۱۰ تير ۱۳۹۴ - ۲۳:۴۳
کد خبر: ۲۷۱۴۴۳
سیره امام حسن مجتبی در مقام صلح؛

رازهای عظمت تنهاترین سردار در مسیر صبر و ایثار

خبرگزاری رسا ـ زندگی و سیره فردی و اجتماعی امام حسن مجتبی(ع) یکی از نقاط عطف تاریخ اسلام در ساحت امامت امت و رویکرد بصیرت آموز ولایت امر است که در اوج تیرگی و تلخی مظلومیت و تنهایی، تصویری بشکوه از سرداری مردی استوار که آموزگار معرفت و صبوری و «نرمش قهرمانانه» بود،پدید آورد.
رازهای عظمت تنهاترین سردار در مسیر صبر و ایثار تنهاترين سردار

به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، شناخت شخصیت و سیره امام حسن مجتبی(ع) آن هم در یکی از سنگلاخ‌ترین مسیرهای امامت امت اسلام و طوفانی ترین برهه های تاریخ صدر اسلام که مجموعه ای از حساسیت ها و موقعیتهای خطیر را پیش روی آن حضرت ایجاد کرده بود، شناختی بس مهم و سرنوشت ساز است.

شناخت جنگی تمام عیار با سرداری تنها در پس صلحی دشوار و سرنوشت ساز؛ شناخت موقعیت مظلومانه و در عین حال باشکوه و عظیم مردی که اشبه النالس بود به رسول الله(ص)؛ شناختی که از دریچه معارفش می توان لایه هایی پنهان اما مهم و حیاتی، از فهم و بصیرت دینی و حقیقت هویت امامت و محورهای پیوند فکر و فهم انسانی و عروج و ملکوت آسمانی را به نظاره نشست.

 

ای که آیینه صبری سرخ است خون دل خوردن و خاموشی تو       راز صد کرب و بلا فریاد است دم فروبستن و خاموشی تو

 

در حقیقت می توان گفت زندگی و سیره فردی و اجتماعی امام حسن مجتبی(ع) یکی از نقاط عطف تاریخ اسلام در ساحت امامت امت و رویکرد بصیرت آموز ولایت امر است که در اوج تیرگی و تلخی مظلومیت و تنهایی، طیرانی بشکوه از سرداری مردی استوار که آموزگار معرفت و صبوری و «نرمش قهرمانانه» بود، پدید آورد.

 

و چه خطیر و جالب توجه است اینکه در این دوران و با عینیت یافتن فراز و نشیب های معاصرملت مسلمان ایران، بار دیگر و اینبار با دقت و فراست بیشتری به بازخوانی لایه های پیدا و پنهان این رویکرد معصومانه و درس آموز بپردازیم و از «نرمش قهرمانانه» کریم اهل بیت(ع) برای همه آوردگاه‌های سیاسی  و رفتارهای فردی و اجتماعی خویش، توشه و بهره‌ای از معرفت و چراغی فرا راه حرکت رو به جلوی انقلاب اسلامی‌مان برگیریم.

باری؛ صلح امام حسن(ع) با معاویه از دشوارترین حوادثی بود که امامان اهل‌بیت(ع) پس از رسول اکرم(ص) از ناحیه‌ی این امت بدان دچار شدند؛ امام(ع) با این صلح، آن‌چنان محنت طاقت فرسایی کشیدند که هیچ کس جز به کمک خدا قادر به تحمل آن نیست.

 

ولی حضرت(ع) این آزمایش عظیم را با پایداری و متانت تحمل کردند و سربلند و پیروزمند و دست یافته به هدف خود ـ یعنی مراعات حکم خدا و قرآن و پیامبر و صلاح مسلمان ـ از آن بیرون جستند.

 

در دوران امام حسن(ع) حوادث مختلفی به وقوع پیوست که مهم‌ترین آن‌ها صلح حضرت(ع) با معاویه بن ابو‌سفیان است و این موضوع را می‌توان از جنبه‌های مختلف برای پی بردن به اصل قضیه مورد بررسی قرار داد، موضوعاتی که شناخت آن‌ها نشان می‌دهد که صلح حضرت مجتبی(ع) در حقیقت پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه تاریخ است.

 

بررسی موقعیت سیاسی دوران امام حسن(ع) از جمله: پیش از بیعت، بیعت، کوفه در روزهای بیعت، تصمیم بر جنگ، بسیج و فرماندهان، عدد سپاه، عناصر سپاه، عبیدالله بن عباس، قلمرو تردید، انگیزه‌های صلح از نظر دو جبهه، قرارداد صلح، ملاقات در کوفه، وفا به شروط قرارداد، معاویه و شیعیان علی بن ابی‌طالب(ع)، معاویه و سران شیعه کمک بسزایی در آشکار شدن دلایل پذیرش صلح از سوی حضرت حسن بن علی(ع) را نمایان می‌کند.

