر به مرحوم آقای بروجردی داریم که در نامه اول خواستار میشود «اکنون که اسرائیل تشکیل شده است، شاه میخواهد کشور اسرائیل را به رسمیت بشناسد، شما مانع شوید»، مرحوم آقای بروجردی هم مانع شدند و هیچوقت اسرائیل رسما شناخته نشد. البته بعد از مرحوم آقای بروجردی، شاه روابط تجاری برقرار کرده بود که روابط دو فاکتوره میگفتند. ولی سفارت هیچگاه ایجاد نشد. اما در زمان آقای بروجردی نبود.
در نامه دوم جمال عبدالناصر از آقای بروجردی میخواهد «اجازه بفرماید کمکهایی از ناحیه شما بشود برای آوارههای فلسطینی که وضعیت خیلی ناجور است» ایشان نیز کارهایی کردند. ولی آقای بروجردی به قول معروف در همین قصه فلسطین هم معقول واقع شدند، یعنی آن اقدام و کارهایی که در توان ما است. در زمان ایشان بودند بزرگوارانی که نام نویسی میکردند که برویم در فلسطین بجنگیم، نام نویسی کردند و حتی 5 تا 10 هزار نام هم نوشتند، منتها آقای بروجردی این کار را نمیکردند. چرا؟ به حساب اینکه عملی نبود کما اینکه عملی هم نشد. خب اینها که اسم نوشته بودند، با چه کسی میخواهند بروند؟ با چه کسی میخواهند بجنگند؟ با کدام اسلحه؟ آیا کشور موافقت میکند؟ یا کشوری که میخواهند وارد شوند موافقت میکند؟ این تفکرات تند نیز در آن زمان بود که برویم، بزنیم و بجنگیم. منتها آقای بروجردی کارهای معقول و عملی را در نظر میگرفتند و این جهات مهم بود.
لذا میبینیم ایشان در آن زمان از یک حوزه محدودی که در دوران رضاخان با تمام قوا این حوزه کوبیده شده بود. از یک جمعیت محدود این حوزه یک حوزه بسیار بزرگ ساختند که در آن روزگار بزرگترین حوزه جهان شیعه بود. وقتی ایشان وفات کردند، تعداد طلاب و فضلای در حوزه قم به 7 هزار نفر میرسد با این که وقتی ایشان وارد این شهر میشوند، هزار نفر هم نبوده است.
ایشان در این حوزه مسأله تبلیغ را بسیار جا انداختند. تبلیغ به این معنا که هر فردی که در حوزه است، با هر مقام و شأنی، ماه رمضان، محرم و یا صفر که میشود، به منطقه خود و یا منطقه دیگر حرکت کند و در میان مردم باشد تا آنها را راهنمایی کند. شاید در آن زمان اهمیت این موضوع حس نمیشد، ولی غیر از اینکه ارتباطی بود بین حوزه و مردم، مرجعیت و مردم یک اساسی شد که بعدا امام(ره) در انقلاب از آن بهره گرفتند. یعنی در آن زمانی که قیام مرحوم امام(ره) در سال 42 آغاز شد، تلویزیونی در اختیارشان نبود، رادیو نداشتند. بلکه سخنرانی میکردند و طلبههای که برای تبلیغ میرفتند، این را به نقاط مختلف ایران منتقل میکردند و حرکت اینگونه شروع شد و این یک چیزی بود که آقای بروجردی در حوزه باب کردند.
مطلب دیگر این است که مرحوم آقای بروجردی بزرگان و شخصیتهای علمی موجه را در مراکز استانها و شهرستانها مستقر میکردند و حمایت میکردند که متأسفانه امروز این معنا کمرنگ شده و به آن اهتمام نیست. وقتی مرحوم آقای بروجردی رحلت میکند، میبینیم در بسیاری از شهرها نیز کسانی هستند که رساله نوشتهاند و مرجعیت تقلید داشتند، در حالی که در این شهرها حوزه خاصی نبود و اینگونه مقام علمیشان در آن شهرها بالا بود و زیاد هم در گوشه و کنار ایران بودند. این افراد نیز بعدا در انقلاب منشأ أثر شدند؛ یعنی وقتی در قم تصمیم میگرفتند کاری انجام شود، کافی بود از شخصیتها و بزرگان بلاد در شهرها برای 30 یا 40 نفرشان نامه نوشته شود و آنها تمام مملکت را تهییج میکردند و این حرکتی بود که مرحوم آقای بروجردی کردند. یعنی زیربناهای است که مرحوم آقای بروجردی استوار کردند.
گاهی اوقات اشکال میشود که چرا آقای بروجردی قیام نکرد و چنین نکرد؟ خود ایشان در آن زمان نیز فرموده بودند «به هر حال قیام باید بر دوش افرادی باشد که توان اداره داشته باشند.» وقتی ما میتوانیم قیام کنیم که بتوانیم مردم را اداره کنیم. این بعد شخصیتی مرحوم آقای بروجردی هم مهم است که ما جهان بینی ایشان را نسبت به خارج از دنیای اسلام، شیعه و حوزه قم توجه کنیم.
رسا - به نظر شما مهمترین نیاز امروز از ویژگیهای که بیان کردید چیست؟
متأسفانه من بسیاری از این جهات و ویژگی را ضرورت میدانم که دنبال شود. مثلا ما که در حوزه قم نشستیم، باید بزرگانی در شهرها و بلاد مستقر کنیم و حمایت کنیم از آنها. یعنی شخصیتهایی را در بلاد قرار دهیم، اکنون بلاد ما خالی شدهاند. حتی حوزههای بزرگی که یک زمانی در ایران بودند، از شخصیتها خالی شدهاند.