 

ما نیز در تلاش هستیم تمام موضوعات بیان شده را با برگرفتن از «کتاب صلح امام حسن(ع)، پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه تاریخ» نوشته «شیخ راضی آل یاسین» در حد مجال مورد بررسی قرار دهیم که در بخش نخست آن مواردی همانند زندگینامه امام حسن(ع)، پیش از بیعت، زمان بیعت، کوفه در روزهای بیعت و تصمیم بر جنگ مورد بررسی قرار گرفته و در آینده نیز بخش‌های مختلف منتشر می‌شود.

 

 

علاقه‌مندان در ادامه بخش نخست را از نظر می‌گذرانند؛


پدرش، امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب(ع) و مادرش مهتر زنان فاطمه دختر پیامبر خداست که درود خدا بر این بزرگواران. در شهر مدینه، شب نیمه‌ی ماه رمضان سال سوم هجرت تولد یافت، فرزند نخستین پدر و مادرش بود، رسول‌ اکرم(ص) بلافاصله پس از ولادتش او را گرفت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. سپس برای او گوسفندی قربانی کرد؛ سرش را تراشید و هم وزن موی سرش که یک درم و چیزی افزون بود، نقره به مستمندان داد؛ دستور داد تا سرش را عطرآگین کنند و از آن هنگام، آیین عقیقه و صدقه دادن به هم وزن موی سر نوزاد پدید آمد.

 

15 فرزند حاصل ازدواج‌های امام

 

ایشان را حسن نام داد و این نام در جاهلیت سابقه‌ نداشت و کنیه‌ی حضرت(ع) را ابومحمد نهاد و این تنها کنیه‌ی اوست. لقب‌هایش: السبط، السید، الزکی، المجتبی و التقی است. فرزندان آن حضرت(ع) از دختر و پسر 15 نفر بودند که نسل ایشان تنها از دو پسرش یعنی حسن و زید باقی ماند و از غیر این دو انتساب به آن حضرت(ع) درست نیست.

 

هیچ کس از جهت منظر و اخلاق و پیکر و رویه و مجد و بزگواری، به رسول‌ اکرم(ص) شبیه‌تر از ایشان نبود، واصل بن عطاء می‌گوید «در حسن بن علی(ع)، سیمای پیغمبران و درخشندگی پادشاهان بود.»

 

بیست و پنج بار پیاده حج کرد، هر گاه مرگ و قبر و محشر و عبور از صراط را یاد می‌کرد می‌گریست. سه نوبت، دارایی‌اش را با خدا تقسیم کرده و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذاشت، در تمامی حالات به یاد خدا بود و گفته‌اند «در زمان خودش آن حضرت عابدترین مردم و بی اعتناترین مردم به زیور دنیا بود.»

 

داستان عبور نکردن مردم از پیش‌روی حضرت

 

در سرشت و طینت او برترین نشانه‌های انسانیت وجود داشت، هر که او را می‌دید به دیده‌اش بزرگ می‌آمد و هر که با او رفت‌وآمد داشت، با او محبت می‌ورزید و هر دوست و یا دشمنی که سخن یا خطبه‌ی او را می‌شنید، به آسانی درنگ می‌کرد تا او سخن خود را تمام کند و خطبه‌اش را به پایان برد. محمد بن اسحاق می‌‌گوید «پس از رسول‌خدا(ص) هیچ کس از حیث آبرو و بلندی قدر به حسن بن علی(ع) نرسید. بر در خانه‌اش فرش می‌گستردند و چون او از خانه بیرون می‌آمد و آنجا می‌نشست، راه بسته می‌شد و به احترام او کسی از برابر عبور نمی‌کرد و او چون می‌فهمید، بر می‌خاست و به خانه می‌رفت و آن‌‌گاه مردم رفت‌وآمد می‌کردند.»

 

کرم و بخشش حسن بن علی

 

بخشش و کرم او آن‌چنان بود که فردی حاجت نزد ایشان آورد، آن حضرت(ع) به او گفت «حاجتت را بنویس و به ما بده» و چون نامه‌ی او را خواند دو برابر خواسته‌اش به او بخشید. یکی از حاضران می‌گوید «این نامه چقدر برای او پر برکت بود، ای پسر رسول‌خدا!». امام(ع) فرمود «برکت آن برای ما بیشتر بود، زیرا ما را از اهل نیکی ساخت، مگر نمی‌دانی که نیکی آن است که بی‌خواهش به کسی چیزی دهند و اما آن‌چه پس از خواهش می‌دهند، بهای ناچیزی است در برابر آبروی او.»

 

وقتی به شاعری عطیه‌ای می‌دهد، یکی از حاضران می‌گوید «سبحان‌الله! به شاعری که معصیت خدا می‌کند و بهتان می‌زند، بخشش می‌کنی؟»، امام(ع) می‌فرماید «بنده‌ای خدا! بهترین بخشش از مال آن است که با آن آبروی خود را نگاه داری. همانا یکی از انواع جویا شدن خیر آن است که از شر بپرهیزی.»

 

بخشش 300 هزار درهم به یک فرد هاشمی

 

دو مرد، یکی از بنی‌هاشم و دیگری از بنی امیه با یک‌دیگر مجادله می‌کنند، یکی می‌گوید: قوم من بزرگوارترند و آن یکی می‌گوید: قوم من ... قرار می‌شود هر یک نزد 10 نفر از مردم قوم و طایفه خود بروند و چیزی بخواهند. اموی نزد 10 تن می‌رود و هر کدام 10 هزار درهم می‌دهند و اما هاشمی، ابتدا نزد حسن بن علی(ع) می‌رود، حضرت(ع) به وی 150 هزار درهم می‌دهد، سپس نزد حسین بن علی(ع) می‌رود، آن حضرت می‌فرمایند: پیش از من به کسی مراجعه‌ کرده‌ای؟ هاشمی می‌گوید:آری، نزد برادرت حسن. امام(ع) می‌فرماید: من قدرت ندارم بر عطیه‌ی سرور خود چیزی بیفزایم و ایشان نیز 150 هزار درهم می‌دهد. مرد اموی می‌‌آید با صد هزار درهم که از 10 کس گرفته بود و مرد هاشمی می‌آید با 300 هزار درهم که از دو نفر گرفته بود.

 

حلم و گذشت ایشان چنان بوده که به گفته مروان با کوه‌ها برابری می‌کرد، زهد و بی‌اعتنایی ایشان به زیور دنیا آن‌چنان بوده که محمد بن علی بن الحسین بن بابویه متوفی سال 381 هجری کتابی را به نام زهد الحسن(ع) به این صفت او اختصاص داد و در این‌باره همین بس که از همه‌ی دنیا یکباره به خاطر دین صرف نظر کرد.

 

 

حضرت مجتبی؛ ریحانه‌ی رسول خدا

 

ایشان از سرور جوانان بهشت و یکی از دو نفری است که دودمان پیامبر منحصرا از نسل آنان به وجود آمد و یکی از چهار نفری هست که رسول‌خدا(ص) با آنان به مباهله‌ی نصارای نجران حاضر شد. یکی از پنج نفر اصحاب کساء و یکی از از دوازده نفری است که خدا فرمانبری آنان را بر بندگانش واجب و فرض کرده است. ایشان یکی از کسانی است که در قرآن کریم پاک و منزه از پلیدی معرفی شده، یکی از کسانی است که خدا دوستی آنان را پاداش رسالت پیامبر(ص) دانسته، یکی از آنان که رسول‌اکرم(ص) ایشان را هم وزن قرآن و یکی از دو دست آویزگران وزن قرار داده است، ایشان ریحانه‌ی رسول خدا و محبوب اوست.

 

افتخارات حسن بن علی(ع) به قدری است که یاد کردن آن‌ها به طول می‌انجامد و تازه پس از بیانی دراز به آخر نمی‌رسد.

 

پس از وفات امیرمؤمنان(ع) مسلمانان با او به خلافت بیعت کردند، در همان مدت کوتاه حکومتش، به بهترین شکل کارها را اداره کرد. در پانزدهم جمادی الاولی سال 41 با معاویه قرار صلح منعقد ساخت و با این کار هم دین را حفظ کرد و هم مؤمنان را از قتل نجات داد و در این کار براساس آموزش خاصی که به وسیله‌ی پدرش از پیامبر(ص) دریافت کرده بود، عمل کرد. دوران خلافت رسمی و ظاهری ایشان هفت ماه و بیست و چهار روز بود.

 

عملکرد حضرت حسن بن علی پس از صلح

 

پس از امضای قرار داد صلح، به مدینه بازگشت و در آن شهر اقامت گزید و خانه‌ی او برای ساکنان و واردان آن شهر، دومین حرم شد و او خود در این هر دو حرم، جلوه‌گاه هدایت و فرازگاه دانش و پناهگاه مسلمانان گشت.

 

ایشان را بارها مسموم کردند و در روز 17 ماه صفر سال 49 وفات یافت. ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد «معاویه می‌خواست برای پسرش یزید بیعت بگیرد و در انجام این منظور، هیچ چیز برای او گران‌بارتر و مزاحم‌تر از حسن بن علی(ع) نبود، بدین جهت ایشان را با وسایل مخفی مسموم کرد.»