مسأله تبلیغ نیز اکنون از زمان آقای بروجردی اهمیت بیشتری دارد. متأسفانه اکنون این تبلیغ کمرنگ شده است. نهادهای مختلفی هستند که کار میکنند، ولی مجموع اینها نمیتوانند کار آن زمان آقای بروجردی را انجام دهند و نتوانستند. چون در آن زمان حوزه محدود بود، افرادی که میرفتند محدود بودند، جاها هم محدود بود. ولی اکنون وسیع شده است. آن زمان نظامی بود که اینها را به تبلیغ میفرستاد، مردم هم انصافا از کسی که از قم میرفتند با جان و دل استقبال میکردند؛ به عنوان فرستاده آقای بروجردی آنجا میرفتند. خیلی از این افرادی که تبلیغ میرفتند، در آنجا ماندن و به اصطلاح آقای آنجا شدند. چون مردم به اینها علاقه داشتند. امروز متأسفانه این حالت کم شده، این علاقهها کم شده، این تبلیغ کم شده است.
تقریب هم خیلی مهم است؛ امروز ما نیازمند تقریبیم. من این گلایه را بکنم ولو این که شماها منتشر نکنید. مشکلی که ما امروز داریم، تقریب آن زمان آقای بروجردی که شخصی مثل شیخ شلتوت میآید میگوید «شیعه مذهب پنجم است» زمانی است که آقای بروجردی الازهر را به عنوان مرجعیت اهل تسنن به رسمیت میشناسد. یعنی مهمترین نهاد علمی در میان اهل تسنن، الازهر بود و با او ارتباط پیدا میکند. ایشان در آنجا مجلس تقریب درست کردند، یک مجلس 40 تا 50 نفر بود. در مجله رسالة السلام که برای ارگان تقریب بود، مقالات بزرگان و علمای اهل تسنن و شیعه بیان شده است، از کاشف الغطا و از شیخ حسن البنا رهبر اصلی اخوان المسلمین مطلب دارد، چون خود شیخ حسن البنا عضو مجلس تقریب بود.
مجلس تقریب برای این بود که مهمات جهان اسلام در این مجلس بررسی شود و نظر داده شود که چه مذهبی حق است، چه مذهبی باطل است، چه فتوایی در دنیا اسلام صادر شود. آقای بروجردی رفت و متأسفم من بگویم که تقریب هم با آقای بروجردی مُرد. یعنی کسی تقریب را دنبال نکرد؛ آقای طنطاوی شیخ سابق الازهر، در یک کنگرهای که در بحرین و درباره تقریب بود به من گفت «چرا گذاشتید تقریب تعطیل شود، اگر تقریب تعطیل نشده بود، امروز ما گرفتار وهابیت و سلفیها نبودیم.» ایشان به من گفت «سلفیها و وهابیت همانگونه که دشمن شما هستند، دشمن ما هستند. اینها الازهر را هم نمیتوانند ببینند، چرا شما گذاشتید تقریب تعطیل شود.» تقریب متأسفانه با آقای بروجردی مُرد، البته با آن سطحی که بود. اکنون ما تقریب داریم، دارالتقریب فعالیت میکنند. آقای طنطاوی به من گفت «تقریب برای آقای بروجردی به قدری مهم بود که بین ایران و مصر قطع رابطه بود» در مصر عبدالناصر ضد آمریکا بود، شاه در ایران همراه آمریکا بود و اینها با هم تضاد داشتند، برخورد داشتند، به یکدیگر فحش میدادند و روابط قطع بود. آقای طنطاوی میگفت «با وجود قطع روابط، روابط الازهر با حوزه قم نه تنها قطع نشد، بلکه گرم و مداوم رفت و آمدها ادامه داشت.» ایشان میگفت «معنایش این است که شخصیت آقای بروجردی آنقدری بود که بر سر روابط سیاسی سایه انداخته بود، حاکم بود بر روابط سیاسی.» لذا تقریب آنگونه به کار ما میآید، البته تقریب را ما متأسفانه گذاشتیم بمیرد.
کارهای دیگری نیز صورت گرفت؛ خود جمال عبدالناصر، الازهر را تضعیف کرد. الازهر از یک نهاد جهانی و بین المللی در میان اهل تسنن، تنزل پیدا کرد به یک وزارتخانه، یک مقام محلی مصری. چون مصلحت حکومت عبدالناصر نبود که اینها به همان قدرت خود باقی بمانند. الازهر تضعیف شد، ما هم از تقریب دست برداشتیم، میدان خالی شد و یک مشت سلفی، وهابی بیسواد پیرو بن تیمیه که هیچ شأنی در دنیا اسلام نداشتند، مثل خود ابن تیمیه که در زمان خود به اصطلاح مطرود علما و بزرگان بود، امروز ما متأسفیم که بگوییم زمام دنیای اسلام را به دست گرفتهاند و داعش یکی از آثار و برکاتشان است. والا اینها تنها آثار وجودیشان محدود به داعش نمیشود و ما متأسفانه این آثار را حتی در مملکت خودمان هم احساس میکنیم و اگر نبود فداکاری یک عده از این مأموران امنیتی، انتظامی و نظامی ما همان بساطی که در پاکستان و افغانستان دارند، اینها الان در ایران هم داشتند. این واقعیت است.
/993/401/ر