 

بزرگترین حادثه در تاریخ اسلام، در گذشت پیامبر(ص) خدا بود ولی ایشان قرآن و عترت را به امانت در میان ما نهاد، آن‌جایی که می‌فرماید «من برای شما چیزی گذارده‌ام که تا وقتی بدان چنگ زنید، گمراه نخواهید شد: کتاب خدا را، آن ریسمان از آسمان به زمین برکشیده و عترت و خاندام را، این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا با من در قیامت دیدار کنند، بنگرید تا پس از من چگونه پاس مرا در این دو بازمانده، خواهید داشت»(کنزالعمال ـ حدیث 874)

 

نظر امام مجتبی نسبت به حکومت ظاهری

 

اگر عترت هر کس، خاندان و عشیره‌ای او باشد، علی بن ابی‌طالب(ع) بارزترین مرد خاندان پیامبر پس از آن حضرت است و اگر فرزندان و نوادگان باشند، حسن(ع) مهتر فرزندان و ذیه آن حضرت است. آری مقدر شده بود که اجتماع مسلمانان به سبب اهل تأویل بلافاصله پس از رحلت رسول‌الله(ص) به آن دو دستگی و انشعاب تاریخ دچار شود. به این ترتیب خلافت از خاندان پیامبر(ص) باز گرفته شد.

 

آن‌ها با بهانه قرار دادن سن و قرابت علی بن ابی‌طالب(ع) با رسول‌الله(ص) خلافت را از خاندان پیامبر(ص) جدا کردند و چون سرگرم سیاست بودند نتوانستند اجتماع نبوت و خلافت را در یک خاندان تحمل کنند و بیماری عشق ریأست و هوس حکومت آن‌ها را فرا گرفت و نخست علی بن ابی‌طالب(ع) و سپس حسن بن علی(ع) را کنار گذاشتند و امام مجتبی(ع) همان کاری را کرد که پدر بزرگوارشان انجام دادند.

 

صاحب اصلی خلافت در برابر آن جمع تأویل‌گر، روشی در پیش می‌گیرد که شایسته او و نمایشگر روح بزرگ او و هم ضامن حفظ و حراست اسلام می‌توانست باشد، آخر مگر نه او تنها واسطه‌ی خلق خدا با آن رشته‌ی آسمانی و الهی است؟ حضرت مجتبی(ع) نیز در پاسخ به پرسش یکی از یاران خود مبنی بر این‌که چگونه دست شما را از این منصب کوتاه کردند در حالی که سزاوارترین فرد بودید پاسخ می‌دهد «این یک انحصار طلبی بود که جمعی به آن حرص ورزیدند و جمعی دیگر بزرگوارانه از سر آن گذشتند.»

 

 

حسنین، امامان و پیشوایان امت

 

اگر خلیفه در نظام اسلامی آن کسی است که پیامبر(ص) به حکم آن که بالاترین مرجع در اثبات و نفی است و او را به دین مقام منصوب می‌کنند، پس حسن بن علی(ع) بی هیچ‌ گفت‌وگو خلیفه‌ی شرعی است؛ مردم با ایشان بیعت بکنند یا نکنند. رسول اکرم(ص) نیز ایشان را به نام و نشان در ردیف خلفای دوازده‌گانه‌اش معرفی کرده است. آنجایی که فرستاده خدا به حسنین(ع) می‌فرماید «شما هر دو امام و پیشوایید و مادرتان را حق شفاعت است»(الاتحاف بحب الاشراف، تألیف شبراوی شافعی). امیرمؤمنان(ع) نیز در آخرین لحظات زندگی خویش به امام حسن(ع) وصیت می‌کند «پسرم! پس از من، تو صاحب مقام و صاحب خون منی.»

 

ولی بر اثر شرایط زمان و انگیزه‌ها و موجباتی که این شرایط را می‌سازند، چنین پیش آمد که مردم از میان خلفای واقعی رسول اکرم(ص) که نصوص پیامبر(ص) بر آن تطبیق می‌کرد، تنها با دو نفرشان بیعت کنند و از آن دو نفر امیرمؤمنان(ع) و فرزندش حسن مجتبی(ع) بودند.

 

قعاد چه کسانی هستند؟

 

پس از وفات حضرت امیر(ع)، هنوز در میان مردم بسیاری بودند کسانی که گفتار صریح پیامبر(ص) را درباره‌ی امامت ایشان پس از پدرش شنیده بودند و پس از سخن کوتاه ابن عباس «وه که او چه محبوب است و چه حق‌دار بر ما و شایسته‌ی خلافت!» با شوق و رغبت به بیعت با حسن بن علی(ع) شتافتند.

 

امام حسن(ع) نیز موفق شد اطمینان اسلامی را در همان حدی که خدا و عدالت اجتماعی حکم کند در کوفه به کار برند. بصره و مدائن و سرتاسر عراق نیز با کوفه در بیعت با حسن بن علی(ع) هماهنگ شدند، حجاز و یمن نیز به دست فرمانده‌ی بزرگ «جاریه بن قدامه» بیعت کردند، فارس نیز به وسیله استاندارش «زیاد بن عبید» بیعت کرد و تنها معاویه و اتباعش بود که از اطاعت و بیعت حسن بن علی(ع) تخلف وزیدند که از آن پس به قعاد(نشستگان) معروف شدند.

 

عملکرد امام حسن پس از بیعت با مردم

 

پس از پایان بیعت، امام حسن(ع) دوران حکومت خویش را با خطبه‌ای تاریخی و بلیغ آغاز کردند، خطبه‌ای که در بخشی از آن آمده «ما حزب پیروزمند خدا و خویشاوندان نزدیک پیامبر و خاندان پاک اوییم ... .» سپس از منبر فرود آمد و کارگزاران شهرها را مرتب ساخت. احکام امرا را صادر کرد و به رسیدگی کارها پرداخت. ولی برخی به ایشان اعتراض کردند که قبول خلافت در میان شرایط و اوضاعی همچون شرایط و اوضاع روزهای بیعت که از وقوع حوادث زیان‌بار و دردناکی خبر می‌داد نوعی شتابزدگی است. در حالی که اولا تسلیم و سر نهادن به بیعت امام منصوب و تعیین شده، بر مردم واجب و لازم است، ثانیا حسن بن علی(ع) با برتری مسلمی که از همه‌ی رهبران مسلمان داشت تنها لایق این کار بودند و ثالثا افرادی که چنین موضوعاتی را مطرح می‌کردند تنها امور دنیوی خود را در نظر می‌گرفتند.

 

کوفه در روزهای بیعت

 

صعصعه بن صوحان عبدی در توصیف کوفه در روزهای بیعت می‌گوید «... مرکز و پایگاه اسلام است و فرازگاه سخن و جایگاه پرچمداران و رهبران. مگر که در آن جمعی مردم درشت‌خوی و خشک زیست می‌کنند که از اطاعت صاحبان امر، سر باز می‌زنند و به وحدت شکست می‌آورند و این خلق و خوی از آن مردمی آراسته صورت و اهل قناعت است.»

 

روش زندگی حسن بن علی(ع) در دوران اقامتش در این شهر چنان بود که او را قبله‌ی نظر و محبوب دل و مایه‌ی امید کسان ساخته و فضای شهر جدید و مقر حکومت پدرش را برجسته‌ترین خصال پسندیده‌ی موروثی آل محمد، یعنی بخشنده دستی، نیک‌خویی، بلند‌رأیی، خوشرویی، گذشت و بردباری، دانشوری، برتر اندیشی، زهد و پارسایی .... آراسته و پر کرده بود. به گونه‌ای که ابن کثیر می‌نویسد «مردم به او بیش از پدرش محبت می‌ورزیدند»(البدایه و النهایه، ج 8 ، ص 41)

 

ولی آرام آرام مردم کوفه به سبب اغراض، منافع و تعصبات گروهی، خودپرستی، سودجویی، ریأست طلبی از امام حسن(ع) فاصله گرفتند و این‌گونه شد که کوفه‌ی حسن بن علی، دستخوش دگرگونگی تمایلات، تشتت آراء و اختلاف و دودستگی و بر ملا شدن کینه و دشمنی میان بخش بزرگی از مردم شد.

 

مردمی که روزهای بیعت حسن بن علی(ع) که سلسله جنبان و بانی این فسادها بودند به چند دسته تقسیم شدند.

 

 

باند اموی

بزرگترین وابستگان این باند عبارتند از: عمرو بن حریث، عمارة بن الولید، حجر بن عمرو، عمر بن سعد، ابوبردة، پسر ابوموسی اشعری، اسماعیل و اسحاق هر دو پسر طلحة بن عبیدالله و کسان دیگری از این ردیف. در این باند عناصر نیرومند و با نفوذی و دارای اتباع نیز وجود داشتند که به وجود آوردن موجبات شکست امام حسن(ع) با شایعه افکنی‌ها و توطئه‌های و ایجاد نفاق و دوئیت، تأثیر بسزایی داشتند.

 

مفید در کتاب ارشاد، ص 170 و طبرسی در کتاب اعلام الواری می‌نویسد «این‌ها در خفا، مراتب فرمانبری و همراهی خود را به معاویه نوشتند و او را به حرکت به سوی کوفه تحریک و تشویق نمودند و ضمانت کردند که هر گاه سپاه او به اردوگاه حسن بن علی نزدیک شود، حسن را دست بسته تسیلم او کنند و یا ناگهان او را بکشند.»

 

در تمام این مدت، گروه مزبور پیشروان هر ناخشنودی و کمک کاران هر بلوا و آشوب و انگشتان خیانت کار دشمن در قلمرو حکومت امام حسن(ع) بودند.

 

خوارج

این‌ها کسانی بودند که پس از حادثه حکمیت کمر به دشمنی علی(ع) و معاویه بسته بودند. این‌ها از نخستین روزهای بیعت از همه‌ی مردم کوفه نسبت به جنگ با معاویه بیشتر اصرار می‌ورزیدند و همین‌ها بودند که هنگام بیعت با امام(ع) شرط کردند که متجاوزان و گمراهان یعنی مردم شام بجنگند و آن حضرت دست از بیعت آنان کشید و گفت باید به شرط «اطاعت کامل و پیروی بی‌قید و شرط در جنگ و صلح» بیعت کنند. البته پافشاری این‌ها برای جنگ برای رضای خدا نبود، بلکه به دنبال زشت‌ترین و پلیدترین کارها بودند.

 

این‌ها برای تشویق مردم به اخلال‌گری و ایجاد فتنه و آشوب، از مؤثرین و مخوف‌ترین روش‌ها استفاده می‌کردند و به وسایل گوناگون، ایمان بسیاری از مردم را متزلزل می‌کردند. به گونه‌ای که «زیاد بن ابیه» تبلیغات خوارج را این‌گونه توصیف می‌کند «سخن ایشان در دل، گیرنده‌تر است از آتش در نی.» و مغیرة بن شعبه درباره آنان می‌گوید «اگر دو روز در شهری بمانند هر کس را با آنان معاشرت کند، فاسد می‌سازند»(تاریخ طبری، ج 6، ص 109)

 

شکاک‌ها

 

شیخ مفید در آن‌جا که از عناصر سپاه حسن بن علی(ع) بحث کرده، از این گروه نام برده است، گمان قوی آن است که نامگذاری آن به شکاک‌ها به این جهت است که این‌ها تحت تأثیر تبلیغات خوارج قرار گرفته بودند و بدون این‌که جز آنان شده باشند و پیوسته در حال تردید و دودلی به سر می‌بردند.

 

الحمراء

 

این گروه به گفته‌ی طبری در تاریخ، 20 هزار نفر مرد مسلح کوفی بوده‌اند که در هنگام تقسیم بندی در کوفه در قسمتی قرار گرفتند که هم پیمانان آن‌ها از طایفه‌ی بنی عبدالقیس در آن‌جا واقع شده بودند. این عده در اصل، نه از بنی عبدالقیس بودند و نه حتی از عرب، بلکه دارای نژادی مخلوط و اولادی بزرگان و موالی بودند و شاید بیشتر آنان اولاد کنیزکان پارسی‌ بودند که در سال‌های 12 تا 17 در عین التمر و جلولاء اسیر شده بودند.

 

در کنار این عناصر مخالف، شیعیان حسن بن علی(ع) قرار داشتند که از لحاظ تعداد در مرکز حکومت علی از دیگر گروه‌ها بیشتر بودند. در میان این عده، جمعی از بقایای مهاجرین و انصار نیز وجود داشتند که به تبع علی بن ابی‌طالب(ع) در کوفه مسکن گزیده بودند.

 

معاویه دشمن مرزهای بیرونی

 

معاویه نیز دشمن بیرون از مرزی بود که با مکر و فریب خود و با وسایل قدرتی که در اختیار داشت و با پایگاه مستحکمی که در صفحات حکومتش از آن برخوردار بود، خاطر کوفه را سخت مشوش و مشغول داشته بود، او فردی نبود که امام(ع) در قبالش بی تفاوت و خونسرد باشد. در حقیقت امام حسن(ع) فردی بود که بیش از هر فرد دیگری علاقه داشت در صورت ایجاد شرایط، قدرت شیطانی معاویه را در هم بکوبند.

 

از تمام این‌ها بگذریم، در داخل قلمرو حکومت حسن بن علی(ع) دشمنی‌های مردمی نیز وجود داشت، مردمانی که به ظاهر در کنار امام(ع) می‌زیستند ولی از لحاظ معنی و روح و هدف، فرسنگ‌ها از او دور بودند.

 

امام(ع) نیز در مواجهه با این اوضاع و احوال، آن‌چنان نبوغی از خود نشان دادند که اگر آن حوادث و مصائب ناگهانی و غیر قابل محاسبه پیش نمی‌آمد، یقینا پیروزی درخشانی به دست می‌آوردند.

 

 

کارهای امام حسن پیش از آغاز جنگ با معاویه

 

ایشان پیش از آغاز جنگ اولا: برای بیعت عبارت مخصوصی وضع کردند و از قبول هر گونه قید و شرط در بیعت استنکاف کردند. ثانیا: عطای جنگ‌جویان را صد، صد افزایش دادند، ثانیا: دستور دادند دو نفری را که برای معاویه جاسوسی می‌کردند را اعدام کنند و با اجرای این حکم، روح فتنه جویی و بلواگری را که عناصر زیادی از مردم بصره و کوفه به آن گراییده بودند، سرکوب کرد. رابعا: با وجود اصرار زیادی که بیشتر اطرافیان داشتند، جنگ را به تأخیر انداختند، خامسا: به وسیله‌ی تبادل نامه و پیغام، موقعیت متزلزل معاویه را که با ادعاهای پوچ خود او قابل تحکیم نبود از یاد او برد و پرونده‌ای از مغلطه کاری‌های او را که همان نامه‌های او به امام حسن(ع) بود، فراهم آورد و این‌ها نمونه از این تدبیرهای خردمندانه حسن بن علی(ع) در فاصله‌ی کوتاه میان وفات علی(ع) تا تصمیم بر شروع جنگ بود.

 

ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد «نخستین کاری که حسن بن علی کرد، این بود که عطای سپاهیان را صد، صد افزایش داد.» و حسن بن علی(ع) در نامه‌ای به وسیله «حرب بن عبدالله» به معاویه نوشت «... و اگر جز به پیگیری از گمراهی و ستیزه‌گری، تن در ندهی، مسلمانان را به سر وقت تو خواهم آورد و تو را به محاکمه خدایی خواهیم کشید تا خدا میان ما حکم کند و او بهترین حکم کننده است» و امام(ع) در این نامه معاویه را آشکار تهدید به جنگ می‌کنند؛ چرا که چاره‌ای جز این نداشته‌اند.

 

نامه تهدید آمیز معاویه به امام حسن

 

هنگامی که معاویه نامه امام حسن(ع) را بررسی می‌کند، در پاسخ به نامه‌ی حسن بن علی(ع) از خلیفه نخست، دوم و ابوعبیده یاد می‌کند، چرا که می‌دانسته با آوردن نام خود و پدرش ابوسفیان به سبب سوابق ننگین نمی‌تواند ساده‌دلان را اغفال کند، وی در برابر امام حسن(ع) نیز همانند دوران امیرمؤمنان(ع) موضوع خونخواهی خلیفه سوم را پیش می‌کشد. در حالی که طقطقی درباره دفاع امام حسن(ع) از خلیفه سوم می‌نویسد «... در دفاع از عثمان جنگ سختی کرد به طوری که خود عثمان او را باز می‌داشت، ولی او همچنان به جنگ ادامه می‌داد و جان خود را برای او در خطر می‌انداخت.»

 

معاویه برای بار دوم با قصد تهدید به ترور و فریفتن به حرف برای امام حسن(ع) نامه می‌نویسد که «... بپرهیز از آن‌که مرگ تو به دست مردم پست و فرومایه باشد؛ و نومید باش از این‌که بتوانی در ما فتوری پدید آوری؛ وانگهی پس از من خلافت از آن توست چرا که تو از همه سزاوارتری ...»(شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج 4، ص 10 و 13)

 

همچنین در پاسخ به فرستادگان امام حسن(ع) یعنی «جندب بن عبدالله ازدی» و «حرث بن سوید تیمی» می‌گوید «برگردید! میان ما و شما به جز شمشیر نیست»(شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج 4، ص 10 و 13)

 

گردنکشی معاویه در برابر امام واجب الطاعه

 

به این ترتیب دشمنی از طرف معاویه شروع می‌شود و او بود که با امام مفترض الطاعه‌اش مخالفت و گردنکشی کرد؛ کوفه نیز تهدید معاویه را می‌شنود و خبر پیشروی او را به سوی عراق دریافت می‌کند. ولی امام حسن(ع) به سبب خوی موروثی بنی هاشم که هرگز جنگ را آغاز نمی‌کردند به عبیدالله بن عباس می‌نویسد «هرگز کسی را به مبارزه مخواه و اگر کسی تو را به مبارزه خواست بپذیر، زیرا جنگ افروز، تجاوزگر است و تجاوزگر، زمین خورده و مغلوب است.»(تاریخ ابن کثیر، ج 8 ص 36)

 

البته پرسشی که پیش می‌آید این است که امام حسن(ع) چرا به این میزان خویشتنداری کردند، همان‌گونه که یکی از یارانش معتقده بوده است: خوب است در شروع جنگ شتاب کنید و می‌گفته است «در حرکت به سوی معاویه پیش دستی کن تا صحنه‌ی جنگ در شهر و دیار او تشکیل شود»(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، صفحه 13)

 

چرا امام حسن نخست در برابر معاویه خویشتنداری کردند؟

 

در پاسخ به این پرسش باید گفت: اگر امام حسن(ع) این کار را می‌کرد، به رهبران باندها و جبهه‌ها مخالف در کوفه و به مقدس مآبان ظاهر الصلاح دستاویز مناسبی برای اظهار مخالفت می‌دادند. از این‌رو پیش دستی حضرت(ع) در جنگ خطرناکترین و فجیع‌ترین شکاف و اختلاف را در جامعه‌ی خود ایجاد و عواقب آن را تحمیل می‌کرد. از این‌رو امام(ع) حالت «عدم تعرض» را حفظ می‌کنند، ولی ناگهان به سبب نبود هیچ راه حلی و جلوگیری از طغیان معاویه و کشور گشایی او فرمان جهاد می‌دهند.

 

چون معاویه با مشورت گرفتن از مشاورانی زیرک تنها جنگ را انتخاب می‌کند و تاریخ در این‌باره می‌نویسد «معاویه تمامی عشایر و سپاهیانش را به بسیج عمومی فراخواند، بخشنامه‌ای به همه‌ی نواحی قلمرو خویش فرستاد به این صورت: با رسیدن این نامه، با ساز و برگ تمام به سوی من حرکت کنید»(شرح ابن ابی‌الحدید، ج 4، ص 13)

 

ترس معاویه از یاران مخلص امام حسن

 

امام حسن(ع) نیز متقابلا تصمیم خود را برای پاسخ به ستیزه جویی معاویه دنبال می‌کند و رسما اعلان جهاد می‌دهند، به دعوت ایشان مؤمنان با اخلاص و حاملان قرآن، فرماندهان جنگ و پارسایان اسلام گردش جمع می‌شوند و این‌ها جناح نیرومند جبهه‌ی امام(ع) را تشکیل می‌دهند، افرادی که عبیدالله بن عباس می‌گوید «یک تن از آنان، افزون‌ از یک لشکر است» و معاویه در جنگ‌های صفین از آنان این‌گونه یاد می‌کند «دل‌های آنان همگی چون یک دل است. این‌ها تا جماعتی را نکشند، کشته نمی‌شوند. هر وقت چشم‌های آنان را در زیر کلاه خودها در صفین به یاد می‌آورم هوش از سرم پرواز می‌کند.»

 

البته در اردوگاه امام حسن(ع)، در کنار آن دسته یاوران با اخلاص، توده‌ی مجهول الحالی از مردم و جماعتی از وابستگان به فامیل‌های سرشناس و خیل انبوهی از بداندیشان که طرز فکری بیگانه از طرز فکر امام(ع) داشتند و ای بسا تنها برای جاسوسی برای دشمن آمده بودند و بالاخره گروهی از مردم سست عنصر که معمولا هنگامه‌ی جنگ را با گریز علاج می‌کنند و ای بسا امیدی به جز گرد آوردن غنیمت ندارند نیز قرار گرفتند و حسن بن علی(ع) نیز از عواقب این ناهماهنگی اسفبار بیمناک و نامطمئن بودند.

 

چرا حسن بن علی حاضر به جنگ با معاویه شد؟

 

همچنین در پشت سر این توده‌ی مردم، سران منافق و دوروی کوفه بودند که به هیچ وجه امید اصلاح و هدایت آنان نمی‌رفت، این‌ها همان کوفیان نافرمانی بودند که علیرغم ادعای مسلمانی، برای خود و کسانی مانند خود بر اساس میل و اراده‌ی خود، دستور اخلاق وضع می‌کردند و این حادثه‌جویان، دام گستران و فرصت طلبان خطری برای سپاه امام(ع) بوده‌اند.

 

با تمام این اوضاع و احوالات برای رهبر و پیشوایی که مردم سر بر اطاعت او نهاده‌ و با او بیعت کرده‌اند جایز نیست که از قانون شکنی آشکار و تجاوز به اسلام ـ بغی ـ چشم پوشی کند و تا سر حد امکان در مقابله با آن نکوشد. خداوند متعال نیز می‌فرماید «با آن کس که راه بغی می‌پیماید بجنگید تا به امر خدا بازگردد»، نبی اکرم(ص) نیز می‌فرمایند «هر کس با بودن پیشوا و امام، مردم را به خود یا دیگری دعوت کند، مورد لعنت خداست، او را بکشید.»

 

تدوین: محمدرضا محقق، محمدامیر راستگردانی

/703/993/م

ارسال نظرات